خاطرات سیاسی قوامالسلطنهنویسنده: غلامحسین میرزاصالح
نشر معین، چاپ دوم پاییز ۱۳۹۲
شمارگان ۱۱۰۰ نسخه
۳۴۸ صفحه، ۱۴۰۰۰ تومان
فروشگاه اینترنتی شهر کتاب، این کتاب را تا یک هفته پس از معرفی، با
۱۰% تخفیف ویژه عرضه میکند، در صورت تمایل
اینجا کلیک کنید.
****
وقتی قوام السلطنه برای نخستین بار محمدرضا پهلوی را در مقام یک پادشاه دید به او گفت: ماشاءالله چقدر بزرگشدهاید!
بیست سال پیش از آن، در سالهای آخر سلطنت احمدشاه، قوام نخستوزیر و رضا خان (سردار سپه) وزیر جنگِ کابینهی او بود، محمدرضا نیز کودکِ سه یا چهارسالهای سرگرم بازیهای کودکانه بود که گاهی همراه پدرش او را میدید. آن روز قوام، مثل خیلی از سیاستمردان کارکشتهی بازمانده از دورهی قاجار، که پهلویِ بیاصل و نصب را با تحقیر نگاه میکردند، با تفرعن جوانی و خامی شاه را که تازه بر تخت نشسته بود، به او یاد آوری کرد (رضا شاه هم نبود که از ترس او کسی نتواند نفس بکشد).
بعدها وقتی قوام نخستوزیر محمدرضا شاه شد، همواره رابطه سردی بین آنها برقرار بود، سیاستمدارِ استخوان خردکرده، خوش نداشت شاه جوان را در میدان سیاست به بازی بگیرد. بعد از سه ماه که هیچ سراغی از شاه نگرفته بود، بهطور خصوصی گلهگذاری شاه را به گوش قوام رساندند که لااقل برای حفظ ظاهر هم که شده سری به شاه بزند!
این ماجرا مربوط به آغاز حکومت محمدرضا پهلوی بود یعنی زمانی که او خود را شاهی دموکرات و پایبند به اصول مشروطه نشان میداد. بعد از واقعه سال ۱۳۲۷ و تیراندازی به شاه در دانشگاه تهران که نخستین گامها، با تغییر برخی اصول قانون مشروطه، برای متمرکز کردن قدرت در دست شاه برداشته شد، قوام نخستین کسی بود که طی نامهای به شاه نوشت که رضاشاه با رضاشاهیاش، هیچگاه به خود اجازه نداد دست در قوانین مشروطه ببرد! ندر ادامه این نامه نیز از عواقب ناگوار چنین کاری در آینده خبر داد. البته خود قوام آنقدر زنده نماند که درستی پیشبینیاش را درباره ادامه چنین رویهای در حکومت شاه ببیند.
چند سال پیشازاین ماجرا، در برههای حساس در تاریخ معاصر، قوام فرصت آن را یافت تا نقش منجی این ایران را در ماجرای دستاندازی و زیادهخواهی همسایه شمالیاش بازی کند. حکایتی پرفرازونشیب که از آن بهعنوان نقطه قوت اصلی کارنامه سیاسی قوام یاد میشود.
بعد از جنگ جهانی دوم، طبق قرار انگلستان نیروهای خود را از ایران خارج کرد، اما روسها که دندان طمع تیز کرده بودند، حاضر به خروج از کشور نشدند. آن ها امید داشتند تا با تحتفشار گذاشتن ایران، گوشهای از خاک این دیار را از آن جدا ساخته و یا در خوشبینانهترین حالت انحصار استخراج نفت شمال را برای خود کنند.
زمانی بود که حزب توده به پشتگرمی روسها و حضور نیروهایشان در خاک ایران میدانداری میکرد، از سوی دیگر فرقه دموکرات به رهبری سید جعفر پیشهوری ایالات شمالی ترکزبان را تحت سلطه خود گرفته بود و رویای استقلال در سر میپروراند.
در چنین بلبشویی شاه جوان و کمتجربه، با همه بدبینیاش به قوام، چارهای نداشت جز اینکه دست به دامن این سیاستمدار کارکشته شود. قوام برای حلوفصل مشکلات راهی شوروی شد و به روایت خودش«با یک صفای باطن نسبت به روسها به مسکو رفتم، درحالیکه با یک مغز پر تزویر درباره آنها به ایران بازگشتم.»
ماجرای سربلندی قوام در رویارویی با روسها و تحقق منافع ملی و خواستههای مردم، در این مختصر نمیگنجد، اما این پیروزی در میدان دیپلماسی، نشان داد که چگونه سیاستمردان کارکشته در موقعیتهای خطیر (حتی در برابر قدرتهای بزرگ جهانی)، میتوانند دست بالا را داشته باشند.
