نمي دانم چرا جناب دكتر محمود احمدي نژاد، كه هشت سال رئيس جمهور ما ايراني ها بود، به شكلي افراطي عاشق مونولوگ است! آخرين حضور تلويزيوني احمدي نژاد در ۱۲ تير ۱۳۹۲، مصداق اين توصيف است. احمدي نژاد به سياق هشت سال گذشته، در برابر يك خبرنگار كه ترجيح داده شد زبانش بسته باشد، مونولوگ هاي هميشگي اش را تكرار كرد. كاش قوه عاقله نظام جمهوري اسلامي و آن مهندس كه عزت را خوش دارد، لااقل در اين روزهاي پاياني سكانداري جناب احمدي نژاد، اجازه مي داد ديالوگي شكل گيرد و هزار حرف صواب به گوش احمدي نژاد برسد.
مي توان اطمينان داشت هرآنكه در ۱۳۸۴ احمدي نژاد را ديده بود، اگر اكنون به جاي مرتضي حيدري در برابر احمدي نژاد مي نشست، به او مي گفت:
جناب اقاي دكتر محمود احمدي نژاد رئيس جمهور مردم شريف ايران!
در سال ۱۳۸۴ شما از ادبيات و گفتماني بهره جستيد كه گرچه از بسياري جاها پشتيباني مي شد، اما حقيقتا مردم و شنوندگان را مفتون خويش نمود و موجب شد بين شما و اكبر هاشمي رفسنجاني، شما را انتخاب كنند.
اكنون كه رانندگي شما در آزادراهي با چراغ هاي قرمز كم فروغ، به پايان رسيده و بنا داريد درباره عملكرد خويش سخن بگوييد، بايد نيك بياد داشته باشید كه وجه مميزه شما، چيزهاي ديگري بود كه اتفاقا در رسيدن به آنها سخت ناكام بوده ايد! وگرنه اين سال ها، همواره در به كرسي نشاندن مقاصد و مدل شخصي خويش، كامياب بوديد!
حتما مي دانيد كه راي دهندگان،شما را برای آب، برق، گاز، فرودگاه و جاده انتخاب نكرده بودند كه اينها البته در دوران پيش از شما و دوران شما، توسعه نسبتا خوبي داشت... البته قضاوت مستند و دقيق بر عهده پژوهندگان مستقل است تا آنها ارزيابي خويش را از كارنامه پيشينيان و شما اعلام دارند، اما شخصا فكر مي كنم مي توان كارنامه شما و پيشينيان را در برخي حوزه ها از جمله عمران مثبت ارزيابي كرد و البته اين قضاوت نه چندان دقيق نگارنده صرفنظر از منابع مالي اختصاص يافته هست.
البته جنابعالي كم وعده اقتصادي نداديد كه در تحقق آنها هم ناكام بودید... شما قرار بود با يك درصد صرفه جويي در بودجه مشكلات كشور را حل كنيد:
وعده هاي بيشمار انتخاباتي تان در حوزه اقتصاد، تورم، بانك و ... كه در تحقق آنها ناكام بوديد، نقطه كانوني مورد توجه نگارنده در اين نوشته نيست.
براي سنجش كامروايي اقتصادي و غيراقتصادي امروزمان، فقط كافيست كه به بازار خودرو، دارو، مصائب پزشكي و پيراپزشكي، اخلاق، فرهنگ، دانشگاه، ... و ده ها مصداق عيني پيش رو نگاه كنيم...
تمركز ياداشت نگارنده، چيزهاي ديگري است كه نگفتن آنها را در اين بازه تاريخي و در پايان فرماندهي تان، جفا مي دانم...
در واقع نكته مهم تر مدنظر نگارنده، طرح و پاسخ اين پرسش است كه آيا اكبر هاشمي رفسنجاني، مرد جاده، آزادراه و راه آهن و سد و موشك نبود؟
و راستي مگر اكبر هاشمي رفسنجاني كم از اقتصاد گفته بود؟ مقرري ماهانه، بيمه بيكاري، پرداخت شهريه دانشجویان دانشگاه آزاد و ... از جمله وعده هاي اقتصادي هاشمي در انتخابات ۱۳۸۴ بود. او كه توسط شيفتگانش سردار سازندگي نام گرفته بود و شما نیز سرباز اين سردار در اردبيل بوديد!
