نظر منتشر شده
۸
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 296974
یادی از سرداران شهید 8 سال دفاع مقدس؛
فرمانده محبوب بسیجی ها
بخش داخلی الف، 2 مهر 94
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۱۳
فرزند مادری که داشتن وضو، هنگام شيردادن فرزندانش برايش فريضه بود نباید هم کسی جز شهید «مهدی زین الدین» می شد. سال ۱۳۳۸ مرحوم حاج عبدالرزاق زین الدین صاحب فرزند پسری شد که درهمان كودكي قرآن را بدون معلم و استاد ياد گرفت واز همان ورود به دبستان در اوقات بيكاري به پدرش كه كتابفروشي داشت، كمك مي‌كرد.

مهدي در دوران تحصيلات متوسطه‌اش روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر شهيد بزرگوار ایت الله مدنی سيراب مي‌نمود و در واقع در حساسترين دوران جواني به هدايت ويژه‌اي دست يافته بود. به همين دليل از حضرت آيت‌الله مدني بسيار ياد مي‌كرد و رشد مذهبي خود را مديون ايشان مي‌دانست.


در مسير مبارزات سياسي عليه رژيم پهلوي، پدر شهيدان – مهدي و مجيد زين‌الدين – براي بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعيد گرديد. اين امر باعث شد تا مهدي كه خود در مبارزات نقش فعالي داشت دوري پدر را تحمل كند و سهم پدر را نيز در مبارزات خرم‌آباد بردوش كشد.
در ادامه مبارزات سياسي دوران دبيرستان، كينه عميقي نسبت به رژيم پهلوي پيدا كرد و زماني كه حزب رستاخيز شروع به عضوگيري اجباري مي‌نمود. شهيد زين‌الدين به عضويت اين حزب در نيامد و با سوابقي كه از او داشتند از دبيرستان اخراجش كردند. به ناچار براي ادامه تحصيل، با تغيير رشته از رياضي به طبيعي موفق به اخذ ديپلم گرديد و در كنكور سال ۱۳۵۶ شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفته‌شدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جدي‌تر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتي پدر شهيد زين‌الدين از سقز به اقليد فارس تبعيد شد. اين ايام كه مصادف با جريانات انقلاب اسلامي بود، پدر با استفاده از فرصت پيش‌آمده، مخفيانه محل زندگي را به قم انتقال داد. مهدي نيز همراه سايراعضاي خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدايت مبارزات مردمي نقش موثرتري را عهده‌دار شد.

آغاز جنگ
با آغاز تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي ميهن اسلامي، شهيد زين‌الدين بي‌درنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامي، به همراه يك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بي‌امان عليه كفار بعثي پرداخت.پس از مدتي مسئول شناسايي يگانهاي رزمي شد. و بعد از آن نيز مسئول اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و سوسنگرد گرديد.

شهيد زين‌الدين در عمليات بيت‌المقدس مسئوليت اطلاعات – عمليات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لياقت، ايمان، خلوص، استعداد رزمي و شجاعت فراوان، در عمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ علي‌بن ابيطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبديل شد – انتخاب گرديد.لشكر مقدس علي‌بن ابيطالب(ع) در تمام صحنه‌هاي نبرد سپاهيان اسلام (عمليات محرم، والفجرمقدماتي، والفجر۳ و والفجر۴) خط شكن و به عنوان يكي از يگانهاي هميشه موفق، نقش حساس و تعيين كننده‌اي را برعهده داشت.


ماجرای ازدواج
منیره ارمغان، همسر شهید زین الدین می گوید: «خرداد سال شصت ويک، خانواده ي زين الدين ، مادرو يکي از اقوامشان ، به خانه ي ما آمدند . از يکي از معلم هاي سابقم در حزب خواسته بودندکه دختر خوب به شان معرفي کند . او هم مرا گفته بود . آمدند شرايط پسرشان را گفتند ، گفتن پاسدار است . بعد هم گفتند به نظرشان يک زن چه چيزهايي بايد بلد باشد و چه کارهايي بايد بکند.با من و خانواده ام صحبت کردند و بعد به آقا مهدي گفته بودند که يک دختر مناسب برايت پيداکرده ايم . قرار شد آن ها جواب بگيرند و اگر مزه ي دهان ما « بله » است جلسه ي بعد خودآقا مهدي بيايد . در اين مدت پدرم رفت سپاه قم پيش حاج آقا ايراني . گفته بود « يک همچين آدمي آمده خواستگاري دخترم . مي خواهم بدانم شما شناختي از ايشان داريد ؟ » او هم گفته بود « مگردر مورد بچه هاي سپاه هم کسي بايد تحقيق بکند ؟ »

پدرم پيغام داد خود آقا مهدي بيايد و ما دوتايي با هم حرف بزنيم . قبل از آمدن آقا مهدي يک شب خواب ديدم : همه جا تاريک بود . بعداز يک گوشه انگار نوري بلند شد . درست زير منبع نور تابوتي بود روباز . جنازه اي آن جابود ، با لباس سپاه . با آن که روي صورتش خون خشک شده بود ، بيش تر به نظر مي آمدخوابيده باشد تا مرده . جنازه تا کمر از توي تابوت بلند شد . نور هم با بلند شدن او جابه جا شد .حرکت کرد تا دوباره بالاي سرش ايستاد.

