در دیدگاههای ایالات متحده و ایران حداقل در یک مسئله اتفاقنظر وجود دارد: یک بحران سیاسی در بغداد میتواند تلاشها برای مقابله با داعش را تحت تاثیر قرار دهد.
به گزارش دیپلماسی ایرانی، زلمای خلیل زاد در دولت جورج بوش سفیر ایالات متحده در عراق، افغانستان و سازمان ملل متحد بود. وی به عنوان یکی از اعضای هیات مدیره اندیشکده شورای آتلانتیک اخیرا کتابی با عنوان «نماینده» (The Envoy) نوشته که به طور گسترده مورد استقبال قرار گرفته است.
به گزارش دیپلماسی ایرانی؛ خلیل زاد در مصاحبه ای مفصل با اندیشکده شورای آتلانتیک راجع به تجربیات خود در افغانستان و عراق، چشم انداز صلح با طالبان و دیپلماسی ایالات متحده در دوران پسابرجام صحبت کرده است. در اینجا گزیده ای از این مصاحبه را می خوانیم.
در کتاب خود نوشته اید آنچه شما را عمیقا نگران می کند این است که ایالات متحده به اهداف خود در افغانستان و عراق نرسیده است. روسای جمهوری آینده آمریکا از تجربیات در این دو کشور چه درس هایی می توانند بگیرند؟
خلیل زاد: ما در دوره ای هستیم که می خواهیم از اعمال قدرت نظامی گسترده نظیر آنچه در عراق و افغانستان اتفاق افتاد، جلوگیری کنیم. در حالی که فکر می کنم درس درستی که می توانیم از عراق و افغانستان بگیریم، این است که پروژه های بزرگ این چنینی، باید بسیار حساب شده و به ندرت انجام شوند. همچنین باید بدانیم این احتمال وجود دارد که مجبور شویم باز هم این کار را انجام دهیم. پس باید (از خود) بپرسیم: برای انجام چنین کاری چه قابلیت هایی داریم و چه قابلیت هایی را باید به دست آوریم؛ چه نقاط ضعفی در رویکردها و توانایی های ما وجود دارد که شناسایی شده و نیاز به رسیدگی دارد؛ و همچنین اشتباهاتی که باید از آن ها اجتناب کرده و دوباره تکرار نکنیم، چه هستند.
(اگر به گذشته بازمی گشتید) چه کار متفاوتی در افغانستان انجام می دادید؟
در سطح کلان سیاسی روند تشکیل نهادهای امنیتی افغانستان را تسریع می کردم. زمان بُرد تا ما به این نتیجه رسیدیم که باید (در افغانستان) دولت سازی کنیم. من از زمان طلایی استفاده می کردم ـ دوره ای که شما توجه همه را دارید، چرا که با استفاده از نیرویی عظیم کار بزرگی انجام دادید ـ تا مانع از این شوم که یک پایگاه تروریستی در پاکستان ایجاد شود. (واقعیت این است) که تشکیل پایگاه تروریستی در پاکستان امری است که آنچه ما در تلاش برای رسیدنش هستیم را تهدید می کند. ترکیب مقابله نکردن با مسئله ایجاد پناهگاه های تروریستی در پاکستان و کند بودن روند ایجاد نهادهای دولتی در افغانستان، در طول زمان شرایط امنیتی را در این کشور وخیم تر کرد و هزینه های تامین امنیت و دستیابی به موفقیت های استراتژیک را به طور چشمگیری افزایش داد.
در عراق چطور؟
تغییر جهت دادن از آزادسازی عراق و کمک به عراقی ها برای خلاص شدن از یک دولت (مستبد) به اشغال نامحدود این کشور، یک اشتباه بود. انحلال نیروهای مسلح عراق، به جای عزل (فرماندهان وابسته به رژیم صدام) و اصلاح آن یا حداقل بعث زدایی عمیق آن، و واگذار کردن نقش ارتش به یک کمیته سیاسی از جمله اشتباهاتی بود که مرتکب شدیم. علاوه براین، ترکیب انحلال ارتش و تمایل ما برای کاهش نیروهایمان در عراق، باعث بی ثباتی در این کشور شد. این ها اشتباهات مهلک ما در آن زمان بود.
