روزنامه اطلاعات نوشت: روز عید قربان امسال مصادف است با سیامین سالگرد شهادت سرلشکر خلبان عباس بابایی.
در چنین روزی آن شهید عزیز به هنگام بازگشت از یک عملیات برونمرزی، هواپیمایش مورد اصابت توپهای زمین بههوا قرار گرفت و به شهادت رسید. دوستان و همرزمان شهید با شناختی که از وی داشتند و ارزیابیای که از رفتار و کردار و شیوه زندگی او میکردند، در انتظار چنین سرنوشتی برایش بودند؛ سرنوشتی که عمدتاً برای اولیاءالله و مقربین درگاه الهی رقم زده میشود.
از ویژگیهای شخصیتی بارز آن عزیز هماهنگی و تطابق گفتارش با کردارش بود. به آنچه میگفت و اعتقاد داشت، عمل میکرد. اگر همرزمان را به تلاش بیشتر و ایثار ترغیب و تشویق میکرد، خودش در خدمترسانی به همکاران و مردم و جهاد در راه پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی پیشگام همه بود.
پیروزی انقلاب اسلامی و اشتغال فرزندان انقلاب به پاسداری از آن و ایجاد نهادهای مختلف برای سر و سامان دادن به امور مردم و سپس شروع جنگ تحمیلی، مانع از آن بود که فردی مثل او بتواند مطالعات خود را در خصوص شناخت ریشههای انقلاب اسلامی و اصول و قواعد آن گسترش دهد؛ اما اعتقاد و ایمان عمیقش به رهبری انقلاب حضرت امام(ره) و گوش سپردن به مواعظ آن حکیم عارف به او این تشخیص و قدرت تجزیه و تحلیل را داده بود که علاوه بر خدمت همهجانبه به انقلاب اسلامی، به تزکیه نفس و تلاش برای تعالی روحی و کمال فکری خود بپردازد و همین تزکیه و تلاش به او «فرقان» و قدرت تمییز حق از باطل را ارزانی داشت تا جاییکه در صحت گفتار و رفتار و کردار خود هیچگونه شک و تردیدی نداشت و بهرغم فشارها و تهدید و تطمیع و توهین بعضی از اطرافیان، از راهی که درپیش گرفته بود و شیوه زندگیی که انتخاب کرده بود، دستبردار نبود.
با وجود مسئولیتهای سنگینی که عهدهدار بود، در سمتهایی چون «فرماندهی پایگاه هشتم شکاری»، «معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی» و «فرماندهی قرارگاه رعد» از کمترین امکانات سازمانی استفاده میکرد. خانه محقری را برای سکونت خود و خانواده در نظر گرفته بود و از پایینترین مدل خودروهای موجود برای انجام امور اداری استفاده میکرد. چنین رفتاری از چنان مقامی، برای تازه به دوران رسیدههایی که بهدنبال منازل سازمانی ویلایی میگشتند و چشم به استفاده از ماشینهای آخرین مدل دوخته بودند، آزاردهنده و غیر قابل تحمل بود.
هیچ موقع کسی ندید که شهیدبابایی از لباس نو خلبانی یا شخصی استفاده کند. او معتقد بود «تا زمانی که در کشور افرادی پا برهنه هستند، استفاده مسئولان کشور از لباس نو گناه محسوب میشود!» شأن و مقام سازمانی او مانع از این نمیشد که همانند کارگری ساده و سربازی خدمتکار در رفع مشکلات مردم بکوشد، هرچند این مشکل، لایروبی منبع آب پایگاه باشد! مشاهدة او که پیرمرد فرتوت و بیکسی را به دوش گرفته تا حمام ببرد و شستشو دهد و در محافل و مجالس به شستن ظروف بپردازد و در شرایطی به طور ناشناس میان سربازان در روی زمین بر پتوی سربازی استراحت کند و… خیلیها را به تعجب وامیداشت!
برای عدهای از مسئولان حتی برای همرزمانش باورکردنی نبود که در خطرناکترین عملیات جنگی برونمرزی داوطلب و پیشگام باشد. اعتقاد داشت چنین عملکردی روی همرزمان و خلبانان جوان تأثیر مثبت دارد و آنها را در انجام عملیاتهای سخت تشویق و ترغیب میکند.
چنین ویژگیهای شخصیتی که از آن شهید بزرگوار برشمردیم، ریشه در «اخلاق اسلامی» و به عبارت دقیقتر ریشه در تقوای او داشت. اصلاً غیبت نمیکرد، اهل تمسخر دیگران نبود، کسی را با لقب بد صدا نمیکرد، در کار دیگران تجسس نمیکرد، گمان بدی نسبت به دیگران نداشت، در اصلاح میان اشخاص که با همدیگر مشکل داشتند، میکوشید؛ اهل افشاگری نبود، راز دیگران را برملا نمیساخت، کمحرف و کمخواب و کمخوراک بود، مراقب چشم و گوش و زبان خود بود، کسی را نمیآزرد، اصلاً دروغ نمیگفت و…
نماز را سر وقت اقامه میکرد، در انفاقکردن شرح صدر و دست بازی داشت. روزهای زیادی را با روزهداری میگذراند و با حالت روزه پرواز میکرد، پروازهایش خارج از استانداردها و معیارهای بینالمللی بود! خلبانها میبایست طبق مقررات بینالمللی پرواز، از خوراک کافی، استراحت کافی و شرایط روحی ویژهای برخوردار باشند تا مجوز پرواز بگیرند. شهیدبابایی در پروازهای متعددی از شرایط مذکور برخوردار نبود!
