نظر منتشر شده
۱۳
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 12647
بحرین چگونه از ایران جدا شد؟
تاریخ انتشار : شنبه ۳۰ تير ۱۳۸۶ ساعت ۱۷:۰۴
اعلامیه استقلال بحرین در تاریخ 14 اوت 1971 منتشر شد . دولت ایران تنها یك ساعت پس از استقلال بحرین آن را به رسمیت شناخت . یك روز بعد (‌15 اوت )‌،‌ بحرین و انگلستان یك قرار داد دوستی با هدف "مشورت" در مواقع ضروری با یكدیگر امضا كردند. بدین ترتیب ،‌ مسأله بحرین پس از یك و نیم قرن منازعه و كشمكش به نقطه حل رسید دلیل آن نیز از نظر سیاسی ،‌ سازش و توافق پنهانی انجام شده بین ایران و قدرتهای غربی بر سر نقش آتی ایران در منطقه خلیج فارس و اعطای امتیاز به ایران درباره یك مسأله دیگر ارضی كشور یعنی جزایر سه گانه بود. در واقع باید گفت بحرین قربانی یك بده و بستان سیاسی شد و آخرین بخش جدا شده از خاك ایران در دوران معاصر بود.

مجمع الجزایر بحرین از قدیم الایام بخشی از امپراتوری ایران پیش از اسلام بوده است،‌ولی اعراب ساكن آن جزیره به علت دوری از شعاع عمل حكومت و نیروهای مركزی ایران به طور مكرر مشكلات و دردسرهای زیادی برای حكومت مركزی ایران ایجاد می‌كرد؛‌ بنابراین منطقه خلیج فارس را توأم با اغتشاش و آشوب و راهزنی ساخته بودند. تا اینكه شاپور دوم پادشاه ساسانی ( ملقب به شاپور بزرگ و ذوالكتاف ،‌309-337 م) با قوای كامل و كشتیهای متعدد جنگی به بحرین لشكركشی كرد و شورشیها را با شدت عمل سركوب كرد. به نحوی كه تا زمان سقوط دولت ساسانی به دست اعراب ( 651م.)‌ آرامش كاملی در آنجا برقرار بود. عربها بعد از اسلام تشكیلات اداری سرزمینهای فتح شده را تغییر نمی‌دادند؛‌ زیرا تشكیلات اداری كه جانشین آن كنند نداشتند به جای آن،‌ از مرد م آن سرزمینها كه آنها دارای تمدن و فرهنگی درخشان و بعضا بالاتر از تمدن اعراب بودند برای ایجاد و اداره تشكیلات اداری – اسلامی استفاده می‌نمودند و این روش به آنان كمك شایانی می‌كرد.  

بحرین از آغاز تشكیل امپراتوری اسلامی و بویژه در عصر بنی امیه ،‌ از مركزیتی ویژه در حركتهای سیاسی و برخوردهای عقیدتی در منطقه خلیج فارس برخوردار شد. در سال 72 ه. ق (‌691 م . )‌ گروهی از خوارج به رهبری "‌ ابوفدك "‌ قیام بزرگی علیه حكومت اموی بر پا كردند و بحرین را از تابعیت خلفای اموی خارج ساختند فردی به نام "‌ مسعود بن ابی زینب عبدی "‌ در سال 105 ق . با اخراج والی اموی حدود بیست سال بر این مجمع الجزایر حكومت مستقل داست. در سال 151 والی بحرین ضد حكومت خلفا قیام كرد. حدود صد سال بعد قیام بردگان و سیاهپوستان منطقه به رهبری فردی ملقب به "‌ صاحب الزنج "‌ تمامی خلیج فارس را تحت تأثیر قرار داد. به دنبال آن گروهی دیگر به رهبری فردی ایرانی به نام "‌ ابوسعید بهرام جنابی "‌ (‌یا گناوه‌)‌ علیه حكومت خلفا قیام كردند و یك جنبش آزادیخواهی را در منطقه گستراندند این جنبش كه قیام ابوسعیدی یا قرمطی ( ابوسعید از پیروان حمدان قرمطی بود )‌نام گرفت،‌ از سواحل ایرن آغاز شد و ابوسعید با رفتن به بحرین آنجا را كانون مناسبی برای تحرك یافت .  

پس از حمله اعراب به ایران و اشغال این كشور ،‌ بحرین كماكان جزء ایران اسلامی باقی ماند.و تا قبل از قدرت رسیدن سلسله صفویه - كه پس از مدتهای طولانی ایران مجددا دارای یك حكومت واحد و متمركز شد- سرزمین ایران شاهد حكومتهای غیر متمركز و محلی متعددی بود كه همواره در رقابت قدرت و جنگ و نزاع با یكدیگر بودند ،‌ بویژه اینكه ،‌حمله وحشیانه و گسترده مغولها به ایران نیز (‌در سال 1220 م. )‌همه چیز را بكلی دگرگون و آشفته ساخت ؛ ولی باید اشاره كرد كه بحرین همواره قسمتی از حكومتهای متشكل محلی در بخشهای جنوبی ایران محسوب می‌شد.