و در آن سال ها، معاون اولتان نيز از جوشش عشق به سردار، لبريز بود:
جناب آقاي احمدي نژاد!
شما در ميدان رقابت هاي انتخاباتي ۱۳۸۴ و سال هاي بعد از آن، از پيشگامان عبور و انتقادهاي آتشين از هاشمي سال هاي سازندگي بوديد... اين تصوير را به ياد داريد؟
در واقع مزيت و وجه مميزه اي كه شما را در برابر اين سردار، پيروز کرد، تكيه شما بر مبارزه با رانت خواري ها، اعوجاج ها، دوست بازي و باند بازي ها، خودماني سازي ها و ... بود.
پرسش كليدي تر اينكه برند شخصي شما در انتخابات ۱۳۸۴ چه بود؟ سخنان آنروزهاي شما، برند و وجه مميزه شما را نيك به ياد خواهد آورد. بنگريد:
اين ها سخنان شما در مصاحبه با خبرگزاري فارس و در ۳۱ خرداد ۱۳۸۴ است:
* من حرف هايم را زدهام. يك مقدار از نگرش ها و مقداري از روش ها و منش هايمان بايد عوض شود.
* عليرغم خدماتي كه بدنه دولت در كشور انجام ميدهد متاسفانه شاهد گسترش فقر، فساد و تبعيض در كشور هستيم و هر ايراني و هر مسلماني كه اين را ميبيند بايد دلش بسوزد و براي رفع آن تلاش كند و اگر ببيند كه ميتواند موثر باشد وظيفه دارد كه بيايد. من احساس وظيفه كردم و آمدم.
* اين شيوه اداره كردن اقتصاد يعني از بين بردن منابع ملي. ما فكر ميكنيم امتيازات ويژهاي كه در اختيار عده خاصي قرار ميگيرد پدر ملت را درآورده و ما فكر ميكنيم اين مديريت ضعيفترين و پرخرجترين نوع مديريت است. جوان ما ميخواهد ازدواج كند، ۲ ميليون تومان نميتواند بگيرد؛ اما ميلياردي خرج دكورها و چيزهاي بيحاصل ميشود و ما با اين ها مخالفيم.
* ما حتماً ميخواهيم مديريت اصلاح شود.
* دليلي ندارد من منافع ملت را فداي گروه ها و باندها و احزاب كنم و منطقي ندارد. وگرنه در دانشگاه ميايستم درس ميدهم،
* تحولي در مديريت ايجاد خواهد شد.
* هر چه ميگوييم طيفي كه الان دارد زير پوشش كميته امداد امام و بهزيستي قرار ميگيرند، هر روز دارد توسعه پيدا ميكند؛ كارمند، سه بچه دانشگاه آزاد دارد كه زير بار تورم له ميشود اينها اصلا متوجه نميشوند؛ ميگوييم دو ميليون جوان نصف آنها تحصليكرده هستند، اينها بهترين دوران زندگي خود را كه بايد كشور را بسازند و مفيد باشند بيكار هستند يعني روي دست پدر و مادر ماندهاند و بايد عاجل برای آنها فكر كرد؛ گيرنده نميگيرد چون خودش مشكلي ندارد. همه چيز آن به راه است، از فرصت ها و امتيازات استفاده ميكند و اصلا درها بسته است.
* سيستم مالي شما دارد اقتصاد كشور را به سمت دلالي سوق ميدهد. من ميگويم شما ۱۵ الي ۱۶ سال توسعه اقتصادي و سياسي كرديد. من از شما سوال ميكنم که آيا كشاورزان، كارگران، كارمندان و تجار و بازاريان ما امنيت خاطر دارند و به يك ثبات برنامه رسيدهاند.
* ما سطح رفاه را بايد به حداكثر برسانيم و آزاديها را عمق و گسترش دهيم، آزاديهايي كه ما ميفهميم خيلي گستردهتر از اين آزادي است
* من ميگويم در دولتي كه ۸۰ درصد صنعت آن دولتي است آزاديهاي مردم محدود شده است يعني تمام اقتصاد دست يك عده خاص، و بنابراين بقيه مردم چيزي ندارند؛ رسانهها، زبان ها و بلندگوها در اختيار عدهاي خاص است. اين چه آزادي است؟ من نميگويم آزادي كم است اين سطح پاييني از آزادي است ما بايد كاري كنيم كه همه مردم امكان دخالت در امور سياسي و دخالت در مسائل اقتصادي ...
