توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 83848
محاجه با مدعي (بخش دوم)
تاریخ انتشار : شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۱۹
نحوه نظارت مجلس خبرگان بر رهبري
جناب‎عالي در قسمت بعدي نوشتار خود، به موضوع «عدم نظارت خبرگان بر بقاي شرايط و عملکرد رهبري» پرداخته‌ايد. در اين بخش شما طي هفت بند سرانجام نتيجه‌ مي‌گيريد که به‎دليل عدم اجازه رهبري، مجلس خبرگان قادر به انجام وظيفه نظارتي خود طبق اصل 111 قانون اساسي نشده است.
 
اين بخش از مطلب شما از دو زاويه قابل بررسي است. اولا: مطالب ارائه شده توسط جناب‎عالي، با يکديگر ناهمخوان است که نمونه‌هايي از آن را مورد اشاره قرار مي‌دهم. شما در متني که نگاشته‌ايد، اين عبارت را به کار برده‌ايد: «از نظر مقام رهبري نظارت بر مجموعه تحت امر ايشان جزو وظايف خبرگان نيست» و سپس خوانندگان را به پانوشت شماره هشت ارجاع داده‌ايد. در اين پانوشت که به نقل از آقاي هاشمي‌رفسنجاني آمده، فراخوانده شدن مسئولان نهاد‎هاي تحت نظر رهبري مورد مخالفت واقع شده است، اما در عين حال در همين پانوشت آقاي هاشمي‌رفسنجاني اظهار داشته است: «به‎خاطر اين که نظر رهبري تأمين شود، فقط کار تحقيق از نهاد‎هاي زيرنظر رهبري انجام مي‌شود، اما اين که از آن‎ها دعوت بشود براي گزارش به خبرگان بيايند، چنين چيزي نيست.»
 
فکر مي‌کنم سخن آقاي هاشمي‌رفسنجاني درباره اين كه «كار تحقيق از نهاد‎هاي زير نظر رهبري» در حال انجام است، به اندازه کافي واضح است و نياز به توضيح اضافه‎اي ندارد. حال چگونه شما اين سخنان را مستند ادعاي خويش قرار داده‌ايد، مسئله‎ای است که خودتان بايد پاسخگوي آن باشيد.
 
در بند سه از اين بخش نوشته‌ايد: «ايشان با نظارت بر عملکرد خود، دفتر رهبري و نهاد‎هاي تحت امر رهبري به‎شدت مخالفت کردند.» براي اثبات اين نظر نيز خوانندگان را به پانوشت شماره 9 ارجاع داده‌ايد. اما در جاي‌جاي اين پانوشت مي‌توان مشاهده کرد که رهبري نه تنها هيچ‎گونه محدوديتي را براي نظارت خبرگان بر عملکرد خويش قائل نشده‌اند، بلکه در اين زمينه کمال مساعدت و همکاري را نيز داشته‌اند: «اگر بنا بر بررسي و سئوال و اقدامي است، با دفتر من در ارتباط باشيد و از دفتر سئوال کنيد، ببينيد من درباره اين تشکيلات چه کرده‌ام، درباره مراکزي که زير نظر من است، چگونه عمل کرده‌ام. از اقدامات من سئوال کنيد، آن‎ها به شما پاسخ مي‌دهند، چون من به آن‎ها دستور مي‌دهم که شما هر سئوالي داشتيد، اطلاعات را در اختيار شما قرار دهند. آن وقت اگر ديديد کارهايي که انجام داده‌ام به
يکي از شرايط لازم در رهبري خدشه وارد مي‌کند، جاي اين است که اقدام بکنيد، در غير آن صورت ربطي به رهبري ندارد.»
 
در پانوشت شماره 10 نيز به نقل از آقاي مقتدايي مي‌خوانيم: «خود مقام رهبري هم از اين امر استقبال کردند و فرمودند در محدوده کار قانوني‌تان هرچه مي‌خواهيد سئوال کنيد. به دفترشان هم اعلام کردند که آقايان هرچه خواستند در اختيارشان گذاشته شود و تاکنون دو جلد از مطالبي که مربوط به اقدامات رهبري است و از صداوسيما هم پخش نشده، براي کميسيون فرستاده شده است.»
آيا به‎راستي غير از خودتان، فرد ديگري را هم مي‌شناسيد که اين مطالب را دال بر ممانعت رهبري از نظارت بر عملکرد خويش به‎شمار آورد؟
در هفتمين بند از مطالب اين بخش نيز نوشته‌ايد: «جالب اين‎جاست که رهبر، نظارت منصوبانش را بر منتخبان ملت استصوابي مي‌داند، اما نظارت خبرگان بر خود را حتي استطلاعي هم نمي‌داند، يعني خود را ملزم به اطلاع دادن به ايشان هم نمي‌داند.» در اين زمينه مجددا شما را به پانوشت‎‎هاي 9 و 10 مطلب خودتان ارجاع مي‌دهم که حکايت از دستور رهبري مبني بر ارائه کليه اطلاعات درخواستي به خبرگان دارد.
 