«یکی از خصوصیات اخلاقی قوام این بود که نسبت به همهکس بدبین بود و همهچیز را با عینک سوءظن مینگریست و به همین جهت بود که در بدو زمامداری خود یک سازمان مخفی تشکیل داده بود و تا آخرین روز هم کسی از اسرار این سازمان آگاهی نیافت. وظیفه این سازمان مخفی، کسب خبر و خرید اطلاعات بود و مخصوصا در همه احزاب و جمعیتها، این سازمان مخفی اشخاصی را خریده بود تا به نفع قوام جاسوسی کنند.» قوام در برهه حساس رویارویی با روسها و سرسپردگان داخلی آنها، مثل حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان، بیش از هرزمانی به این منابع خبری احتیاج داشت.
تشکیل این سازمان سری جاسوسی و همچنین تشکیل «حزب دموکرات ایران» بهعنوان برگِ برنده او برای زمین زدن فرقه دموکرات و حزب توده (که سازمان جاسوسی قوام خبر داده بود درحالیکه ائتلاف با حزب ایران است) نیاز به منابع مالی داشت. بنابراین قوام از اختیارات خود استفاده کرده و برای تأمین منابع مالی مورد نیازش، چند پروانه صدور برنج و جو و ورود چای و... صادر کرد و پول بهدستآمده را در کاری که ضروری میدانست به مصرف رساند.
او درست یک روز قبل از اعلام ائتلاف حزب ایران و حزب توده، حزب دموکرات خود را تأسیس کرد و حرکت آنها را عقیم گذاشت. پس از نطق رادیویی او هجوم مردم برای عضویت در این حزب چنان غیرمنتظره بود و تعجب رقبای تودهایاش را برانگیخت. در ماجرای عدم خروج نیروهای شوروی از ایران، نیز چنان با روسها بازی کرد که هم نیروهایشان را از ایران خارج کردند و هم از امتیاز نفت شمال بینصیب ماندند. وقتی هم که روسها قافیه را باختند، حزب توده و فرقه دموکرات حساب کار دستشان آمد!
قوام با شم سیاسی قوی خود پیشبینی می کرد که بعدها برخی برای تسویهحسابهای سیاسی و شخصی، به تحریف حقایق و لجنمال کردن چهره او و یارانش خواهند پرداخت. بنابراین بااینکه چندان اهلنوشتن خاطرات نبود دستبهکار نوشتن یادداشتهایی راجه به این دوران شد. خاطراتی که در نگاه نخست به نیت پاسخگویی به ادعاهای احتمالی دیگران، تحریف حقایق و سیاه کردن بخش مهمی از کارنامه او نوشته شده اند که بیشک بدان بسیار می بالید.
قوام در این خاطرات، با دادنِ ریزِ ارقام سعی در اثبات آن دارد که اگر امتیازی داده یا پروانهای فروخته، درآمد آن را صرف انجام کاری کرده که به نظرش در راستای منافع ملی ایرانیان بوده است. او در یادداشتهایش، برای نشان دادن درستکاری مالی خود، اسم کسانی که برای این سازمان سری کارکرده و یا از بودجه حزب دموکرات استفاده کردهاند، آورده است... در واقع او در خاطرات خود، از افرادی که خدمت یا خیانتی کردهاند نام برده؛ حتی آنها که برای انجام خدمت به کشور خود از قوام رشوه گرفتهاند!
کتاب خاطرات سیاسی قوامالسلطنه که به کوشش غلامحسین میرزا صالح و به همت نشر معین منتشر شده، دربرگیرنده چنین وقایعیست به قلم خود او. خاطراتی خواندنی که به لحاظ سندیت تاریخی و پرداختن به نکاتی که تاکنون مبهم بودند، بسیار ارزشمند هستند.
این خاطرات سالها بیآنکه اطلاعی از آن در دست باشد، نزد یکی از قوام باقی بوده که سرانجام به دست غلامحسین میرزا صالح رسیده و او نیز این یادداشتها را در خاطرات سیاسی قوام السلطنه تدوین کرده است.
کتاب حاضر شامل خاطرات قوام در دوره دوم و سوم نخستوزیری اوست؛ یعنی سالهای دهه ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ که ایران گرفتار حزببازی، کمونیست بازی، از بین رفتن آدمها و شخصیتها و شعارهای مختلف است، درباره این دوره منابع و مطالب جدی کمی وجود دارد. بنابراین خاطرات قوام تنها سندی است که از آن دوره بهجامانده، یادداشتهایی که تابهحال منتشرنشده بودند.
این خاطرات به ماجرای دموکراتهای آذربایجان و مذاکرات قوامالسلطنه با استالین و دیگر نمایندگان روسها و... میپردازد و بهطورکلی مطالب آن مهمترین اسناد این دوره تا ماجرای تیرماه ۱۳۳۱ و بلوای این سال هستند که به کنارهگیری قوام انجامید.