تا اینكه در اوایل قرن شانزده میلادی با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس (‌در سال 1506) ،‌ بسیاری از نقاط استراتژیك منطقه و از جمله جزیره هرمز و مجمع‌الجزایر بحرین نیز (‌ در سال 1521) به تصرف و اشغال آنها در آمد. پس از گذشت حدود یك قرن از اشغال پرتغالیها،‌ شاه‌عباس در سال 1602 با لشكركشی به بحرین آنجا را از تصرف اشغالگران خارجی آزاد كرد و مجددا به ایران ملحق شد . پس از آن ،‌مجمع الجزایر بحرین مدت 180 سال در اختیار و تحت نظر كامل حكومت ایران بود. سپس ،‌ در سال 1783 (‌یا 1782 ) " شیخ احمد بن خلیفه "‌ از قبیله "‌بنی عتبه "‌ و از خاندان "‌خلیفه "‌ كه از منطقه نجد در مركز عربستان به كویت مهاجرت كرده بود )‌ به این سرزمین حمله و پس از شكست سربازان ایرانی بر آن استیلا یافت . از آن پس،‌ حكومت بحرین با حمایت همه جانبه سیاسی – استعماری انگلستان در اختیار اعضای خاندان "‌ خلیفه "‌ ( آل خلیفه )‌ قرار گرفت.  

باید به این نكته مهم اشاره كرد كه وضعیت و ثبات حكومتها در ایران همواره مستقیما در اوضاع سیاسی و سرنوشت بحرین نیز تأثیر گذار بوده است،‌ چنانكه مثلا پس از فوت شاه عباس اول – پادشاه قدرتمند صفوی - ،‌ و ضعف جانشینان او ، راهزنان دریایی عرب تبار مستقر در بحرین نیز شروع به دست‌اندزی به خلیج فارس و مناطق اطراف آن كردند و در واقع تا مدتی اثری از حاكمیت ایران بر بحرین باقی نماند. در خلال این مدت نیز استعمار كهنه و قدرتمند انلیس در رقابت با قدرتهای استعماری دیگر در منطقه،‌ و نیز در راستای سوء استفاده از اوضاع آشفته و نابسمان منطقه و ضعف قدرتهای همجور آن ،‌ شیوخ عرب خلیج فارس را در كنترل و اراده خود در آورد و بالاخره در سال 1820 پس از قلع و قمع دزدان دریایی و برده فروشان ،‌ قرادادها تحت الحمایگی را با رهبران شیخ نشینهای خلیج فارس و از جمله بحرین به امضا رساند.

شیخ سلمان بن احمد ( شیخ بحرین )‌ در ژانیه 1820 "‌قرارداد صلح عموی "‌ یا "‌ قرارداد اساسی "‌ (‌ و در واقع همان قرارداد انقیاد و تحت الحمایگی )‌را با انگلستان امضا كرد،‌ او به علت استحكام قدرت و سلطه اش بر بحرین ، ‌خود را تحت الحمایه انگلیس اعلام كرد و پرچم آن كشور را بر فراز مقر دارالحكومه خود برافراشت!‌ بدین ترتیب ، ‌از این زمان به بعد تا مدت 150 سال ،‌بحرین زیر نفوذ و سلطه انگلستان قبل گرفت و طبعا حكومت ایران را با یك مشكل جدی سیاسی و ارضی روبرو كرد.

قابل تذكر است كه "‌ محمد بن خلیفه "‌ حاكم وقت بحرین و نوه سلمان بن احمد با وجود اینكه در سال 1861 پیمانی را با كمپانی هند شرقی انگلیس درباره منع اقدامات جنگی ‌دزدی دریایی و تجارت برده در خلیج فارس امضا كرده بود،‌ زیر بار نفوذ انگلیس نمی‌رفت . به همین علت نیروی دریایی انگلیس در سال 1867 شهر منامه (‌پایتخت فعلی بحرین ) را گلوله باران كرد؛‌ ولی " عیسی بن علی "‌ جانشین وی در سل 1868 طی انعقاد عهدنامه‌ای ، ‌رسما به تحت الحمایی انگلیس گردن نهاد. پیرو آن ،‌ دولت ایران (‌در زمان سلطنت ناصرالدین شاه)‌ طی یادداشتی به سفارت انگلستان در تهران به این اقدام دولت مذكور اعتراض كرد. دولت انگلستان در پاسخ این یادداشت ،‌اعلام كرد كه هدف از امضای پیمان یاد شده ،‌برقراری نظم و امنیت در خلیج فارس بوده است و اگر دولت ایرن خود چنین مسئولیتی را برعهده گیرد، دولت انگلیس از آن استقبال خواهد كرد! در این پاسخ تصریح شده بود كه اگر از شیخ بحرین حركتی سر بزند كه مستلزم اقدامات جدیدی از طرف دولت انگلیس باشد ،‌دولت ایران در جریان قرار خواهد گرفت!‌ پس از آن نیز مجددا شیخ بحرین در سالهای 1880 و 1892 قراردادهای تحت‌الحمایگی دیگری را (‌مشابه قراردادهای تحت الحمایگی با سایر شیخ نشینها)‌ با انگلستان به امضا رساند.  