* من ميگويم آزادي بايد كامل تعريف شود ما بايد فرصت بدهيم و مردم واقعاً بتوانند سر مديري كه بيتالمال را تلف ميكند داد بزنند. چرا نبايد داد بزنند؟ آيا واقعاً اين آزادي هست؟
* من ميخواهم بگويم اينكه الان داريم دو درجه از ۳۶۰ درجه آزادي است.
* ما ميخواهيم جلوي رانتها را بگيريم.
* ما ميگوييم در عرصه فرهنگ اولاً بايد پايگاه هاي پايدار فرهنگي مثل مدرسه و دانشگاه را حمايت كنيم، محيط مدرسه و دانشگاه بايد بسيار پرنشاط و اميدآفرين باشد چون همه سرمايههاي ملت ما از اين جا رد ميشود. آنجا بايد خلاق، نوآور، مبتكر، شجاع، تصميمگير و آزادمنش در اين مسير بار بيايند و براي فرداي ايران ساخته بشوند و آنجا بايد محيط كاملا امني باشد يعني معلم، استاد ما دغدغه معيشت نداشته باشد و دلهره نداشته باشد و بتواند خلاقيتهاي خود را بروز دهد.
* سال ۶۴ تا ۷۲ وزارت كشور دست اين آقايان بود. ما با اينها دعوا داشتيم موتور سوار در خيابان ها ميفرستادند و با كاتر به مو، كفش و لباس بچههاي مردم ميزدند و ما با آنها دعوا داشتيم و همين آقايان مينيبوس سر خيابان هاي تهران ميگذاشتند و سرباز ميگذاشتند كه آرايشهاي خانم هاي مردم را كنترل كنند و هر كدام غليظ بود سوار ميني بوس كنند و ما معترض بوديم كه اينها خلاف شرع است؛ حق نداريد با مردم اينگونه برخورد كنيد، اينها مردم ما هستند.
* الان متاسفانه وزارت كشور و اطلاعات همه حزبي هستند و امنيتي براي من نيست.
* ۱۵ الي ۱۶ سال است كشور را اداره كردند و اين هم حاصل مديريت آنها. ما به آنها انتقاد داريم.
* امسال بيش از ۳۰ ميليارد دلار درآمد نفتي ما بوده است. قيمت نفت پايين و بالا ميرود اما وضع زندگي مردم همين است. من ميگويم اين را ميشود اصلاح كرد.
* من ميگويم اين بورس قلابي است، شاخص هاي قلابي، اقتصاد را پيشرفت نميدهد بورس واقعي و متعلق به مردم درست كنيد.
* بودجههايمان را براساس عدم محروميت توزيع ميكنيم و تمركزگرايي از تهران را حتما انجام ميدهيم،
* اين چه نوع اداره كردن كشور است؟ صد سال هم بگذرد كشور آباد نميشود.
* مجموعه كشور ما به هم پيوسته است و متاسفانه در اين ۱۵ سال به گونهاي عمل كردند كه نامتعادل و نامتجانس شده است. بايد آن را متعادل كنيم و كار مبنايي است و زماني كه متعادل شد همه به حق خود ميرسند.
* فضايي در كشور هست كه همه حالت عصبي دارند و آرامش نيست و كسي نميتواند براي زندگي خود برنامهريزي كند.
* اگر رئيس دولت بشوم سعي خواهم كرد زندگي خود را حفظ كنم. مهم اين است كه در دوره مديريت تغييرات محسوسي در زندگي شما اتفاق نيفتد. يعني در دوره مديريت شما سطح زندگي مردم بسيار بيشتر از آن چيزي كه در سطح زندگي شما است پيشرفت كند. نه اينكه مردم در زندگي خود ۲ درجه رشد كنند ولي مدير ما ۶۰ درجه كه زياد اتفاق ميافتد. آقاي مدير تازه از راه رسيده خانه يك ميلياردي در شمال شهر ميخرد. بگذار عرقت خشك شود و مردم زير دست تو در زندگي خود ۲ درصد رشد داشته باشند ولي تو ۲ هزار درصد رشد!