جان کری، وزیر خارجه آمریکا، به دلیل اینکه گفته دولت اشرف غنی در افغانستان باید دوره پنج ساله خود را به پایان برساند، مورد انتقاد قرار گرفته است. منتقدان می گویند این سخنان به معنی نادیده گرفتن نقش لویه جرگه است که احتمالا در پاییز برای تصمیم گیری درباره آینده دولت برگزار خواهد شد. آیا دولت افغانستان با تبعیت نکردن از بندهای توافق، خود را تضعیف کرده است؟
رئیس جمهور غنی برای پنج سال انتخاب شده است. اما توافق که اساس تشکیل دولت وحدت ملی بود خواستار تشکیل جلسه قانون اساسی لویه جرگه در مدت دو سال بود (از زمان تشکیل دولت در ۲۰۱۴). توافق مشخص نکرده که طول عمر دولت وحدت ملی دو سال (یا بیشتر) است. (این در شرایطی است که) به نظر می رسد تقریبا قطعی است که یک لویه جرگه، همان طور که در قانون اساسی تعریف شده، به دلیل مراحل آماده سازی آن نمی تواند در چارچوب زمانی دو ساله برگزار شود. بنابراین، پرسش این است که برای مقابله با این شرایط و اینکه در توافق آمده لویه جرگه باید برگزار شود اما شرایط برگزاری آن فراهم نیست، چه باید کرد؟ این شرایطی است که افغان ها و دوستان آن ها مجبورند با آن کنار بیایند، گزینه ها را بررسی کنند و به موقع در این باره تصمیم بگیرند.
چه گزینه هایی وجود دارد؟
چندین گزینه وجود دارد. (اما) مسئله کلیدی رسیدن به یک توافق است؛ در قدم نخست میان دو بخش از دولت ـ یعنی میان جناح اشرف غنی و عبدالله عبدالله ـ و سپس دولت وحدت ملی با جامعه سیاسی گسترده تر افغانستان و (البته) رسیدن به این اجماع که اگر لویه جرگه نتواند برگزار شود، چه اتفاقی باید بیفتد.
ارزیابی شما از عملکرد دولت غنی و تلاش های او برای مصالحه با طالبان چیست؟
دولت غنی یک شرایط دشوار را به ارث برده است. درگیری ها در افغانستان با خروج بخشی زیادی از نیروهای خارجی و تغییر ماموریت نیروهای باقی مانده تشدید شده است و مخالفان دولت در حال بهره گیری از این شرایط هستند. دولت به لحاظ دیپلماتیک در تلاش برای مصالحه با طالبان است اما موفقیتی نداشته است که بخشی اش به دلیل سیاست ارتش پاکستان و بخشی دیگر خروج نیروهای خارجی از افغانستان است. طالبان در شرایط فعلی تصور می کند که زمان به نفع آنان سپری می شود و بنابراین به جای مصالحه ترجیح می دهد که همچنان مبارزه کند... همچنین شرایط اقتصادی به دلیل کاهش سطح فعالیت جامعه بین المللی در افغانستان بسیار دشوار شده است. عدم قطعیت نسبت به آینده، بر میزان سرمایه گذاری های خارجی در این کشور تاثیر سوء داشته است.
به عنوان سفیر آمریکا در افغانستان شما به دنبال فشار بیشتر واشنگتن بر اسلام آباد به منظور مقابله بیشتر پاکستان با پناهگاه های تروریستی بودید. پاکستان اکنون به منظور کمک برای آغاز فرایند صلح با طالبان با چین، آمریکا و افغانستان همکاری می کند. آیا پاکستان درباره صلح جدی است؟
من تلاش اشرف غنی برای درگیر کردن پاکستان (در فرایند صلح) و آزمودن اینکه اسلام آباد سیاست های خود را تغییر داده (یا خیر) تائید می کنم. همچنین همکاری او با چین و ایالات متحده به طور همزمان را نیز تائید می کنم. اشرف غنی با این کار به اسلام آباد اطمینان می دهد که به دنبال همکاری با شریک استراتژیک پاکستان، یعنی چین، است. و البته چینی ها ممکن است که با هدف تسهیل روند صلح در افغانستان به پاکستان فشار آورند... من اعتقاد ندارم که پاکستان کاری را که باید انجام دهد، انجام داده است. ارتش دست بالا را در پاکستان دارد. بنابراین (نظامی ها) باید به طالبان بگویند که اعضای این گروه نمی توانند از پاکستان به عنوان یک پناهگاه در جنگ استفاده کنند. بیانیه اخیر طالبان مبنی بر آغاز حملات بهاره باید با برخورد تند اسلام آباد روبه رو شود، چرا که مشاور امنیت ملی پاکستان اخیرا اذعان کرده که طالبان در پاکستان هستند. اگر پاکستان در مصالحه جدی است باید این پناهگاه ها را از میان ببرد و اجازه ندهد که طالبان از قلمرو پاکستان استفاده کند.
