نظر منتشر شده
۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 390676
از روزنامه‌ی خاطراتِ فرهاد میرزا معترض الدوله -1
دو قرن سکوتِ زریاب، کتابی نایاب
فرهاد طاهری؛ 20 شهریور 1395
تاریخ انتشار : شنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۲۲:۳۷
در دوازدهم مهرماه ۱۳۸۲ همایش بزرگداشت زنده‌یاد دکتر عباس خویی در خوی برگزار شد. البته قصد من نیست به جزئیات این همایش بپردازم؛ اینکه این همایش به همت و مساعدت فکری و مالی چه نهادهایی برگزارشده بود و چه کسانی در آنجا سخن گفتند و چه گفتند در گزارشهای خبری، ماجرای آن مشروح آمده است (از جمله : نک همایش بزرگداشت زنده یاد دکترعباس زریاب خویی، نامه فرهنگستان، دوره ششم، شماره دوم، بهمن ۱۳۸۲،ص ۲۴۰-۲۴۱).

در آن زمان از من به عنوان پژوهشگر فرهنگستان زبان و ادب فارسی دعوت شده بود که علاوه بر حضور به ایراد سخنرانی نیز بپردازم؛ این درحالی بود که از فرهنگستان بزرگانی همچون دکتر فتح‌الله مجتبایی، دکترعلی اشرف صادقی و استاد احمد سمیعی گیلانی به این همایش دعوت شده بودند. اما سبب دعوت من به این همایش نه وابستگی‌ام به فرهنگستان، بلکه در وهله نخست به سابقه معرفتی بود که با خانواده مرحوم دکتر زریاب داشتم و این سابقه درست به چند ماه پس از درگذشت دکتر زریاب برمی گشت که مقاله‌ای به قلم من با عنوان آخرین گفت‌وگو در سوگ دکتر زریاب در مجله دنیای سخن ( شماره ۶۳، سال ۱۳۷۴) منتشرشده بود و سالها پس از آن نیز در انتشارات علمی و فرهنگی این سعادت را داشتم که خانواده دکتر زریاب در خصوص اطلاع از کم وکیف وضعیت تجدید چاپ کتابهای لذات فلسفه و تاریخ فلسفه پیش از مراجعه به هرکس در آن انتشارات، اول به من مراجعه می کردند و پی جوی قضیه می شدند. من هم همیشه می کوشیدم تا پاس خاطر عزیزان دکترزریاب را به نهایت لحاظ کنم. همیشه وقتی این دو کتاب تجدید چاپ می شد، خودم پیگیر مسائل مالی اش می شدم و مراحل زمانبر نگارش اسناد و صدور چک و اخذ امضای مدیرعامل را تا آنجا که می توانستم به کمترین حد ممکن می رساندم، یادم می آید یک بارکه تمام این مراحل را خودم پیگیرکرده بودم و می دانستم چک حق الزحمه ترجمه آن دوکتاب، امضاشده در نزد مسئولش در امور مالی است به پسرمرحوم دکترزریاب، حسین زریاب، خبر دادم. او هم با آن ادب ذاتی و لحن متین و تهذیب اخلاق و نفس، که به حق ازپدرش دانشمند و فرهیخته اش به ارث برده است، ازمن تشکر کرد. چند روز بعد شنیدم که مسئول این کار در تحویل چک به خانواده دکترزریاب با بی اعتنایی و سهل انگاری رفتارکرده است. به سراغش رفتم و با نهایت عصبانیت به او گفتم اگر بار دیگر چنین رفتاری از تو در مواجهه با خانواده دکتر زریاب ببینم، از همین پنجره طبقه سوم تورا به دیدار معبودت روانه می کنم. او اگرچه می دانست، جرائت چنین کاری را ندارم، با این حال تردید نکرد که تکرار بی اعتنایی به خانواده دکتر زریاب، برایش حاصلی جز کتک خوردن مبسوط نخواهد داشت. در قضیه تجدید چاپ کتاب تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان هم که مدتها در پژوهشگاه علوم انسانی بختش فروبسته مانده بود شاید اگر زمینه انتشاراین کتاب را در انتشارات علمی و فرهنگی فراهم نمی آوردم و حس رقابت و غبن را در اولیای پژوهشگاه علوم انسانی برنمی انگیختم مسئولان آنجا براحتی تن نمی دادند که این کتاب در سال ۱۳۷۸ برای نخست بار در بعد از انقلاب منتشرشود.