دولت ایران در مدت یك و نیم قرن حاد شدن مسأله بحرین (‌1820 -1970 )‌ و دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزیره،‌ هیچگاه جدایی بحرین از خاك ایران را نپذیرفت ولی در عین حال قدرت انجام عمل حادی علیه انگلیس را نیز نداشت. گفتنی است در داخل بحرین جدا از شیوخ آن كه عمدتا وابسته و زیر نفوذ شدید انگلستان بودند،‌ از اوایل قرن بیستم به بعد بعضا جنبشهای مخالف سسیاستهای انگلستان مشاهده می‌شد؛ مثلا در سال 1911 جمعی از بازرگانان و ملی گرایان بحرین خواستار محدود شدن نفوذ انگلستان و ایجاد كمیته داوری برای حل اختلافات فیمابین به خاطر صید مروارید شدند؛‌ ولی رهبران این گروه به وسیله مقامات انگلیسی مقیم بحرین دستگیر و به هندوستان تبعید گردیدند. ضمنا پیرو چالش قدرت دولتهای عثمانی و انگلیس بر سر حاكمیت بر بحرین ،‌پیمان شناسایی استقلال بحرین در سال 1913 به وسیله دولتهای مذكور به امضا رسید كه با بروز جنگ جهانی اول ناكام ماند.

قدرت و نفوذ انگلستان در سال 1923 با خلع شیخ عیسی از حكومت بحرین افزایش یافت و به ویژه با انتصاب "‌ چارلز بلگریو ‌" ‌ به عنوان مشاور انگلیسی حاكم جدید، و چندی بعد با انتقال پایگاه دریایی انگلیس از بندر باسعیدو (‌در غرب جزیره قشم ) به بحرین و انتقال مقر نماینده سیاسی انگلیس در خلیج فارس از بوشهر به بحرین،‌ این قدرت و نفوذ وسیعتر و با ثبات تر شد. مقارن این تحولات و پس از انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوی ،‌ ایران خواستار اعاده حق حاكمیت خود بر این سرزمین شد. در مقابل ،‌ حكومت بحرین نیز با مشورت و خط دهی مشاوران و كارگزاران انگلیسی مقیم بحرین بر آن شد تا ساختار جمعیتی و مذهبی این شیخ نشین كوچك را حتی الامكان با اكثریت دادن به عربها سنی مذهب از كشورهای عربی به بحرین تشویق شد و هزاران تن فلسطینی و اعراب دیگر از كشورهای مختلف عرب به بحرین هجوم آوردند.  

یكی از ویژگیهای مهم بحرین عبارت از تركیب جمعیتی (‌نژادی )‌ و مذهبی آن است. با توجه به پیشینه تاریخی بحرین و وابستگی آن به ایران ،‌تعداد زیادی از ساكنان آن ایرانی تبار هستند كه در بخشهای گوناگون كشور مشغول به كار هستند. چنانكه با وجود تغییر و تحولات گسترده در این امر در خلال دهه‌های گذشته ، حتی بر اساس منابع آماری كشور انگلستان 20 درصد بافت نژادی آن را در پایان دهه 1980 ایرانیان تشكیل می‌دادند! ضمنا حدود 60-70 درصد مسلمانان بحرین را شیعیان و تنها 30- 40 درصد آنان را سنیان تشكیل می‌دهند . در حالی كه با وجود اكثریت شیعیان ،‌قدرت سیاسی در دست مذهبان است و این امر یكی از نقا ضعف امنیت ملی آن كشور است . همین امر گاه به گاه مشكلاتی سیاسی بر بحرین به وجود آورده است،‌ چنانكه مثلا در سال 1953 شیعیان بحرین كه از افزایش سریع مهاجرت كارگران عرب سنی مذهب و تغییر مصنوعی ساختار جمعیتی نگران و ناراضی بودند ،‌ شورش كردند . لذا برخورد بین گروههای شیعه و سنی بحرین توسعه یافت و پس از چندی رهبران گروهها با تشكیل ‌" كمیته وحدت ملی "‌ ( لجنه الاتحاد الوطنی ) به یك آرامش نسبی رسیدند. در دورن سلطنت محمدرضا شاه ،‌ حداقل در دو برهه زمانی مسأله مالكیت و حاكمیت ایران بر بحرین به صورت حادتر مطرح شد . در اسفند 1329 در لایحه مربوط به ملی كردن صنعت نفت ایران كه برای تصویب به مجلس شورای ملی ارائه شد،‌ "‌ شركت نفت بحرین "‌ نیز در طرح ملی شدن قرار داشت ؛‌ چرا كه مجمع الجزایر بحرین بخشی از سرزمین ایران را تشكیل می‌داد بار دوم در آبان ماه 1336 هیأت وزیران با حضور شخص شاه لایحه‌ ای را برای تقدیم به مجلس آماده كردند كه به وضوح نشان دهنده حق و ادعای مالكیت ایران به بحرین بود. در این لایحه كشور از نظر اداره سیاسی به چهارده استان تقسیم می‌شد كه بحرین استان چهاردهم را تشكیل می‌داد. بدین ترتیب ،‌ از دیدگاه ایران ،‌منطقه بحرین از استان فارس جدا می‌شد و خود استان مستقلی را تشكیل می‌داد. این اقدام ایران مورد اعتراض مطبوعات و دولت انگلستان و نیز نارضایتی اعراب قرار گرفت. علیقلی اردلان وزیر امور خارجه وقت ایران در سخنرانی خود در مجلس شورای ملی در پاسخ به اظهارات مقامات انگلیسی در مجلس عوام آن كشور ، اظهار داشت كه حق حاكمیت ایران بر بحرین از اواخر قرن هجدهم به بعد تنها بر مبنای ادعای محض نبوده است ،‌بلكه "‌ در واقع و بنا به دلایل و شواهد عینی ،‌ ایران بر بحرین حكومت می‌رانده است و شیوخ [ بحرین ]‌ نیز هر زمان كه آزاد بوده‌اند و حكومت مركزی [ ایران ]‌ نیز قدرتمند بوده است،‌ خودشان را خراجگزار و تابع حكومت ایران دانسته‌اند "‌ ؛‌ ولی در پاسخ به اعتراض اعراب اعلام كرد، "‌ برادران عرب ما باید بدانند كه بحرین جزئی از پیكر ماست و مسأله بحرین از جمله منافع حیاتی ایران به شمار می‌آید" .  

