توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 87013
عدالتخواهان را عليه فساد منسجم مي كنيم - بخش دوم
تاریخ انتشار : يکشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۳۱
با وجود شرايط نامطلوب شما در زندان و به رغم همه سختي‌ها، در نهايت شما با دستور مستقيم مقام معظم رهبري و قبل از اتمام محكوميت‌تان آزاد شديد، آن هم با دريافت پيغامِ «شَكَرَ الله مَساعِيكَ» از سوي ايشان. ماجراي اين پيغام چيست و چطور به شما ابلاغ شده است؟ اين پيغام كتبي بوده يا شفاهي؟ اصلاً تا به حال كسي از طرف دفتر مقام معظم رهبري آمده ماجراي زمين‌خواري سيرجان را از شما يا ديگرافراد مربوطه پي‌گيري كند؟
«شَكَرَ الله مَساعِيكَ» را ابتدا در سايت‌ها خواندم. شايد حدود چهل روز از آزادي‌ام گذشته بود كه به تهران آمده بودم و از دفتر آقا زنگ زدند و گفتند به آنجا بروم. در آنجا يكي از مسئولان دفتر آقا گفت كه ما در يك جلسه‌اي پيش آقا بوديم كه اين جلسه تقريباً يك هفته يا شايد 10 روز قبل از آزادي من بوده است. ايشان گفتند كه در آن جلسه حضرت آقا به آقاي سليمي (دادستان كل دادگاه ويژه روحانيت) دستور دادند كه هم بنده را آزاد كنند و هم اين جمله را به بنده ابلاغ كنند. اما آن بنده خدا به من مي‌گفت كه ما بعد از حدود يك هفته ديديم دانشجوها آمدند و معترض‌ند كه چرا فلاني آزاد نشده است. ايشان هم تعجب كرده و دوباره رفته پيش آقا و اين موضوع را گفته. ياد دارم كه ايشان مي‌گفت حتي آقا ناراحت و تقريباً عصباني شدند كه اين‌ها چرا هنوز فلاني را آزاد نكرده‌اند؟

مگر دانشجوها خبر داشتند كه شما قرار است آزاد شويد؟
بله.

از طريق چه كسي مطلع شده بودند؟
از طريق همان كسي كه در بيت آقا با من صحبت كرد.


خلاصه آن بنده خدا مي‌گفت كه حضرت آقا ايشان را مأمور كرده‌اند كه پي‌گير آزادي بنده شود و پيغام «شَكَرَ الله مَساعِيكَ» را به بنده ابلاغ كند.

درباره نوع اعتراض فعلي تان چند سوال دارم. به نظر شما اگر به جاي اينجا در حرم حضرت عبدالعظيم كه گوشه اي پرت از تهران و دور توجه رسانه هاست، در جايي مانند مقابل مجلس شوراي اسلامي تحصّن كنيد، نتيجه‌بخش‌تر نيست؟
نه.

چرا؟
چون من "نتيجه" را در اين نمي‌بينم كه فقط ماجراي سيرجان حل شود.

منظورتان همان نتايجي است كه درباره‌شان بحث كرديد؟
بله، نتايج را خيلي فراتر از اين نتايج ظاهري مي‌بينم. اگر به دنبال آن نتايج ظاهري بوديم، از راه‌هاي ديگر اقدام مي‌كرديم و كار را اين‌قدر گسترده نمي‌كرديم و به دنبال اين عمق نبوديم. هر جاي ديگري كه مي‌رفتيم نهايتاً كار بايد در يك هفته تمام مي‌شد. اما ما معتقديم ماندن در اينجا هم به قضيه عمق مي‌دهد و هم اينكه قابليت استمرار دارد. اين استمرار به ماجرا عمق مي‌دهد. البته ماندن در اينجا زحمت‌هاي زيادي دارد، اما در عوض احساس مي‌كنيم كه إن‌شاءالله بركات و نتايج زيادي خواهد داشت.