* مديران ارشد ما واقعا متوسط هستند و هيچ برجستگي در بين آنها نميبينيد. همه آنها اسير سيستم اداري هستند و آنها را جلو ميبرند. معناي آن اين است كه ملت ما آدم هاي برجسته ندارد؟ اين ظلم به ملت است و من ميگويم دارد.
* طرف ديپلم است و با ديپلم استاندار شده و با رانتها يك ليسانس دولتي گرفته و به من ميگويد شما متخصص نيستيد. شهردار تهران ۹ معاون دارد كه از آنها ۴ تا دكتراي تخصصي و ۵ نفر ديگر فوق ليسانس تخصصي در حوزه خود دارند. معاون خدمات شهري من فوقليسانس بهداشت شهري دارد و بايد داشته باشد. پس اين همه دانشگاه و تخصص را براي چه درست كردهايم؟ ليسانس ادبيات را رئيس صنعت يا ليسانس مهندسي را رئيس فرهنگ بگذاريم. پس چرا متخصص تربيت ميكنيم؟
* من مهندسم؛ مهندس با ريشه برخورد ميكند و اين طبيعي است. تا زماني كه ازدواج، مسكن و.. در اختيار مردم نگذاريم و نيازهاي اوليه را تامين نكنيم نميتوانيم، همه اينها در سايه عدالت است. مديران ما دارند شيپور را از سر گشادش مينوازند.
* اجراي عدالت سخت است. ويژهخواريها را بخواهيد قطع كنيد خيلي سخت است؛ ولي شدني است.
* يكي از حرف هاي اصلي من اين است كه بدون اعتماد و يكپارچگي ملت-دولت كشور جلو نخواهد رفت و الان يك ديوار بياعتمادي هست و مردم به حرف هاي خيلي از مسئولان اعتماد ندارند. كشور را ملت ميسازد.
در يك كلام شما آرمانشهري را به ايرانيان وعده داده بوديد كه خيلي با رفسنجان فاصله داشت! به علاوه خوب است به يادتان بياوريم تصاويري كه آن سال ها براي شناساندن شما به مردم، منتشر مي شد:
شايد از ياد نبرده باشيد كه شما در كسوت يك منتقد سال هاي گذشته، سخن
مي گفتيد:
در چنين فضايي همه متوجه شدند مردم شما را براي تغيير اوضاع مي خواهند:
در آن سال ها، انتقادات شما نه به سازندگي ها و كمبود سدها و جاده ها، بلكه به چيزهاي ديگري بود كه بسياري از مردم همانند شما و دستياران و دلبستگانتان، تصور مي كردند از آنها غفلت شده است و براي همين اشتراك گفتماني بود كه راي دهندگان نيز در آن فضا، ايده هایتان را مي پسنديدند:
طبيعي است كه هر دولتي موظف است جاده و راه بسازد، به عمران و آبادي روي آورد و به سواد و سوادآموزي بپردازد.اصلا مگر بودجه قطور مملكت در اختيار رئيس دولت قرار مي گيرد كه با آن چه كند؟ اين همه ادارات آب و فاضلاب و راه و ترابري و... براي چه سر برآورده اند؟ روشن است كه وظيفه هر دولتمردي ساخت و ساز و آبادي و آباداني است و اتفاقا همه دولت ها خويش را مقيد به اين امور ابتدایی مي دانستند و به تناسب اندكي كامياب يا اندكي ناكام بودند...
نگاه كنيد كه حتي در دوران پيش از انقلاب اسلامي و از جمله در زمان هويدا نيز، چنين از نقش و وظيفه دولت، سخن گفته مي شد:
اما حتي با فرض صحت آمارها، مشكل و انتظار مردم، رويكرد و نگاه هاي ديگري بود... همان چيزهايي كه مي توان به عنوان آرمان هاي انساني انقلاب ۵۷ از آنها ياد كرد: سيستم پاك و نگاه انساني به جامعه و ...
از قضاي روزگار، اكبر هاشمي رفسنجاني در عمران فيزيكي، غالبا كامياب بود.كافي است به ياد بياوريم او در سالهاي پس از جنگ كه همه عمر ملت در صف لاستيك و تراكتور و تلويزيون مي گذشت،به كارخانه ها و توليد جان بخشيده بود.