اهمیت سیاسی – استراتژیك بحرین در دهه 1960 افزایش یافت ،‌ به ویژه اینكه ایران شاهد افزایش فعالیتهای انقلابی اعراب در سواحل خلیج فارس در خلال سالهای 1964- 1965 بود؛‌ ولی حضور نظامی انگلیس در منطقه و نیز بندر عدن تا اندازه‌ای ترس ایران را كاهش می‌داد ؛‌ ولی در نوامبر 1967،‌ نیروهای انگلیسی پیرو جنگلهای داخلی یمن از بندر استراتژیك عدن ( نزدیك باب المندب و ابتدای جنوبی دریای سرخ )‌ خارج شدند و پیرو آن ،‌ (‌جمهوری دموكراتیك خلق یمن )‌ ( یمن جنوبی )‌ به عنوان یك كشور سوسیالیستی افراطی شكل گرفت . این كشور بزودی از جنبشهای انقلابی و چپگرای منطقه به حمایت برخاست و در این راستا با ایران و نیز كشورهای میانه رو ( و غرب گرای ) عرب به عنوان "‌ كشورهای مرتجع "‌ شروع به مقابله و مخالفت كرد.

انگلستان پس از خروج از عدن (‌یمن جنوبی)‌ ،‌نیروهایش را به بحرین منتقل كرد و بدین ترتیب پس از عدن ،‌مجمع الجزایر بحرین به عنوان پایگاه مهم انگلستان در شرق سوئز و خلیج فارس مطرح شد . مدتی بعد در ژانویه 1968 ،‌پس از اینكه انگلستان اعلام كردكه نیروهایش را تا پایان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد كرد،‌ دولت ایران از این تصمیم استقبال كرد و اعلام كرد كه از حق حاكمیت خود بر بحرین منصرف نشده است. سپس،‌ با طراحی و هدایت انگلستان قرار شد فدراسیونی متشكل از نه شیخ نشین جنوب خلیج فارس و از جمله بحرین در قالب یك كشور واحد پس از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه تشكیل شود،‌بویژه شیخ بحرین با ابراز ناخشنودی از مسأله خروج آتی نیروهای انگلیسی ،‌و ادعای مالكیت ایران بر بحرین آن را یك مشكل امنیتی برای آینده مجمع الجزایر دانست و بنابراین حل این مشكل را پیوستن بحرین به فدراسیون یاد شده دانست .  

عكس‌العمل ایران نسبت به تشكیل این فدراسیون با شركت بحرین قابل پیش بینی بود؛‌ چرا كه بر خلاف موضعگیری همه كشورهای عرب ، ‌ایران با تشكیل چنین فدراسیونی مخالفت كرد . اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه ایران در تاریخ 17 تیرماه 1347 در بیانیه رسمی شدیداللحنی اعلام داشت: "‌ ایجاد چیزی به نام فدراسیون امارات خلیج فارس با شركت جزایر بحرین از دیدگاه ایران مطلقا قابل قبول نیست ".

محمدرضا شاه نیز به نوبه خود اعلام كرد ایجاد این فدراسیون چیزی جز یك اقدام استعماری و امپریالیستی و تلاش برای بازگشت انلگیس به منطقه از "‌درب پشتی " منطقه نیست. او هشدار داد كه ایران در صورت لزوم برای حفظ منافع تاریخی و حقوق سرزمینی خود قدرتمندانه اقدام خواهد كرد.

