پیش از آنکه وارد بحث تحلیل فیلم فروشنده آخرین ساخته اصغر فرهادی بشویم، به دلیل فضای رسانهای که در مواجهه با این فیلم ایجاد شد باید نکاتی را ذکر کرد. در وهلهی اول باید گفت که جریان های مخالف و موافق فیلمهای اصغر فرهادی بیش از آنکه بر اساس بحث های فنی و در قالب نگاه مبتنی بر تحلیل های سینمایی باشد؛ تقابلهایی سیاسی و بر پایهی تفکرات جریان های متبوع موافقان و منتقدان است. تقابل و طرفداری جریان های مذکور عمدتاً احساسی بوده و در مواردی رفتارها بجای آنکه شبیه به مخاطبان یک اثر هنری باشد؛ بیشتر همانند عکسالعمل طرفداران تیم های ورزشی است!
نکتهی دیگر نگاه یکدست سیاه بینی مخالفان و دفاع مطلق موافقان فیلمهای فرهادی است.امتداد این نوع نگاه بهجایی می رسد که حتی یک سکانس از فیلمهای فرهادی بهزعم مخالفین کفر مطلق و از دید طرفدارن وی بهعنوان ماندگارترین سکانس تاریخ سینما یاد میشود. وجود چنین نگاههای صفر و صدی به آثار هنری همچون سمی برای یک موجود زنده است؛ همچنین موافق و مخالف بودن با اندیشهها و موضعگیری های یک کارگردان نباید بهجایی ختم شود که اثر وی با پیشداوری و تهمت های ناروا از سوی مخالفان و تعریف و تمجید های چشمبسته از سوی موافقان روبرو شود.
یک اثر هنری به تعداد بینندگانش مخاطب موافق و مخالف دارد و هر ذهن و دیدی ممکن است براساس دریافت خود از جهان تحلیلی منحصر به خود را داشته باشد و این اتفاق نه عجیب است و نه محکوم. البته باید این را هم ذکر کرد که یک کارگردان سهواً و یا عمداً می تواند مفهومی را بوسیله ی اثر خود القا کند که خود از آن اظهار بی اطلاعی کند.
فیلم با ریزش ساختمان آغاز میشود، گویی از همین ابتدا میبینیم که بنیان این خانه متزلزل است. لرزیدن این خانه به دلیل گودبرداری غیراصولی و یا بیشازحد همسایهی همجوار این خانه است که میتواند به نوعی به بیتوجهی انسان های زیادهخواه به حریم خصوصی و آرامش دیگر افراد تلقی گردد. همین نکته یک مسئله اجتماعی است و همهی ما آن را تجربه کردهایم. اضطراب، تشویش و شوک ابتدای فیلم نسبتاً خوب از آب در آمده و از همان ابتدا با آزرده کردن فکر انسان؛ گویی میخواهد او را برای اتفاقات بعدی آماده کند.
آواراگی عماد و رعنا ما را وارد فضاهای قصه میکند و به این صورت باشخصیت های فیلم، طبقه اجتماعی، محیط کاری و خلق و خوی آنها آشنا میشویم. هرچند وجود صحنه تئاتر و اجرای نمایشنامهی فروشنده «آلتور میلر» بیشتر از یک امضا و ژست هنری برای فیلم کاربردی ندارد و احساس میشود که تنها برای اعتباربخشی به فیلم مورد استفاده قرار گرفته است. نمایش تمرین و صحنههای تئاتر به دلیل پراکندگی و چندپارگی به مخاطب مفهوم و درکی از نمایشنامه نمیدهد و به نظر میرسد که خود کارگردان هم قصد نمایشنامه خوانی را ندارد؛ اما استفادهی چندباره از صحنهها و بیان دیالوگها تا حدی اضافی به نظر میرسد و در کنار موارد دیگر یکی از عواملی است که موجب بالا رفتن بیدلیل مدتزمان فیلم شده و تا حدی هم آن را خستهکننده کرده است.