اجازه دهید به عراق بازگردیم. سیاست های خاورمیانه ای باراک اوباما از بسیاری جهات کاملا متفاوت از سیاست های دولت بوش از جمله در عراق بوده است. ارزیابی شما از رویکرد اوباما در منطقه چیست؟ او چه کاری باید انجام می داد؟
به اعتقاد من سیاست های دولت فعلی منعکس کننده ترجیحات مردم آمریکا پس از هفت یا هشت سال جنگ در عراق و افغانستان بود. همان طور که استفان سستانوویچ مدعی شده، پس از دوره های اعمال قدرت نظامی گسترده در تاریخ سیاست خارجی ایالات متحده، دوره های خروج یا عقب نشینی سر میرسند. متاسفانه این حرکت مارپیچی چالش های خود را دارد چرا که دوره های عقب نشینی خلا ایجاد می کنند. این خلاها توسط افرادی که علاقه ای به آمریکا ندارند پر می شوند و همین مسئله مشکلاتی را ایجاد می کند که برای مواجهه با آن ها نیاز به استفاده از قدرت نظامی در سطح گسترده است.
من ترجیح می دادم که یک سیاست بینابینی اجرا می شد، هم برای پاسخ به تهدیدها و هم پیامدها. اما به اعتقاد من دولت اوباما این سیاست را دنبال نکرد. سیاست عقب نشینی گسترده او باعث ایجاد یک خلاء در عراق شد. این خلاء باعث نفوذ قدرت های منطقه ای در این کشور شده و پیشرفت های سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ را از میان برد. علاوه براین، مدیریت کردن بحران سوریه نیز بسیار مشکل ساز شده است. تبعات این چالش ها اکنون وسعت جهانی پیدا کرده اند: نه فقط برای ظهور گروه ترویستی چون داعش بلکه به دلیل بحران پناهندگان.
(به همین دلیل به اعتقاد من)، هدف بلندمدت تر آمریکا باید این باشد که سه قدرت منطقه ای ـ ایران، ترکیه و عربستان سعودی ـ به نوعی تفاهم با یکدیگر برسند. اوباما درباره اینکه یک جنگ نیابتی در منطقه وجود دارد، درست می گوید. در اینجا نیاز است که شرایط تنظیم شود و این بدان معنی است که قدرت های درگیر در جنگ نیابتی باید به درکی (درست) از قوانین بازی مشابه توافق وستفالن در اروپا برسند. این باید هدف بلندمدت آمریکا باشد و ما باید قدم های لازم را برای رسیدن از شرایط فعلی تا نتیجه نهایی برداریم. این به معنی درگیر بودن تمام قدرت های منطقه ای در این فرایند، برقراری توازن قدرت میان آن ها، حل و فصل منطقه ای بحران سوریه، آغاز یک گفت وگوی منطقه ای، و رسیدن به یک توافق و ایجاد سازمان منطقه ای جدیدی با حضور سه قدرت ایران، ترکیه و عربستان است. ما (در این راه) باید از تجربیات سازمان آسه آن (اتحادیه کشورهای جنوب شرق آسیا) بیاموزیم: اینکه چطور همکاری های منطقه ای مانع از درگیری و بی نظمی شد که همه انتظارش را می کشیدند.
حیدر العبادی، نخست وزیر عراق، با یک بحران سیاسی روبه روست. ایالات متحده و ایران چه کاری باید انجام دهند؟
آخرین چیزی که عراق به آن نیاز دارد یک بحران سیاسی جدی است. ایرانی ها با اما و اگر از حیدر العبادی صحبت می کنند اما با برکناری او هم مخالف هستند. شاید تهران نگران این است که رقابت ها برای جانشینی العبادی باعث تفرقه بیشتر میان احزاب و گروه های شیعه و (همچنین) باعث از میان رفتن تمرکز و منابع در مبارزه با داعش شود.
ایالات متحده همکاری خوبی با العبادی دارد. جان کری در دیدار هفته گذشته خود از بغداد بر این مسئله تاکید کرد. در دیدگاه های ایالات متحده و ایران حداقل در یک مسئله اتفاق نظر وجود دارد: یک بحران سیاسی در بغداد می تواند تلاش ها برای مقابله با داعش را تحت تاثیر قرار دهد.
العبادی کابینه ای می خواهد که مستقل از احزاب سیاسی است. این به لحاظ سیاسی دست یافتنی است. آمریکا و همسایگان عراق، به ویژه ایران، می توانند از طریق تشویق رهبران سیاسی عراق به موافقت (حداقل) با برخی از تغییراتی که العبادی به دنبال آن است، به جلوگیری از ایجاد یک بحران سیاسی در عراق کمک کنند.