توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 207595
روند برخورد سیستم حکومت ولایی با طیفی بنام جریان انحرافی
بخش تعاملی الف - حجه الاسلام و المسلمین سید امیر حسین هاشمی الحسینی
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۰۸:۳۸
در گرماگرم جناح بندی ها و صف کشی هایی که عموما در میان جریانات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران به امری عادی بدل شده گاها بر خلاف نظر رهبری معظم انقلاب مبنی بر اصلی نبودن برخی از مسائل ، طبقه ی مذهبی در عرصه سیاست همچنان بر لزوم ایستادگی خود به طور تمام قد در مقابل جریان مذبور اصرار می ورزند و این باعث تئوریزه شدن جریان مذبور می گردد چرا که در عرصه ی سیاسی وقتی جریان خردی شکل می گیرد اگر به آن کم محلی شود از بین خواهد رفت و یا اگر خیلی مصر بر بقا باشد به دامن دشمن پناهنده می شود ولی اگر از سوی مقابله کنندگانش به عنوان جریانی مستقل مورد حمله قرار گیرد برای حفظ همین شانی که برایش قائل شده اند نیز به دنبال اصول سازی و مکتبی کردن و تولید تفکر می رود تا بقای مستقل خود را ادامه دهد.

پس در برخورد با فتنه های خرد دو برخورد شایسته است: نخست تغافل و بی محلی که باعث هضم شدن آن درون ساختار می شود و این روش در مورد جریاناتی که بر اثر جهل مقطعی شکل گرفته و عموما در گروههای دانشجویی و جوانان بروز می کند و پس از مدتی بی توجهی شیبهات خود به خود پاسخ داده شده و جریان از بین می رود، توصیه می گردد.

دوم اینکه اگر بی توجهی کارساز نبود وجوه مشترک این جریانات خرد با دشمنان شاخص ساختار شناسایی شود و این جریان شعبه و انشعاب کوچکی از آن دشمن بزرگ که شکی در دشمنی او با تشکیلات نیست معرفی شود و این خود به خود هم باعث جبهه گیری طیف خاکستری علیه جریان منحرف خرد شده و هم باعث ریزش در درون آن می شود و در نهایت از بین رفتن آن قطعی خواهد بود.

اما گاهی جریانات تئوریزه و خطرناک خود را در پوشش جریانی بی پشتوانه پنهان می کنند و همین ظاهر به ظاهر احمق کافی است که نیروهای دسته اول نظام مقابله را وظیفه ی خود ندانند و کار را به لایه های ضعیف فکری بسپارند که این خود بستری برای گسترش تفکر منحرف آنان است.

در اینجا نیز با استفاده از همان دو روش فوق جریان خرد ظاهری را در معرض نابودی قرار می دهیم. در این هنگام است که ناخودآگاه جریان باید ماهیت خود را آشکار کند تا مانع نابودی هد خود یا همان جریان خرد ظاهری شود. و پس از آشکاری ماهیت برخورد همه جانبه با آنان آغاز می شود و محدودیتی که اذهان عمومی برای تشکیلات حکومتی در برخورد با گروه ها و جریانات کوچک ایجاد می کند در این برخورد رنگ خود را می بازد.

اما غرض از این مقدمات:

مدتی پیش و در خلال فعالیت های دولت های نهم و دهم در عرصه سیاسی فعلی جریانی بس خرد و ناچیز و بی محتوا شکل گرفت که نمود رسانه ای آن فردی به نام اسفندیار رحیم مشایی بوده است. این طیف فعالیت خود را با اظهار نظرهای [...] در حوزه های فرهنگی و سیاسی آغاز نمودند و کم کم دستاویز محافل خبری و رسانه ای شدند. این اظهارات ریشه در باورهای خرافی و جاهلانه ای داشته که ساخته ی ذهن فردی بی سواد به نام علی یعقوبی می باشد. دلسوزان و علما نام آن را "جریان انحرافی" گذاشته اند.

پیشانی این اظهارات همان اظهار نظر درباره دوستی ملت ایران با مردم اسرائیل بود که ابتدا با موضع گیری جوانان و دانشجویان و دلسوزان همراه گردید و هرکس با توجه به توان خود در دفاع از آرمان های انقلاب قیام کرد لکن نقطه ی مورد توجه در این فضا موضعگیری حکیمانه ی رهبری معظم انقلاب و نیز روشنگری بصیرت زای حضرت آیت الله مصباح می باشد.

