توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 109406
بر دستور غلط ، تکلیف تمرّد است
تاریخ انتشار : شنبه ۱۱ تير ۱۳۹۰ ساعت ۰۶:۵۴
بسم الله الرّحمن الرّحیم


عجب تکان دهنده بود، قسمت سی و پنجم مختارنامه! البته بسیاری پس از مشاهده ی قسمت سی و چهارم پایکوبی کردند که ببینید، ولایت مدار به کیان می گویند. بدون این که قصد شبیه سازی و تطبیق تاریخی خاصی در نظرم باشد (که اتفاقاً با آن به شدت مخالفم و معتقدم تاریخ آن چنان هم تکرار نمی شود) و صرفاً از حیث کسب تجربه، فکر کردم بد نیست این قسمت را دقیق تر مرور کنیم و بفهمیم که اتفاقاً از بزرگ ترین اشتباهات البته سهوی هم وطن ما در قیام مختار، همین بود که دیدیم.



مهم نیست که آمر احمق باشد یا امر احمقانه، دستور ظالمانه باشد یا دستور دهنده ظالم، مافوق بر باطل باشد یا فرمانش باطل، مهم این است که امر نابحق نباید اجرا شود. ما مکلف به انجام وظیفه هستیم، مابقی کار و نتیجه با خداست؛ توکل به او. اگر کیان در حرورا از امر نابحق سرپیچی می کرد، آمر که در آن لحظه دچار جهل شده بود، به سر عقل می آمد و قیام مختار هم نهایتاً به شکست نمی خورد.
نباید کاری کنیم که هم آمر پشیمان شود و هم خود پیش وجدانمان، خدا و مردم شرمنده شویم. احمر که آمر به باطل بود هم پشیمان شد. سپاهیان به هم ریختند. خلاصه شیرازه ی همه چیز از هم پاشید. این دقیقاً ثمره ی فرمانبرداری و مطیع بودن کیان بود. همه پشیمان شدند و آرزوی مرگ کردند؛ از کیان مطیع گرفته تا بن وهب و احمر.
کیسان ابو عمره از اسب افتاد تا از اصل نیفتد، ولی سخت در اشتباه بود؛ وقتی او از اسب پیاده شد، از بال قدرت الهی نیز پیاده شد. تبعیت او از فرمان باطل نه موجب وحدت شد و نه فتح و ظفر. اگر در حقانیت امری حجت بر ما تمام است، باید بر اساس همان، اجتهاد کرده و عمل کنیم.




از فرماندهان سپاه مختار: از ایرانیانی که در لشکر مرحوم کیان بودند، ثلثشان باقی مانده. هولناک روزی بود امیر! مسلمان نشنود، کافر نبیند!
عبد الرّحمان ابن شریح: بدون شک این دام، نیرنگ مهلّب است و یقیناً بن شمیت واقف به حیله نبوده! در عجبم کیان و بن کامل چگونه زیر بار دستوری غلط رفته اند؟
فرمانده: بین احمر و کیان نزاع لظی هم شد. احمر مصر بود و عصبانی. کیان جبراً اطاعت کرد.
بن شریح: چه جبری؟! بر ستور غلط، تکلیف تمرّد است.
 


در صحنه ای که عبد الرّحمان ، مصعب را بالای جسد عمویش -که چون به مالیخولیا مبتلا شده، او را کشته- می برد، گفت و گوی زیر رد و بدل می شود:
مصعب ابن زبیر: کمی ظالمانه است!
عبدالرّحمان کندی: چاره ای نبود امیر! ترسیدم اصرار حکومت را فاش کند! من به آبروی دولت خلیفه فکر کردم. گاه واجب است ظلمی شود، تا مشروعی آسیب نبیند.
مصعب ابن زبیر: من روی هوش و شمشیر تو حساب می کنم عبد الرّحمان.

استدلال های عبد الرّحمان بسیار تأمل برانگیز بود. فارغ از این که چه قاتل و چه مقتول هر دو انسان های منحرف و از سپاه باطل بودند، ولی جملات عبد الرّحمن چشمان مصعب را هم گرد می کند. به نظر او می توان با دست نجس، دست به عملی پاک زد؛ یعنی ظلمی رو برپا کنیم تا عدالتی باقی بماند! یعنی چه؟ شاید بتوان گفت چیزی شبیه به کسی فحش بدهی تا مؤدب شود! این تفکر شرک آلود و التقاطی به قول حجت الاسلام محمد مطهری، مانند شرایطی است که کسی بخواهد با شراب خواری از سنت نبوی پاسداری کند.
مثلاً اگر هدف حکومت اسلامی، برقراری عدالت و گسترش حق است، پس چرا باید لازم شود که ما فردی نابحق مرتکب شویم یا ظلم کنیم، و اگر چنین کنیم، پس عملاً در حال عمل علیه همان هدف اولیه هستیم و این یعنی حرکت در جهت خلاف آن هدف، پس دیگر حفظ چه و برای چه و این است که می شود دور باطل (شاید هم دور از جان دور دور باطل). و این جاست که به حکت حدیث امیر المؤمنین علی (ع) پی می بریم که می فرمایند: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم».
پس عملاً کسانی که چنین استدلال و تحلیل های احمقانه ای دارند، خطرناک ترین دشمنان نظام هستند و باید از این افراد به جد ترسید و بر حذر بود.
 


ehsan_rastgar@yahoo.com

 
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.