قوام در بخش «انتخابات دوره پانزدهم مجلس» خاطره خود را چنین نقل میکند: «...روزنامههای اطلاعات و کیهان علیه من و دوستان نزدیک مقالات تند و انتقادآمیز منتشر ساختند. روزنامههای موسمی که معمولاً در مواقع لازم، با دریافت کمکهای مالی بهوسیله استعمار انگلستان مورداستفاده واقع میشوند و علیه آزادیخواهان و وطنپرستان به کار میروند، از قبیل روزنامههای صدای وطن، صدای مردم، اقدام و از این قبیل، از هیچ هتاکی و اهانت به من و همکاران وفادارم دریغ نورزیدند. دکتر مظفر بقایی که با مساعدت و کمک من از ورطه گمنامی بیرون آمده و برای نخستین بار به مجلس راهیافته بود مأمور شد بهعنوان اینکه من دیگر رهبر حزب دموکرات ایران نیستم، محل حزب دموکرات را که در آن موقع در کافه شهرداری بود، اشغال نماید. این شخص فرومایه و کم غیرت نیز بهاتفاق گروهی چاقوکش و چماق به دست به محل حزب حملهور شد. حسین مکی نیز که موفقیت خود را در انتخابات مجلس شورای ملی از شهر اراک، مرهون مساعدت من بود از عضویت حزب دموکرات استعفا کرد و با نهایت بیشرمی مخالفت با من را آغاز نمود».
قوام در این خاطرات، درباره شخصیتهای مختلف به شکلی بیپروا صحبت کرده است، اما بااینحال از خود چهرهای کموبیش منصف نشان داده است، برای نمونه باوجود اختلافها و رقابتهایی که با دکتر محمد مصدق داشت، از او به نیکی و بهعنوان مردی وطندوست که در راستای خدمت به مردم و کشور حرکت می کرد، یاد میکند.
کتاب خاطرات سیاسی قوامالسلطنه دارای مقدمهی مفصلی است با عنوان نظری به یادداشتهای قوام السلطنه که به ادعای غلامحسین میرزاصالح، این مقدمه توسط یکی از دوستان قوامالسلطنه نوشتهشده است. در این نوشته به ماجرای حزب توده و حزب دموکرات آذربایجان به شکلی مفصل پرداخته شده است.
کافتارزاده در تهران، شوروی و تجزیه آذربایجان، تشکیل حکومتهای خودمختار آذربایجان، نخستوزیری صدرالاشراف، مذاکرات وزرای خارجه دولتهای آمریکا، طرح تجزیه ایران، شکایت ایران علیه شوروی، ملاقات با سفیر شوروی، مظفر فیروز معاون سیاسی، اسرار مذاکرات مسکو، پایان دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، مواد موافقتنامه قوام – سادچیکف، ورود پیشهوری به تهران، نخستوزیر شدن پیشهوری، شرکت رهبران حزب توده در کابینه، حوادث فارس، انتخابات دوره پانزدهم مجلس، اعلام جرم بر ضد قوام عناوین فصول این کتاب را تشکیل میدهد و پایانبخش کتاب، انتشار هشت قطعه عکس از قوام و نزدیکان وی است.
قوام نیز همانند هر انسان و یا هر رجل سیاسی، نقاط قوت و ضعف داشت، کارنامهاش هم لحظههای اوج دارد و همفرود، شخصیت او خاکستریست با وجوه تاریک و روشن. حداقل اینکه میدانیم در ماجرای خروج نیروهای شوروی از ایران، به وطن خود خدمتی شایان کرده است. با این احوال در مقاطعی نه آنگونه که شایسته چنین مردی بوده؛ با او رفتار شده است. خانه او پنج بار پیش رویش غارت شد، که آخرین بار پس از بلوای سی تیر ۱۳۳۱ اتفاق افتاد و شایع بود که دکترمصدق نیز از آن اطلاع داشته!
آخرین تصویر برجایمانده از قوام، مردی که در میدان سیاست استالین را بهزانو آورد، او را درهمشکسته در بستر بیماری، در کنار تنها پسرش نشان میدهد. مردی رنجور که در هر دوره تاریخ معاصر، نسبتی به او دادند؛ گاه نوکر انگلیس بود، گاه ضد سلطنت، گاه سدی در برابر کمونیسم و گاه دستنشانده شاه و..... مردی که کمتر منصفانه قضاوت شد. خواندن خاطرات سیاسی قوام به مخاطب علاقهمند به تاریخ کمک میکند تا تصویری واقعبینانهتر درباره او پیدا کند و این فرصت مغتنمی است.