رهبر معظم انقلاب در این خصوص برخورد نوع اول بود به معنای تغافل که این مهم از سکوت ایشان در برابر این جریان مستفاد می شود که تا حد ممکن از اعلام موضع خودداری نمودند تا جریان خرد مشایی خود را در مقابل نظام نبیند و احساس بزرگی کند. حتی در نشست هایی که این مطلب از معظم له سوال می شده و پاسخ گویی ضروری به نظر می رسید ایشان باز هم در مقام اشاره نظر خود را بیان نکردند و تنها به تشریح فرعی بودن مساله پرداختند که این خود نوعی اعجاز مدیریتی بود و فرعی شدن باعث شد تا این تفکر از دایره مسائل درجه اول و دوم نظام خارج شده و در رده ی مباحث سوم و چهارم قرار گیرد و این ضربه ای بس محکم بر پیکره ایشان بود و باعث شد برنامه های آنان به تاخیر بیفتد.

به عنوان مثال در همان قضیه ی دوستی با مردم اسرائیل که توسط صدا و سیما شدیدا منعکس شد مقام عظمای ولایت در نماز جمعه به این صورت وارد ماجرا می شوند:

« يكى از چيزهائى كه براى كشور ما حقيقتاً مهم است اين است كه مردم احساس امنيت سياسى و روانى بكنند؛ فضاى روانى جامعه دچار التهاب نباشد. سعى مي كنند التهاب‌آفرينى كنند؛ اين هست. اين، جزو سياست هاى مخالفان نظام جمهورى اسلامى است. البته خود ما هم گاهى اوقات، نادانسته اين التهاب ها را افزايش مي دهيم. من توصيه مي خواهم بكنم - حالا مردم عزيز ما بحمداللَّه از بسيارى از كارهائى كه در اين زمينه انسان مشاهده مي كند، بركنارند. مردم نگاه مي كنند به بعضى از گفتگوها و بگومگوهاى بيجا و بي مورد كه گاهى در بين نخبگان سياسى مشاهده مي شود؛ نگاه مردم نگاه رضايتمندانه نيست. اين را ما از مراجعات مردم بخوبى مي فهميم - و حالا دو سه مسئله‌ى كوچك و كم‌اهميتى را كه وجود دارد و سعى مي شود كه از اينها براى التهاب استفاده شود، عرض ميكنم، براى اينكه درِ گفتگوها بسته بشود.

يك نفر پيدا مي شود درباره‌ى مردمى كه در اسرائيل زندگى مي كنند، اظهار نظرى مي كند. البته اين اظهار نظر، اظهار نظر غلطى است. اينى كه گفته شود ما با مردم اسرائيل هم مثل مردم ديگر دنيا دوستيم! اين حرف درستى نيست؛ حرف غيرمنطقى‌اى است. مگر مردم اسرائيل كى‌هايند؟ همان كسانى هستند كه غصب خانه، غصب سرزمين، غصب مزرعه، غصب تجارت به وسيله‌ى همين‌ها دارد انجام مي گيرد. سياهىِ لشگرِ عناصر صهيونيسم، همين‌هايند. نمي شود ملت مسلمان نسبت به افرادى كه اينجور عامل دست دشمنان اساسى دنياى اسلام هستند، بى‌تفاوت باشد. نه، ما با يهودى‌ها هيچ مشكلى نداريم، با مسيحى‌ها هيچ مشكلى نداريم، با اصحاب اديان در دنيا هيچ مشكلى نداريم؛ اما با غاصبان سرزمين فلسطين چرا؛ مشكل داريم. غاصب هم فقط رژيم صهيونيستى نيست. اين موضع نظام است، اين موضع انقلاب است، موضع مردم است. حالا كسى حرف اشتباهى ميزند، عكس‌العملهائى هم در مقابل آن نشان داده ميشود. خوب، مسئله را بايد تمام كرد. اين كه يك روز يك نفر از اين طرف بگويد، يكى از آن طرف بگويد، يكى اينجور استدلال كند، يكى از آن طرف حرف بزند، درست نيست. اين التهاب‌آفرينى است. حرفى بود، گفته شد و اشتباه بود و تمام. موضع دولت جمهورى اسلامى هم اين نيست. اين با كشورهاى ديگر فرق مي كند كه مردمش روى سرزمين غصبى‌اى ننشستند. شهرك هاى يهودى‌نشين، امروز به وسيله‌ى همين مردمى كه گفته مي شود مردم اسرائيل هستند و به وسيله‌ى همين‌ها پر شده؛ همين‌هايند كه دولت جعلى صهيونيست، اينها را مسلح كرده است عليه مردم مسلمان فلسطينى، كه فلسطينى‌ها جرأت نكنند نزديك اين شهرك ها بشوند. خوب، اين حرف خطائى بود، حرف درستى نبود. اين را نبايد وسيله‌ى التهاب قرار داد. من خواهش ميكنم از همه، اينجور مسائل كوچك و مسائل جزئى را - حرفى كه بر زبان كسى جارى مي شود؛ مطلبى گفته ميشود - وسيله‌اى قرار ندهند براى اينكه مدتى جريان‌سازى و مسئله‌آفرينى در سرتاسر كشور بشود؛ يك عده مخالف، يك عده موافق، سر قضيه‌اى پوچ. موضع نظام هم معلوم است. تمام شد.»