شنيده بودم كه چند ماه قبل چند نفر آمده‌اند و گفته‌اند از طرف قوه قضاييه براي حل مسئله زمين‌خواري‌هاي سيرجان آمده‌اند، اما ظاهراً مدركي ارائه نداده‌اند. ماجرا چيست؟
تقريباً دو ماه قبل چند نفر آمدند كه ادعا مي‌كردند از طرف قوه قضاييه آمده‌اند. ماه رمضان بود و نزديك اذان مغرب. من مي‌خواستم بروم افطار تهيه كنم كه سه نفر آمدند و توقع‌شان اين بود كه اين قضيه را در عرض 10 دقيقه حل كنند. من گفتم كه ما تا به حال حداقل چهار پنج سال روي اين ماجرا وقت گذاشتيم و مسئله با 10 دقيقه حل نمي‌شود. از آنجا كه با خانواده‌ام در اينجا بودم و بايد افطار تهيه مي‌كردم، گفتم يك وقت ديگر بياييد و آن‌ها هم قبول كردند و گفتند فردا مي‌آييم. اين مقدمه را گفتم كه بگويم تنها چيزي آن شب با آن‌ها شرط كردم اين بود كه وقتي مي‌خواهند بيايند، حتماً نامه‌اي از طرف قوه قضاييه بياورند.

گفتيد نامه يا كارت شناسايي؟
نامه. چون كارت شناسايي لازم بود، اما كافي نبود. لذا تا جايي كه ياد دارم مطمئنم كه گفتم نامه بياورند. من همان موقع به رغم فرصت كم، تأكيد كردم كه فردا نگويند "اگر گفته بوديد مي‌آورديم" تا ما را در مقابل يك كار انجام شده قرار بدهند و بگويند "چرا ديشب نگفتي؟". لذا من فوري در آن شرايطي كه خودم حتي عجله داشتم، تأكيد كردم كه حتماً نامه را بياورند.

فرداي آن شب چه اتفاقي افتاد؟
فرداي آن شب چهار نفر آمدند. تقريباً 10 دقيقۀ اول را صرفاً اصرار مي‌كردند كه جلسه خصوصي باشد و دوستانم در جلسه نباشند. اما من قبول نكردم و گفتم ما حرف خصوصي نداريم. خلاصه آن‌ها نشستند و اولين چيزي كه بعد از "بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم" خواستم، ارائه كارت شناسايي و نامه بود. اما آن‌ها تا انتهاي جلسه زير بار اين حرف ما نرفتند. جالب است كه استدلال‌شان اين بود كه مؤمن بايد به برادر مؤمن اعتماد داشته باشد و مسلمان اگر شهادتين گفت ديگر كسي از او تحقيق نمي‌كند. خلاصه استدلال‌هايي را مطرح مي‌كردند كه اصلاً ربطي به اصل ماجرا نداشت. من از مسئولان قضايي كه با مباحث حقوقي آشنا هستند تعجب مي‌كنم كه اين‌گونه استدلال‌هاي بي‌ربط و مضحكي مي‌كنند. در واقع من در اين مدت به اين نتيجه رسيدم كه ضريب هوشي برخي از مسئولان ما -و البته صرفاً برخي از آن‌ها- پايين است و شايد يكي از مشكلات ما همين باشد. البته برخي ديگر از مسئولان هم از آقا گرفته تا بعضي از ديگرمسئولان واقعاً ضريب هوشي بالايي دارند.

شايد از هوشمندي‌اش بوده كه اين حرف را زده و خواسته رد گم كند.
نه، اگر اين‌چنين بود بايد يك استدلالي مي‌آورد كه حداقل خنده‌دار نباشد و حداقل چند نفر از آن جمع هفت هشت نفري كه در جلسه بودند بپذيرند.

پس در نهايت نامه يا كارت شناسايي ارائه نكردند؟
نه.

