آسمان جاننوشته: نصرالله پورجوادی
ناشر:
فرهنگ معاصر، چاپ اول، ۱۳۹۴
۲۲۲ صفحه، ۱۸۰۰۰ تومان
این کتاب را در تهران
فروشگاه اینترنتی شهر کتاب و در شهرستانها
پاتوق کتاب فردا تا یک هفته پس از معرفی، با
۱۰% تخفیف ویژه عرضه میکنند، در صورت تمایل در تهران
اینجا و در شهرستانها
اینجا کلیک کنید.
*****
شاید بسیاری از آنها که در سالهای دور و نزدیک به عرفان و تصوف وی آوردهاند بر این باور بوده اند که این گستره گریزگاهیست از سیاستبازی و یا ایدئولوژیزدگیهای مرسوم و فرصتی برای پرداختن به مذهب به صورت ناب؛ حال اینکه خود تصوف نیز از گذشتههای دور خالی از ایدئولوژی نبوده است. این مهم از قرنها پیش تاکنون در میان آثار برجسته صوفیان و اهل تصوف، قابل ردیابی ست و آنها از سر سیاست برای آنکه با صاحبان قدرت به مشکل نخورده و درگیر نباشند خود را پیرو مذهب رسمی روز نشان داده و گاه برای اثبات ادعاهای خود و به کرسی نشاندن حرفهایشان دست به دامن چهرههایی شدهاند که در میان عامه مردم و اصحاب قدرت، به درست یا نادرست، دارای شأن و منزلتی بودهاند. این نکته یکی از مهمترین وجوهی ست که آسمان جان بدان پرداخته و از این منظر اثریست حائز اهمیت.
در کتاب آسمان جان نصرالله پورجوادی دو داستان بلند مثنوی را که در آنها مولوی به عمر بن خطاب پرداخته و مقاماتی معنوی را بدو نسبت میدهد، مورد بررسی و تحلیل قرار داده و منابع مولانا را در این زمینه مورد شناسایی و تحلیل قرار داده است. پورجوادی به عنوان محققی شیعه که به یکی از شخصیت های مناقشه برانگیز در تاریخ اسلام پرداخته، وارد عرصه پرخطری شده و در مجموع توانسته به سلامت و بدون آنکه کسی بتواند به او برچسب جانبداری و یا معاندت زده و یا آراء او را مخدوش جلوه دهد، پژوهش خود را به شکلی غنی به مخاطبان علاقمند به این حوزه ارائه کند.
تصوف مذهبی بود که در میان اهل تسنن شکل گرفت و صوفیان نیز از جمه کسانی بودند که خود را پیرو اهل سنت و جماعت می دانستند. پورجوادی در این کتاب نشان می دهد که چطور مولانا برای باور پذیر کردن داستان های خود آنها را به شخصیتی نسبت داده است که در جامعه اهل تسنن آن روزگار دارای منزلتی بوده است. بنابراین روایت تاریخی که در قالب این دو داستان ارائه می کند، تاریخی ارشادی یا به قول فرنگیان تاریخ رستگاریست. یعنی همان روایتهای به ظاهر تاریخی که سندیت قطعی ندارند و تنها برای ارائه آموزههایی جهت ارشاد یا رستگار کردن مخاطبانشان، ساخته و روایت شدهاند. باید دانست که صوفیان نیز همانند هر آیین دیگری تاریخی برای خود دارند و به دلیل شکل گرفتن در دل جامعه اهل تسنن، همان تاریخی را مورد استفاده قرار داده اند که اهل سنت تدوین کرده اند. بنابراین نباید تعجب کرد که مولوی نیز در آثار خود از عمر به عنوان دومین خلیفه اهل تسنن به نیکی و برخوردار از مراتب معنوی یاد کرده باشد.
نویسنده آسمان جان با دست گذاشتن روی تصویر متفاوتی که مولانا در دو کتاب فیه مافیه و مثنوی از عمر ترسیم میکند؛ این نکته را آشکار میسازد که چگونه تصویر عمر به عنوان قهرمان جهاد اصغر در میان اهل تسنن، میتواند به الگویی برای جهادگران سلفی و تندروهایی از جنس جریان داعش بدل شود؛ و یا چگونه در مثنوی در تصویری متفاوت به عنوان الگوی جهاد اکبر، همین نکته را نقض کند. همین تصویرهای متناقض که در آن رد پای تاریخ اهل تسنن را می توان مشاهده کرد، به روشنی بازگو کننده این واقعیت است که چطور اسلام سلفی اهل سنت که قهرمانان خشنی چون خلیفه دوم را به عنوان الگوی خود معرفی می کند {که گردن زدن کار هرروزهاش بوده و پدرکشی افتخارش محسوب میشده)، می تواند گمراه کننده انسانهایی باشد که تصویر راستین اسلام را درنیافتهاند.
البته مولانا از امیرالمؤمنین (ع) نیز مکرر به بزرگی یاد کرده است، اما برطبق آنچه در کتاب حاضر میخوانیم، باید به این نکته توجه داشت که صوفیان، تاریخِ دوستانِ خدا را بعد از رسول اکرم با اصحاب خاص آن حضرت آغاز کرده اند و خلفای راشدین (البته به استثنای عثمان که کمتر به او توجه شده) از جمله کسانی بودند که خرقه و دستار دوستان خدا را برتن ایشان کردهاند و امیرالمؤمنین علی (ع) نیز بر این اساس مورد ستایش ایشان قرار گرفته است.
آسمان جان اثریست خواندنی و در عین حال آموزنده، نه تنها به شکلی مستند و با منبع شناسی دقیق نویسنده، ساختگی بودن مقام معنوی نسبت داده شده به عمر را آشکار می سازد، بلکه با دادن آگاهی های بسیار درباره جریان تصوف در تاریخ ایران، زمینه درک صحیح آثار صوفیان را به وجود آورده و یا پارهای تناقضات تاریخی آثار مولانا را آشکار میسازد و در این رهگذر این نکته را که چرا و چگونه آثار او با قضاوتهای متفاوت و متناقضی در میان علمای شیعی در سالهای دور و نزدیک روبهرو بوده بازگو میکند. در عین حال پورجوادی به شیوهای پژوهش خود را سامان می دهد که اگرچه حقایق آشکار می شوند، اما مقام شامخ مولوی در ادبیات و عرفان مخدوش نمی شود و چیزی از احترام او نزد مخاطب نمیکاهد. در واقع او می کوشد به مخاطب بیاموزد بزرگان فرهنگ و ادب خود را همانگونه که هستند پذیرفته و مورد نقد قرار دهیم و از این مسئله در هراس نباشیم.