- اصولگرایی جناح راست دههی 60 با این اصولگرایی متفاوت است؟
بله، اصلاً من همهی حرفم همین است، یعنی اگر جوانان امروز فکر کنند که اصولگرایی ادامه گفتمان جناح راست در دههی اول انقلاب است، اشتباه میکنند. اصلاً چپ و راست دههی اول انقلاب عمدتاً بر سر دو تا نگاه به شیوهی اقتصادی شکل گرفته بود اصلاً بحث بر سر مبانی سکولاریسم فعلی نبود. به نظرم مبنای مهم در احساس ضرورت برای تفکر دربارهی اصولگرایی مقولات فکری و فرهنگی بود.
اما اینها در دههی دوم مباحث اقتصادی را وارد حوزهی سیاسی، فرهنگی و... کردند، شما تفاوت اصولگرایی را با جریان راست دههی دوم بگویید.
من میآیم در دههی دوم میبینم یک جریان رشد کرد که اصلاً از جنس نوع ادارهی اقتصادی کشور نبود، از جنس مبانی و معانی نبود. لذا حتماً با راستِ دههی اول وزارت دههی دوم، جریان اصولگرا تفاوتهای جدی دارد.
مثلاً از نکات حیرتآور این بود که در دههی اول اگر در دانشگاه یک روز دانشجوها اعتراض میکردند که در غذای رستوران شن پیدا شده است و عدّهای اعتراض و اعتصاب میکردند، بچههای تحکیم وحدت که بعد از دوم خرداد در قالب برخی احزابِ دوم خرداد آمدند، در آن مقطع، کوچکترین اعتراض را برنمیتافتند و راه میافتند معترضین را کتک میزدند که شما کی هستید این حرفها را میزنید؟ اینها اصلاً با آزادی و اینطور مسایل کاری نداشتند و در این مواضع رادیکال خیلی شدید داشتند. این چیزی که میگویم توهم نیست، خاطرات من است یعنی برای خودم موردی اتفاق افتاده است. همین دفتر تحکیم وحدت در دههی دوم میرفت سراغ جریانی که نسبت به اسلام و انقلاب روی خوش نشان نداده بود. آنها را به نام انجمن اسلامی میآورد به دانشگاه و تجلیلهای گستردهای از آنها میکرد، این اتفاق افتاده بود، مثلاً ما در مجلس ششم میدیدیم آدمهایی را که پیش این به عنوان عناصر سرسخت چپ میشناختیم، اینها عجیب دهانشان در برابر اروپا باز مانده بود؛ جلب رضایت اروپاییها آنقدر برایشان مهم بود که نگران بودند مبادا غربیها روش آنها را نپسندند که ما از این جریان حیرت میکردیم. بنده، یک مثال ساده برای شما بزنم. من در وزارت آموزش و پرورش بودم و مسئول برنامهریزی آموزشی و درسی، تألیف کتب درسی، چاپ و توزیع این کتابها بودم، در سختترین سالهای جنگ، جمعیت دانشآموزی هم زیاد شده بود. مردم هم انتظار داشتند بچههایشان کتاب درسی داشته باشند، ما میتوانیم به مردم بگوییم کمبود گوشت، کره و اینجور چیزها را تحمل کنید، ولی نمیتوانستیم بگوییم بچههایشان کتاب درسی هم نداشته باشند. وظیفه داشتیم ابزار سوادآموزی این بچهها را فراهم کنیم، مردم به این امر بسیار اهمیت میدادند آن زمان ماشین چاپ نداشتیم ماشین چاپهای قبل را از آمریکا خرید کرده بودند و متخصصها و مهندسها به ما میگفتند: اگر ماشین چاپ میخواهید بخرید؛ از نوع همینها بخرید که ما بتوانیم اداره کنیم و... . ما میرفتیم سراغ وزارت ارشاد. آقایانی بودند در وزارت ارشاد که ما را متهم میکردند که شما آمریکایی هستید برای اینکه شما میخواهید ماشین چاپ از آمریکا بخرید. حدود سالهای 62 و 63، دورهای که آقای خاتمی وزیر ارشاد بود، ایشان معاونان و مدیران کلی داشتند که ما هیچ جوری نتوانستیم اینها را قانع کنیم که اجازه دهند ماشین چاپ وارد کنیم. بنده، مثل ماهیِ به خاک افتاده بالبال میزدم که در غیر این صورت کتاب درسی را نمیتوانم برسانم. اینها میگفتند که ما برای اینکه مشکل کمبود چاپ را در کشور برطرف کنیم، میخواهیم تمام ماشینهای چاپی را که در دستگاههای دولتی هست جمع کنیم و در یک چاپخانهی بزرگ متمرکز کنیم و نیاز شما را برآورده کنیم؛ یعنی از آن خیالات سوسیالیستی و از این حرفها که منطقی و ممکن نبود، هرچه استدلال میکردم آنها قانع نمیشدند، همان آقایی که این مقاومت را میکرد، بعد از خرداد 76 یکی از مبلغان گرایش به غرب آمریکا بود. وای! برای من حیرتانگیز بود.