در این میان‌، مذاكرات آشكار و پنهان میان ایران ،‌انگلستان ،‌عربستان سعودی و آمریكا انجام می‌گرفت . یكی از مواضع موجود بر سر حل مسأله بحرین – جدا از سیاستهای استعماری انگلستان – حمایت عربستان سعودی (‌به عنوان كشور عرب با نفوذ منطقه ) ‌از خواسته‌ها و آمال شیخ بحرین و نیز مرز آبهای سرزمینی و فلات قاره دو كشور بود. تضاد منافع دو كشور چنان بودكه شاه برنامه دیدار رسمی‌اش از عربستان سعودی را در اوایل سال 1968 (‌1347) به تعویق انداخته بود. بالاخره با مذاكرات طرفین اولین قدم قابل توجه در حل اختلافات دیرین دو كشور بر سر مرز فلات قاره و مالكیت جزایر فارسی و عربی در تاریخ 24 اكتبر 1968 با امضای یك موافقتنامه انجام گرفت . مذاكرات و توافقهای پنهانی بین ایران و انگلستان و آمریكا و نیز امضای توافقنامه فوق باعث شد ایران در مورد مسأله بحرین كوتاه بیاید و تا اندازه‌ای عقب نشینی سیاسی كند.

شاه در دیدار رسمی خود از هندوستان ،‌در یك مصاحبه مطبوعات در "دهلی نو"‌ در تاریخ 4 ژانویه 1969 اعلام كرد كه "‌ اگر مردم بحرین خواهان پیوستن به كشورم [ ایران ]‌ نباشند"‌ ایران از ادعاهای سرزمینی اش نسبت به این جزیره خلیج فارس دست خواهد كشید. وی گفت چنانچه سیاست بین المللی خواهان آن باشد،‌ ایران نیز خواست مردم بحرین را می‌پذیرد . شاه تأكید كرد كه ایران مخالف استفاده از زور برای حل مسأله ارضی بحرین است. وی در پاسخ به این سوأل كه آیا او پیشنهاد انجام یك انتخابات عمومی یا رفراندومی در رابطه با كسب نظر مردم بحرین را دارد یا خیر پاسخ داد:‌

من نمیخواهم دراین زمان وارد جزئیات مربوط به این سوال بشوم ؛ ولی هر نوع وسیله ای كه بتواند به یك روش رسمی و مورد پذیرش شما و ما و تمامی جهان نشانگر خواست مردم بحرین باشد،‌ مطلوب خواهد بود.

وی در ادامه پاسخ به سؤال فوق اشاره كرد كه بحرین 150 سال پیش به وسیله انگلیس از ایران جدا شد واكنون خودش در حال ترك خلیج فارس است، ولی انگلیس نمی‌تواند آنچه را كه از ایران بازستاده بدون رضایت این كشور به طرف دیگری بدهد و در عین حال ،‌ ایران پس از خروج انگلستان در پی اشغال بحرین نخواهد بود،‌ بنابراین چنین حالت و دوره‌ای یك وضعیت غیر امنیتی ایجاد خواهد كرد. این سخنان و اظهار نظرهای رسمی شاه نشان دهنده رسیدن به یك نقطه سازش و توافق منطقه‌ای بین شاه و قدرتهای بزرگ و در عین حال زمینه سازیهای لازم افكار عمومی برای حل نهایی مسأله بحرین از طریق جدایی آن از خاك ایران بود. در آن شرایط زمانی ایران نمی‌توانست از طریق نظامی بحرین را بازستانی كند،‌ این اقدام عواقب خطرناكی برای ایران در پی داشت. مسلمان انگلستان به عنوان یك قدرت بزرگ استعماری اجازه چنین اقدام جسورانه‌ای را به ایران نمی‌داد،‌ ضمن اینكه این كار تمام كشورهای عربی را (‌اعم از تندرو و محافظه كار )‌ علیه ایران متحد و هم پیمان می‌ساخت . این در حالی بود كه ایران در آن دوران درگیریهای ارضی و مرزی و سیاسی گسترده ای با عراق داشت. از طرف دیگر این اقدام نظامی ایران برخلاف اصول سازمان ملل متحد بود كه ایران نیز عضو فعال آن به شمار می‌رفت .

بنابراین شاه با توجه با سازشهای پنهانی انجام شده و شرایط زمانی ،‌ راه حل سیاسی را برگزید . چنانكه حدود نه ماه پس از مصاحبه دهلی نو‌،‌ شاه در زمستان سال 1348 (‌اوایل 1970) مجددا در مصاحبه‌ای خواستار حل مسأله برحین از طریق كسب نظر مردم بحرین به طور رسمی به وسیله سازمان ملل متحد شد. بالاخره پیشنهاد رسمی شاه از طریق گفتگوهای بعدی ایران با انگلستان و دبیركل سازمان ملل (‌اوتانت ) ‌در اوایل سال 1970 به نتیجه نهای رسید ایران در تاریخ 9 مارس 1970 (‌ 9 اسفند 1348 ) ‌رسما مساعی جمیله دبیركل سازمان ملل را برای استعلام نظرهای واقعی مردم بحرین از طریق انتصاب یك نماینده ویژه خود برای انجام این مأموریت خواستار شد.