اتفاقا مردم خاتمي را بعد از رفسنجاني و احمدي نژاد را بعد از خاتمي و نيز در برابر هاشمي، بدان سبب برگزيدند كه اوضاع را چند پله ارتقاء بخشد و از نردبان توسعه، بالاتر روند. راي مردم در همه اين انتخاب ها، ناظر به ناكامي ها و كاستي ها بوده و نه كاميابي ها و توفيقات.
خاتمي آمده بود كه توسعه سياسي، جامعه مدني و ... را علاوه بر سازندگي به ايرانيان هديه كند و مردم، اقبالشان به احمدي نژاد، نيز بدان روي بود كه انتظار داشتند او كژي ها و ساختارهاي ناكارآمد از جمله مديريت و سيستم هاي موجود را اصلاح كند. البته بگذريم از اينكه امروز شما خود را يك اخلاق گرا معرفي مي كنيد و همگان را به پرهيز از تعرض به ديگران نصيحت مي كنيد ...
اما حقيقت اين است كه شما با حملات سنگين تان به نقاط ضعف شايع در باره اكبر هاشمي رفسنجاني، توانستيد بر بال آراي مردم سوار شويد... اتمسفر مطلوب شما، دوگانه سازيها بود:
حقيقت اين است كه اگر حملات شما و طيف دوستداران شما به هاشمي رفسنجاني نبود، مردم اقبالي به شما نداشتند.
از راستي و ناراستي آن حملات مي گذريم و راستی آزمايي آنها را به نظام موعود عدالت مي سپاريم (چيزي كه شايد به عمر ما وصال ندهد!)، اما يادآوري فضاي آن روزها، دوگانه سازي ها را نشان مي دهد.
دانشجويان اميدوار و دوستدار شما، آن روزها، تصاوير و داده هايي از خاندان هاشمي و به نوعي مقاصد و گفتمان شما منتشر مي کردند كه يادآوريش كلام را طولاني مي كند...
و البته در آن فضا، مخالفين ديگر هاشمي كه سال ها با بنيانگذار جمهوري اسلامي همراه بودند، نيز با شما هم عقيده بودند:
يك بار ديگر بايد به يادتان بياوريم كه وجه مميزه اي كه مردم را در اين دوگانه ها، به سمت شما ترغيب كرد (صرفنظر از دوپينگ هايي كه ديگران در اتمسفرها و فضاهاي متفاوت و متكثر برايتان مي كردند)، دوري از معايب و نقاط ضعف دوران پيش از شما بود.
مردم خواهان سازندگي به شيوه منزه بودند و شما نيز از اين تمايل عمومي، كاملا آگاه بوديد! امروز و در مقام يك راوي صادق از عملكرد خويش، بايد اعتراف كنيد شما در عهدي كه با مردم بستيد، نمانديد!
شما اگرچه به طور گزينشي برخي ساختارها را برافكنديد، اما در ساختن جايگزيني براي سيستم هاي برافكنده، هيچ توفيقي نداشتيد. مصداق راستي اين استنباط، جنبش احيايي است كه اكنون شما در پايان كامگيري هاي انحلال هايتان، براي نشان دادن چهره اي معقول و منطقي آغاز نموده ايد. احياي دانشگاه منحل شده علوم پزشكي ايران... خانه سينما و ...
كاميابي هايتان شخصي و كوتاه مدت بود... شما به كاميابي با هر شيوه در دوره سكانداري خويش، قانع بوديد اما ديگران و دلبستگان به شما آرمانشهر موعود شما را اميد داشتند... آنها از شما انتظار ساخت به شيوه سيستميك را داشتند...
شما در مبارزه با كژي ها و رانت ها، تنها جهت رود مفاسد و رانت ها را تغيير داديد. وگرنه از ميزان رانت خواري در سيستم تحت سكانداري شما نسبت به دوران هاشمي (با فرض صحت)، چندان كاسته نشد، يا در مقايسه با شعارهاي شما، چندان راضي كننده نبود.