ملاحظه مي‌فرماييد که در مجموعه مکتوبات خويش در اين زمينه - متن و پانوشت‌ها - دچار چه تناقضات فاحشي شده‌ايد؟ البته بنده موقعيتي را که در آن گرفتار آمده‌ايد درک مي‌کنم. شما قصد داريد چهره‎اي محققانه و منطقي و به دور از مخالف‌خواني‎‎هاي شعارگونه از خود ارائه دهيد و لذا با ارجاع خوانندگان به پانوشت‎ها، مساعي خويش را در اين زمينه مبذول مي‌فرماييد، اما درست در همين زمان مواجه با مشکل مي‌شويد و به‎دست خود پرده از چهره برمي‌داريد. پيشنهاد بنده به شما اين است که يا از خير ظاهرسازي‎‎هاي منطقي و پژوهشگرانه دست برداريد و کاري به پانوشت‌نويسي و ارجاع خوانندگان به مستندات نداشته باشيد، يا اگر اصرار بر اين کار داريد، دست‌کم به مستندات ارائه شده، پايبند باشيد. مگر مي‌شود هم از يکسو مدعي شد که رهبري حتي نظارت استطلاعي خبرگان بر خود را نيز نمي‌پذيرد و از سوي ديگر مستنداتي را ارائه کرد که حاوي دستور رهبري مبني بر واگذاري کليه اطلاعات مورد درخواست خبرگان به آنان است؟ جمع ميان اين دو چگونه ممکن است؟!
 
اما فارغ از تناقض‌گويي‌‎هاي شما در اين زمينه، اختيارات خبرگان مندرج در اصل 111 قانون اساسي، موضوعي قابل بحث و تأمل است. از مجموعه پانوشت‎ها و مستنداتي که جناب‎عالي نيز آورده‌ايد چنين پيداست که حتي در ميان خود نمايندگان مجلس خبرگان نيز درباره نحوه اجراي اين اصل، بحث و گفت‌وگو در ميان بوده و اين مباحث با رهبري نيز ادامه يافته است: «تا اين که موضوع را با مقام معظم رهبري در ميان گذاشتيم. چندين جلسه صحبت شد، ايشان با اين نظر موافق نبودند. بحث هم شد و صرف اين نبود که ما بگوييم اين کار را انجام مي‌دهيم و ايشان مخالفت کنند، بلکه بحث‌‎هاي مفصلي شد که آيا اصولا‌ از قانون اساسي چنين مطلبي استفاده مي‌شود يا نه؟»
 
نکته‎اي که در اين زمينه بايد مورد توجه قرار گيرد، مباحثي است که پيرامون اصول قانون اساسي، در هر کشور و نظامي، جريان دارد. قانون اساسي ذاتا‌ حاوي اصول کلي است و اين اصول به هنگام اجرا، نيازمند تفسير هستند. بنابراين در هر کشوري ممکن است چنين بحث‎ها و اختلاف‌نظرهايي درباره اصول قانون اساسي به‎ويژه آن دسته از آن‎ها که به حوزه اختيارات و وظايف مسئولان و نهادها مربوط مي‌شود، وجود داشته باشد. در نظام ما نيز همين مسئله قابل رؤيت است و منحصر به اصل 111 هم نيست. مگر تاکنون بحث و بررسي پيرامون حدود اختيارات رييس‌جمهوري اندك بوده است؟ مگر تاکنون کم درباره حدود اختيارات مجمع تشخيص مصلحت و يا حتي مجلس شوراي اسلامي، بحث به ميان آمده است؟ مگر شاهد نبوده‌ايم که گاهي قوه مجريه و قوه مقننه بر سر حدود اختيارات و صلاحيت‎هاي خود، وارد بحث و حتي مناقشه شده‌اند؟
 
اين‎همه از ذات کلي قانون اساسي و تنوع برداشت‎ها از اين اصول ناشي مي‌شود و راه‌حل آن هم از طريق همين بحث‎ها و تبادل‌نظرهاست. شما در کشور‎هاي داراي قوانين اساسي چند صد ساله نيز مي‌توانيد اين‌گونه مباحث را مشاهده کنيد، حال چه رسد به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران که بيش از 30 سال سابقه ندارد. بنابراين بحث درباره چگونگي اجراي اصل 111 قانون اساسي در ميان مقامات عالي‎رتبه نظام، نه تنها مسئله عجيب و غريبي نيست، بلکه کاملا عادي و متعارف است و از طريق همين بحث‎ها، به روش‎هاي متقن و سازنده‎اي مي‌توان دست يافت.
حال اگر بخواهيم اندکي ورود به محتواي موضوع موردنظر جناب‎عالي داشته باشيم، نکاتي را در اين زمينه مي‌توان مطرح ساخت.
 
