کد مطلب: 114260
مشايي از معراج حقايق برگشته است؟
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۷
روزنامه ابتكار درسرمقاله خود با عنوان " مشايي از معراج حقايق برگشته است؟! "به قلم غلامرضا كمالي پناه آورده است:
اگر ظهور احمدينژاد در عرصه سياسي، در ساليان اخير، همگان را به تعجب واداشت و آنگونهكه شيفتگان شگفتزدهاش او را «معجزه هزاره سوم» يا سونامي سياسي ايران ناميدند، بيگمان خُلقيات و خَلقيات ياران وي، ازجمله جناب مشايي (يار گرمابه و گلستانش) در فروكشكردن تب شگفتيها كمتر از خود وي نبوده است. اما دراينميان، مشايي رفتهرفته در كسوت تئوريسين و عقل كل دولت ظاهر شده كه با آفرينش يا احياي اصطلاحات و باورهاي غيرمعمول در صحنه سياسي ايران، به «مردي براي تمام فصول» تبديل گشته است و براي دستيابي به اين مرتبه پايههاي اصول متعارف را به چالش كشانده است.
بيترديد مشايي بهعنوان يك شخص ديگر مطرح نيست و ستايش و سرزنش وي هم با اين ديدگاه (شخص وي) چندان اهميتي ندارد. آنچه اكنون مهم است «تيپ فكري» است كه پيرامون شخصيت وي گرد آمده. مهمتر اينكه اين گروه، با تيپ متمايز، به ابزارهاي قدرت دستيابي دارند و در عرصه فكري و سياسي به ميزان تأثيرگذاري درخور توجهي دست يافتهاند. به همين سبب قضاوتهاي متفاوتي را برانگيختهاند. از همه مهمتر اينكه دامنه داوريها درباره اسفنديار رحيممشايي بهعنوان نماد و ليدر تيپ گسترده شده است. گروهي او را سركرده جريان انحرافي مينامند، دستهاي به سحر و جادو منسوبش ميكنند، عدهاي وي را به انواع فساد متهم ميكنند، بعضي او را با مرتاضان هندي مرتبط ميدانند، بعضي ديگر او را مهره نفوذي اصلاحطلبان و اصحاب بهاصطلاح فتنه ميشمارند، برخي به او كرامات و درجات روحاني نسبت ميدهند كه حاصل ذكر شبانه و دعاي سحر است، گروهي هم او را حلاج زمانه مينامند كه حقايق را بيباكانه بر زبان ميراند و از «سرِ دار» نميهراسد. خلاصه هركسي به ميزان آشنايي و دوستي و دشمني با وي برايش لقبي و سمتوسويي ميتراشد.
مشايي هركه و هرچه هست، لج اصولگرايان را درآورده و به گفته منتقدان، احمدينژاد را به لجن كشيده است. اگرچه رئيسجمهور خود اين اعتقاد را ندارد و با حمايتهاي بيدريغش ثابت كرده حاضر است در اين راه هرگونه هزينهاي را بپردازد، آنچنانكه پرداخت. بيمهريها و بياحترامي اخير به رئيسجمهور و رويگرداني ياران ناني از پيامدها و عوارض همين ايستادگي سفت و سخت وي در دفاع از دوست معتمد خود بوده است. با همه اوصاف اگرچه خزانه اعتماد همچنان پُر مانده، ولي خزينه اعتبار رو به پايان است. ديگر رئيسجمهور آن جايگاه و اعتبار كمنظير سالهاي قبل را ندارد كه همچنان امثال مشايي را در برابر شمشيرهاي زهرآگين منتقدان و مخالفان قدرش محافظت كند. هرچند كه بهنظر ميرسد اعتمادش به يار جنجالياش هنوز پابرجاست. نشان به آن نشان كه مشايي در اين دوره افول اعتبار دولتمردان و رئيسش، در مدتي طولاني مهر سكوت بر لب زد. سكوتي كه همانند شخصيت وي، حدس و گمانهاي زيادي را بهويژه در عرصه رسانهها برانگيخت.
برخي شايعه ميكردند كه دستگيرش كردهاند، عدهاي معتقد بودند كه در حصر خانگي است، گروهي ميگفتند كه قهر كرده و در پيله خودساخته و سكوت خودخواسته فرو رفته است، دستهاي بر اين باور بودند كه فرار كرده است، بعضي چنين ميگفتند كه رئيسجمهور دستور داده يا توصيه كرده كه فعلاً بهطور موقت زبان در كام بگيرد تا شمشيرها به نيام برگردد، برخي هم چو انداختند كه به زادگاهش رامسر كوچيده و دامن از صحبت با خلق برچيده و به ذكر و اوراد روي آورده و خلاصه به معراج حقايق رفته است.
اكنون رسانهها گزارش دادهاند كه برگشته و سكوتش را شكسته است. چه گفته؟ سخني كه لابد باب طبع مخالفانش نيست. تازهترين سخن وي اين است كه به آزادي بيشتري نياز داريم و اينكه آن ميليون اصلاحطلب، خود يك ملت هستند كه نبايد آنان را ناديده گرفت. وي سخن از جذب ميگويد؛ حرفي كه مخالفانش هم ميگويند؛ اما چگونگي مورد اختلاف است.
در اين تيپ فكري «قانون عفاف و حجاب» لازمالاجرا نيست. چادر، قاب چهره زنان و اسباب تكبر يا ارمغان ناصرالدينشاه از مجالس عياشيهاي اروپايي است (كلهر). ويژهنامه خاتون در روزنامه ايران باز هم اصولگرايان را دق ميدهد. آيا صداي خروشان توپهاي اين تيپ، بهطور همزمان به بازگشت مشايي ارتباطي دارد؟ آيا خونها شير شده كه سكوت الهامبخش وحدت شكسته شده است؟