نظر منتشر شده
۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 399245
پیشنهاد کتاب/ «درآمدی بر فلسفه و ادبیات»؛ اوله مارتين اسكيلئوس؛ ترجمه محمد نبوی؛ آگاه
چرا ادبیات؟
آرمان میرزانژاد؛ 10 آبان 1395
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۴۹
«درآمدی بر فلسفه و ادبیات»
نویسنده: اوله مارتين اسكيلئوس
مترجم: محمد نبوی
ناشر: آگاه، چاپ اول 1394
282 صفحه، 18000 تومان
 
شما می‌توانید کتاب «درآمدی بر فلسفه و ادبیات» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین خرید کنید.
 
****
 
اوله مارتین اسکیلئوس در مقام یک استاد دانشگاه کوشش کرده است که نگاهی موشکافانه به آغشتگی برخی آثار ادبی به تفکر فلسفی و برعکس داشته باشد. البته ماهیت این رویکرد پژوهشی- انطباقی، در گفت‌وگوی اوله مارتین در دوره‌های تحصیلی(کارشناسی و کارشناسی ارشد) با دانشجویانش در جایگاهی آکادمیک شکل گرفته، چنان که با خواندن واگویه‌های مولف پی می بریم که جان مایه‌ی تحلیلی گرایانه وی تحت تاثیر الهاماتی از سوی دانشجویان و اساتیدی بوده که در زمینه نقد و نظریه سررشته ای ویژه داشتند. محتوای این کتاب چنان که خود مولف در «سرآغاز» به آن تکیه کرده است از خلال مجموعه درس‌گفتارهایی در باب «فلسفه و ادبیات» در دانشگاه برگن نروژ گردآوردی شده است.

در این کتاب از جریانات متأخری چون پست‌مدرنیسم و پساساختارگرایی خبری نیست. اما فلسفه و ادبیات در دوران باستان، تعریف ادبیات، مرگ مولف، هرمونتیک و تفسیر، ادبیات در فلسفه و فلسفه در ادبیات از سلسله مباحثی هستند که جامع و مانع به آن پرداخته شده است.

نگرش مولف به موضوعیتی که فلسفه به عنوان مادر علوم دارد، به این سبب است که فیلسوفان یونان باستان به ویژه افلاطون را جزو نخستین اندیشه‌گران تاریخی درباره‌ی همه چیز و به خصوص شعر، تراژدی و... می‌دانند. او حتی معتقد است که ریاضی، فیزیک و اقتصاد از دل فلسفه زاده شده‌اند. با این مراد که تفکر فلسفی طی یک روش‌شناسی متمایز در روند شواهد تجربی استوار بود که مازادها و زادن‌هایی از خود به جا گذاشت که روان‌شناسی و زبان‌شناسی را می‌توان بازخوردهای متاخر فلسفه درعصر ما در نظر گرفت.

او می‌نویسد: «ادبیات در مقام یک حوزه‌ی دانشگاهی بسیار جدید است و زمانی که افلاطون از زبان سقراط می‌گوید که شعر درگیر کشمکشی دیرینه با فلسفه بوده است، به موضوعی دانشگاهی نظر نداشت، بلکه به تولید و اشاعه‌ی آثار ادبی توجه داشته است» نویسنده کتاب حتی در هم‌جواری دو رشته‌ی فلسفه و ادبیات با استنباطی مجدانه، تفاوت آنها و شباهت‌شان را از زوایای مختلف با نقبی به فلسفه‌ی یونان باستان مورد بررسی قرار می‌دهد. او عنوان «فلسفه در مقام ادبیات» را با تاثیر پذیری فیلسوف آمریکایی آرتور دانتو در زمان سخنرانی‌اش در کتاب مطرح ساخته است. در حقیقت ما با پرسش‌های فلسفی از چرایی و چگونگی ادبیات و غایت آن، با درک تازه‌ای از مسائل مشترکی مواجه می‌شویم.