نخستين نکته در اين زمينه مربوط به امور نظامي است که علي‌الظاهر جناب‎عالي نيز حساسيت ويژه‎اي درباره آن از خود نشان داده و نوشته‌ايد: «امور نظامي (و محلقات آن از قبيل انتظامي و امنيتي) از دایره نظارت خبرگان مطلقا بيرون است و به نظر مقام رهبري هيچ‎کس حق نظارت در اين بخش را ندارد.» البته اين سخن شما نيز خالي از نادرستي نيست، زيرا به‌گونه‎اي بيان شده است که به‎کلي نظارت خبرگان بر امور نظامي را منتفي مي‌سازد حال آن که مسئله مورد نظر رهبري، عدم ورود خبرگان به تحقيق و تفحص در بدنه نيرو‎هاي نظامي از طريق اعزام هيئت‎‎هاي کارشناسي و مصاحبه و گفت‌وگو با مسئولان و فرماندهان اين نيروها بوده و در مقابل، دفتر رهبري موظف به ارائه کليه اطلاعات درخواستي به خبرگان شده است. تفاوت اين دو قضيه هم، چندان دشوار و بغرنج نيست که نتوان موفق به درک آن شد، اما براي تسهيل اين امر، سئوال مي‌کنم آيا به نظر شما مي‌توان پذيرفت که هيئتي از سوي مجلس خبرگان به درون نيرو‎هاي نظامي رفته و شروع به تحقيق و تفحص پيرامون طرح‎ها، برنامه‌ها، امکانات و استراتژي نظامي کشور کند؟ فراموش نبايد کرد که مسائل نظامي و نيز امنيتي از طبقه‌بندي‎هاي بسيار بالايي برخوردارند تا جايي‎که برخي از اين مسائل به‎کلي سري بوده و تنها در حد چند نفر امکان اطلاع از آن‎ها وجود دارد. اين چيزي نيست که مختص به ايران باشد، بلکه در تمام دنيا همين روال جاري است. آيا واقعا در ايالات متحده آمريکا که جناب‎عالي در قلب آن نشسته‌ايد، امکان ورود هيئت‎هايي به درون بدنه نيرو‎هاي نظامي به منظور تحقيق و تفحص پيرامون اسرار نظامي وجود دارد؟ يادآوري اين نکته شايد ضرورتي نداشته باشد که هيئت‎هايي از اين دست- و ازجمله هيئت مورد نظر مجلس خبرگان- در پي کسب اطلاعات عادي و متعارف نيستند، بلکه آن‎ها براي هدف خاصي که دنبال مي‌کنند، نياز به دسترسي به اطلاعات سري خواهند داشت. آيا در هيچ نظامي، اين‌گونه اطلاعات حتي در سطح محدود منتشر مي‌شود؟ آيا در هيچ جاي دنيا روالي وجود دارد که فرماندهان عالي‎رتبه نظامي به هيئت‎هايي دعوت شوند و اسرار نظامي را در مقابل سئوالاتي که از آنان مي‌شود، فاش کنند؟
بنابراين به نظر مي‌رسد راه نظارت مجلس خبرگان بر تدابير و توانمندي‎هاي رهبري در حوزه امور نظامي بايد به‎گونه‎اي باشد که ضمن حفظ اسرار و ديسيپلين نظامي، امکان ارزيابي اين مسئله را نيز براي آنان فراهم آورد. اين راه نيز همان سئوال از دفتر رهبري پيرامون اين مسائل است و نه برقراري ارتباط مستقيم با نيرو‎هاي نظامي. بدين منظور مجلس خبرگان مي‌تواند با تشکيل يک هيئت کارشناسي در امور نظامي، به ارزيابي اين امور بپردازد و سپس سئوالات خود را در زمينه‌هايي که مربوط به مديريت و تدابير رهبري در حوزه امور نظامي مي‌شود، با دفتر رهبري در ميان گذارد. به اين ترتيب مجلس خبرگان بدون آن که وارد جزیيات امور نظامي کشور شود، اطلاعات لازم را از نحوه عملکرد رهبري در اين حوزه کسب مي‌كند و سپس مي‌تواند قضاوت خود را درباره اين عملکرد، داشته باشد. در اين حالت به نظر مي‌رسد همه‎چيز در جاي خود قرار دارد. هم اصول و قواعد حفاظتي و مديريتي در امور نظامي رعايت شده و هم مجلس خبرگان از اطلاعات لازم به منظور انجام وظايف قانوني خود برخوردار شده است. اين همان روشي است که رهبري به خبرگان پيشنهاد کرده و مورد قبول اکثريت اعضاي اين مجلس نيز واقع شده است. حال ممکن است بفرماييد برافروختگي جناب‎عالي در اين ميان، از چه چيز ناشي مي‌شود؟ و آيا ممکن است توضيح دهيد طرح و شيوه مورد تأييد شما براي نظارت خبرگان بر تدابير نظامي رهبري چيست؟ بنده مشتاقانه در پي رؤيت ديدگاه شما در اين باره هستم.
 