- این ماجرا را اولین بار است تعریف میکنید؟
بله؛ درواقع همه بعد از دوم خرداد نسبت به مبنای انقلاب احساس خطر کردند، بنابراین لازم شد که آن جوهر انقلاب، ریشهی انقلاب، آن نگاه و آرمانهای امام (ره) به طورجدی مطرح شده و از اجمال به تفصیل دربیاید. در باز شود و نسل جوان با یک عناصر و مفاهیم آشنا شود که این مفاهیم، مفاهیم جعلی و جدید نبودند، اینها شرح و بسط و صورت رشدیافتهی همان اندیشههایی بودند که به صورت مجمل در ذهن نسل اول انقلاب وجود داشت، ولی فرصت نمانده بود که اینها در قالب یک نظریه سازماندهی شود. یعنی خلأ کار فرهنگی پس از انقلاب در بخشهایی از دوران سازندگی و در دورهی اصلاحات، در شکلهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بروز کرد و همین مشکل نیازمند ایجاد یک گفتمان جدید بود که مشکلات موجود در جریان راست سنتی را هم نداشته باشد.
- این اتفاقات از سال 80 به بعد واقع شد؟
بله؛ البته اگر به عقبتر نگاه کنید. از سال 76 به بعد حرکتها به این سمتوسو شد. حضرت آیتا... خامنهای این حرکت را مهندسی کردند. شما میبینید که رهبری، فکر اصولگرایی را آرامآرام مطرح میکند و آن را به صورت یک گفتمان درمیآورد تا نسلی را که حیرت کرده بودند، از این تغییرات پدیدآمده به نام دوم خرداد و ... حول یک مفاهیمی مجتمع و متمرکز کرد. این مفاهیم، مثل آهنربایی که برادههای آهن را دور خود جمع میکند و شکل و آرایش میدهد، جوانهای متدین، پرشور و انقلابی را حول محور اصولگرایی متمرکز کرد. رهبری در یکی از دیدارهای خودشان در 3 سال پیش آمدند و رسماً اصولگرایی را تبیین کردند، این صحبت رهبری به این معنا نبود که رهبری میخواست خودش را در یک جناح از جناحهای سیاسی جامعه قرار دهد، چون شأن و جایگاه رهبری بالاتر از این است که به یک جناح تعلق داشته باشد، درواقع رهبری آنجا اظهار نظر میکند که بخواهد اسلام و انقلاب اسلامی را از غیر آن جدا بکند. رهبری برای صیانت از آن ماهیت اصلی و جوهرۀ انقلاب بود که به تشریح گفتمان اصولگرایی پرداختند.
-میتوان این برداشت را کرد که هرکس بخواهد فعالیت سیاسی کند، باید اصولگرا باشد؟
رهبری مطلبی به این صراحت نگفتهاند، لیکن در جایی بهطورصریح گفتند: (نقل به مضمون) من اعلام میکنم که اگر کسی به آرمانهای امام خمینی(ره) معتقد نباشد، نباید در دستگاههای حکومتی کشور مسؤلیت مهمی داشته باشد. البته رهبری بهصراحت هم اشاره کردند شاید کسی در گروهی باشد که نام اصولگرا بر خود ننهاده، ولی آن شخص منش و روحش اصولگرایی دارد.