انگلستان در تاریخ 20 مارس موافقت رسمی خود را با انجام پیشنهاد دولت ایران به اوتانت دبیركل سازمان ملل اعلام كرد . وی نیز در همان روز پس از مشورت با نمایندگان ایران و انگلستان اعلام كرد "‌كه او مساعی جمیله خود را تأخیر انجام خواهد داد "‌ . پیرو آن ،‌او شخص "‌ ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی "‌ (‌دیپلمات ایتالیایی )‌ معاون دبیركل و مدیر كل دفتر اروپای سازمان ملل در ژنو را به عنوان نماینده ویژه خود در كسب آراء‌مردم بحرین منصوب كرد. ضمنا وی از سوی ایران و انگلستان در راه انجام دادن مسئولیت خود و ابراز نظر و تصمیم نهایی‌اش در مورد حل مسأله بحرین ،‌ اختیار تام گرفت.  

نماینده ویژه دبیركل در امور بحرین ،‌ در رأس یك هیأت پنج نفری عازم آن جزیره شد و از 29 مارس تا 18 آوریل 1970 به نظر خواهی گزینشی و گفتگو با گروههای منتخب سیاسی – اجتماعی بحرین پرداخت . ذكر این نكته ضروری است كه برخلاف ادعای برخی منابع خارجی مبنی بر مراجعه به آراء‌ عمومی از طریق (‌رفراندوم )‌ یا انتخابات عمومی ،‌این امر صحت ندارد،‌ بلكه به همان روش محدود گزینشی یاد شده انجام گرفت .

پس از نظرخواهی از مردم بحرین ،‌ گیچیاردی داده‌ها و نتایج كسب شده را در گزارشی به دبیركل تسلیم كرد تا بر اساس آن تصمیم نهایی درباره سرنوشت بحرین اتخاذ شود.

در گزارش مذكور آمده بود:‌ هیأت اعزامی دریافتند كه مردم بحرین پیشنهاد و درخواست ایران و انگلستان برای نظرخواهی و مساعی جمیله سازمان ملل را در این راه مورد ستایش و تقدیر قرار دادند،‌ هیچ گونه تلخكامی و خصومتی از سوی مردم بحرین نسبت به ایرانیها مشاهده نشد و اظهار امیدواری شده بود كه "‌ ادعای [ مالكیت ]‌ ایران [ بر بحرین ]‌ یكباره و برای همیشه كنار رود "‌ . ضمنا آمده بود كه مردم بحرین پس از حل مسأله بحرین ، ‌خواستار روابط نزدیكتر خود با سایر كشورهای عرب و نیز ایران هستند، ‌اینكه خواهان یك "‌ كشور مستقل و با حاكمیت كامل " سیاسی هستند و بالاخره اینكه اكثریت تام مردم احساس می‌كنند كه بحرین یك كشور عربی است . ضمنا در گزارش نوشته شده بود كه هیأت اعزامی به تفاوتهای مختصری در نظر جمعیت شهری و روستایی بحرینی‌ها پی برده‌اند،‌ از جمله در مورد ایرانی تبارها ،‌افراد دارای تحصیلات بالا و گروهها دیگر اجتماعی؛ ولی این تفاوتها از نظر نتیجه‌گیری نهایی اعضای هیأت جنبه حاشیه‌ای (‌و نه اساسی )‌داشتند.

رئیس هیأت اعزامی ،‌گزارش خود را با این نتیجه گیری به پایان رسانده بود كسب نظر و مشورتهای وی در بحرین "‌ او را متقاعد كرده است كه اكثریت تام مردم بحرین خواهان شناسایی هویتشان در یك شورا كاملا مستقل و دارای حق حاكمیت و آزاد برای ایجاد روابطشان با سایر كشورها می‌باشند"‌. گزارش یاد شده از سوی دبیر كل به شورای امنیت ارجاع شد و شورای امنیت نیر با استناد به نتیجه گیری نهایی گزارش تدوین شده مفاد آن را راجع به استقلال بحرین و جدایی‌آن از خاك ایران در تاریخ 30 آوریل 1970 مورد تأیید و تصویب قرار داد.  

ایران نیز در ماه مه (‌اردیبهشت 1349 ) برای شناسایی رسمی قطعنامه شورای امنیت در مورد استقلال بحرین در جدایی از خاك كشور دست زد. چنانكه هیأت دولت قطعنامه‌ای را به منظور تصویب تصمیم شورای امنیت به مجلس شورای ملی تقدیم كرد.