بیشترین چون و چرا و استنباط نویسنده به زبان فلسفی است، زبانی که در ادای مقصوداتی چالش‌گرانه پیش می‌رود و همراه با مفاهیم مورد نظر، که به ظاهر پاسخ گویی به آن‌ها ساده است، پرسش‌های اساسی و سختی را مطرح می‌سازد. همان‌طور که از متن و بافت کتاب برمی‌آید فلسفه خود را با دشوارترین پرسش‌های پیش روی انسان روبه‌رو می‌سازد، پس فلسفه‌ی ساده و پیش افتاده از پس مسائلی که در اعماق موضوع نهفته است برنمی‌آید. از نکات دیگر این است که فلسفه جزو متون دشوار فهم است و به‌ یاری ادبیات و ریتوریک مولف، شرایط بلاغت و بیان درست آن ساخته می‌شود. در این راستا دفاع از متون دشوار فهم برابر با دشواری اندیشیدن گذاشته شده اما به عقیده مولف کتاب، تمامی این مشکلات دلیل بر این نمی‌شود متن به متنی ادبی تبدیل شود بلکه هر نوشتاری چه در ادبیات و چه در فلسفه ژانر خاص خود را داشته و دارد چنان که ما در ادبیات ژانرها و سبک‌های مختلفی داریم که در شکل زبان و روایت و جهان‌بینی متن قابل دریافتند و احداث کننده تمیز و تمایزاتی با همدیگر می‌شوند، چنان که زبان داستان با شعر تفاوت‌هایی دارد به همین نحو زبان کاربردی فلسفی هم در متون فلسفی متفاوت و متنوعند.

اوله مارتین نه فقط فهم اثر فلسفی را مورد شکاف قرار می‌دهد، بلکه به کیفیت فهمی که مخاطب از استدلال و ساختار یک نوشتار فلسفی دارد متمرکز می‌شود. به عقیده‌ی او نوشتار فلسفی، بیشترین نیروی دماغی مخاطب را خرج درنگ به خود خواهد کرد، در صورتی که قدرت رسوخ این تحلیل که خود به ژرف‌ساخت اثر فلسفی معطوف شده در گرو طرح این سوال است: «آن اثر چگونه ساخته شده و با چه ترفندهایی خواننده را به پذیرش دیدگاه‌های نویسنده سوق می‌دهد؟» او می‌گوید:«خط فاصل میان فلسفه و ادبیات، که بسیاری بر آن باور دارند، این است که ما در آثار ادبی با شخصیت‌ها و موقعیت‌ها روبه‌رو می‌شویم، حال آن که فلسفه در قالب نثری صاف و پوست‌کنده پیش می‌رود».

مکالمه‌ی تخیلی فایدروس- سقراط طبیعت شکلی یک اثر ادبی را دارد چرا که دارای پیش زمینه ای مخیل در ساخت مکالمه ای میان این دو پرسوناژ است. اما از نخستین نسخه های معتبر در تاریخ فلسفه به شمار می رود. ما در گفت و گوی فایدروس و سقراط از سطرهای آغازین تا دعا خواندن و راه پیمایی شان با مکالمه ای کاملا خیالی روبه روییم، مکالمه ای که به روایت اسکیلئوس از پایه های  فلسفه غرب است. البته غرض از این تخیل که در مکالمه های افلاطون به استخوان بندی فلسفی بدل شده پرداختن به معانی  مفاهیم است. فیلسوف آمریکایی دنی یل دمن در مورد کاربردهای مثالی  فرضی و نمونه های تخیلی در فلسفه اعلام خطر می کند و فیلسوفان تحلیلی دیگر معتقد مثال های ادبی وضوح  اندیشه را تهدید می کند، اما از سوی دیگر ما در سطح فلسفه‌ی تحلیلی امروز به عقیده اوله مارتین با موضوعاتی چون بررسی مغزشکافته، یا زمین دوقلو، یا جهان های ممکن، یا اتاقک های چینی بر می خوریم که این پدیده ها به‌یاری تخیل، موضوعیت شان  در جایگاه فلسفیدن درک می شود غرض برانگیخته سازی تخیل برای درک موضوع است تا مخاطب به دریافتی شهودی از مسئله برسد.