به این معنا اظهارنظر فرمودهاند اما در مورد حق فعالیت سیاسی، چنین چیزی نگفتهاند، رهبری آمدند مبانی اصولگرایی را سعی کردند تبیین کنند، درواقع سعی کردند بگویند این اصول چه هست؟ چون اصول جمع اصل است، وقتی میگویید اصولگرایی، یعنی یک تعداد اصل هست که اسم مجموعهی آنها را میگذاریم اصول و ما گرایش به آن اصول داریم.
- آن اصلها چیست؟
آن اصلها که در یک سخنرانی رهبری آمده از قرار این است:
1. ایمان و هویت اسلامی
2. عدالت
3. حفظ استقلال سیاسی
4. تقویت خودباوری و اعتماد به نفس ملی
5. جهاد علمی
6. تثبیت و تأمین آزادی و آزاداندیشی
7. اصلاح و تعمیم روشها
8. شکوفایی اقتصادی
پیچ یک باره به سمت اصولگرایی پیچیده است، خیر، اینطور، نیست. هر کدام از هشت شاخصی که رهبری فرمود نگاه کنید میبینید اینجا جزء آرمانهای انقلاب بوده است، منتهی کاری که رهبری کردند این بود، به جای آنکه فضا را مثل دههی اول انقلاب محدود بکنیم به دعوا بر سر اقتصاد دولتی و بازار، فضا را بازکنیم و بگوییم به جای یک مفهوم اقتصادی، 10 مفهوم داریم که باید تکلیفمان را بر سر همهی اینها روشن کنیم و در واقع آن وقت کل این جریان یک طرف قرار میگیرد، آنهایی که به این جریان علاقه ندارند، یک طرف دیگر قرار میگیرند درواقع حالا دیگر بحث بر سر این است که شما به این اصول معتقدید یا نه؟ شما نگاه به شاخصهی اول "ایمان و هویت اسلامی"بکنید، رهبری بارها در این سالها گفتند دشمن، ایمان جوانها را هدف قرار داده است. شما میدانید تبلیغاتی که در دانشگاهها میشد و هنوز هم گاهی میبینید ادامه پیدا میکند که در راستای همین هدف قراردادن ایمان جوانهاست، اینهم طراحیاش از جانب دشمنان خارجی انقلاب است یعنی آشپزخانهی این غذا در خارج از ایران است و البته عدهای هم در داخل کشور این غذا را گرم کرده، بستهبندی، و توزیع میکنند و سالاد کنار آن میگذارند ولی اساس آنجاست، مادهی اولیهاش خواسته ویا ناخواسته از آنجا میآید. بخشی از این مواد خام بهطورطبیعی بر حسب مقتضیان علوم غربی به گفتمان علمی و فرهنگی ایران داده شده است. شما ببینید در همین دانشگاهها چه اهانتهایی به مقدسات میشد و یا در سخنرانیها و مقالات، چقدر مبانی ایمان مردم (وحی و عبادت، فقاهت، حلال و حرام و...) هدف قرار گرفته میشد، و چه حجمی از تبلیغات به این قصد صورت میگرفت که جوانها در حقانیت این ایمان اسلامی تردید کنند که هنوز هم هست، مگر همین دوسال پیش نبود که در دانشگاه صنعتی امیرکبیر یک بسته روزنامه گذاشتند که در آن اهانت به مقدسات اسلامی بود. تازه، در نهایت هم معلوم نشد که آن هتاکی بهطورحتم کار چه کسانی بوده است. این درست از جنس همان حرفهای سلمان رشدی بود، یعنی همهاش برای این بود که جوان را متزلزل بکند. سایت و شبکهی ماهوارهای هم تا دلتان بخواهد، دارد این کار را میکند. رهبری بهعنوان رهبری انقلاب دینی و اسلامی باید پاسدار چنین اصولی باشد و یا اصولی همانند "عدالت" که بهعنوان یک حقیقت قرآنی، یک حقیقت علمی و یک حقیقت اسلامی که جزء گوهرهای انقلاب اسلامی است. رهبری اینها را تأکید کردند، مثل فضای استقلال سیاسی. اینکه ما راه را باز نکنیم برای دشمنان، چراغ سبز به آنها نشان ندهیم، آنها را امیدوار نکنیم و حرفهای آنها را تکرار نکنیم. شما بهعنوان مثال توجه کنید به حرفهایی که آلبرایت میزد، همان حرفهایی بود که برخی ازکسانی که در حکومت حضور داشتند و در داخل کشور میزدند. این استقلال سیاسی نمیشود که در داخل انقلاب کسی همان حرفهای آمریکاییها را تکرار کند و حالا اسمش را هرچه میخواهند بگذارند. یا شاخص دیگر، "تقویت خودباوری و اعتماد به نفس ملی" باز دنبالهی همان بحث استقلال است. اصولگرایی یک مکتب فکری است که اگر چه مبانی اصلی آن در تعالیم قرآن و اهل بیت است، ولی دو نمونهی قوی و کارآمد سبک زندگی آن، در سیرهی امام و مقام معظم رهبری، قابل مشاهده است. اصولگرایی در دو بعد عملی و نظری قابل بررسی است و صرفاً کافی نیست کسی از جهت دیدگاه فکری صرفاً اصولگرا باشد. اصولگرایی در هدفگذاری و روشِ زندگی بهویژه رقابت سیاسی هم یک مکتب و سبک است.