حال اگر به ديگر امور و موارد غيرنظامي نيز دقت شود، ملاحظه می‎شود آن‌چه بايد مورد بررسي قرار گيرد، نوع مديريت رهبري بر آن‎هاست. از طرفي، دقت در مبتداي اصل 111 نيز مي‌تواند در اين زمينه به ما كمك کند: «هرگاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود...» بنابراين «وظايف قانوني رهبري» مورد نظر است و اين وظايف در حقيقت نوع مديريت رهبري در تمامي زمينه‌هاست که نهاد‎هاي تحت نظر مستقيم ايشان را نيز شامل مي‌شود. طبيعتا اين مديريت از نوع مديريت کلان است و نه مديريت امور خرد و جزیي. به‎عنوان نمونه صدا و سيما يکي از نهاد‎هاي مستقيما تحت مسئوليت رهبري است، اما آيا اين بدين معناست که رهبري در برنامه‌ريزي‎‎هاي داخلي اين سازمان نيز مسئوليت دارد؟ مثلا اگر يک سريال خوب يا بد بود بايد آن را از زاويه مسئوليت رهبري مورد بررسي قرار داد يا در چهارچوب برنامه‌ريزي‎‎هاي داخلي اين سازمان؟ اگر به‎عنوان نمونه عملکرد يک يا چند کارخانه متعلق به بنياد مستضعفان بد يا خوب بود و يا در کميته امداد امام يا سازمان تبليغات برخي اقدامات و برنامه‌ها و رفتار‎هاي خوب يا بد مشاهده شد، مسئوليت اين‎ها را بايد به پاي رهبري نوشت و يا مسئولان و مديران رده‌‎هاي مختلف اين نهادها؟ بنابراين ملاحظه مي‌فرماييد که اگر قرار بر اين باشد که خبرگان نگاه خود را از سطح مسئوليت کلان رهبري به‎سوي رفتارها و عملکرد‎هاي جزیي درون سازمان‎ها و نهادها سوق دهد، آن‌گاه چه اوضاع و احوالي، بر مسئله نظارت، حاکم خواهد شد.
 
اتفاقا خود شما هم در مطلبي که نگاشته‌ايد، به «مديريت کلان» اشاره کرده‌ايد: «عزل رهبر به‎دليل ناتواني از انجام وظايف قانوني، يا فاقد شدن شرايط لازم، يا فاقد بودن از آغاز، نيازمند نظارت دائمي مجلس خبرگان است. اين نظارت اگرچه «نظارت بر بقاي شرايط» است، اما نظارت بر بقاي شرايط بدون «نظارت دائمي بر عملکرد» ممکن نيست. «عملکرد» بزرگترين و مطمئن‌ترين اماره بقا يا زوال شرائط است.» بنده اين سخن و نظر شما را مي‌پذيريم، اما از شما مي‌پرسم منظورتان از «عملکرد» چيست؟ آيا منظورتان جز «عملکرد رهبري» است؟ اگر چنين است بايد تعريف خود را از «عملکرد رهبري» معلوم کنيد و تفاوت آن را با عملکرد مديران و مسئولان رده‌‎هاي پايين‌تر مشخص سازيد. آيا «عملکرد رهبري» جز تدابير و برنامه‌ريزي‎هاي کلان در ارتباط با امور مختلف کشور است و آيا پيشنهاد رهبري جز اين بوده است که خبرگان، اين‌گونه تدابير و سياست‎ها را مورد بررسي قرار دهند و در اين زمينه هرگونه اطلاعات مورد نياز و درخواست، در اختيار آنان قرار خواهد گرفت.
 
از طرف ديگر، اين نکته را بايد در نظر داشت که چنان‎چه خبرگان در جهت انجام وظايف قانوني خويش بخواهد از سطح تدابير کلان رهبري عبور کرده و به امور جزیي و درون سازماني بپردازد، آن‌گاه با انبوهي از مسائل ريز و درشت مواجه خواهد بود که اولا بررسي آن‎ها نيازمند هيئت‎هاي متعدد و صرف وقت بسيار زياد است و از سوي ديگر اين‌گونه مسائل به‎شدت مستعد بحث‎هاي موافق و مخالف خواهد بود. به‎عنوان نمونه به گزارش‎هاي تحقيق و تفحص مجلس که با نگاه به عملکرد‎هاي جزیي دستگاه‎هاي گوناگون تهيه شده است، مي‌توان اشاره کرد که چه ميزان وقت و انرژي براي تهيه آن‎ها صرف شده و در نهايت نيز چه ميزان نظرات گوناگون پيرامون آن‎ها ابراز گرديده است.
 
بنابراين ملاحظه مي‌فرماييد که پذيرش نظرات رهبري درباره نحوه نظارت خبرگان بر رهبري از سوي اکثريت اعضاي اين مجلس، بر مبناي منطق و استدلال قرار داشته است. البته شخصا معتقدم باب بحث و گفت‌وگو در اين باره مي‌تواند همچنان مفتوح باشد، اما بديهي است نظرات و ديدگاه‎هايي که در اين زمينه مطرح مي‌گردند، بايد از مباني منطقي محکمي برخوردار باشند. طبعا بسيار مايلم از ديدگاه و راهکار جناب‎عالي نيز در اين زمينه مطلع شوم تا فارغ از شعارهايي که در استيضاحيه خود بدين لحاظ سر داده‌ايد، قوت تدبير و استدلال شما درباره اين موضوع مهم آشکار شود.
 