جایی که ادبیات می تواند به فلسفه کمک کند پای رتوریک به میان می آید و تلاش اصلی، بیان گری  هرچه با نفوذتر و جاندارتر شخص  گوینده است. ادبیات این جا در به مقام رسانی فلسفه می کوشد چنان که هر فیلسوف توانگری به فنون بیانی که ادبیات خاصی را در زبانش ایجاد می کند دست می یازد بارزترین نمونه اش نیچه، فیلسوف آلمانی در «چنین گفت زرتشت» است که برای تعالیم و آموزه های فیلسوفانه خود، از بیانی ثمیلی-با روایتی داستانی استفاده می کند.  به همین منوال است که ادبیات آن روی سکه اش فلسفه است و تنه به تنه و گاه در هم تنیده از هم به جریان تخیل و درنگ  انسانی کمک می کنند. خاطرات اغواگر کی یرکه گر، چنین گفت زرتشت نیچه و اعترافات آگوستین قدیس از جمله کارهای ادبی هستند که درون مایه فلسفی آنان باعث خلق آثار ارزشمندی شدند که به آنان آثار ادبی فلسفی می توان عنوان داد. اگزیستانسیالیست های معروف فرانسوی چون کامو و سارتر در آثار ادبی شان نیز فلسفیده اند. این جاست که ادبیات به جذاب ترین ابزار برای انطباق با تفکر فلسفی تبدیل می شود که در آن فلسفه نیز از مسیر و قالبی دیگر  به پویایی و رشد می رسد. موریس وایتس در کتاب  خود با عنوان «فلسفه در ادبیات» این نگرش را مطرح می کند که فلسفه و ادبیات می توانند مکمل یکدیگر باشند البته اشخاصی چون ریچارد رورتی فلسفه را نوعی نوشتار می داند و در نتیجه شباهت بیشتری میان فلسفه و ادبیات قائل است.

اسكيلئوس در این کتاب روشن می سازد که گرایش به خواندن آثار مارکس درباب ادبیات کم بود اما نوعی مارکسیسم لوکاچی مرجع الهامات عظیم نسل تازه شد و پس از گرایش به مارکسیست، القاطی میان این مسلک و سنت های زبان شناسی سوسور درگرفت و به این ترتیب فرانسه به شکلی پرشور از اندیشه های رادیکالی در مورد ادبیات آکنده شد. او با کندوکاوی تحقیقی در دنیای معاصر  مشخص می سازد که چطور موضوعات مطرح شده در نظریه‌ی ادبی در آمریکا و بریتانیا شکل گرفت و تاریخ تقویمی آن جریان را ذکر می کند او همچنین نشان می دهد که نظریه ادبی چطور وارد ساختار آکادمیک ادبیات شد و پس از آن به جریان نظریه جنبش سیاسی اجتماعی فمینیسم و تاثیر آن بر ادبیات می پردازد. و در کل با چری رجیستر موافق است که «نقد فمینیستی در نهایت نقد فرهنگی است» او هدف بخشی از کتابش را چنین واگویا می کند:«هدف این کتاب فراخ تر کردن دامنه‌ی نظریه ادبی است.... و توجه من در فلسفه‌ی ادبیات به تعریف ادبیات، مرجعیت نوییسنده و ماهیت تفسیر ادبی معطوف شده است»
 