البته ظاهراً يكي از آن‌ها خواسته كارت خود را ارائه بدهد كه شما نپذيرفته‌ايد. درست است؟
اولاً اين تقريباً مربوط انتهاي جلسه است. ثانياً آن فرد مسئول‌شان نبود. از آنجايي كه مسئولانشان قبول نكرد كه كارتش را بدهد، رفيقش خواست بدهد كه كارت او هم اعتباري نداشت. در ضمن جداي از كارت، آن‌ها بايد نامه يا حكم مأموريتي ارائه مي‌دادند كه نشان‌دهندۀ رسميت‌شان براي پي‌گيري اين مسئله باشد.

ظاهراً مسئول‌شان از شما خواسته با او به قوه قضاييه برويد تا خودش را معرفي كند. چرا نرفتيد؟
همين هم درست نيست. اولاً ما بنا نداريم جايي برويم. اگر مي‌خواستيم جايي برويم كه نمي‌آمديم اينجا بنشينيم. ما از اين مرحله گذشته‌ايم و تمام رفتن‌ها را حتي بيش از يك‌بار انجام داده‌ايم. ديگر فكر مي‌كنم جايي وجود ندارد كه لازم باشد ما برويم. اما نتيجه اين كارها، دو مرحله زندان براي بنده بوده است. لذا الآن ما در مرحله‌اي هستيم كه اينجا نشسته‌ايم تا از راه‌هاي ديگري كه قانوني است اما عادي نيست، جواب بگيريم.

آن‌ها مدعي بودند كه دقيقاً از كدام بخش قوه قضاييه آمده‌اند؟
ادعاي آن‌ها اين بود كه از حفاظت اطلاعات قوۀ قضاييه هستند و به طور خاص از طرف شخص دوم قوۀ قضاييه در قضيه مبارزه با مفاسد اقتصادي مأموريت دارند. اما از آنجايي كه هيچ مدركي ارائه ندادند، ما آن‌ها را به رسميت نشناختيم و صرفاً بحث‌هايي را كه با همه مطرح مي‌كرديم، به آن‌ها نيز گفتيم و به مباحث خاص نپرداختيم.

اين‌طور كه شنيده‌ام در انتهاي جلسه دعوا شده. ماجرا چيست؟
من در انتهاي جلسه و در حال بدرقۀ آن‌ها يك ادعايي كردم و به آن‌ها گفتم "اگر شما از طرف قوه قضاييه هستيد، يك نفر از زمين‌خواران سيرجان را نشان بدهيد كه در اين چند سال محاكمه شده باشد تا من از اينجا بروم". بعد به آن خبرنگار گفتم شما اين را در خبرگزاري‌تان بزنيد.
وقتي مسئول‌شان فهميد كه يكي از بچه‌هايي كه در جمع ما بود خبرنگار بوده، دعوا شد. ايشان كه اين جمله را شنيد گفت "نخير، اين مباحث نبايد رسانه‌اي بشود. شما حق نداريد رسانه‌اي كنيد". خلاصه با تعابيري مانند "حق نداريد" و "ما برخورد قانوني مي‌كنيم" برخورد كرد. من هم گفتم اولاً ما اصلاً هويت شما را نمي‌شناسيم و ثانياً ما با تهديد و "حق نداريد" و "برخورد مي‌كنيم" سازگاري نداريم. من حتي در يك فضاي صميمي و شوخي گفتم راهكار درست اين است كه شما يك تقاضاي دوستانه بكنيد كه اين خبر رسانه‌اي نشود تا ما هم به احترام اين يكي دو ساعتي كه باهم صحبت كرده‌ايم به بچه‌ها بگوييم اين را رسانه‌اي نكنند. اين هم به اين دليل بود كه مي‌خواستيم وجهي براي اينكه رسانه‌اي نشود باشد و لااقل تقاضايي باشد، نه اينكه دستور و تهديد باشد. اما ايشان اصلاً قبول نكرد و تا آخر محكم روي حرف‌ش ايستاد. من هم گفتم "اصلاً همين روحيه شما مملكت را به اينجا كشانده است. شما چه حقي داريد كه الآن در اين شرايط براي ما تعيين تكليف مي‌كنيد و تهديد مي‌كنيد؟". خلاصه با ناراحتي از يكديگر جدا شديم.