نحوه انتخاب رهبري در سال 68
بخش بعدي مطلب جناب‎عالي تحت عنوان «خطاي فاحش خبرگان در انتخاب سال 68» است که خطا‎هاي فاحشي در آن قابل رؤيت است. اين خطاها را يک به يک مورد بررسي قرار مي‌دهيم.
نخستين خطاي شما در اين بخش به رأي و نظرتان راجع به عزل آيت‌ا... منتظري برمي‌گردد. از نظر بنده هيچ اشکالي ندارد که شما در زمان حيات آيت‌ا... منتظري به ايشان علاقه‌مند بوده و اين تعلق خاطر پس از فوت آن مرحوم نيز همچنان ادامه داشته باشد. البته سخت اميدوارم که اين اظهار علاقه، جنبه قلبي و واقعي داشته باشد و نه ابزاري و ظاهري؛ مثل خيلي‌‎هاي ديگر. اما به هر تقدير اين علاقه‌مندي- واقعي يا ابزاري- موجب شده است تا جناب‎عالي يکسره چشم بر واقعيات تاريخي فرو بنديد. براي آن که بتوانيد بهتر به اين واقعيات آگاهي يابيد، بنده شما را به مطالعه «خاطرات آيت‌ا... منتظري» ارجاع مي‌دهم. بله، تعجب نکنيد! اما چرا خاطرات آيت‌ا... منتظري؟ ببينيد، اگر شما اعتراض خود را متوجه ديدگاه و رأي و نظر حضرت امام کرده بوديد، بنده طبعا از زاويه ديگري به بحث با شما در اين زمينه مي‌پرداختم، اما از آن‌جا که مدعي شده‌ايد «دستگاه امنيتي کشور در دهه 60 همراه با برخي مراکز قدرت مقدمات عزل مرحوم آيت‌ا... منتظري را با هدف مهندسي آينده رهبري فراهم کرد» معتقدم چنان‎چه جناب‎عالي خاطرات آيت‌ا... منتظري را به همراه ضمائم آن که حاوي نامه‌‎هاي رد و بدل شده ميان ايشان و حضرت امام است مطالعه فرماييد به‎خوبي متوجه اين قضيه مي‌شويد که نقش اساسي و محوري در اين قضيه را شخص حضرت امام برعهده داشتند و در حقيقت «دستگاه امنيتي کشور» تحت فرمان و حمايت ايشان به انجام وظيفه در اين زمينه مشغول بود. به عبارت ديگر با تعمق در ضمائم خاطرات آيت‌ا... منتظري به‎خوبي مي‌توان دريافت که چنان‎چه حضرت امام نقش محوري در اين زمينه را نداشت- چراکه آينده انقلاب و نظام را به‎شدت در معرض خطر مي‌ديد- دستگاه امنيتي کشور با توجه به جايگاه و قدرت آيت‌ا... منتظري، هرگز جرئت و جسارت اقدام در اين‎باره را نمي‌يافت. به‎عنوان نمونه پس از کشف خانه تيمي متعلق به سيدمهدي هاشمي که سرآغاز ماجرا بود و منجر به احضار وي شد، اگر حضرت امام با توجه به شناختي که از اين فرد داشت، اصرار به دستگيري و محاکمه وي نمي‌کرد، آيا دستگاه امنيتي کشور با توجه به حمايت بي‎دريغ آيت‌ا... منتظري از سيدمهدي، قادر به انجام اين کار بود؟
 
بنابراين اگر اشکالي به اين قضيه داريد، لاجرم بايد آن را متوجه حضرت امام سازيد که البته در اين صورت نيز به خطا رفته‌ايد، زيرا هيچ‎کس بيش از شخص آيت‌ا... منتظري- با توجه به ويژگي‎هاي شخصيتي و اخلاقي خويش - در عزل خود از رهبري آينده نظام، سهيم و دخيل نبود. البته بنده نيز همچون شما معتقدم بحث مبسوط در اين زمينه مقال و مجال ديگري را مي‌طلبد و به همين لحاظ از جناب‎عالي دعوت مي‌کنم تا به اين وعده خود عمل کرده و با توجه به فرصت و فراغت و امکاناتي که در اختيارتان قرار دارد، در مجال ديگري به شرح مبسوط ديدگاه خويش درباره اين موضوع بپردازيد تا باب بحث و گفت‌وگويي تازه باز شود.
 
خطاي ديگر جناب‎عالي در اين بخش آن است که روز 15 خرداد 68 را به‎عنوان روز انتخاب آيت‌ا... خامنه‎اي به رهبري نظام اعلام فرموده‌ايد، حال آن که اين انتخاب در روز 14 خرداد صورت گرفت. البته مي‌دانم که اين اشتباه علي‌الظاهر چندان مهم نيست. به فرض که روز 15 خرداد نباشد و روز 14 خرداد باشد! راستش علت اشاره بنده به اين نکته، نه از باب تأثيري است که اين اشتباه جناب‎عالي در اصل قضيه مي‌تواند بگذارد، چون اتفاقا در اين موضوع خاص- و نه تمام موضوعات تاريخي- ذکر روز 14 يا 15 خرداد، منشاء اثري در ماجرا نيست. واقعيت آن است که هر چه فکر کردم ديدم اين خيلي زشت است که با وجود آن همه امکانات كتابخانه‎اي و اينترنتي و غيره، چنين اشتباهات سطحي و ساده‎اي در ماحصل کار و تلاش شما مشاهده شود.
اشتباه بعدي جناب‎عالي که اتفاقا اين يکي بسيار فاحش و بزرگ است، اين‎که خطاب به آقاي هاشمي‌رفسنجاني فرموده‌ايد: «جناب‎عالي در نفي مديريت شورايي و قبولاندن مديريت فردي نقش اصلي را ايفا کرديد.» متأسفم از اين که در اين‎جا بايد مطلبي را به استحضارتان برسانم که غيرمستند و مغلوط بودن مطالب شما را بيش از پيش آشكار خواهد ساخت. آقاي هاشمي‌رفسنجاني نه تنها هيچ‎گونه نقشي در نفي مديريت شورايي نداشتند، بلکه به همراه آيت‌ا... خامنه‎اي ازجمله موافقان «شوراي رهبري» و مديريت شورايي بودند.
 