میتوان از این کلام رهبری استنباط کرد که در این اصول، رقابتهای سیاسی انجام شود، نه اینکه همه اصولگرا شوند. چنانکه شما میبینید رهبری در مواقعی فارغ از دیدگاههای احزاب و گروهها به مجموعههایی از افراد با علایق مختلف وظایفی را محول کردهاند.
ایشان از همهی ملت و جریانهای مختلف، دعوت بهرقابت سیاسی نمود، ایشان به خودی و غیرخودی گفته، هرکس این اصول را قبول دارد خودی است که اکثریت مردم در این دایرهی وسیع قرار میگیرند و هرکس این اصول را قبول ندارد، میشود غیرخودی. عدهای سعی کردند با طرح بحثهای حاشیهای این سوژهها را در ادبیات سیاسی از کارکرد خود دور کنند، ولی مردم و بازیگران سیاسی این مفاهیم را بهخوبی پذیرفتند.
این اصول را بگذارید جلوی هر آدم منطقی، وقتی رهبری میگوید "تقویت خودباوری و اعتماد به نفس ملی"، این خوب است یا بد؟ وقتی رهبری مردم را به جهاد علمی دعوت میکند، وقتی رهبری میگوید؛ خوب است ما کرسیهای آزاداندیشی را باز کنیم و اجازه دهیم عقاید مطرح نقد شود و بهجای بحثهای تبلیغاتی و بردن این بحثها به جاهایی که نمیتوانند درک بکنند، بیاییم اینها را در فضاهای علمی بحث کنیم و... هرآدم منصفی این حرفها را که بشنود تأیید میکند، خود ایشان میفرمایند، اگر جایی دیدید روشی غلط است، اصلاح کنید، شما اسم این را بگذارید اصلاحات، این هم عیبی ندارد و بالاخره شکوفایی اقتصادی؛ بنده میخواهم این نتیجه را بگیرم که اصولگرایی دستآورد ماست. بعد از دو دهه تجربه، این گفتمان چیزی شد که توانست نیرویی عظیمی از نسل دوم انقلاب را به خودش جذب کند، این همان گفتمانی بود که مسلط شد و فضای دانشگاهها را عوض کرد. به نظر من این گفتمان تا حدود زیادی حتی به ادبیات غالب جریانهای غیر دوم خردادی هم جهت داد. این همان ویژگیهای بارز و استثنایی رهبری است. امروز فضای دانشگاهها زمین تا آسمان با ده سال قبل تفاوت میکند. فضای مطبوعاتی ما فرق میکند و فضای جامعه ما فرق کرده است این تحولی است که امروز، در آخر سال 87 نسبت به آخر سال 77 پیدا شده و اینکه شما امروز انبوهی از جوانها و دانشجویان و طلابی را میبینید که همه متحد با هم میخواهند از انقلاب دفاع کنند و توانستهاند آن جریان دههی دوم را به حاشیه ببرند، نتیجهی این ساماندهی و این توضیح و تشریح مبانی انقلاب بوده است که تحت عنوان اصولگرایی میشناسیم. نکتهی جالب این است که این گفتمان بدلیل هوشمندی طراح آن، توانست در بین اقشار فکری، فرهنگی جامعه، گروهها و طبقات اقتصادی و اجتماعی تا دورافتادهترین مناطق کشور گسترش پیدا کند.