اما دلیل دوم دعوت من به همایش بزرگداشت دکترزریاب خویی، انتشار مقاله ام بود با عنوان سهم استاد زریاب خویی در نهضت دایره المعارف نویسی معاصر در مجله معارف ( دوره نوزدهم، شماره پیاپی ۵۷، آذر واسفند ۱۳۸۱، ص ۱۱۹-۱۳۳).

از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران هم سه استاد به این همایش دعوت شده بودند. استادی از گروه زبان و ادبیات فارسی که درفضل و ادبیت و تبحرش در ادبیات عرب و بلاغت تردیدی نبود و من نیز افتخار شاگردیش را در دانشگاه تهران داشتم؛ کلاسهای بسیار مفرحی داشت، با لحنی مسجع صحبت می کرد و اغلب می‌کوشید از آرایه جناس برای جذاب تر کردن سخنش بهره جوید. هرچند بیشتر مواقع جناس های ناهم جنس به کارمی برد. مثلا در مجلس بزرگداشت مرحوم دکتر مهدی درخشان گفت: من آن استاد بزرگوار را بارها درطبقه سوم و درآن راهروی باریک، گاهی روشن و گاهی تاریک می دیدم که ... من هرچه فکر کردم دلیلی جز آذری بودن این استاد و هم زبانی اش با مرحوم دکترزریاب و با متولیان برگزاری همایش نیافتم که حضور او را موجه درنظرم جلوه دهد. یا حداکثر اینکه چون درسالهای پیش از انقلاب در دانشکده ادبیات همکار مرحوم دکترزریاب بوده به این همایش دعوت شده است. استاد دیگر نیز از همان گروه ادبیات فارسی بود. این استاد هم، شناختش ازمرحوم دکتر زریاب به مطالعه کتاب «آیینه جام» دکتر زریاب منحصر می شد. اما استاد سوم، از گروه ادبیات عرب بود. استادی که زینت المجالس سمینارهای مختلف بود و بعضی مواقع از راهروها و پله‌های دانشکده ادبیات صدای غرای شعرخوانیش به دوزبان فارسی و عربی به گوش می‌رسید و خود را شاعری فحل می دانست که پیوسته از پس ِسرودن قصاید و مثنویهای بلند، هنرمندانه برآمده است و پرتو و انوار شعرهایش روشنی بخش چشم و دیده شنوندگان شده است؛ گرچه دانایان می دانستند خشت‌زنی پرکاراست. اینکه چقدر دکتر زریاب را می شناخت واقعا نمی‌دانم. هرچه بود دعوت این استاد به همایش دکتر زریاب واقعا حیرت مرا برانگیخت. شاید تنها عاملی که کمی افسردگی و تأسفم را تخفیف داد، فیض مصاحبت و هم سفری با دکتر فتح‌الله مجتبایی بود. مخصوصا ازفرودگاه ارومیه تا خوی من و دکترمجتبایی و استاد احمد سمیعی در یک ماشین نشسته بودیم و دکترمجتبایی خاطرات بسیارجذابی از نیما یوشیج، استاد فروزانفر، دکترصوتگر، دکترخانلری برایمان تعریف کرد. از رفتار متولیان و دبیر سمینار در ساعات پیش از ظهر، و نیز از ترتیب دعوت سخنرانان برای ایراد سخنرانی می‌شد بخوبی دریافت که این سه استاد و نیز سخنرانان آذری زبان، بیشتر از دیگر میهمانان و سخنرانان درچشم و دل میزبان ارج و قرب دارند. اما در بعد ازظهر، وقتی آیت الله موسوی بجنوردی، از شورای علمی دایره المعارف بزرگ اسلامی، در سخنرانی خود از مقام علمی و شأن والای استاد مجتبایی و دکتر صادقی و استاد سمیعی تجلیل کرد تازه عده ای شست‌شان خبردار شد که قضیه ازچه قرار است. از سخنرانی استاد بلاغت سجع‌گوی گروه ادبیات من نکته ای متوجه نشدم نمی دانم دیگران آیا مطلبی دستگیرشان شد یاخیر؟ استادی هم که حدس می زدم کتاب آیینه جام را خوانده است ماحصل گفته اش این بود که دکترزریاب حافظ پژوه نامداری بود که کتاب ارزشمندی چون آیینه جام را نوشته است. اما استاد شاعر ذولسانین، شعری بلند در ستایش فضل و دانش و بی همانندی استاد زریاب در پهنه گیتی خواند و نام دکترعباس زریاب خویی را هم در بیتی گنجانده بود البته با این توضیح که این شعر او ظرفیت این را داشت که در مجالس بزرگداشت شخصیت‌های نامور دیگر هم به کار آید. فقط حضرت استاد باید آن بیت مزین به نام دکتر زریاب را تغییرمی دانند. کاری که البته بارها ازایشان دیده بودم. غیر از استاد دکترمجتبایی، دکترعلی اشرف صادقی، استاد سمیعی، و سجادآیدنلو، تقریبا تمام سخنرانان ضمن تعابیر و صفات ستایش انگیزی که ازدکترزریاب می کردند، تعبیر زبان شناس را هم برای او به کارمی بردند و برای قوت بخشیدن به وصف به کاربرده‌شان می افزودند استاد به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، وعربی هم مسلط بوده است! همچین فکرمی کنم دربعد ازانقلاب بار اولی بود که درجایی این همه از تقی زاده نام برده شد بدون اینکه به او حمله ای شود. چون بیشتر سخنرانان این جمله را تکرارکردند: تقی زاده گفته کریستف کلمب کاشف آمریکا بود و من کاشف زریاب خویی.

