توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 432599
پیشنهاد کتاب/ «سینمای دیوید لینچ»؛ تاد مک‌گوان؛ ترجمه محمدعلی جعفری؛ ققنوس
این فیلم را با رعایت نکات ایمنی ببینید!
ناهید آهنگری؛ 20 دی 1395
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۴۵
«سینمای دیوید لینچ»
(تحلیلی بر پایه اندیشه‌های فروید، لاکان و هگل)
نویسنده: تاد مک‌گوان
مترجم: محمدعلی جعفری
ناشر: ققنوس، چاپ اول 1395
367 صفحه، 25000 تومان
 
شما می‌توانید کتاب «سینمای دیوید لینچ» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب خرید کنید.
 
*****

فرض کنید در بزرگراهی تاریک و ناشناخته در حال رانندگی هستید. جاده‌ی پیش رو حامل اتفاقات عجیب و غریب بسیاری برای شماست؛ جاده از یک جایی به بعد کج و معوج می‌شود، گاهی احساس می‌کنید راهی که دارید می‌روید تکراری است؛ انگار که در مسیری دایره‌وار دچار دور هگلی شده باشید. وقتی به آینه جلوی چشمتان نگاه می‌کنید فرد دیگری را در آن می‌بینید که چهره اش مدام در حال دگردیسی است. این که شما در خواب هستید یا بیداری اصلا مهم نیست، این که چه اتفاقی برای شما یا برای آینه افتاده هم مهم نیست تنها برای لحظاتی به خود می‌گویید ای کاش می‌توانستم چشمان خود را ببندم و این تصاویر را نبینم و از این کابوس موهوم خلاص شوم اما آنچه چشمان شما را تا نهایت این «بزرگراه گمشده» و تاریک باز نگه می‌دارد، نبوغ یک «وحشیِ بالفطره» سینمایی است که بیداری را بر تماشاگرش حرام می‌کند.
 
شاید گمان ساده ببرید که بالاخره این سینماست و شما یک تماشاگر و یا «خب این فقط یک فیلم است» و با خیالی آسوده فاصله امن خود را با آنچه بر پرده می‌بینید حفظ کنید. اما این اتفاقی است که در ضمن تماشای عموم فیلم‌های رایج سینمایی رخ می‌دهد. در زمان دیدن فیلم‌های دیوید لینچ نه شما تماشاگری مثل تماشاگر سایر فیلم‌های هالیوودی هستید و نه فیلمی که در حال تماشای آن هستید فیلمی معمول و عادی است. سینمای دیوید لینچ امنیت و فاصله تماشاگر را از او می‌گیرد و با شکستن مرز بین صحنه و تماشا، شما را درگیر ساختار رادیکال خود می‌کند و آنچه که به معرض دید می‌گذارد درونیات خود تماشاگر است. البته این اتفاقی نیست که در واقعیت امر رخ دهد چرا که چیزی به نام واقعیت در سینما وجود ندارد و هر چه هست به قول «آندره بازن» یک رویاست. فیلم‌های دیوید لینچ تماما در رویایی ناتمام رخ می‌دهند که برای دیدن آنها باید چشم‌ها را بست!
 
حذف فاصله تماشاگر با فیلم به وسیله فانتزی چیزی نیست که لینچ بنیانگذار آن باشد. فانتزی در بسیاری از فیلم‌های امریکا به کار رفته. البته فانتزی‌ای که هالیوود و ایدئولوژی حاکم بر آن پایش را امضا کرده و سعی در قالب کردن خود به تماشاگر از طریق حذف فاصله‌اش با فیلم دارد. حتی فانتزی و خیال در آثار سینماگران مستقلی چون «گُدار» نیز دیده می‌شود اما گدار به شدت مخالف حذف فاصله است؛ درواقع او در هر ثانیه از فیلمش به مخاطب القا می‌کند که فقط در حال تماشای یک فیلم است و بهتر است بدون هیچ حرکتی به چشم‌چرانی خود ادامه دهد!
 