و یا در قضیه ی عزل مشایی از سمت معاون اول ایشان علت صدور این فرمان را سرخوردگی دوستان می خوانند و از بیان علت اصلی خودداری می کنند.

در جایی دیگر در دیدار با دانشجویان یکی از حضار به محضر ایشان عرضه داشت: ما دلمان از دست راست و چپ رئیس جمهور خون است...

ایشان در کمال ملاطفت اینگونه پاسخ دادند:

يكى از دوستان گفتند ما از دست چپ و راست رئيس جمهور دلمان خون است. خوب، حالا دل شما خون - كه خدا نكند خون باشد - اما به شما عرض بكنم؛ اينها جزو مسائل تعيين كننده و اصلى نيست. ممكن است ايراد و اشكال وارد باشد - من در اين مورد هيچ قضاوتى نميخواهم بكنم - ممكن است كسى به يك شخصى يا به يك كارى ايراد داشته باشد؛ منتها بايد توجه كنيم كه مسائل را اصلى - فرعى كنيم. مسائل درجه‌ى دوم جاى مسائل اصلى را در انگيزه‌هاى ما، در همت ما، در صرف انرژى‌اى كه مي شود، نگيرد. من عرضم فقط اين است؛ والّا من نه اعتراض ميكنم به اينكه شما چرا از زيد يا عمرو خوشتان مى‌آيد يا بدتان مى‌آيد؛ نه، ممكن است خوشتان بيايد، ممكن است بدتان بيايد - ايرادى ندارد - و نه اعتراض مي كنم كه چرا آن ايراد را يك وقت به شكلى كه يك مفسده‌اى نداشته باشد، بر زبان آورديد؛ آن هم به نظرم اشكالى ندارد. فقط توجه كنيد كه اين جاى مسائل اصلى را نگيرد. مسائل اصلى ما چيزهاى ديگرى است."

در اينجا دقيقا آقا اصل مطلب را بيان مي كنند و خط اصلي و ديدگاه خود را درمورد اين قضيه بيان مي كنند و اعلام مي كنند كه ايشان اين قضيه را فرعي مي دانند و از بقيه هم مي خواهند كه با اين قضيه به صورت يك مسئله فرعي نگاه كنند و اين براي اولين بار است كه ايشان نظر خود را در مورد اصل اين قضيه صراحتا بيان مي فرمايند.

یا در مورد مکتب ایرانی فرمودند:

من با طرح مكتب ايراني مخالفم و نسبت به اين موضوع به آقايان تذكر هم دادم ولي برداشتم اين نيست كه منظور آنها مقابل قرار دادن ايرانيت در برابر اسلاميت باشد. بنده هم همين اعتقاد را دارم كه آقاي احمدي‌نژاد واقعا نمي‌خواهد ايران را مقابل اسلام و برتر از آن قرار دهد.

اما حضرت آیت الله مصباح برخورد نوع دوم را در دستور کار قرار دادند و با تبیین شباهت های این جریان در اهداف، ساختار و ابزار ها با تشکیلات فراماسونری ماهیت تفکر آنان را برملا ساختند.

به عنوان مثال ایشان در یکی از سخنرانی های خود فرمودند: مطرح کردن ایران در برابر اسلام، حتی اگر از روی جهل هم باشد، یک خیانت بزرگ است . تضعیف ارزش اسلام با مطرح کردن عناوینی همچون ایران، آن هم در زمانی که بیداری اسلامی در منطقه موج گرفته و همه صراحتا از الگو شدن انقلاب اسلامی سخن می‌گویند، خیانت است. حالا ما به شخص که کاری نداریم چه گفته و از کجا نشات گرفته. مهم این است که ما باید خدمت و خیانت را بشناسیم. تحلیل درباره نیت آن فرد یک بحث دیگری است که آیا از عمد گفته یا از جهل اما تفاوتی در اصل ماجرا که خیانت بزرگ در حق انقلاب و اسلام است، نمی‌کند؛ حالا می‌خواهد از روی درایت باشد یا جهالت. مطمئن باشید اگر شهید مطهری هم زنده بود، بیشترین اهتمام را در راه تقابل با این جریان انحرافی ترتیب می‌داد.

