توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 434491
کارتن خواب‌ها چه می‌گویند؟
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۵۸
خیلی از زندگی شبانه در مددسرا راضی نیست. اگر چه حرف هایی که می گوید را آن هایی که حال و روز درست و درمان تری دارند تایید می کنند. شاید هم بر اثر شیشه باشد ؛ نمی دانم!

یادم نمی رود تمام ژست هایش را که قد و بالایش را با تفاخر نشان می داد   و می گفت: «با همین ریخت و قیافه دختری عاشقم است. هر روز برایم پول های میلیونی می آورد» یا آن جمله آخرش را که «فکر نمی کنم با نوشتن این حرف ها کسی به فکر ما باشد، تازه اگر ما را از فردا شب بیرون نیندازند کار کرده اند» خودش که می گفت قربانی تبعیض بین فرزندان است. از پدری پولدار اما بی توجه به خانواده و به خصوص او. ولی رفیقش تاکید داشت که شیشه می زند و نباید حرف هایش را جدی بگیریم!  محسن جا و مکانی ندارد، شب هایش را در مددسرای شهرداری می گذراند. سه سال است که هر شب کارش همین است. خیلی  از زندگی شبانه در مددسرا راضی نیست. اگر چه حرف هایی که می گوید را  آن هایی که حال و روز درست و درمان تری دارند تایید می کنند. شاید هم بر اثر شیشه باشد ؛ نمی دانم!

ساعت از 9 شب گذشته...

ساعت از 9 شب گذشته. این روزها سرمای هوا استخوان سوز نیست اما آزاردهنده است. نشانی به دست در منطقه ای از جنوب شرق تهران به دنبال مرکز نگهداری کارتن خواب ها می گردیم. پیش از آن که تابلوی مددسرای خاوران را کمی بعد از شهرک رضویه در حاشیه اتوبان امام رضا (ع) ببینیم، جمع معتادان که همان نزدیکی، درست سر کوچه مددسرا، کنار آتش در حال مصرف مواد هستند، متوقف مان می کند. یکی دو نفر سرنگ به دست دارند و چند نفری هم  سرشان  گرم شیشه ای است که داخل گودی پایپ ، چاق شده است. در دست بعضی ها زرورق های هروئین برق می زند و بقیه که حالشان حتی از این ها هم خراب تر است. هیچ کس آن دور و بر کاری به کارشان ندارد. دو معتاد کنار آتش با حالی خراب روی زمین نشسته اند.

در این سرما چرا خوابگاه نمی روید؟

* اول بکشیم بعد می رویم. آن جا که نمی گذارند مواد مصرف کنیم.

آن یکی که حتی نمی تواند سرش را بالا بیاورد، ادامه حرفش را می گیرد:

* خانم بنویسید ما را ساعت 5 بیرون نکنند! اصلا برایشان فرقی نمی کند برف و باران باشد یا سرما و گرما، ساعت 5 که می شود ما را بیرون می ریزند. به جای شب ها، صبح های زود، وقتی هنوز هوا تاریک است خیابان خواب می شویم.
می گویم: همین قدر که حمام می کنید و در جای گرم کمی استراحت می کنید راضی نیستید؟

* حمامش همیشه گرم نیست گاهی آبش سرد است. چند خوابگاه دیگر هم رفته ام همه جا همین طور است. اگر دیر برویم که بدتر. مجبوریم به یکی از سالن هایی برویم که همه با لباس های تنشان می خوابند، بوی گند می دهد و پر از شپش است.

سرم را که بر می گردانم شاید بیشتر از 15-10 معتاد اطرافم ایستاده اند. یک باره همگی شروع می کنند به صحبت. یکی از آن ها می گوید: خانم دروغ می گویند. همیشه آب حمامش گرم است. مکانش هم تمیز است و شپش ندارد. همه چیز خوب است. هنوز حرفش تمام نشده که یک دفعه صدای همه معتادان در می آید «چرا دروغ می گی؟»

آن وسط حامد جلو می آید و می گوید «این ها را ول کن، بذار من برات بگم»