پس در واقع در اين مدتي كه در حرم حضرت عبدالعظيم(عليه‌السلام) بست‌نشين شده‌ايد، هيچ يك از قواي سه‌گانه نماينده‌اي را براي رسيدگي جدي و حقوقي به اين ماجرا نفرستاده‌اند؟
نه.

با اين اوصاف و در حالي كه هنوز هيچ كس براي پي‌گيري حقوقي و رسمي اين ماجرا به اينجا نيامده، شما چه انتظاري از سران قواي سه‌گانه در قبال مسئله زمين‌خواري سيرجان و همچنين مسئلۀ برخورد با عدالت‌خواهان داريد؟
انتظار من از رئيس قوۀ قضاييه و به طور كلي از قوۀ قضاييه اين است كه يك نفر يا بلكه چند نفر را بفرستند و اين ماجرا را بررسي كنند.
از قوۀ مقننه و از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي انتظار دارم كه آن‌ها هم بيايند و اين موضوع را بررسي كنند. اين هم شايد شبيه به همان انتظارم از قوۀ قضاييه است. يعني از نمايندگان مجلس به عنوان وكلاي مردم و نمايندگان آحاد مردم انتظار دارم بيايند اين ماجرا را بررسي كنند و ببينند حق با كيست.
و اما انتظار از رئيس جمهوري شخص آقاي احمدي‌نژاد؛
من انتظار داشتم و انتظار دارم كه آقاي احمدي‌نژاد به مقتضاي آن جمله‌اي كه بارها گفت "اگر در جايي بي‌عدالتي ديديد چنان فرياد بزنيد كه صداي شما به منِ احمدي‌نژاد در تهران برسد" كاري بكند. من تا به حال از آقاي احمدي‌نژاد گلايه‌اي نكرده‌ام، اما شايد يك روزي گلايه كنم.
من اين كار را از سال 1384 و اوايل 1385 و در واقع بعد از رياست‌جمهوري آقاي احمدي‌نژاد شروع كردم. چون ما با آمدن آقاي احمدي‌نژاد اميدوار شديم كه اگر فرياد عدالت سر بدهيم، كسي هست كه به آن اعتنا بكند؛ خصوصاً به خاطر همان جمله معروف. ما با اين جمله اميدوار شديم و فرياد زديم، اما تا به حال جز برخورد چيزي نديده‌ايم و از طرف آقاي احمدي‌نژاد هم عكس‌العملي نديده‌ايم. از اين جهت من هنوز منتظرم كه آقاي احمدي‌نژاد وظيفه خودش را در قبال كسي كه به اين خواسته ايشان عمل كرده، انجام بدهد.


چند سوال هم درباره زندگي شخصي تان، فعلاً تا وقتي كه اينجا هستيد، خرج‌ زندگي تان را چه كسي مي‌دهد؟
خدا.

اصلاً شغل شما چيست؟
من فكر مي‌كنم نبايد این سئوال را از طلبه‌ها بپرسيم. اصلاً طلبگي شغل نيست، طلبگي يك رسالت و وظيفه است. من به آن معنا كه اصطلاحاً مي‌گويند "شغل فلاني چيست"، طلبگي را شغل حساب نمي‌كنم. به هر حال من يك طلبه هستم.
 
پس غير از طلبگي هيچ كار ديگري نمي‌كنيد؟
نه
 
با این حساب درآمدتان از كجا تأمين مي‌شود؟
از همان شهريه‌اي كه به طلبه‌ها مي‌دهند.
 
كفايت مي‌كند؟
بله.

اين شهريه چقدر است؟
زیاد نيست. من فكر مي‌كنم و در واقع یقین دارم که حداكثر شهريه‌اي كه تا به حال گرفته‌ام به 200هزار تومان نمي‌رسد، اما بركت مي‌كند.
 