کارگردان از روایت معاشرت و جنس زندگی رعنا و عماد؛ زندگی آرامی را به تصویر میکشد که در آن زنوشوهری را میبینیم که صمیمتی در میان آنان وجود دارد که البته در نمایش آن زیادهروی نمیشود. شخصیتپردازیها عیان صورت نمیگیرد و بنا به سابقهی فرهادی مسئولیت شناخت و برداشت از آنها به عهده و دید مخاطب گذاشته شده است. این نوع شخصیتپردازی البته مورد نقد برخی قرار میگیرد و به دلیل آنکه شخصیتها مستقل از خانوادهها هستند، اینگونه برداشت میگردد که تیپ زندگی افراد الگویی از جامعهی غرب است. ذکر این موضوع به این دلیل بود که بسیاری از انتقادات از اینجا نشئت میگیرد که ما باشخصیتهایی بر پایهی فرهنگ غرب سر و کارداریم که عمدهی شخصیت های فیلم را در بر گرفتهاند و این نشان از تمایل فیلمساز به غربگرا بودن جامعه ایران امروز دارد. این موضوع جزو همان نیات کارگردان است که عموماً مجهول میماند و کارگردان میتواند خط بطلانی بر تلقی دیگران بکشد.
قصه در حین اینکه بیشتر از شخصیتها برای مخاطب میگوید، جملاتی را نیز در بر میگرد که از آنها در موضوعات بعدی استفاده میکند و ذهن ما را به آنها ارجاع میدهد. یکی از این جملات در زمان نمایش فیلم گاو در کلاس مدرسه بیان میشود. عماد در پاسخ به دانش آموزش "که چگونه یک انسان گاو میشود؟" میگوید : یک انسان بهمرور گاو میشود. این موضوعی است که فرهادی آن را سعی میکند در قالب رفتار یک انسان بهصورت عینی نشان دهد که به آن خواهیم پرداخت.
قصهی اصلی فیلم در دقیقه ۲۵ و با یک شوک جدید و البته بسیار شدید تر از ابتدای فیلم آغاز میشود. فرهادی به خوبی این کار را انجام میدهد و به دلیل خودداری از ورود مستقیم به داستان و حل شدن پازل گونهی آن، به بیننده حس تلخ و اذیت کنندهای را القا میکند تا در گام های بعدی از آن استفاده کند. برخلاف انگ های ناجوانمردانهی برخی جریانها به کارگردان، ورود فرهادی به ماجرا درحالیکه تلاش دارد حس تعلیق را حفظ نماید؛ از توضیح برهنهی موضوع خودداری کرده و اخلاق را در روایت خود حفظ میکند. شوک ناشی از تعرض ( نه تجاوز) به یک زن موضوعی است که با به تصویر کشیدن بیپرده و صریح؛ نه تنها از بار منفی آن میکاهد بلکه میتواند موجب عادی جلوه دادن آن شود و فرهادی از این حیث در انتخاب نحوهی روایت خود به خوبی عمل میکند.
البته در مورد همین پرداخت او برداشتهایی انجام شد که به عقیدهی من ۱۸۰ درجه با آنچه که به نمایش درآمده تفاوت دارد. یکی از این تفاوتها این است که برخی حادثه را یک تجاوز تلقی کرده و مواجههی رعنا و عماد را ناشی از بیغیرتی و بیعفتی دانستهاند.
فرهادی در این مورد بهجای آنکه مانند دفاعیات یک وکیل در دادگاه موضوع را روشن کند، با دادن یک سری کلیدها نظیر روایت متفاوت همسایهها (که نشاندهندهی تلقی متمایز افراد جامعه از یک حادثه است) علت و نوع مجروحیت رعنا از ناحیهی سر و یا حتی وجود وسایل فرد مرد تعدیکننده در جایجای خانه، تصویر تاری از یک اتفاق تلخ را نشان میدهد که علت وقوع آن یک اشتباه است؛ اشتباهی که پس از مطلع شدن فرد به دلیل نفس افسارگسیخته او متوقف نمیشود و تنها خودزنی رعنا در کوبیدن سرش به شیشهی حمام از وقوع حوادث بدتر جلوگیری میکند. متأسفانه عدهای مانند نگاه همراه با ظن همسایهی آن زوج به ماجرا نگاه کردند و بدون در نظر گرفتن کلیدهایی که در مورد نوع حادثه وجود دارد، آن را یک تجاوز تلقی کردند.