فکر نمی کنم بیشتر از 20 سال داشته باشد. به نظر حالش خوب می آید. حرف زدنش هم کمی عادی تر است. « این جا دو گروه هستند. یک گروه که زودتر می آیند و باید لباس مخصوص خوابگاه را بپوشند . در سالن آن ها تخت و امکانات وجود دارد. ولی گروه دوم که ضایعات جمع کن هستند دیر می آیند و یا ماموران آن ها را جمع می کنند و  با لباس های تنشان داخل سالن می روند .( اشاره می کند به لباس های خودش ) با همین لباس های افتضاح و کثیف که پر از شپش و کثافت است. ساعت بیدارباش و بیرون کردن معتادان هم فرق می کند. کسانی که در سالن اصلی می خوابند ساعت 6 باید بیدار شوند ولی بقیه را 5 صبح بیرون می کنند. شاید گاهی هوا سرد باشد ولی همیشه هم ما دلمان نمی خواهد این جا بیاییم. گاهی ما را به زور می آورند. اگر می شد همین جا آتش روشن کنیم و مشکلی برایمان درست نکنند، همین جا می ماندیم.» بین آن ها حسن از بقیه سن بیشتری دارد. میانسال است:

« دیپلم ادبیات دارم و بازنشسته .... هستم با برادرم به اختلاف خوردم و برایم پاپوش درست کرد. چند سال زندان بودم و بعد که بیرون آمدم کسی تحویلم نگرفت. حتی زنم هم رفت. از سال 90 کارتن خواب هستم. دعا کنید قبل از مردن بچه ام را ببینم.»

از وضعیت شلتر ها یا همان سرپناه های شبانه معتادان که می پرسم راضی است. به قول خودش خیلی از خوابگاه های شهرداری را امتحان کرده «البته آن هایی که بالا شهرند شرایط بهتری دارند.  اینجا هم خوب است.  حداقل از سرمای هوا دور می مانیم.»

***
شعله های آتش هنوز روشن است. گویا قرار نیست آقایان به این راحتی ها از کشیدن مواد در کنار آتش دست بکشند. با آرامش مشغول کارشان هستند. ورود یک پراید سیاه که کنار خیابان می ایستد آن ها را از جا می کند. همگی می دوند. دو پسر جوان بدون آن که پیاده شوند پرس های چلوکباب را دادند و رفتند. هر کدام جدا جدا ظرف های غذا  را به طرفم می گیرند...

*بفرما خانم ..

- مگر داخل خوابگاه به شما غذا نمی دهند؟

* چرا ولی غذای بدرد بخوری نیست. یا عدسی می دهند و یا لوبیا . آن هم بیشتر آب است. باید کلی بگردیم تا چند عدس شناور در آب پیدا کنیم .

حسن می گوید: چند سال قبل غذای بهتری می دادند. پلو و خورشت و ... اما الان فقط غذاهای آبکی می دهند.

اکبر روی پله مغازه ای در حاشیه خیابان تندتند غذا می خورد. من را که کنارش می بیند با خنده ای که دندان های زرد و یکی در میانش معلوم می شود، می پرسد: می خواهی از من گزارش بگیری؟

این جا چه کار می کنی؟

*کسی را ندارم . از شهرستان آمدم تهران تا زندگی بهتری داشته باشم. اول کارگرنانوایی بودم. خوب پول در می آوردم ولی معتاد شدم. وضعم که خراب شد کسی به من کار نداد. الان هم  این جا هستم.

- چرا نمی روی داخل خوابگاه؟

* آن جا نمی گذارند مصرف کنم. موادم را که بکشم و غذا بخورم می روم.

- راضی هستی؟

* امکاناتش خوب است. فقط صبح های زود، ساعت 5 باید بیرون بیاییم. درتاریکی هوا در خیابان اسیر می شویم .  اگر بتوانند حداقل ساعت بیرون کردنمان را 7  کنند بهتر است.

- از صبح تا شب چه کار می کنی؟

* گاهی ضایعات جمع می کنم. دله دزدی می کنم یا گوش این و آن را می برم تا پول موادم جور شود. دنبال کار هم هستم. آهنگری و کفاشی هم بلدم. حاضرم حتی با حقوق معمولی کار کنم. اگر کار باشد ترک می کنم و  فقط  می چسبم به کار. فقط کار می خواهم و یک اتاق 6 متری.

وحید می پرد وسط حرف هایمان:

* ما این جا  دکتر و فوق لیسانس و لیسانس داریم. من خودم فوق دیپلم برق صنعتی دارم. مربی اسکیت هم هستم. ولی الان این جا هستم. کار ندارم و معتادم. کسی هم به من کار نمی دهد. این که فقط این جا بخوابیم چه فایده ای دارد.

بعد هم ادامه می دهد:

*همسرم که فوت کرد نتوانستم دوام بیاورم، معتاد شدم. خانواده خوبی دارم. همه شان در تهران هستند. سه راه طالقانی. ولی پیش آن ها نمی روم. دوست ندارم با آبروی آن ها بازی کنم.