شهریه تان را مگر نمی شمارید؟ مقدار دقیق آن را نمی شمارید؟
نه. روال حوزه این‎چنین است كه ما در ابتدای هر ماه به دفتر مراجع تقلید می‌رویم و هر مرجعي به اندازه وسع خودش به طلبه‌ها شهريه مي‌دهد. من شهريه را مي‌گيرم و با يك ديد خاصي به آن نگاه مي‌كنم؛ با اين ديد كه هديه‎ای است از طرف امام زمان(عج) و نايبان ایشان كه مراجع هستند. این هدیه را به عنوان تبرّک مي‌گيرم و دعا مي‌كنم؛ می‎گویم "خدايا هم بركت بده و هم توفيق بده كه اين را در راه تو خرج كنيم". اما ديگر این پول را نمی‌شمارم؛ نه وقتي شهریه‌ها را از دفتر مراجع مي‎گيرم و نه وقتی مجموع شهریه‎ها جمع می‎شود.
 
پس از كجا می‎دانید که تا به حال هیچ‎گاه به 200 هزار تومان نرسیده است؟
خوب حدوداً مي‎فهمم، چون تقريباً مشخص است. من حدوداً از هفت يا هشت مرجع شهريه مي‌گيريم که مجموع اين شهريه‌ها تقريباً 100 یا 200 هزار تومان مي‌شود.
 
تمام زندگي شما با همین پول تأمين مي‌شود؟ اجاره خانه، خرج خانه و...؟
بله. من الآن 60 هزارتومان در قم اجاره‌خانه مي‌دهم و 50 هزار تومان را هم براي اقساط ماهانۀ وامم را مي‌دهم.
 
پدرتان كمك نمي‌كنند؟
نه، اصلاً. حالا اين‌ها جرياناتي هم دارد. مثلاً يك‌بار يكي از برادرانم كه خودش پزشك است، گفت شما چطور مخارج زندگي‌تان را تأمين مي‌كنيد؟ از سويي برادرم به من نزديك بود و مي‌دانست كه من اهل هيچ‎گونه كار اقتصادي نيستم و از سوي ديگر رفتارم طوري است كه هيچ وقت از هيچ كدام از اعضاي خانواده‌ام كمك نمي‌گيرم؛ نه از پدرم نه از برادرانم. برادر من تعجب كرده بود كه ما چطور با اين شهريه اندك طلبگي داريم زندگي مي‌كنيم؟ به همین خاطر شروع به حساب‎وکتاب كرد. البته من زیاد اهل اين محاسبات نبودم و زياد موافق نبودم كه اين‌گونه محاسبه بشود. اما به هر حال ایشان یک لیستی از مخارج ما را نوشت. مثلاً می‎گفت شما حداقل در ماه فلان مقدار برنج مصرف مي‌كنيد يا فلان مقدار گوشت خريد مي‌كنيد و... خلاصه به همین صورت مخارج حداقلی‎مان را حساب كرد و دید که همين حداقل‌ها بيش از آن چيزي شد كه ما شهريه مي‌گيريم. ايشان تعجب كرده بود و من گفتم كه واقعاً نمي‌دانم، خدا خودش يك جوري بركت مي‌دهد و مي‌رساند.
 
منبر نمي‌رويد؟
نه، من تقريباً اهل منبر رفتن نيستم. البته اين را خوب نيست من بگويم، اما چند بار هم كه منبر رفتم –مثلاً در چند روستا- ياد ندارم كه پول گرفته باشم. هرچند يكي دو بار به زور پول دادند، اما معمولاً اهل پول‌گرفتن از منبر نيستم.
 
چرا؟
به هر حال سليقه‎ام این‎چنین است.
 
یعنی پول‎گرفتن از منبر را بد مي‌دانيد؟
نه، خيلي هم خوب است. اما من اهل اين كار نيستم و هیچ‎وقت نمي‌خواستم از نظر اقتصادي متّكي به منبر باشم.
 
چرا منبر نمي‌رويد؟
روحيه‌اش را ندارم. بالأخره منبر رفتن يك روحيه خاصي مي‌خواهد. مثلاً بايد خودت را در جايگاهي بداني كه ديگران را نصيحت كني، اما من اصلاً چنين روحيه‌اي ندارم.
 