اما شرح مختصر ماجرا از اين قرار است که با توجه به اصل 107 قانون اساسي پيش از تجديدنظر که در آن «شوراي رهبري» و «رهبري» هر دو به رسميت شناخته شده بود و هنوز هم شوراي بازنگري قانون اساسي در نيمه راه فعاليت خود قرار داشت، بنابراين در روز 14 خرداد 68 در مجلس خبرگان كه براي تصميم‌گيري درباره رهبري بعد از امام گرد آمده بودند، بحث در اين باره صورت گرفت که آيا پس از امام، رهبري نظام به‎صورت فردي باشد يا شورايي. بدين لحاظ نمايندگان مختلف به ارائه نظرات و ديدگاه‎‎هاي خود مي‌پردازند تا آن‌گاه که نوبت به رأي‌گيري در اين باره مي‌رسد. در اين حال قرار بر آن مي‌شود تا موافقان رهبري به‎صورت فردي، قيام نمايند. بنده از مسئولان مربوطه تقاضامندم فيلم لحظه‌ رأي‌گيري در اين باره را از صداوسيما پخش کنند تا جناب‎عالي و ديگر علاقه‌مندان به اين موضوع مشاهده كنيد که آقاي هاشمي‌رفسنجاني از جاي خود برنمي‌خيزد و بنابراين رأي منفي مي‌دهد. آيت‌ا... خامنه‎اي نيز در اين زمان از جاي خود برنمي‌خيزد و دقايقي بعد، يعني زماني که نام ايشان به‎عنوان رهبر مطرح مي‌شود و نمايندگان قصد رأي‌گيري دارند، علي‌رغم مخالفت ديگران به پشت تريبون مي‌روند و مطالبي بيان مي‌دارند كه حاكي از موافقت ايشان با تشکيل «شوراي رهبري» است.
 
ملاحظه مي‌فرماييد که در طرح يک مسئله تاريخي، چقدر به خطا رفته‌ايد تا جايي‎که آن را کاملا‌ معکوس و وارونه كرده‌ايد. ظاهرا جناب‎عالي کار تاريخ‌نگاري را خيلي ساده تصور کرده و يا آن که مخاطبان خود را ساده‌انديش قلمداد كرده‌ايد. اگر چنين نبود، يقينا به خود جرئت نمي‌داديد تا بدون تحقيق و مطالعه به اظهارنظر درباره مسائل مختلف بپردازيد و به قول آن مرحوم همين‎طور «زرتي» يك چيزي بگوييد!
 
بر همين منوال است مطالبي که شما درباره نقل قول آقاي هاشمي‌رفسنجاني از حضرت امام «با اين مضمون که ايشان آيت‌ا... خامنه‎اي را براي رهبري صالح دانسته‌اند» بيان داشته‌ايد. سخن شما در اين زمينه به‎گونه‎اي است که مي‌تواند دو مسئله را به ذهن خوانندگان القاء کند. نخست آن که ايشان در چهارچوب يک طرح يا برنامه از پيش توافق شده، به نقل قول از حضرت امام پرداخته‌اند تا به تعبير جناب‎عالي در قالب طرح «مهندسي آينده رهبري» موجبات انتخاب آيت‌ا... خامنه‎اي به رهبري را فراهم آورند و ديگر اين که اگر چنين اظهارنظري صورت نمي‌گرفت، چنان انتخابي نيز در ميان نبود.
 