-شما از رهبران فکری جریان موسوم به اصولگرایان (اصولگرایی به معنای مصطلح یک جریان سیاسی) هستید چه خلأهایی در این گفتمان وجود دارد، چه کارهایی نشده است و باید در دههی چهارم انجام شود؟ این سؤال یک نسل سومی از شماست.
اولاً بنده خوشحالم که نامم در کنار دوستان دیگر جزء اصولگرایان قرار میگیرد البته بهکارگیری واژهی رهبر را برای خودم نمیپسندم، ثانیاً این فهرست اصولگرایی فهرست بستهای نیست، ممکن است که فردا یک عنصر دیگری هم اضافه کنند.
-چه کسی یا چه جریانی میتواند به این اصول برسد؟
همه اجازه دارند وارد این بحث شوند، لیکن وقتی رهبری مطرح میکند طبعاً دایرهی تأثیرگذاری بالاتری دارد. ولی ما همه داریم با رهبری بر مدار تکلیف، حرکت میکنیم. این طور نیست که ما بنشینیم و بگوییم رهبری برود جلو، بعداً از آن دور ما را خبر کند. نه، ما همراه رهبری حرکت میکنیم. این درست است که ما تکلیفگرا هستیم و از رهبری پیش نمیافتیم و جای رهبر و پیرو در ادبیات و عمل ما محفوظ است، به این معنا نیست که ما ساکت بنشینیم و تحرکت نداشته باشیم، در همان مسیر باید حرکت کنیم. نگرانی من نسبت به اصولگرایی ایناست که احزاب و تشکلهایی که خود را اصولگرا میدانند، علاقهیشان به تشکیلات خودشان بیشتر باشد تا حفظ این اصول، یعنی ما باید دائماً به خودمان تلقین کنیم که تشکل، حزب، جمعیت و سازمان را برای این اصول میخواهیم و نه این اصول را برای تشکل، جمعیت، حزب و سازمان. ما باید توجه کنیم آنچه حفظ اصول است، به قول حافظ:
"من و دل گر فنا شویم چه باک قرض اندر میان سلامت اوست"
این "او" همان اصول اصولگرایی است. این باید حفظ شود و من در حال حاضر نگرانیم در انقلاب این است، ما باید این تشکلها را یک ظرفی بدانیم که مظروف اصولگرایی را میتواند در خودش حفظ کند، بالاخره ارزش این ظرف به این است که این مظروف در آن باشد و این مظروف را حفظ کند ما نباید آنقدر حواسمان متوجه به ظرف باشد که از مظروف غافل شویم. دوباره تأکید میکنم، اصولگرایی یک نوع سبک زندگی است که دارای بعد تئوریک و جنبههای عملی است و گاهی سؤال پیش میآید چگونه بعضی با مبانی نظری اصولگرایانه، رفتار عملی آنها غیر انقلابی و غیر اسلامی است. عدهای سالها از امام و ولایت فقیه دم زدند ولی گویا ولی فقیه فقط امام بود و حالا رویکرد نظری و عملی ایشان سؤالبرانگیز است.
- از چه قراینی این خطر را احساس کردید؟
بنده احساسم این است که در طول 8-7 ماه گذشته کلمهی "اصولگرایی" در ادبیات سیاسی ما روزبهروز کمتر میشود؛ شما آمار بگیرید از عنوان روزنامهها، نطقهای پیش از دستور نمایندگان مجلس و سخنرانیهایی که مسئولین میکنند تحلیل محتوایی کنید و ببینید در آن جریانی که خود را از دوم خردادیها، متمایز میکند چهقدر راجع به اصولگرایی صحبت میشود؟ ببینید چه کسانی هنوز هستند که این تابلوی اصولگرایی را بدست گرفتهاند و چه کسانی هستند که هیچ وقت راجع به اصولگرایی صحبت نمیکنند. این معنایش چیست؟ وقتی رهبری میآید و خود رهبری تشریح و تبیین اصولگرایی را بر عهده میگیرند، اینجا چه تکلیفی بر دوش ما قرار میگیرد، آیا ما به این تکلیف در حال حاضر عمل میکنیم یا نه؟ نگران این هستم که پیروزی بدست آمده در اثر مطرح شدن گفتمان اصولگرایی، ما را غافل کند و ما را بنشاند بر سر سفرهی تقسیم غنائم و فراموش بکنیم وظیفهی اصلی خود را و گرایش به قدرت، گرایش به اصول را تحتالشعاع قرار دهد.