مي خواهيد چند نمونه از وضع موجود را نشانتان دهيم؟
اين حكايتِ گسترش رذيلت ها در ساختار اداري امروز ما است:
يادتان هست كه برنامه شما براي اصلاح ساختار و مديريت چه بود؟
در واقع علي رغم عهد خودتان، در زمان شما، فرصتي كه به دليل آمادگي و استقبال و اقبال عمومي و ميليوني مردم، براي بنيان نهادن يك سيستم و ساختار كارآ در مديريت و اداره، فراهم آمده بود، به مغاك افكنده شد و در سيستم اداري و معماري مديريت، ساختارهايي كلان و خرد و مشابه محفل ها و فرقه ها فراهم آمد، آنچنان كه برخي در سال هاي پاياني فرماندهي شما، حتي چنين استنباطي به ذهن شان آمد:
و در ساختار بيمار اداري ما، شايسته سالاري كه همواره به حاكميت دوستان و رفقا معنا مي شد، در زمان شما نيز، سوگمندانه باز هم چون گذشته، معني شد.
از نشانه هاي بي شمار شايسته سالاري شما، اينكه داماد شما، با شما به پاستور و استاندارد و ري رسيد:
اشتباه نشود!
در اتمسفر ايراني مي توان از انتصاب داماد و دوستان گرمابه و گلستان احمدي نژاد گذشت و اعتراضي نكرد حتي اگر احمدي نژاد شعار دوري از باندبازي را پيش از نشستن بر سكان مديريت، داده باشد ... آنچه ناصواب و گندم نمايي و جوفروشي است، عمل به خلاف آرمان و شعارهاي بانگ برآورده و انتصاب افرادي هست كه تنها و تنها مزيت و صلاحيت شان انتساب فاميلي و خانوادگي است ...
راستي چه اصرار و منطقي به انتصاب داماد پزشك در استاندارد هست كه بسياري از عقلا از درك آن ناتوانند؟... حتي اگر دامادمان پرتلاش هم باشد:
ملك زاده هم نمونه ديگر شايسته سالاري با عينك شما بود:
افراشته هم نمونه قابل ذكر ديگري است:
شاهكار شايسته سالاري با تعريف شما كه ضرغامي در روز ثبت جهاني شما عامدانه از آن غفلت كرد، جناب قاضي مرتضوي بود:
اصرار شايسته سالارانه شما بر باقي ماندن مرتضوي در كنارتان از همه چيز مهم تر بود. آنقدر كه كم مانده بود نامش را تغيير دهيد:
و شما عدالت را در حق ايشان تمام نموديد:
و همه اينها در حالي بود كه ديگران، ابوذرها را به شما يادآوري مي كردند:
حتي اعضاي ستادتان نيز شما را انذار مي دادند:
۱۵ آبان ماه ۸۴
نامه اعتراض آميز اعضاي ستاد انتخاباتي احمدي نژاد به وي
به دعوت دكتر محمود احمدي نژاد، اعضاي فعال، مركزي و استانهاي ستاد انتخاباتي وي، ۸ آبان (۲۵ رمضان) در مسجد سلمان فارسي گردهم آمده بودند تا هم انديشي داشته باشند كه با اعتراضات مختلف احمدي نژاد مواجه شد.
به گزارش سايت"عارف نيوز" پايان اين جلسه نامه اي با امضاي برخي از فعالين ستادي احمدي نژاد در دوران انتخابات، به وي ارايه شد وليكن به دليل عدم واكنش بعدي احمدي نژاد، برخي مدعي شده اند كه اين نامه توسط احمدي نژاد خوانده نشده است. چرا كه بر اساس برنامه دفتر رييس جمهور، تمامي نامه ها پيش از ملاحظه احمدي نژاد، توسط مسعود زريبافان و مجتبي هاشمي ثمره، خوانده شده و سپس تعدادي از آن پاسخ داده شده، تعدادي به بايگاني، تعدادي به خردكن و تعدادي هم جهت ملاحظه رييس جمهور، در كارتابل وي قرار مي گيرد. كه نامه مذكور احتمالاً به خردكن سپرده شده است.