یکی از ویژگی‌های مهم این کتاب این است که جزئی‌نگرانه به روایت و روابط حاکم بر اندیشه‌های فلسفی به واسطه مکالمه‌های سقراط با اشخاص مختلف می‌پردازد. سقراط در متون افلاطون نقش چالش‌گری کبیر را برعهده‌دارد او با مورد خطاب قرار دادن حاضرجواب‌ترین فرد در جمع کوشش می‌کند پرسش را در مورد معنای یک مفهوم کلی چون حقیقت، عشق و زیبایی مطرح سازد. مهم‌ترین مثال در نارسایی شیوه‌ی پرسش‌گرای سقراطی، گفتگو سقراط با هیپاس در خصوص مفهوم زیبایی است که طی پرسش‌های متعدد سقراط به این نتیجه می‌رسد که جواب‌های هیپاس قانع‌کننده نیستند و «زیبا دشوار است» با جستاری در تفکرات افلاطون و سقراط به این نظرگاه برمی‌خوریم که سقراط با ادبیات مخالف است، و باور دارد که ادبیات نه تنها به عواطف غیرمنطقی روی می‌آورد و تشدیدشان می‌کند بلکه رونوشت رنگ پریده‌ای از جهان محسوسات به‌دست می‌دهد. که خود رونوشتی رنگ پریده از چیزهای واقعا موجود، یعنی صورتهای واحد و پایدار است. او در ادامه به این نگرش تکیه می‌کند که ادبیات فقط ما را از واقعیت دورتر می‌سازد و این یکی از ویژگی‌های ادبیات است. نکته دیگر این که در یونان باستان مفهوم«ادبیات» وجود نداشت. آنچه ما عموما ادبیات می‌نامیم در آن زمان شعر خوانده می‌شد مگر زمانی که ارسطو مشخصا به تراژدی یا حماسه نظر داشت.

به طورکلی انعکاس مباحث مربوط به ادبیات در «جمهوری» افلاطون و نقش ادبیات در جامعه در جلد نخست، و نقش ادبیات در آموزش پاس‌داران جوان  جمهوری در کتاب های دوم و سوم جمهوری از موضوعاتی است که ما را متوجه‌ی اهمیت دیدگاه افلاطون به ادبیات می‌کند نه برعکس. هر چند نقش ادبیات از رهگذر دید افلاطون به شدت دچار محدودیت است اما او می‌گوید شاعران و داستان‌گویانی که آثارشان سرگرم کننده است جایی در جمهوری ندارند. فقط آنانی مجازند که مجدانه راه و رسم زندگی انسان‌های شریف را ترسیم می‌کنند. در کتاب دهم اما ادبیات به طورکلی مردود دانسته می‌شود و فقط برخی شعرا که مضمون‌شان ستایش خدایان و تحسین مردان شریف باشد مجاز شمرده می‌شوند.

در بخش «هرمنوتیک و تفسیر» نویسنده در خصوص دست‌یابی به تفکر هرمنوتیک از سوی منتقد معتقد است اول می‌بایست با فهم سیرهای اجتماعی و تاریخی که در فحوای متن ادبی تاثیر می‌گذارد یک تفسیر همگانی انجام بدهیم تا بعد این نکته ما را به هرمنونتیک گئورک گادامر رهنمون کند. در ادامه هم مخاطب به این سوال که ما چرا دست به تفسیرمی‌زنیم؟ برمی‌خورد. سوالی است که در مقام تجربه مشخصی نشان می­دهد قوانین ادبی عارض بر ادبیات شده‌اند. اما تجربه، فراتر از امر قانونمند ادبی یکه تازی می‌کند. تجربه‌ی شخصی من با بیان تجربیات و مقصودات مولف گره می‌خورد و این هم گامی با تجربه‌ی راوی داستان من را به سطحی از لذت کیفی از متن می‌کشاند. نویسنده معتقد است فرایند تفسیر یک اثر ادبی آنجا که علایق شخص با مقاومت اثر و شگفتی‌های آن روبه‌رو می‌شود، نیز نوعی ورز دادن  قابلیت‌های ذهنی و عاطفی شخص است. این فصل می‌کوشد با دو پرسش ما را مواجه کند«تفسیر اثر ادبی چیست؟» و بعد«تفسیر ادبی چه می‌تواند باشد؟» که بعدتر هم راه‌های ممکن خوانش مورد بحث و فحص قرار می‌گیرد.