آن روز سرمیزناهار استادی ازدانشگاه پیام نور کنارم نشسته بود ومقابل من هم همان استاد گروه ادبیات عرب دانشگاه تهران تشریف داشتند. استاد دانشگاه پیام نور از من پرسیدند که این استاد (منظورشان جناب استاد ادبیات عرب) چرا فقط شعرخواندند و درباره آثارعلمی و تحقیقات دکترزریاب صحبت نکردند. گفتم به نظرم ایشان هیچ  شناختی از آثار و تحقیقات دکتر زریاب ندارند. مخاطب من گفت: مگر چنین چیزی امکان دارد، اغراق می فرمایید؟ گفتم: امتحان می‌کنیم. بانهایت تواضع و فروتنی از جناب استاد پرسیدم: شما از میان کتابهای دکتر زریاب کدام را بیشتر می پسندید و مطالعه آن را به جوانان توصیه می کنید؟ استاد فرمودند: کتاب دو قرن سکوت زریاب کتاب بسیار ارزشمندی است هرچند کتاب نایابی است! (فراموش نکنیم همایش دکترزریاب در ۱۳۸۲ و تا پیش از این تاریخ، دو قرن سکوت دکترزرین کوب را بارها انتشارات سخن تجدید چاپ کرده بود!)
کلمات کلیدی : استاد عباس زریاب خویی
 
عبدالله
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۰۶-۲۰ ۲۳:۲۷:۲۰
وقتیکه ملاک واگذاری کرسی استادی جناحی شود نتیجه اش همین است که استاد دانشگاهمان نميداند دکتر زرین کوب کیست ودکتر زریاب چکاره است...حال بسنجید دانشجویانی را که در محضر چنین استادانی علم آموخته اند... (3929909) (alef-15)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
دو قرن سکوتِ زریاب، کتابی نایاب