در هر صورت اين نامه توسط يكي از رؤساي استاني ستاد دكتر احمدي نژاد در اختيار عارف نيوز قرار گرفته كه در ذيل مي آيد:
بسمه تعالي
جناب آقاي احمدي نژاد رييس جمهور ايران اسلامي
باسلام
ضمن آرزوي قبولي طاعات و آرزوي موفقيت مواردي را خواستيم يادآوري كنيم به عنوان دلسوزان شما:
مردم ايران بسيار باهوش و فوق العاده صبورند، و با هيچ كس عقد اخوت نبسته اند و به موقع جواب خود را مي دهند و لذا نبايد سكوت مردم را به معناي حمايت گرفت اين تذكر جدي است خواهشمند است دنبال كنيد.
الف ـ فاميل سالاري و تبارگرايي
مهندس زريبافان ( دبير هيات دولت و عضو شوراي شهر )
مگر خبر ندارند بزرگان نظام مخالف حضور شوراي شهر در دولت هستند.
مردم كاري ندارند كه شوراي شهر شغل است يا نه، مردم مي گويند اينها دو تا شغل دارند و بچه هاي ما بيكارند.
مهندس زريبافان:
۱. مددي سرپرست رفاه (باجناق آقاي زريبافان) حرف و حديث ها در مورد ايشان بسيار زياد است از نظر زندگي و مشاوريني كه دارد مانند دكتر گودرزي
۲. سيدمحسن نبوي : عضو هيات مديره شركت سرمايه گذاري خارجي (داماد آقاي زريبافان)
۳. عليرضا مددي: مديركل وزارتي وزارت تعاون (برادرزاده باجناق زريبافان)
۴. ناظمي اردكاني: وزير تعاون (شوهر عمه داماد زريبافان)
۵. دانش جعفري: وزير اقتصاد (پسر عمه پدر داماد زريبافان)
۶. نوحي نژاد: دنبال گرفتن صندوق بازنشستگي، در شهرداري هم منطقه ۲ مسئوليت گرفته (داماد باجناق ديگر زريبافان)
مهندس هاشمي ثمره (مشاور ارشد رييس جمهور خواهرزاده باهنر)
۱. مهندس مهدي هاشمي ثمره: مديركل وزارتي وزير نيرو (برادر هاشمي ثمره)
۲. خانم قند فروش: مشاور خانواده وزير كشور (همسر برادر هاشمي ثمره)
۳. عبدالحميد هاشمي ثمره: معاون وزير صنايع (برادر هاشمي ثمره)
۴. آقاي موسي پور: معاون پارلماني وزير كشور (داماد خواهر مهندس باهنر)
۵. علي جنتي: معاون سياسي وزير كشور (پسر آيت الله جنتي) ( دو دوره براي آقاي هاشمي كار مي كردند)
آقاي دكتر :
ب ـ آقاي زريبافان نمي گذارد دولت سخنگو انتخاب كند.
ج ـ نقش هاشمي ثمره در دولت احمدي نژاد همان نقش ابطحي است در دولت خاتمي و در بين اطرافيان رييس جمهور معروف به ابطحي مؤمن است.
د ـ آقاي زريبافان و هاشمي ثمره با هم تقسيم كار كرده اند كه شما را اداره كنند.
هـ ـ آقاي دكتر تعدادي از دوستان به آقاي هاشمي ثمره اعتراض كردند كه چرا آقاي احمدي نژاد دولت را كاملاً به باهنر و لاريجاني و هاشمي داده است. آقاي هاشمي ثمره هم در جواب گفته بود شما در مورد آقاي احمدي نژاد خيلي آرماني فكر مي كنيد درحالي كه ايشان باهنر كوچك است.
آقاي دكتر آيا اين بود تعهد شما! آقاي دكتر شما مديون هستيد به شعارهاي خود عمل كنيد.
والعاقبه للمتقين
برخي از فعالين ستاد انتخابات جنابعالي در دوران انتخاباتمجددا جملات ۳۱خرداد ۱۳۸۴ شما را مرور مي كنيم:
در دوره شما از عدالت به سبك شما رونمايي شد.
كنكور مسئولان:
استخدام در هيات علمي دانشگاه علامه:
پاداش هاي يكصد ميليوني:
و سپردن فرمان اتومبيل سازي ايراني به آن كه شيفتگان شما او را اسامه مي خواندند و «خودرو» را نمي شناخت:
و مدارك تحصيلي مديران نيز در سيستم شما، مشعشع بود:
مي دانيد شما كه پيش از حضورتان در رقابت هاي انتخاباتي و در زمان شهرداري تهران، به ناروا به جناب آقاي خاتمي رئيس جمهور مستقر، به بهانه مردم گريزي و سعدآباد نشيني مي تاختيد و هواخواهانتان، بر اين تصور بودند كه شما ابوذر و علي هستيد، بعدها خود و نزديكانتان چه كردند؟
نمونه هاي بيشتري پيش چشم تان مي نهيم:
جناب آقاي رئيس جمهور!