به نظر نوچیمسون لینچ شاعری با قدرت خلاقه ناخودآگاه است. فیلم‌های او ترغیبمان می‌کند تا فانتزی مهار دیگران را کنار بگذاریم و از طریق همدلی، با دیگران ارتباط واقعی برقرار کنیم. لینچ حتی بر خلاف انتظار ما به ساختارشکنی مرز واقعیت و خیال در آثار خود دست نمی‌زند بلکه برعکس او این تضاد بین امر خیالی و واقعیت را به اوج خود می‌رساند و در نمایش این تضاد دوگانی به نور و میزانسن و تدوین و... هم رحم نمی‌کند؛ به خصوص در فیلم‌های متاخرش همچون بزرگراه گمشده و بلوار مالهالند که به نوعی دو روی یک سکه هستند و در ارتباطی بینامتنی با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنند. این ویژگی عجیب آثار لینچ جدا از شخصیت نامتعارف خود او نیز نیست. پل وودز به همین دلیل لینچ را «پسربچه مریخی صدردرصد امریکایی» می‌نامد. لینچ و آثارش تا سر حد مرگ بهنجار هستند و همین وی را نامتعارف می‌کند چرا که به نظر لینچ امر عجیب متضاد با امر بهنجار نیست بلکه جزء لاینفک آن است.
 
به تعبیر روانکاوانه، آنچه بهنجار است بین واقعیت و فانتزی- یا آنچه فروید، بیرونی و درونی می نامد- مرز مشخصی قائل است. اما بهنجاری از این نوع طبق اصول روانکاوی عملا ناممکن است ولی این ناممکنی نقطه عزیمت سینمای لینچ است. لینچ با ساختار روایی دایره وار، مخاطب را در برخوردی بی‌واسطه با امری بیگانه تنها می‌گذارد. با این اوصاف، فیلم‌های لینچ در برابر مخاطبی که به دیدن فیلم‌های رایج سینما عادت کرده به شدت واپس‌گرایانه است و در برابر فهمیدن مقاومت می‌کند. در حقیقت اینجا بقول لاکان «نفهمیدن» یک اصل و قاعده است و آنچه که یک اتفاق یا بهتر بگوییم یک سوءتفاهم است، «فهمیدن» است. آثار لینچ مخاطب او را از حصار امن عادت‌های خود به سمت خطر هول می‌دهد و این خطر چیزی جز مواجه شدن با خودی «از خود بیگانه» نیست.
 
در طول بیش از نیم قرن پیدایش سینما تا به امروز، فیلمها با تئوری‌ها و رویکردهای مختلفی مورد نقد و تحلیل قرار گرفته‌اند. رویکرد روانکاوی که با نظریه‌های فروید آغاز و با ژاک لاکان گسترش پیدا کرد در دهه‌های اخیر بیش از سایر نظریه‌ها و مدلها به تحلیل سینمای مدرن روی خوش نشان داده است چرا که روانکاوی بیش از هر رویکرد یا تئوری دیگری به سوژه‌ها، تولید معنی و رابطه‌اش با سوژه، تعبیر رویاها و... توجه می‌کند. کم نیستند یادداشتها و نقدهای سینمایی‌ای که بر پایه نظریات روانکاوانه فروید و علی الخصوص لاکان نوشته شده‌اند. «اسلاوی ژیژک» یکی از فیلسوفان و منتقدان سینمایی از این دست است و شاید شناخته‌شده ترینشان.
 
کتاب «سینمای دیوید لینچ» اثر تاد مک گوان تلاشی است برای تحلیلی روانکاوانه- فلسفی از آثار دیوید لینچ  که بر پایه نظریات فروید، لاکان و هگل ارائه شده است. این کتاب با ترجمه خوب محمد علی جعفری به همت نشر ققنوس منتشر شده که تا کنون در زمینه سینما و به ویژه سینمای جهان آثار تحلیلی ارزنده‌ای منتشر کرده است.

مک گوان در اثر دیگر خود به نام «نگاه واقعی»* با در نظر گرفتن مشابهت میان رویاها و فیلم‌ها، روانکاوی را از همان آغاز بر نظریه فیلم مسلط دانسته است. اما در واقع، مدت زیادی طول کشید تا نهال نظریه روانکاوانه فیلم بروید. نویسنده در مقدمه کتاب «سینمای دیوید لینچ» هدف کتاب را کاوش در امکانات نظری فیلم‌های لینچ عنوان می‌کند و می‌گوید که این کتاب تلاشی است برای کنار آمدن با عدم تناسب موقعیت لینچ در سینمای معاصر و پیوند دادن این عدم تناسب با وجه زیباشناختی فیلمهایش.
 
نویسنده این کتاب در ده فصل، ده فیلم از لینچ: کله پاک‌کن‌ها، مرد فیلم‌نما، تلماسه، مخمل آبی، وحشی بالفطره، تویین پیکس: با من در آتش رو، بزرگراه گمشده، داستان استریت، جاده مالهالند و اینلد امپایر را مورد تحلیل و بررسی با رویکردی روانکاوانه خصوصا بر پایه نظریات لاکان قرار داده است.
 
