مردم ما انقلابی اند؟
پاسخ به این سوال را باید در دهه فجر یافت؟
مثلا اگر شهر زینت انقلاب 57 پیدا کند یعنی شهر انقلابی است؟
اگر رسانه ها از انقلاب بگویند یعنی افکار عمومی انقلابی فکر می کند؟
شرکت در راهپیمایی 22 بهمن ملاک است؟
شاید برای پاسخ به این سوال لازم است درباره واژه انقلاب تامل کرد.
انقلاب و انقلابی یعنی چی؟
چه کسی انقلابی است؟
چه ویژگی دارد؟
این ویژگی چه نسبتی با انقلاب 57 دارد؟
چه کسی این شاخص ها را تعیین می کند؟
کجا باید تایید شود؟
پس باید دنبال شاخص های فرد انقلابی باشیم. اما کدام شاخص؟
مثلا پیراهن سفید روی شلوار؟
مثلا حجاب؟
مثلا گرایش اصولگرایی در سیاست؟
مثلا رای دادن به فلان کاندیدا؟ و یا چه...
مشکل ما پاسخ به همین سوالات است. چون این سوال را بدرستی پاسخ ندادیم تصویر دقیقی هم از انقلابی بودن یا نبودن شهر و مردم نداریم. در فلان راه پیمایی شرکت کنند می شوند انقلابی و به فلان کاندیدا رای دهند می شوند غیرانقلابی.
ماجرا این است که انقلاب و انقلابی گری را نباید با هیجان و هیاهوی بهمن 57 معنی کرد. انقلابی گری را باید با ریشه های درونی و دینی فجر 57 شناخت. این فهم تصحیح شود پاسخ سوال شفاف است.
انقلاب ما یک قیام بود. خروجی یک گرایش و ادراک درونی که به صحنه عمل رسید. انقلاب نتیجه این کشش و میل درونی بود که وقتی از حالت کثرات فردی خارج شد و به وحدت توده ای رسید، صحنه را تغییر داد. وحدت توده ای نسبت عمیق با وحدت توحیدی دارد و قدرت الهی میابد. البته همین گزاره ساده و اجمالی، تفصیلی دارد که برای فهمش باید لحظه لحظه خرداد 42 تا بهمن 57 را مرور کرد. اما انقلابی گری درون همین گزاره ساده است.
اما کدام کشش و میل و ادراک درونی قیام ساز است؟ انقلاب و قیام جبهه حق در بهمن 57 را باید در دو اصل کلیدی خلاصه کرد. "معنویت" و "عدالت".
تک تک آدم ها به حکم روح الهی شان عدالت جو و معنویت خواه اند. ذات انسان حرکت بسمت عدالت و ظلم ستیزی است. حقیقت نفس انسان، روح الله است. رشد روحی و تعالی عبادی و اخلاقی، ادراک و میل و کشش درونی انسان است. عدالت و معنویت را، هم فهم می کند و هم بدان کشش دارد.
حال اگر این حرکت فردی به جمع کشیده شود و وحدت یابد، یدالله است و قدرت ویرانگری طاغوت فرعونی و قارونی پیدا می کند. هرمیزان این وحدت شدیدتر شود حرکت جبهه حق پرقدرتر و سریعتر است.
این دو شاخص حقیقت انسان را شکل می دهد. فصل مشترک مردم ماست. ممکن است پوشیده شود اما تغییر و تبدل نمی یابد. مردم ما اهل عدالت و ظلم ستیزی و کمال خواهی و معنویت اند و انقلاب را همین کشش درونی شکل داده است؛ پس مردم ما انقلابی اند.
اگر چنین است پس رفتارهای غیر انقلابی چطور توجیه می شود؟ پاسخ را باید در میدان مصداق جست. افراد در صحنه مصداق ممکن است به دهها دلیل اشتباه کنند اما جهت کلی شان تغییر نمی کند. به همین جهت مردم انقلابی اند و به هر میزان که فهم صحیحی از مصداق ها پیدا کنند تصمیم شان تناسب بیشتری با خواست درونی شان پیدا می کند. به همین جهت است که انقلابی گری در صحنه عمل به تعبیر رهبری، تشکیکی و طیفی است.
اما فراموش نکنیم که اشتباه مردم در مصداق نیز گردن خواص است؛ گردن حکومت است؛ گردن دلسوزان انقلاب است؛ گردن انقلابی ترهاست. درست عمل نکردند. به موقع وارد نشدند. کم کاری ها و کج سلیقگی ها و ناکارآمدی ها، مردم را در تشخیص مصداق دچار اشتباه می کند. درستی و نادرستی تشخیص مصداق، بجهت حجاب هایی است که یا خودمان ساختیم و یا تلاشی برای کنار زدن آن نکردیم. هنوز برخی انقلابی گری را معادل افراط می دانند.
ممکن است مردم "شناخت صحیح" و "تصمیم دقیق" را در گرد و غبار این حجاب های تودر تو گم کنند اما جهت را اشتباه نمی روند. به همین دلیل هرجا حجاب ها از مصدایق کنار روند و حق بدون پرده خودش را نشان دهد درون انقلابی مردم بروز و ظهور پیدا می کند. نمونه اش موج ضدآمریکایی بعد از برجام است؛ آنوقت که پرده ها کنار رفت و حقایق آشکار شد. نمونه دیگر این حضور وجدانی را باید در واکنش به شهدای غواص و شهدای آتش نشان و مدافعین حرم دید.
مردم ما انقلابی اند. ولی به اندازه فهم شان از مصادیق تصمیم می گیرند. اگر "خطای تشخیص" وجود دارد کم کاری قدرت حاکم است. چه "قدرت سیاسی" و چه "قدرت فکری".