هر آنچه فرهادی در روایت صحنهی ناپاک و موضوع تعرض به یک زن خوب عمل میکند؛ پرداخت شخصیت و علت رفتار مرد تعرض کننده ضعیف و توجیهناپذیر است. مرد میانسالی که رعنا را مورد آزار قرار داده فردی است که ناراحتی قلبی دارد و با بالا رفتن از چند پله نفسش بهسختی بالا میآید و این میتواند تناقضی در رفتار او از لحاظ پرداخت شخصیت باشد. چطور میشود که یک شخص مریضاحوال آنهمه پله را تا پشتبام طی کند و آن بالا در بدو ورود به خانه با گذاشتن وسایل خود به سراغ رعنایی برود که گمان می کرده زنی است که همیشه میزبان او بوده است؟
نکتهی دیگر شخصیت خاکستریرنگی است که برای این فرد در نظر گرفته میشود. اینکه هیچ بدی ذاتاً بد نیست و هر رفتار نامطلوبی تابع علتی است درست؛ اما شخصیت میانسال در صحنه ای رند و کثیف نمایش داده میشود و جلوتر یک آدم بدبخت بوالهوس. ترکیب این میزان از سیاهی و سفیدی نمیتواند پدیدآورندهی چنان فضای خاکستری باشد و چنان پلیدی به آن مرد میانسالِ ترحمانگیز نمیخورد.
در این جا باید نکتهی دیگری را مطرح کرد که شاید به نوع تلقیِ مخالفان فیلم نزدیک باشد و علت مطرح کردن آن همراهی با جریان مخالف نیست؛ بلکه برداشتی است که میشود از روایت قصه و ارائه یکسری نشانه ها از سوی فرهادی داشت؛ ولو اینکه خود او چنین قصدی از آن نداشته باشد. براساس پوشش و ادبیات همسر مردِ میانسال ؛ میتوان این گونه استنباط کرد که خانوادهی او از قشر مذهبی و سنتی هستند و در مقابل رعنا؛ جوان هنرمندی است که به دلیل تفکرات مرسوم در میان قالب آنها میشود او را نیز متعلق به قشر روشنفکر دانست. کنار هم قرار دادن سنتی ومذهبی بودن مرد میانسال که ناراحتی قلبی دارد و تعرض به زن جوانی از قشر روشنفکر؛ میتواند این فرضیه را به وجود بیاورد که منظور کارگردان سنتی مذهبیها و افراد سن و سال داری است که باوجود آنکه ناتوانند و نفس های آخرشان به زور بالا می آید؛ به جوانان و اقشاری که با افکار آنها همخوانی ندارند(روشنفکران) دست اندازی میکنند و حتی از تعرض به ناموس آنها هم ابایی ندارند. شاید خیلیها این فرضیه را یک تئوری مبتنی بر توطئه انگاری و سیاه بینی بدانند و نظرشان محترم است؛ اما همان طور که پیش تر گفتم به دلیل سبک قصهپردازی فرهادی و گرههای موجود در روایت گری او و همچنین نتیجهگیری نکردن خود قصه در مورد اشخاص و داشتن یک پایان باز در آثار فرهادی؛ در تفسیر فیلم فروشنده می شود چنین نتیجه گیری هم کرد و شاید این یکی از دلایل وجود هجمههای علیه او باشد.
البته برخی از منتقدان پا را از این فراتر میگذارند و مقصود فرهادی را سیاه نشان دادن جامعه ایران می دانند و به همین دلیل تمایل دارند تا اینگونه کارها را بایکوت کنند. گروهی هم معتقدند صحبت نکردن و سانسور کردن ناهنجاری های موجود بهاندازهی تبلیغ ناهنجاری مخرب و مشکلساز است.