مگر الآن با اين كارتان امر به معروف و نهي از منكر نمي‌كنيد؟ اين کارتان نصیحت نیست؟
نه، اين كار در يك باب ديگري است.
 
چه زمانی ازدواج كرديد؟
سال 77، يعني حدود 12 سال قبل.
 
شما در دوران متآهلی هیچ‎گاه دچار مشکل مالی نشده‌اید؟
سال 69 كه رفتم طلبه شدم، خيلي‌ها مي‌گفتند اگر ازدواج كنم، اعتقادم در مورد اين‌كه ما نبايد دنبال كارهاي اقتصادي برويم و خدا خودش روزي را مي‌رساند، عوض مي‌شود. اما به لطف خدا تا الآن كه 12 سال از ازدواجم مي‌گذرد، نه تنها اعتقادم عوض نشده بلكه در اين اعتقادم راسخ‌تر نيز شده‌ام.
 
در اینکه خدا روزی‎رسان است شکی نیست. اما آیا تا به حال برای‌تان پیش آمده که روزی‎رسانی‎اش را در وقت محال به وضوح مشاهده کنید؟
من خيلي قضايا در اين زندگي طلبگي ديدم؛ چه قبل از ازدواج و چه بعد از ازدواج. چون برخي مي‌گفتند اگر شما ازدواج بكني ديگر اين‌طور فكر نمي‌كني. حالا يكي از خاطرات قبل از ازدواجم را مي‌گويم.
در یک تابستانی با عده‌اي از دوستان‌مان رفتيم مشهد و مدتي در آنجا مانديم. در آخر سفرمان، يك هفته رفتيم شمال و در آنجا مهمان يكي از دوستان‌مان بوديم و بعد دوباره به مشهد برگشتيم. در این سفر هرچه داشتم خرج کردم و به همین خاطر وقتي دوباره به مشهد برگشتيم، من تقريباً به اندازۀ پول کرایه اتوبوس قم يا شاید سیرجان داشتم -درست ياد ندارم كه می‎خواستم  به قم برگردم یا سیرجان-.  وقتي به مشهد برگشتیم، نماز ظهر را در مسجد گوهرشاد شكسته خواندم، چون هيچ پولي برای ماندن همراهم نبود. لذا نتوانستم قصد 10روزه براي ماندن در مشهد بكنم. البته نه اينكه نتوانستم، بلکه قصدم اين بود كه نمانم و زودتر به قم يا سيرجان برگردم . اما در فاصله بين دو نماز ظهر و عصر كه خيلي هم كوتاه بود در همان مسجد گوهرشاد مقداري فكر كردم و با خودم گفتم كه من قصد 10 روز مي‌كنم و با همين پولي كه دارم در مشهد مي‌مانم. اين‌طور نيّت كرده بودم كه اگر پولي رسيد كه هيچ، اما اگر نرسيد نهايتاً بعداً مي‌روم به ميدان كارگري كه علي‌القاعده بايد مانند شهرهاي ديگر در مشهد نيز باشد و به اندازۀ نيازم كار مي‌كنم و برمي‌گردم. با اين نيّت قصد 10 روز كردم و در نتيجه نماز عصرم را كامل خواندم.
بعد از نماز به خوابگاه‌مان در مدرسه علميه برگشتم، اما چيزي نگذشت كه من را صدا زدند و گفتند كسي با من كار دارد. بلند شدم رفتم و ديدم آيت‌الله انصاري شيرازي -خدا إن‌شاءالله ايشان را حفظ كند- آمده‌اند. ايشان استاد اخلاق ما در مدرسه عترتِ قم بودند و  گاهي اوقات در مشهد از حرم امام رضا(عليه‌السلام) تا خواجه‌ربيع باهم يا حتي چندنفري پياده‌روي مي‌كرديم. چون به ايشان سفارش شده بود كه زياد پياده‌روي بكند. به هر حال يك چنين سابقه‌اي باهم داشتيم. يك پاكتي در دست ايشان بود كه آن را به من داد و جملاتي هم به من گفت كه البته همان موقع هم طوري گفت كه كامل نشنيدم. اما بخشي از حرف اين بود كه يكي از علما -كه اسمش را نمي‌گويم تا احساس نشود ساختگي است- يك مبلغي را به ايشان هديه كرده‌اند. ايشان به من گفتند "ما كه خوشحال شديم، بخشي از آن مبلغ را نيز براي شما هديه آوردم، إن‌شاءالله كه شما هم خوشحال شويد". من پول را گرفتم و ديدم دقيقاً به همان اندازه‌اي است كه نياز دارم.
اين خاطره يك نمونه بود و خيلي از اوقات خدا اين‌چنين رسانده است. بعد از ازدواج هم موارد زيادي مانند اين ماجرا براي ما پيش آمد. روايت داريم كه خدا روزيِ همه را مي‌رساند، اما همه بايد به دنبال كسب روزي بروند مگر اهل علم. كسي كه طالب علم است، نبايد دنبال كسب روزي برود، خدا روزي او را به طور ويژه مي‌رساند. من به حرف اهل بيت(عليهم‌السلام) اعتماد كردم و الحمدلله هيچ‌گاه غصۀ روزي را نخورده‌ام.