- از خوابگاه می پرسم؟

* «خوابگاه خوبه، فقط غذاش خوب نیست. آب حمام برای دو سه ساعت گرمه. کثیف هم هست... »

محسن، همان که شیشه زده بود شروع می کند به حرف زدن:

«نوشتن این حرف ها چه فایده ای  دارد.  باور کنید که هیچ کاری نمی کنند. آخرش هم برایشان خبر می برند که با شما حرف زده ایم ، ازفردا شب به خوابگاه هم راهمان نمی دهند.» خودش که می گوید خانواده اش به همه بچه های خانواده مهر و محبت دارند به جز او: « چند تا داداش و خواهر دارم که همه دکتر و مهندس هستند. فقط بین آن ها من بی پول و معتاد شدم چون ولخرج بودم و هر چه داشتم خرج می کردم.»

محسن دست به جیبش می کند و با اصرار شماره خواهر و برادرش را به من می دهد تا از آن ها بپرسم چرا سرش کلاه گذاشته اند و سراغی از او نمی گیرند!

علی خیلی متفکرانه فقط گوش می دهد. انگار حوصله درد دل کردن ندارد. می پرسم تو چرا؟

* فرزند طلاق هستم. از بچگی از مادرم خبر ندارم. پدرم هم تا وقتی که زنده بود سرش با زن بابا گرم بود بعدش هم مرد. من هم رفتم پیش مادر بزرگم. همان جا هم دوستانم معتادم کردند. الان فقط دنبال کار هستم. اگر به من کار بدهند اعتیادم را ترک می کنم.

قیافه اش داد می زند که هنوز 20 سالش هم نشده . همین که دندان های مصنوعی اش را بیرون می آورد، دلم ریش می شود.
*اعتیاد  و کتک این بلا را سر دندان هایم آورده است.

- کتک؟
چند بار من را بردند کمپ اجباری. راحتمان نمی گذاشتند. فکر می کردند با کتک ترک می کنیم. به خدا اگر به من کار بدهند زندگی ام درست می شود!!

***
به نظرم حدودا 40-35 ساله می آید. محمد ظاهری مرتب دارد. پدر و مادرش که فوت کرده اند و خواهری هم دارد که اینجا زندگی نمی کند.  زندگی اش از زمانی به هم ریخت که  معتاد شد و همه اقوام طردش کردند. دو ماه است که ترک کرده . تجربه هر نوع موادی را هم داشته است .این را خودش می گوید.

*«داخل این خوابگاه هم آدم های عادی مثل شما هستند و هم کسانی مثل ما معتاد. با این فرق که آدم های عادی خانه و زندگی ندارند. من 7 سال است که از این خوابگاه ها استفاده می کنم. قبلا همه نوع موادی هم می کشیدم الان 68 روزاست که پاکم. ولی نگرانم که مبادا زندگی با این معتادها وسوسه ام کند.»

- مگر داخل خوابگاه هم اجازه مصرف می دهند؟

* آن جا نه. اگر کسی مواد هم داشته باشد آن را می گیرند و بیرون می اندازند. ولی بیشتر همین آدم ها مصرف کننده هستند و این وسوسه کننده است. کسی که ترک می کند باید از این مکان ها دور باشد. این جا اگر زود بیایی خوب است می توانی در سالن اصلی که تخت دارد بخوابی . پیراهن و شلوار می دهند و حمام می کنیم. البته از حوله خشک خبری نیست. ولی از ساعت 12 به بعد افرادی را می آورند که کلانتری یا شهرداری جمع می کند و با همان لباس ها داخل یک سالن دیگر می برند. غذایش هم خوب نیست. عدسی و لوبیا می دهند که اصلا نمی شود نگاهش کرد. ساعت 6 هم برپا می زنند.

- می پرسم از این جا که می روی چکار می کنی؟

میرم شهرک سینمایی برای سیاهی لشکر. صبحانه و ناهار می دهند و 15 هزار تومان دستمزد. الان کار هم پیدا کرده ام  ولی مشکل مسکن دارم.

علی دوباره به حرف می آید: فقط کار. بگویید در کنار جای خواب برایمان کار هم پیدا کنند. محمد وسط حرفش می آید: اول باید ترک کنی بعد کار برایت پیدا شود! همین کوچه بغل مرکز کارآموزی بهاران است ، ترک کن برو آن جا! علی اما سر حرفش باقی است: «اگر ترک کنم و کار نداشته باشم چه فایده ای دارد، باز هم همین آش است وهمین کاسه! » بعد هم انگار یک دفعه چیزی یادش بیاید بلند داد می زند: حالا این حرف ها را زدیم فردا راهمان نمی دهند.