نحوه شهادت
سردار حاجی‌زاده از دوستان و همرزمان نزدیک «شهید مهدی زین‌الدین» که در طول هشت سال دفاع مقدس از فرماندهان اطلاعات شناسایی لشگر علی ابن ابیطالب قم بود در خصوص شهادت مهدی زین‌الدین می گوید: « روز قبل از شهادت مهدی زین‌الدین، وی یک ماشین از من گرفت و برای مرخصی به قم رفت، بعد از اینکه از مرخصی به سمت باختران می‌آمد با شهید دل آذر و شهید مجید زین‌الدین قرار می گذارند که با همدیگر سمت مهاباد بیایند اما شب که می‌شود شهید مجید زین‌الدین بیمار می‌شود و آقای مهدی به شهید دل آذر می‌گوید که شما بروید و ما فردا حرکت خواهیم کرد.

وقتی که شهید دل آذر به پیش ما رسید سراغ آقا مهدی را از او گرفتیم و او گفت که آنها فردا خواهند رسید و ما فردای آن روز به سردشت رفتیم ولی خبری از شهید زین‌الدین نبود و مجبور شدیم دوباره برگردیم. آقا مهدی از باختران به سمت مریوان در حال حرکت بود که در نزدیکی‌های سردشت به نیروهای کمین کرده دشمن برخورد می‌کند، در این لحظه نیروهای دشمن یک گلوله آرپی چی به سمت ماشین او شلیک می‌کنند که در جا مجیدشان به شهادت می‌رسد و خود آقا مهدی مجروح می‌شود.

شهید مهدی زین‌الدین با همان حالت جراحت از ماشین پیاده شده و به طرف نیروهای دشمن تیراندازی می‌کند و با وجود اینکه چند تیر دشمن به پهلوی شهید زین‌الدین اصابت کرده ولی وی دست از مقاومت بر نمی‌دارد و نمی‌گذارد که نیروهای دشمن نزدیک ماشین شوند ولی به علت خونریزی زیاد و سرمای شدید آقا مهدی از سرما یخ می‌زند و به شهادت می‌رسد.
 
کلمات کلیدی : سرداران شهید+شهید زین الدین
 
۱۳۹۴-۰۷-۰۲ ۰۹:۲۱:۰۸
یاد تمام شهیدان وطن گرامی باد.

یاد بسیجیان واقعی گرامی باد که منافع مردم و مملکتشان را فدای منافع دنیوی و حزبی نمیکردند. بسیجیانی که با وجود سرسختی در مقابل دشمن در برابر هموطنان خویش نرم و فروتن و متواضع بودند. (3209045) (alef-13)
 
۱۳۹۴-۰۷-۰۲ ۱۰:۰۲:۲۹
روح تان جاویدان (3209128) (alef-3)
 
یکی از مردم
۱۳۹۴-۰۷-۰۲ ۱۳:۲۰:۵۵
آقا مهدی زین الدین ما در بست چاکریم (3209532) (alef-13)
 
مترجم
۱۳۹۴-۰۷-۰۲ ۱۱:۰۶:۲۲
چطور میشه فراموش کرد این همه فداکاری و ایثار شما رو . حرف زدن در موردش خیلی راحته ولی چطور از لذت شیرین زندگی برای دفاع از وطن و ایمانت گذشتی.؟؟!!! قهرمان منی زین الدین (3209243) (alef-13)
 
رضا
۱۳۹۴-۰۷-۰۲ ۱۱:۲۱:۱۹
روزی که آتش بس اعلام شد ما تازه از عملیاتی مرسوم به " سورکوه" در دره شیلر برگشته بودیم . وقتی رادیو اعلام کرد آتش بس پذیرفته شده همه بچه ها شکه شدند و هر کسی در گوشه ای تو فکر بود. باورش سخته اما همه گریه میکردند!
شاید جونای امروزی تعجب کنند ولی جنگ و جبهه در زمان خودش فقط یه رزم نبود و ما هم البته جنگ طلب نبودیم. ولی حال و هوایی عجیب داشت که فقط باید تجربه کرده باشی تا درکش کنی .
این شعر همون روز بر زبانم جاری شد.
( الیته مژده دادن جنگ آرزوی حال و هوای اون روزاست نه جنگ طلبی)

نسیم صبح صبا ، مژده بده جنگ را
بسوی مرقد دل ، روان کن یار را

کبوتر عشق ما ، بال و پرش شکسته
بروی خانه دل دیو سیه نشسته

بده تو مژده ای که، شکوفه ها شکفتند
بجز کلام لبیک حرفی دگر نگفتند

گویند یا نگویند ، زگوش خود برون کن
بخواب بینی دگر زمزمه صبا را (3209272) (alef-13)
 
۱۳۹۴-۰۷-۰۲ ۱۱:۵۲:۰۳
باسلام
مایه افتخار است که از این چنین شهدایی همیشه به نیکی یادشود زیرا ما امنیت امروز را مدیون رشادت دیروز آنها هستیم. (3209348) (alef-13)
 
علي
۱۳۹۴-۰۷-۰۲ ۱۳:۱۶:۱۸
من ميونه اي با بسيج ندارم ولي احساس حقارت ميكنم پيش اين بزرگان
ما كجا، اينا كجا...مرد بودن واقعا... (3209520) (alef-13)
 
۱۳۹۴-۰۷-۰۲ ۱۳:۴۶:۳۸
چه جوونایی داشتیم.مرد بودن.ان شا الله دست مارو هم بگیرن (3209625) (alef-13)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.