ایشان در جایی دیگر اضهار داشتند:

در پاسخ به کسانی که می گویند این آدم قد و قواره اش اینقدر نیست که اینکارها را انجام دهد باید گفت که مدرس اصلی این جریان انحرافی ابلیس است البته به برخی می گویند اینها لیاقت آن را ندارند که عنوان جریان را داشته باشند و باید به آنها گروهک انحرافی گفت اما هر چه آنان تجربه شیطنت نداشته باشند اما ابلیس با تجربه چندین هزار ساله به کمک اینها آمده است. ایشان با اشاره به اینکه قرائنی مبنی بر تاثیر گذاری بر رئیس جمهور از طریق وسائل غیر عادی وجود دارد اظهار داشت: این شخص منحرف با این بهانه که فوق العاده است و ارتباطات معنوی با امام زمان(عج) و اصحاب ایشان دارد تاثیر عجیبی بر رئیس جمهور وقت گذاشته و اعتمادش را جلب کرده است. صرف اینکه یک نفر عمامه ای بر سر بگذارد و یا خود را اهل زهد و پارسایی و ارتباط با عوالم دیگر نشان دهد نمی توان به وی اعتماد کرد، گرچه که برخی از روی ساده لوحی گول این افراد را هم می خورند: یکی از ترفندهای این جریان این است که می گوید ما غیبت کسی را نمی کنیم و نسبت به دشمنان اسلام نیز تبری نمی جویند که این از جلوه های نفاق است. وی افزود: نمی شود کسی از دینداری و تدین حرف بزند و از امریکا و اسرائیل به عنوان دشمنان قسم خورده بشریت تبری نجوید و نسبت به آنان بدگویی نکند که این از ریشه های نفاق در این جریان است.

در مجال دیگری علامه مصباح تفکر این جریان را اینگونه رسوا نمودند:

در این تفکر به جای امام زمان(عج) مسئله انسان کامل را مطرح می کنند و مقام امامت را یک مقام معنوی می دانند برخی از متصوفان قطب خود را انسان کامل می دانند و این مسئله پس از مرگش به پسرش منتقل می شود . اگر بدانیم کسی قصد خیانت دارد و با او مبارزه نکنیم گناه کرده ایم و باید جواب بدهیم که چرا با دیدن جریان انحرافی به تکلیف خود عمل نکرده ایم. اینها می گویند احکام الهی ظواهر است و باید روح احکام باشد نه ظاهر آن، که این انحراف جدی از خط امامی است که تا آخر عمر از نماز ایستاده دست بر نداشت.

حملات آیت الله مصباح به این جریان به قدر بود که ایشان نابودی جریان انحرافی ولو به قیمت دفع احمدی نژاد را ترجیح دادند و فرمودند:

در پاسخ به این سوال که برخی می گویند این کاری بود که خودتان کردید و حالا باید نتیجه آن را هم ببینید، گفت: نه آن روز که برای انتخاب شخصی زحمت کشیدیم تحت تاثیر بودیم و نه امروز تحت تاثیر هوچی گری ها و تبلیغات منفی قرار می گیریم بلکه در هر زمان هر چه که احساس کنیم تکلیف است با تمام توان انجام داده ولو با وظیفه و تکلیف سابق جور نباشد. آیت الله مصباح یزدی در ادامه افزود: بنده قبلا از بعضی اشخاص که شما خوب می شناسید به دلیل جلوگیری از ضرر به نظام بسیاردفاع می کردم که البته همان زمان در بین موجودین بهترین بودند و بعدها همان اشخاص از ریزش های انقلاب شدند.

این برخورد ها باعث شد تا جریان انحرافی از پوسته ی به ظاهر ولایی خارج شود و برای نجات خود از گرداب نابودی پرده از رخ بردارد و ایستادگی تمام قد در برابر منویات نایب امام زمان – که به صورت نصیحت و بعضا دستور صادر گردیده - و علمای خط تشیع را در برنامه های خود قرار دهد.

یکی از بارزترین این افشا شدن ها ماجرای "مکتب ایرانی" است که دولت اصولگرا که به عنوان احیا گر شعارهای انقلاب پا به عرصه گذاشته بود را در مقابل اساسی ترین شعارهای انقلاب قرار داد.