ولی کسی که این جا نیست؟

* همین بچه های خودمان می روند می گویند که فلانی این حرف ها را زد.

اما مهم نیست. می رویم جای دیگر. فقط بنویس زمان حمام کردنمان کوتاه است. ما را صبح های زود بیرون نکنند کلیه درد می گیریم. حوله به ما بدهند و از همه مهم تر برای غذا و ساعت برپا  زدن های نیمه شب فکری اساسی بکنند.

او قبل از رفتن به محسن و چندتایی دیگر اشاره می کند که : «خانم این ها شیشه کشیده اند، مخ تان را می خورند، حرف هایشان را گوش نکن»

پذیرش روزانه 6 هزار کارتن خواب

همین چند روز پیش بود که مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران از پذیرش روزانه 6 هزارکارتن خواب درمددسراهای شهرداری در ایام زمستان خبر داده بود و این که به آن ها خدمات بهداشتی، درمانی و مشاوره‌ای ارائه می شود. به گفته رضا قدیمی وقتی که این افراد جمع‌آوری و به مددسرا منتقل می‌شوند، در ابتدا برای آن ها حمام و رختکن در نظر گرفته شده و غذای گرم میل می‌کنند. این خدمات در 19 مددسرا که 6 هزار نفر از معتادان و کارتن‌خواب‌های تهران را در خود جای داده‌اند، ارائه می شود. وی با تاکید بر این که 80 درصد کارتن‌خواب‌ها در تهران، شهرستانی هستند، گفت: به طور متوسط در هفته 30 میلیون تومان هزینه درمان کارتن‌خواب‌ها و معتادین می شود. وی تصریح کرد: آمار ما نشان می دهد که حدود 80 درصد کارتن خواب ها معتاد هستند و براثر اعتیاد کارتن خواب شده اند،  20 درصد نیز به دلیل مشکلاتی همچون ورشکستگی ، شکست عشقی و ... به کارتن خوابی روی آورده اند


درعین حال اگر چه تلاش کردیم تا با مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران درباره انتقادات کارتن خواب ها گفت وگو کنیم اما میسر نشد.   یک مقام آگاه در شهرداری تهران درباره ادعاهای مددجویان ضمن آن که تاکید کرد  فشار کار روی کارکنان خوابگاه های شهرداری بسیار بالاست و بر این اساس ممکن است در موارد نادری برخورد نامناسبی هم با معتادان صورت گیرد، ادامه داد: بیرون کردن مددجویان از خوابگاه ها در ساعات ابتدایی صبح صحت ندارد و شهرداری اصراری به بیرون کردن آن ها ندارد.

ضمن آن که تعدادی از این افراد معتاد نیستند و از خوابگاه ها بیرون نمی روند ولی برخی از آن ها با توجه به این که اجازه مصرف مواد ندارند ، از خوابگاه خارج می شوند و برخی از افراد هم دوران ترک را می گذرانند و به مرکز کارآموزی بهاران می روند ، بنابراین شهرداری موضوعی با عنوان تخلیه خوابگاه ندارد.

وی خاطرنشان کرد: تمام مددجویان و کارتن خواب هایی که به مددسرا وارد می شوند باید حمام کرده و لباس خود را تعویض کنند حتی آن هایی که از ساعت 12 شب به بعد وارد خوابگاه می شوند یا توسط شهرداری و نیروی انتظامی جمع آوری می شوند. ساعتی هر چند کوتاه را با کارتن خواب ها گذرانده ایم. هوا سرد است. می خواهیم برویم اما آن ها ول کن ماجرا نیستند. هر کدامشان شماره ای می دهند تا شاید ما خانواده شان را نصیحت کنیم.

قصد رفتن که می کنیم محسن نزدیک می شود، اصرار دارد که دوستش غذا نخورده و پول می خواهد. اعتقاد دارم پول دادن دردی از این ها دوا نمی کند. اما دست نیازی است که به سویم آمده. با یک 5 هزار تومانی راضی می شود. بعد هم به سرعت می گوید: از این جا بروید الان همه می آیند تا از شما پول بگیرند. معطل نشوید!

با خودم می گویم: اعتیاد چه بر سر آدمیزاد که نمی آورد. اعتیاد ، طلاق ، فقر، مهاجرت، اختلافات خانوادگی و دوستان ناباب... هر کدام جای پایی در زندگی کارتن خواب ها دارد. اگر چه حرف اول و آخر را اعتیاد می زند!
منبع:خراسان
 
کلمات کلیدی : کارتن خواب‌
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.