در فصل «ادبیات در فلسفه» موضوع محوری مربوط به چگونگی تاثیر فرم بر محتوای فلسفی است. او معتقد است که ما در مقام خوانندگان آثار فلسفی باید به تاثیری که ممکن است سبک و فرم بر فهم ما از متن داشته توجه کنیم و ببینیم که آیا ما از آن متاثر می‌شویم یا نه و اگر می‌شویم چگونه. در این فصل باز عقب گردی به متن مکالمه‌های افلاطون می‌شود این بار نه از منظر رویکردی هستی‌شناسی بلکه از حیث نظریات سقراط در رابطه‌ای که میان فلسفه و ادبیات برقرار است. اما دوباره در این فصل توجه نویسنده به بخش‌های دیگری از مکالمه‌های افلاطون جلب می‌شود که در بررسی فایدروس می‌بینیم به این متن فلسفی نگاه و رویکردی دراماتیک پیشه کرده است.

پرسشی که در فصل پایانی کتاب محوری است این است که آیا برخی آثار ادبی متعلق به جریان اصلی ادبیات می‌توانند در کندوکاوهای فلسفی و احتمالا در شکل دادن به آن ها نقش داشته باشند؟ و اگر آری، چگونه؟ مارتا نوسباوم معتقد است که پاره‌ای از آثار ادبی ضرورتی حیاتی برای فلسفه‌ یا به طور دقیق‌تر برای فلسفه اخلاق دارند. به نظر نوسباوم، در روایت ادبی، زندگی به صورت چیز خاصی بازنمایی می‌شود- به نحوی که در خواننده واکنش‌هایی را برمی‌انگیزد که برای فهم این حقایق زندگی مناسب‌اند این عاملی‌ست که باعث شده اخیرا بار دیگر توجه به رابطه‌ی میان ادبیات و فلسفه معطوف شود. نظر دقیق‌تر دیگر از استنلی کاول- فیلسوف و نظریه‌پرداز فرهنگی آمریکایی (1926)- که ادعا می‌کند که این میل به «شک کردن» فقط در فلسفه وجود ندارد؛ شکی که در فلسفه‌ی کلاسیک جوانه زد (سکتوس آمپیریکوس)  و در اندیشه دکارت و هیوم به اوج خود رسید در ادبیات هم یافت می شود. او به شک در آثار شکسپیر نیز رجعت می‌کند و می خواهد این منظور را به ما برساند که طرز تفکر داستان نویس هم می‌تواند به طرزی عمیق با روشها و الگوهای فلسفی یا مفاهیمی که مدنظر فلاسفه بوده همسانی پیدا بکند. کاول معتقد است در آثار شکسپیر مثلا در هملت، شک اساسا به صورت شک به ذهن‌های دیگر است، شکی که هم فهم‌پذیری عالم را زیر سوال می‌برد و فهم‌پذیری  جهان اجتماعی و محلی و عامیان را. این شک در درجه‌ی اول شک به روال‌های پذیرفته شده است و اتفاقی نیست که این کتاب «دانش دور ریختنی» نامیده شده است.

به طورکلی ما با کتابی بسیار ارزشمند و جذاب روبه‌رو هستیم که نشان می‌دهد چگونه فلاسفه و ادبا نگاهی به طرز، ماهیت، اساس، چرایی، هدف و پی‌گیری آثار یکدیگر داشتند. و چگونه شکل‌های ادبی جایی برای شرح و بسط موضوعات فلسفی باز کرده‌اند و هم چنین فرم‌های فلسفی چگونه از ابزارهای ادبی بهره می‌گیرند تا خوانندگان خود را مجاب سازند.
 
۱۳۹۶/۰۴/۲۶ ۱۰:۲۵
 
۱۳۹۵/۱۰/۲۶ ۱۴:۳۹
 
۱۳۹۵/۰۷/۱۸ ۱۲:۱۶
 
۱۳۹۵/۰۶/۰۳ ۱۵:۴۸
 
 
کلمات کلیدی : انتشارات آگاه
 
مخاطب
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۰۸-۱۰ ۱۱:۵۱:۴۰
ممنون مطلب خوبی بود (3995336) (alef-15)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
چرا ادبیات؟