از دیگر پرده برداری هایی که از چهره ی این جریان شد ابهام اساسی در حوزه ی عدالت بود که با توجه تخلفات مالی و اقتصادی اعضای این جریان در طول دولت های نهم و دهم که به اختلاس سه هزار میلیاردی ختم شد، شعار اساسی دولت عدالت محور یعنی همان عدالت زیر علامت سوالی بزرگ قرار گرفت.

اوج این برملا شدن ماجرای پذیرش استعفای وزیر اطلاعات توسط محمود احمدی نژاد تحت نفوذ و فشار های جریان انحرافی بود که با واکش مقام معظم ولایت همراه شد و رئیس جمهور به ظاهر ولایی یازده روز در مقابل حکم حکومتی رهبری ایستاد و ماهیت جریان انحرافی کاملا برملا شد.

اکنون این جریان فکری به قدر منزوی شده است که نفسهای خود را به شماره می بیند.

در ثانی برخورد های سخت نظام نیز جایی برای جان گرفتن دوباره ایشان باقی نگذاشته است. لکن این ها سطح کار خود را پایین آورده اند و قصد فعالیت روی توده های مردمی را دارند تا با فریب جوانان پاک مذهبی فتنه ی نوین خود را از نو برپاکنند. خبر ها حاکی از این است که جریان انحرافی کانون های فرهنگی مساجد و هیئات مذهبی را عرصه ی نخست فعالیت خود قرار داده و صدها نفر از موالیان آنان در این تشکل های مردمی نفوذ داده شده اند و قصد جمع کردن سیاهی لشکز برای مقابله با جریان ولایت الهی را دارند.

بر عموم نخبگان و خواص لازم است عقبه ی فکری جریان انحرافی را بشناسند و در حد توان و نفوذ خود جلو حرکت خزنده ی آنان را بگیرند چرا که تا جایی که به مسئولان و بزرگان مربوط می شده خوب ایستادگی کردند و اکنون که دامنه ی مبارزه به مردم رسیده اگر کوتاهی کنند پیش امام زمان مسئولند. چرا که این جریان در صدد استحاله ی خط امام زمان است و گویا کسی که ایشان به امامت قبول دارند مهدی فاطمه نیست.

و فصل الخطاب در این حوزه به نظر حقیر این فرمایش مقام عظمای ولایت است:

" اگر به نام عدالت‌خواهى و به نام انقلابيگرى، اخلاق را زير پا بگذاريم، ضرر كرده‌ايم؛ از خط امام منحرف شده‌ايم. اگر به نام انقلابيگرى، به نام عدالت‌خواهى، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به كسانى كه از لحاظ فكرى با ما مخالفند، اما ميدانيم كه به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت كرديم، آنها را مورد ايذاء و آزار قرار داديم، از خط امام منحرف شده‌ايم. اگر بخواهيم به نام انقلابيگرى و رفتار انقلابى، امنيت را از بخشى از مردم جامعه و كشورمان سلب كنيم، از خط امام منحرف شده‌ايم. در كشور آراء و عقايد مختلفى وجود دارد. اگر چنانچه يك عنوان مجرمانه‌اى بر يك حركتى، بر يك حرفى منطبق شود، اين عنوان مجرمانه البته قابل تعقيب است؛ دستگاه‌هاى موظف بايد تعقيب كنند و مي كنند؛ اما اگر عنوان مجرمانه‌اى نباشد، كسى است كه نمي خواهد براندازى كند، نمي خواهد خيانت كند، نمي خواهد دستور دشمن را در كشور اجرا كند، اما با سليقه‌ى سياسى ما، با مذاق سياسى ما مخالف است، ما نمي توانيم امنيت را از او دريغ بداريم، عدالت را دريغ بداريم؛ «و لايجرمنّكم شنئان قوم على الّا تعدلوا». قرآن به ما دستور مي دهد و مي گويد: مخالفت شما با يك قومى، موجب نشود كه عدالت را فرو بگذاريد و فراموش كنيد. «اعدلوا»؛ حتّى در مورد مخالف هم عدالت به خرج دهيد. «هو اقرب للتّقوى»؛ اين عدالت، نزديكتر به تقواست. مبادا خيال كنيد تقوا اين است كه انسان مخالف خودش را زير پا له كند؛ نه، عدالت ورزيدن با تقوا موافق است. همه هوشيار باشيم، همه بيدار باشيم. اين بُعد هم نبايد ابعاد ديگر را در سايه قرار بدهد."
کلمات کلیدی : سید امیر حسین هاشمی الحسینی
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.