تاد مک گوان در بررسی آثار لینچ به خصوص به تضادهای دوگانی فیلمهایش توجه خاصی نشان می‌دهد و طبق آرای لاکان به تشریح دنیای میل و فانتزی در سینمای لینچ می‌پردازد. تمایز بین میل و فانتزی- واقعیت و گریز از واقعیت یا آشنا در برابر ناآشنا- از تمایزهای دوگانی معروف روانکاوی لاکان است. مک گوان معتقد است میل موتور محرک روایت است، زیرا جستجوی پاسخ، فرایند پرسش و گشایش امکانات است اما فانتزی پاسخ به پرسش، جواب معمای میل (ولو خیالی) و چاره عدم قطعیت‌هاست. رابطه بین این دو، بنا بر گفته فروید «تجربه امر ناآشنا را بازشناسی امر آشنا در امر عجیب» تعریف می‌شود؛ آنچه که هگل نیز در «پدیدارشناسی روح» خود می‌گوید: «بازشناسی ناب خود در دگربودِ مطلق». به اعتقاد نویسنده کتاب حاضر، هویت آنچه که در تفکر ما صورت‌بندی می‌شود در تضادآمیزترین شکل خود نشان داده می‌شود و فیلم‌های لینچ این همانی بنیادی هر تضادی را افشا می‌کند.
 
مولف در دو فصلی که به تحلیل دو فیلم جاده مالهالند و بزرگراه گمشده اختصاص داده، ضمن تحلیل روانکاوانه هر کدام به صورت مستقل به نکات ظریفی در خصوص ارتباط تنگاتنگ این دو فیلم که از نامشان نیز پیداست، اشاره می‌کند. یکی از مواردی که در نقد این دو فیلم به چشم می‌آید تمایز نگاه زنانه در فیلم جاده مالهالند و نگاه مردانه در فیلم بزرگراه گمشده است. این دو فیلم از شاهکارهای دیوید لینچ هستند که به لحاظ فرمی مشابهت‌های بسیار نزدیکی با هم دارند به گونه‌ای که به گفته مولف تنها زمانی می‌توانیم با جاده مالهالند ارتباط برقرار کنیم که آن را در سایه‌ی بزرگراه گمشده تماشا کنیم؛ بزرگراه گمشده به کاوش در ساختار فانتزی و میل سوبژکتیویته مردانه و جاده مالهالند به همین اقدام درباره سوبژکتیویته زنانه می‌پردازد.
 
این کتاب علی رغم سنگینی محتوایی و زبانی، ترجمه قابل قبولی دارد. منتهی با توجه به تحلیل نظریه‌بنیاد نویسنده، نیازمند آشنایی اولیه خواننده با نظریات فروید، لاکان و هگل هست در غیر این صورت درک موارد مهم و عمیقی که مولف بیان می‌کند برای مخاطب مبتدی کمی ثقیل و دشوار خواهد بود. با این همه به طور کلی کتاب حاضر اثری عمیق و تاثیرگذار در شناخت سینمای لینچ محسوب می‌شود و دریچه‌ای نوین را به روی آثار این فیلمسازِ محال می‌گشاید.
 
 
پی نوشت:
* این کتاب در ایران به همین عنوان با ترجمه بهمن خالدی توسط نشر مرکز منتشر شده است.
 
۱۳۹۶/۰۶/۱۵ ۱۴:۴۷
 
۱۳۹۶/۰۵/۲۱ ۰۹:۱۱
 
۱۳۹۶/۰۵/۱۷ ۱۵:۱۵
 
۱۳۹۶/۰۴/۱۸ ۱۴:۰۴
 
۱۳۹۶/۰۴/۱۰ ۱۲:۳۹
 
۱۳۹۶/۰۴/۰۷ ۱۲:۰۳
 
۱۳۹۶/۰۳/۲۸ ۱۰:۲۱
 
۱۳۹۶/۰۳/۲۰ ۱۱:۵۱
 
۱۳۹۶/۰۳/۰۷ ۱۶:۲۳
 
۱۳۹۶/۰۲/۲۶ ۱۱:۳۳
 
 
کلمات کلیدی : انتشارات ققنوس
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
این فیلم را با رعایت نکات ایمنی ببینید!