این قطعنامه در تاریخ 24 اردیبهشت 1349 با 187 رأی مثبت و چهار رای منفی ( از كل 101 نماینده حاضر ) به تصویب مجلس شورای ملی رسید. مجلس سنا نیز در 28 اردیبهشت ماه آن را به اتفاق آراء ( 60 رأی كل نمایندگان ) تصویب كرد نمایندگان مخالف از سوی جناح پان ایرانیسم به رهبری محسن پزشكپور رهبری می‌شدند.  

 

حاكم بحرین برای اولین بار در آذرماه 1349 (دسامبر 1970) ‌از ایران بازدید كرد و موافقتنامه اولیه مربوط به فلات قاره دو سرزمین به امضا رسید. موافقتنامه اصلی و نهایی پس از مسافرت اردشیر زاهدی (‌وزیر امور خارجه )‌ به بحرین در خرداد ماه 1350 امضا شد . این موافقتنامه برای ایران و هم برای بحرین از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود ،‌ چرا كه تعداد میدانهای نفتی واقع در مناطق نشانه گذاری شده قابل توجه بود از نظر بحرین و ناظران نفتی نیز همكاریهای ایران و بحرین در زمینه اكتشاف استخراج نفت در مناطق همجوار خط نشانه‌گذاری شده اهمیت فراوان داشت.  

اعلامیه استقلال بحرین در تاریخ 14 اوت 1971 منتشر شد . دولت ایران تنها یك ساعت پس از استقلال بحرین آن را به رسمیت شناخت . یك روز بعد (‌15 اوت )‌،‌ بحرین و انگلستان یك قرار داد دوستی با هدف ( مشورت ) در مواقع ضروری با یكدیگر امضا كردند! بدین ترتیب ،‌ مسأله بحرین پس از یك و نیم قرن منازعه و كشمكش به نقطه حل رسید دلیل آن نیز از نظر سیاسی ،‌ سازش و توافق پنهانی انجام شده بین ایران و قدرتهای غربی بر سر نقش آتی ایران در منطقه خلیج فارس و اعطای امتیاز به ایران درباره یك مسأله دیگر ارضی كشور یعنی جزایر سه گانه بود. در واقع باید گفت بحرین قربانی یك بده و بستان سیاسی شد و آخرین بخش جدا شده از خاك ایران در دوران معاصر بود
 
 
 
۱۳۸۶-۰۴-۳۱ ۰۷:۰۷:۳۷
ظاهرا قراردادهای ترکمانچای و گلستان هم 100ساله بوده و مدت آنها منقضی شده است لطفا پیگیری فرمایید (33764)
 
۱۳۸۶-۰۴-۳۱ ۰۸:۱۸:۲۸
چگونه در خالی که هیچ نظرخواهی ای از مردم بحرین درباره استقلال آن صورت نگرفته است می توان این قسمت از خاک ایران را از آن جدا کرد ؟ (33765)
 
علی روندی
۱۳۹۱-۰۲-۲۳ ۱۲:۴۰:۵۷
بحرین ملک ابدی ایران است و در شرایط فعلی که آنها برای جزایر ایرانی دندان تیز کرده اند با با طرح این مسئله میتوان مقابله به مثل کرد در صورت باز گشت بحرین به آغوش میهن ما علاوه برمالکیت بر خلیج همیشه فارس خود به خود همچنان صاحب جزایرسه گانه خواهیم ماند (779754) (moderator18)
 
طیبی
۱۳۸۶-۰۴-۳۱ ۰۸:۲۵:۱۵
متاسفیم که در این نوشته نه چندان مستند مرتب سخن از حمله اعراب می شود در حالیکه بسیاری از نیروهای اسلام ایرانی بودند و این لشکریان اسلام بودند که به نیروهای شاهنشاهی که شاه آن نامه پیامبر (ص ) را پاره می کند و مردم ایران بیشترین کمک را برای سقوط نظام شاهی به لشکریان اسلام نمودند. (33766)
 