درباره بخش نخست بايد به اطلاع‎تان برسانم که خوشبختانه آقاي هاشمي‌رفسنجاني در اين قضيه با هوشمندي و درايت کامل رفتار کردند. همان‌گونه که به استحضارتان رساندم در ابتدا بحث‎هاي مفصلي درباره شورايي يا فردي بودن رهبري آينده نظام صورت گرفت و در تمامي اين مباحث از آن‌جا که آقاي هاشمي‌رفسنجاني طرفدار نظريه شورايي بودند، لذا هيچ‎گونه نقل قولي از حضرت امام درباره آيت‌ا... خامنه‎اي بيان نکردند. حتي پس از اين که برخلاف نظر آيت‌ا... خامنه‎اي و آقاي هاشمي‌رفسنجاني، فردي بودن رهبري مورد تصويب قرار گرفت و طبعا نوبت به تعيين مصداق رسيد، همچنان آقاي هاشمي‌رفسنجاني رأسا‌ به بيان شنيده‌‎هاي خود از امام نپرداختند، بلکه اين مسئله زماني صورت گرفت که يکي دو تن از نمايندگان با صداي بلند اظهار داشتند شنيده‌اند حضرت امام نظراتي راجع به آيت‌ا... خامنه‎اي ابراز کرده‌اند و آقاي هاشمي‌ و برخي مقامات عالي‎رتبه نظام شاهد اين ماجرا بوده‌اند. حتي در اين زمان نيز آقاي هاشمي بلافاصله به بيان نقل قول از حضرت امام نمي‌پردازند، بلکه ضمن اشاره به سخن امام در وصيت‎نامه در مورد سنديت نقل قول‌هايي که از ايشان مي‌شود، خطاب به جمع نمايندگان خاطرنشان مي‌سازند آن‌چه قصد بيان آن را دارند هيچ‎يک از مواردي نيست که امام در وصيت‎نامه خود برشمرده‌اند، اما سند اين گفته‌ها خود ايشان (هاشمي‌رفسنجاني) هستند که البته ديگراني مانند آيت‌ا... موسوي‌اردبيلي، حاج سيداحمد خميني و آقاي ميرحسين موسوي شاهد آن بوده و مي‌توانند شهادت بدهند. در اين حال از آن‌جا که اعضاي مجلس خبرگان همچنان به آقاي هاشمي‌رفسنجاني اصرار مي‌ورزند تا به نقل اظهارات حضرت امام درباره آيت‌ا... خامنه‎اي بپردازد، ايشان مبادرت به اين کار مي‌کنند. بنابراين ملاحظه مي‌فرماييد که آن‌چه صورت گرفته کاملا طبق خواست و تصويب نمايندگان مجلس خبرگان بوده است و نه يک اقدام شخصي و فردي.
 
درباره نقش و تأثير اين اظهارات آقاي هاشمي‌رفسنجاني در انتخاب آيت‌ا... خامنه‎اي به رهبري بايد گفت ترديدي در تأثيرگذاري جدي اين اظهارات وجود ندارد، اما اين تأثيرگذاري نه از حيث ايجاد انگيزه ابتدايي در نمايندگان، بلکه از حيث تأييد تمايل و رأي مافي‌الضمير خبرگان بوده است. براي روشن شدن مسئله به استحضارتان مي‌رسانم که در هنگام بحث درباره شورايي يا فردي بودن رهبري، کساني‎که در موافقت با شورايي بودن صحبت مي‌کردند، بعضا نام اعضاي مورد نظر خويش براي اين شورا را نيز مطرح مي‌ساختند. جالب است بدانيد بلااستثناء در تمامي شورا‎هاي عنوان شده از سوي نمايندگان طيف‌‎هاي مختلف فکري و سياسي، نام آيت‌ا... خامنه‎اي به چشم مي‌خورد، گويي يک توافق و اعتماد عمومي در اين مجلس- که به تعبير جناب‎عالي اعضاي جناح‌‎هاي گوناگون در آن حاضر بودند- در مورد ايشان وجود داشت. بنابراين هنگامي که رأي‌گيري درباره شورايي يا فردي بودن رهبري صورت گرفت و منجر به کنار گذارده شدن گزينه شورايي بودن شد، وجه مشترک تمامي شورا‎هاي پيشنهادي، يعني آيت‌ا... خامنه‎اي بلافاصله مورد توجه نمايندگان قرار گرفت به‎صورتي که در اولين لحظات مطرح شدن بحث درباره مصداق رهبري و پيش از آن که آقاي هاشمي‌رفسنجاني به ذکر نقل قول از حضرت امام بپردازند، نام آيت‌ا... خامنه‎اي از سوي برخي از نمايندگان به‎عنوان کانديداي آن‎ها براي رهبري اعلام شد.
 
حال يک نکته بسيار جالب ديگر را به عرض‎تان مي‌رسانم. در زماني که هنوز بحث درباره شورايي و فردي بودن رهبري ادامه داشت، تنها يک نفر از موافقان فردي بودن رهبري مبادرت به نام بردن از فرد مورد نظر خود براي رهبري کرد. آن شخص، مرحوم آيت‌ا... آذري‌قمي بود. حتما فکر مي‌کنيد مي‌خواهم بگويم ايشان از آيت‌ا... خامنه‎اي به‎عنوان فرد مورد نظر خود نام برد. اما خير، ايشان از حضرت آيت‌ا...‌العظمي گلپايگاني به‎عنوان شخصيت مورد نظر خود براي رهبري آينده نظام نام برد. حتما مي‌پرسيد اين مسئله چه ربطي به آيت‌ا... خامنه‎اي دارد و نکته جالبش در کجاست؟
عرض می‎کنم!
 