بافاصله گرفتن از موضوع پاراگراف قبل باز هم به تحلیل فیلم بازمیگردیم تا از نمونههای دیگری از بیان و نشان دادن مسائل اخلاقی در «فروشنده» صحبت کنیم. در صحنهای که عماد، رعنا و مهمان خردسالشان در حال خوردن شام هستند و با پرسش و پاسخ های رد و بدل شده آنها مسئلهی پول پرداختشده برای مواد غذایی روشن میشود؛ صحنهای رقم میخورد که با بازی بسیار خوب آنها و بهویژه شهاب حسینی به بهترین شکل مفهومی را میرساند که منتقدان تند فیلم شاید آن را از قلم انداختهاند. زمانی که عماد و رعنا میفهمند که پول خریداری مواد تشکیلدهندهی غذای پیش رو داخل دهانهایشان، پولی بوده که مرد میانسال بر طبق عادت برای آن زن روسپی می گذاشته؛ انزجار، واماندگی و ناراحتی را در آنها میبینیم که گویی عق زدن آن لقمهها هم نمیتواند بیانکنندهی حس آنها نسبت به مزهی کثیف و ماهیت آن شام نفرتانگیز باشد. وقتی شهاب حسینی بهسختی و کندی یک آسیاب سنگی دندانهایش را بر هم می ساید، گویی که دارد تمام نفرت و درماندگی خود را از تحمل این فاجعهی رخ داده با دندانقروچه خالی میکند و چشمان تر و صدای گرفتهاش از ته چاه بالا میآید.
در سکانس میز شام فرهادی بدون صحبت از دین آئین و خط فکری افراد؛ حسی را به تصویر میکشد که حاوی ارزش های انسانی و اخلاقی است. کسانی که انگ های ناجوانمردانهای چون دیاثت به سینما گران میزنند بد نیست به این نکته توجه کنند که حتماً لازم نیست از روایت های نخ نما و شعارزده برای بیان مسائل اخلاقی سود برد؛ چنانچه در این سکانس فرهادی بهوسیله بازی بی نظیر بازیگران(به ویژه شهاب حسینی) صحنه ای را به تصویر می کشد که در آن عماد و رعنا پس از مطلع شدن از اینکه غذای پیش رویشان با یک پول کثیف تهیه شده است؛ نوعی نفرت و مشمئز شدن را در قالب بازی نشان می دهند که بیننده احساس می کند آنها در حال خوردن لجن هستند!
اگر بخواهیم فیلم را از حیث پرداخت به موضوع تقسیم کنیم و بررسی کنیم؛ باید به سه بخش ۱. پیش از حادثه ۲. زمان حادثه و پرداختن به آن و ۳. تصمیمات پس از حادثه تقسیم کنیم. فرهادی با تخصیص بخش اعظمی از زمان فیلم به بخش سوم، در کنار آنکه بیننده را خسته میکند؛ القای حس درماندگی عماد در تصمیمگیری و تردید رعنا را در بخشیدن و نبخشیدن مرد میانسال را نسبت به بینندگان تشدید میکند. در طول زمانی که بینندگان از طولانی شدن انتظار برای حادثه قریبالوقوع آخر داستان خسته میشوند، در فضایی قرار میگیرند که خود را جای عماد بگذارند و به این فکر کنند که در این شرایط چه رفتاری را باید با شخص خاطی انجام داد. تقاضای رعنا از عماد برای بخشیدن مرد میانسال موضوع دیگری است که هم بر افکار مشوش عماد میافزاید و هم فکر مخاطب را در استیصال عماد شریک میکند. بخشیدن عماد و رها کردن مرد میانسال علت اصلی هجمهها علیه فیلم بود. این مسئله موضوعی است که چند نکته دارد:
۱. در صورت برخورد قانونی با فرد خطاکار، برای روشن شدن موضوع و بررسی اسناد و مدارک، قضیه تا حدی علنی میشود؛ به همین دلیل بسیاری از خانوادهها برای حفظ آبرو از مطرحشدن آن خودداری میکنند. علت این اتفاق تفکرات سنتی و بعضاً غلطی است که میتواند از نگاههای معنیدار به فرد قربانی شروع شود و تا رسوا شدندش در محیط زندگی فرد ادامه یابد. این مسئلهی تلخی است که در جامعه بهجای آنکه تنها به خاطی انجام این منکر توجه شود؛ فرد قربانی نیز شناخته میشود و در بعضی مواقع به دلیل وجود تعصبات خشک در خانواده قربانی حتی با او هم برخورد میشود!