- قبل از انقلاب طیف مذهبی مدرسهای مثل علوی داشتند که خود شما هم از آن نهاد آموزشی برخواستید الان یک نگرانیهای در طیف مذهبی هست که مثلاً الگوی مدرسهی علوی آن -الگوی تربیت اسلامی- چرا مورد توجه نیست و یک بحث هم خرافات است که در حال حاضر بهعنوان خطر جدی برای انقلاب و گفتمان اصولگرایی مطرح شده است اینها در واقع مطالباتی است که توجه رهبران طیف اصولگرا به آنها انتظار میرود.
ارکان اصولگرایی مورد نظر رهبری وقتی بسط پیدا کند، اجزایی دارد، مثلاً "عقلگرایی" یکی از اجزای ایمان و هویت اسلامی است. اگر ایمان اسلامی یکی از اصول اصولگرایی باشد، عقلگرایی یکی از مؤلفههای ایمان اسلامی است. آنوقت اینجاست که ما باید تکلیف خود را با خرافات روشن کنیم یا مثلاً وقتی صحبت از جهاد علمی میشود، این جهاد علمی یکی از اجزایش داشتن یک آموزش و پرورش کارآمد است، آنوقت ما وارد عرصهای میشویم که باید برویم سراغ انواع مدرسهها و از سرگیری تجربههایی که در گذشته داشتیم. در اصولگرایی ما نیازمند افراد مجاهد و متخصص هستیم که همهی هستی خود را فدای آرمانهای اسلام و انقلاب کنند.
- در بحث ریاست جمهوری آینده که به نوعی به آیندهی جریان اصولگرایی هم مرتبط است مطالب و تذکرات مختلفی برای اجماع مطرح شده، جنابعالی هم با تشکیل جریان رفاه، شورای هماهنگی معتمدین اصولگرایان و جبههی متحد اصولگرایان، همواره در جهتگیری فکری اصولگرایان مؤثر بودهاید اکنون چه نکاتی را برای توجه اصولگرایان به انتخابات آتی مهم میدانید؟
اصولگرایان برای اینکه راه را گم نکنند باید فراموشکار نباشند یعنی باید دایماً این تجربهی تلخ سالهای قبل در خاطرشان باشد، یعنی باید از یاد نبرند که این اصولگرایی برای چه به وجود آمد. این حقیقتی است که میتواند همهی ما را علیرغم همهی اختلاف سلیقههایی که داریم، حول یک محور جمع کند. ما باید یک لحظه هم آن خطری را که انقلاب را تهدید کرد و باعث تولد اصولگرایی شد، فراموش نکنیم. در عین حال باید توجه داشته باشیم، ملاک "حال" افراد است و به این دلیل باید همهی ما مراقب ملاکهای اصولگرایی و تطبیق آن با عملکرد دوستانمان باشیم. به این معنی که باید در قبال رفتار اصولگرایانهی دیگر بازیگران سیاسی نیز انصاف و حقطلبی داشته باشیم.
- در برخی محافل مطرح میشود گروههای مختلف از جمله اصولگرایان تحولخواه، از جنابعالی جهت نامزدی در انتخابات دهم ریاست جمهوری دعوت کردهاند، آیا درست است؟ پاسخ شما چه بوده؟
بله دعوت کردند که من بیایم، رأی بدهم! (خنده) من هم قبول کردم حتماً در انتخابات شرکت میکنم.(خنده)
جدی عرض میکنم. در بسیاری از مواقع ما فقط برای جلوآمدن، مطرح شدن و ایجاد رقیب و تنش، احساس تکلیف میکنیم. ولی ایکاش کسی پیدا شود و بگوید که چرا ما برای اختلاف ایجاد نکردن، رقابت سالم داشتن و از دست ندادن فرصتها احساس تکلیف نمیکنیم.