آقاي آذري قمي در سخنان خود اظهار داشت که پس از وخامت حال حضرت امام و در شرايطي که پزشکان قطع اميد کرده بودند، خدمت حضرت آيت‌ا... گلپايگاني رسيده و از ايشان درخواست كرده تا مسئوليت رهبري آينده را بپذيرند، اما ايشان با توجه به سنگيني مسئوليت رهبري نظام، و مقتضيات و خصوصيات شخصي خود، به‎صورت جدي اين پيشنهاد را رد کرده‌اند. حال نکته جالبش اين‎جاست. علي‌رغم مخالفت آيت‌ا... گلپايگاني، اصرار به ايشان براي پذيرش اين مسئوليت ادامه مي‌يابد و سپس آقاي آذري قمي براي رفع نگراني‎ها در اين زمينه پيشنهاد مي‌كند در صورت تصويب رهبري ايشان از سوي مجلس خبرگان، آيت‌ا... خامنه‎اي به‎عنوان معاون يا قائم‌مقام، عملا كليه وظايف اجرايي در ارتباط با رهبري را برعهده داشته باشد. در واقع آقاي آذري قمي نقطه قوت اين پيشنهاد خود را حضور آيت‌ا... خامنه‎اي در موقعيت مزبور عنوان مي‌دارد و خواستار موافقت خبرگان با اين پيشنهاد می‎شود. البته ناگفته نماند که پس از طرح نام آيت‌ا... گلپايگاني توسط آقاي آذري‌قمي، نمايندگان مجلس خبرگان ضمن احترامي که براي شأن فقاهت و مرجعيت ايشان قائل بودند، با اين پيشنهاد موافقت نمي‌كنند و موضوع به‎کلي از دستور کار کنار گذارده مي‌شود، اما اين مسئله حاکي از نوع نگاهي بود که در ميان آحاد نمايندگان مجلس خبرگان نسبت به آيت‌ا... خامنه‎اي وجود داشت.
 
باز يک نکته ديگر را بگويم که فکر کنم اين هم براي‎تان جالب باشد. پس از آن که فردي بودن رهبري به تصويب رسيد و نام آيت‌ا... خامنه‎اي براي اين مسئوليت مطرح شد، ايشان شخصا پشت تريبون قرار گرفت و به‎طور جدي به مخالفت با اين پيشنهاد پرداخت. در اين حال، آيت‌ا... آذري قمي - كه پيش از اين نام آيت‌ا... گلپايگاني را مطرح ساخته بود - ازجمله کساني بود که با جديت تمام به دفاع از انتخاب ايشان به رهبري پرداخت و با اعلام صريح تبعيت از حکم آيت‌ا... خامنه‎اي در مقام ولايت فقيه، راه را بر استنکاف ايشان از پذيرش اين مسئوليت بست. بنابراين ملاحظه مي‌فرماييد که در فضاي فکري و ذهني حاکم بر مجلس خبرگان، آيت‌ا... خامنه‎اي جدي‌ترين گزينه براي قرار گرفتن در «شوراي رهبري» و يا «رهبري» نظام بوده‌اند و نقل قول آقاي هاشمي‌رفسنجاني از حضرت امام، مهر تأييدي بود بر اين مافي‌الضمير.
 
اين همه را عرض کردم تا اگر جناب‎عالي به‎راستي قصد حقيقت‌جويي در حوزه تاريخ و حقيقت‌گويي در حوزه سياست را داريد، با اطلاع و آگاهي از آن‌چه گذشته است، مطالب خود را بيان فرماييد و اگرنه، صرفا به قصد تهمت‌زني دست به قلم مي‌بريد که ديگر حرجي بر شما نيست؛ هرچه مي‌خواهد دل تنگت بگوي!
 
اينک که به پايان بخش نخست از نوشته شما رسيديم، با نگاهي به آن‌چه بيان شد، به‎خوبي پيداست که جناب‎عالي اگر چه سعي کرده‌ايد متن حجيم و طويلي را با شکل و شمايل به ظاهر حقوقي و مستند فراهم آوريد، اما متن مزبور علي‌رغم جثه بزرگ خود، به‎شدت از ضعف محتوا رنج مي‌برد. در واقع در پشت آن همه لفاظي‌ها، مجموعه‎اي از مطالب سست و نادرست قرار گرفته است که البته مي‌توانست اين‌گونه نباشد، چراکه با مراجعه‎اي کوتاه و مختصر به منابع موجود، امکان پي بردن به حقايق وجود داشت. اما شما از آن‌جا که بر مبناي اغراض و اميال و اهداف سياسي مشخص، دست به کار نوشتن اين استيضاحيه شده‌ايد، بيش از هر چيز خود را در معرض استيضاح قرار داده‌ايد و بايد پاسخگوي غلط‌نويسي‌‎هاي اين متن باشيد.
 
با مروري که بر ادامه مطلب جناب‎عالي تا انتهاي آن داشتم، متأسفانه وضعيت را به همين منوال يافتم، به‎علاوه اين که انبوهي از موضوعات تکراري را مي‌توان در آن مشاهده کرد. با توجه به اين مسئله به نظرم رسيد چنان‎چه بخواهم مابقي توضيحات خود را نيز همانند آن‎چه تا این‎جا ارائه شد، بنويسم، متن بسيار مطولي که لاجرم شامل مطالب تکراري نيز مي‌شود، به دست خواهد آمد. بنابراين براي جلوگيري از اين مسئله، سعي خواهم کرد در ادامه، به اصل و اساس و جوهره مطلب شما بپردازم. البته بديهي است در اين روش نيز به ضرورت، استناداتي به برخي فرمايشات جناب‎عالي خواهم داشت.
 
 پایان بخش دوم
بخش سوم را از اینجا بخوانید
 
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.