۲. مسئلهی دوم انتقام توسط افراد عادی است که منجر به هرجومرج در جامعه و رخ دادن حوادث تلخ دیگر میشود. رفتار خودسرانه و بر پایهی احساس توسط افرادی غیر از ضابطان قانونی، بیشتر برای تخلیهی خشم و بهزعم خودشان رو سفید شدن در میان افراد مطلع و جلب رضایت و تحسین آنهاست.
۳. نکته آخر گذشت و بخشیدن فرد خاطی است؛ چنانکه عماد هم راه حل سوم را برگزید. در ظاهر این رفتار باعث جلوگیری از انتقامها و برخورد های احساسی و خودسرانهی افراد میشود اما این تمام ماجرا نیست و در صورت مدیریت نکردن این خشم فروخورده ممکن است حادثهی تلختری رخ دهد. همچنین اگر این رفتار به یک روال عادی تبدیل شود؛ دیگر از حالت یک منکر خارجشده و از آن تنها بهعنوان یک حادثه یاد میشود و جامعه به سمت بیتفاوتی به ناهنجاریهایی اینچنین می رود.
مرور سه نکتهی بالا برای پیش کشیدن یک بحث روانشناسی و یا رفتارشناسی نبود و آن را باید به کارشناسان سپرد؛ اما ذکر موارد بالا جز آن دست از مسائلی بود که همهی ما به نوعی چیزی در مورد آن شنیده و تبعات مواجهه متفاوت با آن را دیدهایم. برخلاف آنکه که برخی از منتقدین از نسخهپیچی فرهادی برای این معضل میگویند؛ برداشت من اینچنین نبود و نکتهای که بیشتر ذهن من را درگیر میکرد، علت رخ دادن چنین رفتاری در جامعه و همچنین یافتن سازوکار مناسب برای مقابله و مواجهه با آن بود.
مشکل اصلی در حمله و یا حتی دفاع از یک فیلم در سینمای ایران، تعمیم دادن رفتار یک بازیگر به جمعی از جامعه و در نتیجه محکوم و یا محبوب شدن آن فیلم است. اینکه از ۱۳۰ دقیقه فیلم تنها این برداشت بشود که فرهادی در حال ارائه راهحلی همچون بیغیرتی است تفسیری ناجوانمردانه است. در هیچ سکانسی از فیلم رفتاری را از سوی عماد و رعنا نمیتوان یافت که بیانگر بیغیرتی مردانه و بیعفتی زنانه باشد. تصمیم اتخاذشده از سوی این زوج به دلیل شرایطی است که در طول فیلم به آن پرداخته میشود و باز هم با تلخی گرفته میشود و هیچ رضایتی در لحظهی تصمیمگیری وجود ندارد. یکی از علت های تصمیم رعنا مبنی بر بخشش تصویر و شوک ناشی از آن حادثه است که میخواهد دیگر از آن هیچ اثری را در زندگیاش نبیند. عماد هم براساس خواست و تهدید رعنا به ترک کردنش و همچنین کنترل خشم شعلهور خود با تلخی تمام این تصمیم را میگیرد و در محکمهای که خانهی سستبنیان خودش است تنها به یک سیلی برای قصاص اکتفا میکند. چهرهی عماد در حال سیلی زدن به شکلی است که انگار میخواهد به پیکرهی این منکر سوزاننده بزند و اعتراض خود را نه به یک فرد که به یک معضل نشان دهد.
محکوم کردن و یا مقبول دانستن رفتار عماد و رعنا در بخشیدن آن فرد مسئلهای است که هیچ کس نمیتواند برای آن تعیین تکلیف کند؛ چراکه شرایط حاکم بر قربانیان و اطرافیان آنها بسیار مسئلهی پیچیدهای است. جدا از تصمیمات قانونی نکتهای که در این زمینه بهتر است رعایت شود؛ حفظ تعادل در پرداختن به چنین سوژههایی است تا نه قبح منکرات شکسته شود و نه رفتارهای هیجانی در جامعه تبلیغ گردد.
آنچه در پایان باید گفت لزوم نگاههای غیر مغرضانه و متعادل به فیلمها است؛ بهنحویکه نه درگیر کشف زوایای پنهانی بشویم که کارگردان هم از آن بیخبر است و نه نگاه سطحی و یا سادهانگاری در تحلیل یک اثر سینمایی داشته باشیم.