الآن كه ديگر كلاس نمي‌رويد. مگر طلبه نبايد كلاس برود؟!
من معتقدم طلبه‌گي فقط به اين نيست كه ما درس بخوانيم. يك كارهاي ديگري هم هست كه همان رسالت طلبگي ماست. اعتقاد من بر اين است كه اين كاري كه مي‌كنم در راستاي رسالت طلبگي‌ام است و نتيجه و ثمره طلبگي‌ام است. شايد بتوان گفت امر به معروف و نهي از منكر، اصلي‌ترين وظيفه ما طلبه‌هاست.

إن‌شاءالله كه اين سئوال آخر است؛ تا چه زماني اينجا مي‌نشينيد؟
تا هر وقت كه خدا بخواهد.

نه اين جواب كلي را نمي‌خواهم. مي‌خواهم عيني بگوييد تا چه زمان در اينجا مي‌مانيد؟
اول كلي عرض كنم، بعد اگر خواستي جزئي‌تر مي‌گويم. به طور كلي اين‌گونه مي‌گويم كه تا هر وقت احساس كنم ماندن در اينجا مفيد است و ثمره دارد، مي‌مانم. من احساس مي‌كنم با ماندن در اينجا، روز به روز اين پيام را صادر مي‌كنم كه بايد در پي‌گيري آرمان‌ها و رسيدن به اهداف، استقامت به خرج داد. خوب، اين پيامي نيست كه بتوان آن را در يك مدت كوتاه صادر كرد، بلكه گذشت زمان است كه اين پيام را صادر مي‌كند. من تا وقتي احساس كنم ماندنم در اينجا، اين پيام را صادر مي‌كند، مي‌مانم.

نتيجۀ مستقيمي كه از اين كار مي‌خواهيد چيست؟ نتيجه مستقيم اين است كه يكي از مسئولان بيايد و ماجراي زمين‌خواري سيرجان را پي‌گيري كند؟
بله، بايد آن مواردي از ظلم كه در اين مورد سراغ داريم، پي‌گيري شود و از آن‌ها جلوگيري شود.

شما گفتيد كه احتمالاً اين كار را نمي‌كنند و محاكمه زمين‌خواران سيرجان بعيد به نظر مي‌رسد. با اين اوصاف مسئولان بايد چه كنند تا شما از اينجا برويد؟
بالأخره ما بايد به يك نتايج قانع‌كننده‌اي برسيم.

شما حرف‌هاي كلي را گفته‌ايد و حالا نوبت به حرف‌هاي عيني رسيده است. بست‌نشيني يا اردوزدن شما در اينجا به چه علت است؟ آيا به خاطر زمين‌خواري سيرجان و در واقع يك ظلمي است كه نه تنها به آن ظلم رسيدگي نشده بلكه معترضان به آن ظلم محكوم شده‌اند؟
بله. البته تأكيد مي‌كنم كه اين قسمت دوم حرف شما در مورد برخورد با عدالت‌خواهان اهميت بيش‌تري براي ما دارد. يعني نشستن ما در اينجا يا پياده‌روي‌هايي كه مي‌كرديم، به اين خاطر نبود كه در سيرجان زمين‌خواري شده است. چون ما داشتيم زمين‌خواري‌هاي سيرجان را از همان راه‌هاي عادي پي‌گيري مي‌كرديم.