تقوای او همه کمبودهایش را میپوشاند. اخلاق اسلامیاش مایه جذب افراد حزباللهی و بسیجیهای مخلص به سوی او شده بود. برای کارکنان مؤمن و معتقد نیروی هوایی پناهگاهی امن محسوب میشد. اگر کسی از کارکنان حزباللهی به دلایلی از نهادی رانده میشد، در زیر چتر حمایت بابایی قرار میگرفت. ستون خیمهای بود که دست تقدیر الهی آن را در نیروی هوایی برای طرفداران و هواخواهان انقلاب اسلامی برافراشته بود. وقتی شربت شهادت نوشید، در تجزیه و تحلیلهای جمعی از دوستانش این نظریه پدید آمد که: «ما لیاقت برخورداری از چنان پناهگاهی را نداشتیم، کفران نعمتهایی که صورت گرفت، ما را از چنان نعمت عظیمی محروم ساخت.»
تقوای شهید بابایی به او قدرت تشخیص عطا کرده بود تا جایی که او را در مسئولیتهایی که به عهدهاش میگذاشتند، کاملاً موفق میساخت. در شناخت افراد، در واگذاری مدیریتها و در تقسیم کارها بهدرستی عمل میکرد. مسئولیت فرماندهی پایگاه هشتم شکاری، در آماده نگهداشتن هواپیماهای «اف۱۴» و ایجاد پوشش هوایی کشور، مسئولیت سنگینی بود که او در ابتدای فرماندهیاش آن را بهخوبی و با موفقیت به انجام رساند. مدیریتی را در آن پایگاه اعمال کرد که موجب ارتقایش به «معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی» شد. فرماندهی و برنامهریزان امور دفاع مقدس برای پیشبرد اهداف دفاع مقدس «فرماندهی قرارگاه رعد» را نیز به او سپردند.
شهیدبابایی در برابر ناهنجاریها، کژیها و نابسامانیهای داخل سازمان به همان اندازه ایستادگی میکرد که در جبهههای جنگ در برابر هجوم دشمنان مقاوم بود. در مقابل جریاناتی که با استفاده از فضای جنگی کشور، به بهانه تأمین نیازهای تسلیحاتی تلاش در خرید تجهیزات نظامی مسألهدار داشتند، با منطق و استدلال میایستاد و فقط به خرید آندسته از تجهیزات رضایت میداد که نیازهای واقعی را مرتفع سازند. چنین موضعی، خیلی از دلالها و واسطهها را آزردهخاطر میساخت و به او با بیشرمی پیشنهاد معامله میکردند!
با تکیه بر توانمندیهای داخلی در آماده نگهداشتن هواپیماها موفق بود. از فعالیتهای جهاد خودکفایی حمایت میکرد و از اجرای پروژههایی که بر توان رزمی تجهیزات میافزود، استقبال میکرد. به رغم به کارگیری هواپیماها برای مأموریتهای جنگی، از آموزش دانشجویان خلبانی غافل نبود. برنامهریزی دقیقی را در این جهت به کار گرفته بود تا بدون تلفات و خسارت در امر آموزش موفق باشد.
نیت خیر و حسن تدبیر او در اعمال مدیریت، ضعفها و کاستیهای او را میپوشاند. در عملیاتی که شکست خورده بودیم، اظهار میداشت: «اینها (فرماندهان) باید غسل و توبه کنند، سپس به کار خود ادامه دهند.» شکست مزبور را ناشی از ضعفهای نفسانی فرماندهان مربوطه میدانست که در برنامهریزیشان تأثیر گذاشته بود!
وقتی شهید سرلشکر صیاد شیرازی به علت شرایط سخت و اوضاع غیر قابل تحمل از فرماندهی نیروی زمین ارتش استعفا کرد و برای استعفای خود دلایل منطقی و متقنی آورد، گفت: «صیاد باید شهید میشد، نباید استعفا میکرد.» چنین اعتقادی به او قدرت تحمل انواع تهدید، تحقیر و توهینها را داده بود تا با وجود هر گونه کاستی و کمبود، به راه خود ادامه دهد و در انتظار نیل به «احدی الحُسنیین» باشد.
از پدرش درخواست کرده بود برایش دعا کند که اولاً شهید بشود، ثانیاً در هواپیما شهید بشود و ثالثاً هواپیمایش چندان صدمهای نبیند و سالم به زمین بنشیند! درخواست او مورد اجابت درگاه حضرت حق قرار گرفته بود و او در روز جمعهای که عید قربان بود، به هنگام ظهر زمانی که از یک عملیات جنگی برونمرزی برمیگشت، با اصابت توپهای زمین به هوا، در داخل هواپیما شهید میشود و هواپیما با تلاش خلبان کابین جلو، سالم به زمین مینشیند!
شهید بابایی چند لحظه قبل از شهادت، در گفتگو با خلبان کابین جلو، زمانیکه به مناظر اطراف نگاه میکرد، اظهار داشته بود: «اینجا چقدر زیباست، مثل بهشت میمونه!» شاید قبل از شهادت، بهشت را مشاهده میکرد.