امروز البته مسئوليت فساد بزرگ را كه در دوره شما اتفاق افتاده، نمي پذيريد، اما نيك مي دانيد كه دوستان و حواريون شما، حتي كارت گارانتي مبارزه با فساد در سيستم مديريتي شما را نيز به مردم نشان داده بودند:
آري همه فسادها به شما و دولت مربوط نيست اما تنها شما بوديد كه كارت گارانتي دزدگيرتان را نشانمان داده بوديد!... از شما انتظار و اميد ديگري بود.
راستي آقاي دكتر اين متن را هم بخوانيد. از کتاب «فرزند ملت» است:
جناب رئيس جمهور به ياد داريد كه بر سر نشان هاي خدمت اعطايي جناب آقاي خاتمي چه آمد؟... به نظر مي آمد شما بنا داشتيد نشان ها را صالحانه توزيع كنيد:
سخن كوتاه كنم جناب احمدي نژاد!
بزرگترين و عم انگيزترين برگ كارنامه قطور شما، يكي هم اين است كه مفهوم عدالت در دولت شما بي اعتبار شد:
و اين دستاورد كمي نيست...
نمي خواهم بيش از اين شما و مردم را آزرده كنم...
اين ياداشت محققانه از منظري مشفقانه و آرمانخواهانه و از سوي پژوهنده اي كه دوست دارد فرانگر و توسعه گرا باشد، براي يادآوري عهد هاي سابق يك رئيس جمهور نامدار و پرصدا بود كه به باورش اكنون ثبت جهاني شده است ... عهدهايي كه امروز در مونولوگ هايش از آنها سخن نمي گويد و شايد عامدانه آنها را از ياد برده است...
جناب آقاي رئيس جمهور!
شما يا منصوبانتان، با بخش بزرگي از مردم صادق نبوده و نيستيد...
آيا مي دانيد آنها كه براي خويش، نسبتي با امام زمان مورد اشاره و علاقه شما قائلند درباره «غِش در معامله» چه مي گويند؟
نمي دانم ...شايد بتوان از «خيار تدليس» هم ياد كرد:
جناب آقاي دكتر احمدي نژاد!
صداقت را از شما نخواهيم آموخت اما اعتماد به نفس را از شما خواهيم آموخت:
شما حتي اكنون كه مي رويد باز هم دوست داريد، با اعتماد به نفسي كه تعريفش تغيير نموده است، مونولوگ هايتان را تكرار كنيد...
و راستي خوب است بدانيد جناب آقاي روحاني (كه هنوز نمي دانيم در آينده چه خواهد كرد و چقدر پايبند به روح سخنان خويش و انتظار و اميد مردم خواهد بود)، با درك سهم فراوان شما در مونولوگ ها، توانست با نشان دادن يك «كليد» و تكرار يك كلمه «تدبير»، دستان مردم را در صندوق راي ۱۳۹۲ به حركت درآورد... چرا كه او نيز مي دانست مردم از مونولوگ هاي هشت ساله احمدي نژاد خسته شده اند:
جناب آقاي رئيس جمهور!
بدرود!
... كاش آنگونه مي كرديد كه امروز كسي را جرات سخن گفتن از عدالت، فساد، جوان گرايي، تحول و بسياري ديگر از واژه هاي دلچسب و اميدآفرين باشد...
كاش به واژه هايي مي انديشيديد كه قدمت شان به اندازه حيات است و در حق آنها جفا شده است!
كاش آنگونه مي كرديد كه امروز داستان گروهبان و ژنرال معنا نمي يافت...
كاش...
كلامم را به انتها مي برم با دو سخن كوتاه از آن شاعر اميد:
زندگی صحنۀ یکتای هنرمندی ماست، هرکسی نغمۀ خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته بجاست، خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
یاد تو
قطره قطره میچکد از چشمم
روی تو
رفته رفته میرود از یادم
...