توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 480085
یادداشت/ گلشیری و میل پدر خواندگی در ادبیات معاصر ایران
مشکله‌ی* گلشیری
مرتضی کاردر؛ 17 خردادماه 1396
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۲۷
مجبورم با این جمله کلیشه‌ای آغاز کنم که نوشتن درباره آقای گلشیری دشوار و سوء تفاهم برانگیز است. او سال‌های سال بت آدم‌های بسیاری بود که او را قله داستان‌نویسی ایران می‌دانستند، در مقابل هم آدم‌هایی بودند که با دعوی توحید سعی در شکستن این بت داشتند. نزاع طرفین ماجرا نیز همچنان ادامه دارد. یک طرف دشمنان قسم خورده اویند که تمام تلاش خود را به کار می‌گیرند تا اثبات کنند کار‌های او بی‌ارزش و تقلیدی و دست چندم‌ است و او نثر بلد نبوده و تکنیک نمی‌دانسته و ... برای اثبات این مدعا نیز حاضرند حتی از دکتر براهنی هم شاهد بیاورند. کافی است نگاهی به خبرگزاری فارس بیندازید تا ببینید برای سالروز درگذشت او  چه برنامه‌های ویژه‌ای تدارک دیده است. طرف دیگر ماجرا هم انبوه شاگردان و شاگردانِ شاگردان و مریدان او قرار دارند که او را  نویسنده‌ای دست نیافتنی و «شازده احتجاب» را در کنار «بوف کور» شاهکارهای داستان مدرن فارسی می‌دانند و برای دفاع از او حتی حاضرند تا برخورد فیزیکی هم پیش بروند و حق طرف را بگذارند کف دستش! با اعلام برائت از این دو طیف، بی‌مقدمه دیگری، می‌روم سر اصل مطلب تا یکی دو نکته کوتاه را درباره گلشیری و شاگردانش بگویم.  

گلشیری از کسانی است که سال‌ها چراغ داستان‌نویسی را در این سرزمین روشن نگه داشت و از این جهت حقی انکارناشدنی بر گردن ادبیات معاصر دارد. او به کاری که می‌کرد اعتقاد داشت و بر آن اصرار می‌ورزید، آن‌قدر که حتی در روزهای عسرت و پریشانی‌اش هم حاضر نشد از آن دست بکشد. گفتمان داستانی او سال‌ها گفتمان مسلط داستان‌نویسی معاصر بود و هنوز هم بعد از گذشت بیش از ده سال از درگذشتش اگرچه سیطره آن بسیار کمتر شده اما همچنان به عنوان یکی از جریان‌های قدرتمند داستان‌نویسی ایران حضوری انکارناپذیر در ادبیات داستانی معاصر دارد. علاوه بر این، فکر می‌کنم تأثیرات مثبت او به دلیل اصول‌گرایی‌اش از کسانی مثل رضا براهنی و شاگردانش که سعی می‌کردند آوانگارد باشند بیشتر بوده است.‌

اما مشکل اصلی او ـ که به شکلی افراطی به شاگردانش نیز منتقل شده ـ این بود که داستان را فقط در چارچوب‌های پذیرفته شده خود به رسمیت می‌شناخت. او و شاگردانش نتوانستند از این چارچوب‌ها فراتر بروند و ببیند که اتفاق‌های تازه‌ای دارد در ادبیات معاصر ایران و جهان می‌افتد و چارچوب‌های پذیرفته شده آنها سالهاست که دستخوش تغییر شده است. به زعم این جماعت، داستان فقط آن چیزی بود که آنها می‌نوشتند و بس. ایشان نه تنها سعی کردند که تلقی خودشان از داستان‌نویسی را تکثیر کنند بلکه با برچسب‌هایی مثل ادبیات عامه‌پسند، ادبیات ایدئولوژیک، ادبیات آشپزخانه‌ای و... بسیار کوشیدند تا دیگرگونه‌های داستانی را به حاشیه برانند. هنوز هم شاگردانش، به استثننای دو سه نفر داستان ‌نویسانی قابل ‌اعتنایند،همچنان او را به مرتجعانه‌ترین شکل ممکن تکرار می‌کنند. همچنان داستان‌‌هایی می‌نویسند و یاد می‌دهند که آنها را باید سه بار از ابتدا تا انتها و بالعکس خواند تا فهمید ماجرا از چه قرار است. داستان‌هایشان خیلی وقت‌ها قصه ندارد و معلوم نیست که دارند درباره چه صحبت می‌کنند و وقت مخاطب را به چه منظوری گرفته‌اند.

او و براهنی، احتمالاً تحت تأثیر الگوی شخصیتی جلال، به شدت دوست داشتند نقش پدرخوانده جامعه ادبی ایران را بازی کنند و ریشه اصلی جدال‌هایشان نیز به همین مسئله برمی‌گشت. او فقط افرادی را به رسمیت می‌شناخت که حاضر بودند پدرخواندگی او را بپذیرند و تحت لوایش قرار بگیرند. دیگران هر چقدر هم که نویسندگان موفقی بودند و حتی بر اساس الگوهای پذیرفته شده او داستان می‌نوشتند باز هم بدون ابراز ارادت نمی‌توانستند مورد تأییدش قرار بگیرند. شاگردانش هم پس از او همچنان فقط کسانی را به رسمیت می‌شناسند که به نحوی مورد تأیید او قرار گرفته باشند و عضویتشان در حلقه گلشیری تأیید شده باشد. و بخش غم‌انگیز ماجرا اینجاست که این دایره بسته روز به روز تنگ‌تر می‌شود و غم‌انگیزتر این‌که نظیر این ماجرا دارد در نسل جدید تکرار می‌شود و آنها هم سعی می‌کنند برای خودشان پدرخوانده‌های کوچکی باشند و حلقه‌های خودشان را تشکیل داده‌اند.
جالب‌تر از همه این است که شاگردانش هنگام بررسی خود گلشیری هم همچنان اسیر همان چارچوب‌های قدیمی مانده‌اند و همچنان به «شازده احتجاب» ارجاع می‌دهند و کمتر به رمان آخرش «جن‌نامه» که به نظرم شاهکار سبک داستان‌نویسی اوست اشاره می‌کنند. شاگردانش به ویژه آنهایی که بسیار مورد تأیید او بودند پس از درگذشت او در همان یکی دو مجموعه نخست متوقف ماندند و دیگر نتوانستند کار شاخصی خلق کنند. امیدوارم دریافته باشند که دیگر عصر این نوع داستان‌نویسی به سر آمده است.

* مشکله: واژه ای عربی معادل مساله ی مورد نزاعی که هنوز حل نشده است. نجف دریابندری آن را معادل پرسمان در چند مورد بکار برده است
کلمات کلیدی : هوشنگ گلشیری
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
مشکله‌ی* گلشیری