عنوان تحصن شما و علت تحصن شما يا در واقع بهانۀ تحصن شما، زمين‌خواري سيرجان و در واقع بحث ظلمي است كه در آنجا شده است و بعد به جاي آنكه با ظالم برخورد بشود، با شاكي برخورد شده. آيا شما يك خواستۀ عيني داريد كه اگر مسئولان به آن رسيدگي كنند، از اينجا برويد؟ حرف بر سر اينكه ماندن در اينجا ممكن است مايۀ بركت باشد، نيست. حرف بر سر اين است چه چيزي شما را قانع مي‌كند كه از اينجا برويد؟ آيا مي‌ايستيد اينجا تا اين كار به نتيجه برسد و با ظالمان برخورد شود و بعد از اينجا مي‌رويد، يا صرفاً اگر يك مسئولي بيايد با هم‌دلي و جدّيت آغاز به كار كند و شما مطمئن باشيد كه او اين كار را رها نخواهد كرد -هرچند ممكن است اين كار به نتيجه نرسد-، از اينجا مي‌رويد؟
من به نحو ديگري پاسخ مي‌دهم. من مي‌گويم ما احتمالاً زماني از اينجا مي‌رويم كه دليل يا انگيزه‌اي براي ماندن‌مان نباشد.

چه چيزي براي شما بهانه يا انگيزه است؟
ظلم‌هايي كه در سيرجان سراغ داريم.

آيا شما احساس نمي‌كنيد كه اين كارهايي كه مي‌گوييد قانوني و در عين حال غيرعادي است، با رويۀ فعلي شما و مدت زيادي كه از بست‌نشيني‌تان گذشته است، براي افكار عمومي عادي‌سازي و روزمره مي‌شود و تأثير خودش را از دست مي‌دهد؟ و آيا احساس نمي‌كنيد اگر اين پيش‌بيني محقّق شود، ديگر هيچ اتفاقي نمي‌افتد؟
عادي يعني چه؟

يعني وقتي يك مسئله‌اي زياد مطرح شود، ديگر براي مردم عجيب نيست و عادي مي‌شود.
نه، من نمي‌خواهم عجيب باشد. ما مي‌گوييم عادي نيست، يعني اين راه‌هاي عاديِ تعريف‌شده نيست.

بله، اما اين راه تا وقتي راه‌گشا است كه افكار عمومي دچار سئوال بشود كه چرا اين طلبه به اينجا آمده و اين‌چنين مي‌كند. اما وقتي افكار عمومي يك آرشيو در ذهنش باز مي‌كند و هرچه از طلبه سيرجاني مي‌شنود بدون دقت به محتوا، آن را به آن آرشيو منتقل كند و كار شما براي او عادي و روزمره شود، ديگر اثر بخشي كار شما به سرعت كم مي شود. قوت كار شما به اين است كه تصور افكار عمومي دچار روزمرگي نسبت به اين قضيه نشود. شما فكر نمي‌كنيد با اين روشي كه شما ترسيم مي‌كنيد، اين روزمرگي اتفاق مي‌افتد؟
نه، ما اعتقاد داريم نمي‌شود. البته اين مربوط به آينده است، اما اگر فرض كنيم اين‌گونه بشود، همان موقع يك فكري مي‌كنيم. به هر حال نه شما مي‌توانيد يقيناً بگوييد اين اتفاق مي‌افتد و نه ما يقيناً مي‌توانيم بگوييم اين اتفاق نمي‌افتد.

از وقتي كه براي اين گفت‌وگو گذاشتيد متشكرم. ان شا الله انتشار اين گفتگو در تحقق اهداف عدالتخواهانه شما موثر باشد.
 
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.