مهران
۱۳۸۶-۰۴-۳۱ ۰۹:۵۷:۳۴


اولا که لطف کنید قبل از درج مطلبتان یکبار آن را ویراست کنید تا این همه غلط املایی در آن نباشد.
دوما ممنون از اطلاعات خوبی که در این مورد به آگاهی ما میرسانید.
سوما : دوستان عزیز ! تا آنجایی که اطلاعات تاریخی را بازگو نموده اید، حرجی بر شما نیست. اما در تحلیلتان که چرا شاه ایران با توجه به جو آن زمان مجبور به چنین خفتی بود اصلا موافق نیستم.
چرا؟..عرض میکنم :
سول : آیا شدت خطر شیوخ خائن منطقه و دشمنی بین المللی برای کشور ایران سال 1970 بیشتر بود یا در سی سال اخیر؟
سوال : ایا فراموش نموده اید که شاه ایران به پشتیبانی بیدریغ امریکا و اسراییل دلگرم بود؟
سوال : ایا فراموش کرده اید که شاه با ملک حسین ، انور سادات و .... چه ارتباط تنگاتنگی داشت؟
فکر میکنم نویسنده متن ناشیانه ( یا خدای ناکرده تعمدا) سعی در تطهیر محمدرضا خائن دارد.
دوستان! واقعا اگر قرار بود امام(ره) و سیستم کلی نظام جمهوری اسلامی با صدها برابر پتانسیل دشمنان انقلاب ، از فلسفه یی که شما برای محمدرضای بی نوا قائل شده اید، عمل کنند... اکنون خوزستان ملک طلق صدام حسین بود.
بهتر است به این نکته توجه داشته باشیم که شاه تمایلات ناسیونالیستی داشت اما همه این تمایلات زمانی که در تقابل با خواسته های اربابانش و سفارت امریکا قرار میگرفت رنگ میباخت. بنابراین (همانگونه که فرموده اید در مذاکرات پشت پرده ) آنچه که رخ داده این بوده است که امریکا و انگلیس برابر منافعشان به توافق رسیده اند و این توافق به نوکرشان ابلاغ شده و در نتیجه شاه باغیرت! ما بناگاه گوشت را تحویل گربه داده است.
دوستان متن تان یک چیز کم داشت و آن اینکه :
در تمام زمان حکومت دویست ساله قاجار چیزی نزدیک به دو میلیون کیلومتر مربع از خاک کشورمان از دست رفت که آخرین ان ،همین افغانستان بود. توجه داشته باشید که مساحت اکنون کشور 1648000 کیلومتر مربع است یعنی کمتر از کل آن چیزی که قجرها نفله نمودند.
اما... و اما :
همین یک تکه ناقابل بحرین که شاه بی کفایت پهلوی مثل اب خوردن تقدیم نمودند، ارزشش از تمام آن دو میلیون کیلومتر بیشتر است.
چرا؟
چون اگر بحرین از مام وطن جدا نمیشد ، برابر قوانین حقوق بین الملل دریاها ، تا دوازده مایل دریایی پشت جزیره بحرین ، یعنی سواحل آبی عربستان و قطر آبهای داخلی ایران بودند و بر این اساس از دوازده مایل دریایی پشت جزیره بحرین یک خط به تنگه هرمز و یک خط به دهانه اروند میکشیدند و تمام آن محدوده ای که در این مثلث عظیم قرار میگرفت ملک طلق ایران بود ، به تعبیر دقیقتر حدود 70 در صد مساحت خلیج فارس خاک ایران بود و از این رهگذر :
1-70درصد منابع گازی و هیدروکربنی خلیج فارس متعلق به کشورمان بود
2- 70 درصد منابع پروتئینی این محدوده متعلق به ایران بود.
3- تمام تردد آبی کشتی های غیر ایرانی ( اعم از عراق، کویت ، عربستان و یا کشتی های دیگر کشورهای جهان) یا میبایست با دادن حق عبور از آبهای ایران عبور میکردند و یا میبایست از آبراهه بین ایران و قطر ( بین بحرین و قطر) عبور میکردند.
4- اکنون دیگر نگران مکیدن بی وقفه منابع گازی توسط قطر نبودیم.
5- اکنون دیگر شاهد حضور گله های ناوهای امریکایی در خلیج نبودیم
6- تمام صنعت مروارید خلیج به ما تعلق داشت
7- اگر یکبار عزیزان به نقشه بحرین توجه نمایند متوجه خواهند شد که این جزیره با موقعیت فوق سوق الجیشی خود میتوانست اهرم فشار ایران برای ایجاد پایگاههای نظامی و کنترل دولتهای مرتجع منطقه باشد.
باز هم بگویم؟....
اما شایسته نیست که محمدرضای ملعون را از ارتکاب چنین ((ابر جنایتی)) مبرا نمایید. (33774)
 
۱۳۸۶-۰۴-۳۱ ۱۳:۲۹:۲۲
به نظر بنده شاه از سياست خوبي استفاده نمود.وي چون ميديد كه بحرين از دست رفته و براي او ارزشي نداردبا معامله اي كه انجام داد جزاير سه گانه را كه اهميت استراتژيك بيشتري براي ايران داشت را با بحرين عوض نمود . (33791)
 
محمد
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۱-۰۱-۲۲ ۱۲:۵۶:۲۸
اولا، جزایر سه گانه که برای ایران بوده اند. و حاکمیت ایران بر بحرین خود تاییدی بر این ادعا است و موضع ایران را تقویت میکنه.
ثانیا، حتما یه سر به نقشه بزن. اون سه جزیره کلا اندازه نوک سوزن هستند. در حالی که بحرین اندازه تهرانه.
ثالثا، بحرین نفت و گاز داره.
رابعا، مالکیت دو نقطه در دو سوی خلیج فارس یعنی کل آبهای بین آنها جزو قلمرو ایران است و تمامی عواید آن متعلق به ایران است.
خامسا، مگه الان ادعای امارات برای تملک جزایر سه گانه تموم شده؟ تازه ادعای خلیج عربی هم بهش اضافه شده.
به نظر من کل اون چیزایی که قاجار داد با بحرین برابری میکنه. (734086) (moderator18)
 
رضا
۱۳۸۶-۰۴-۳۱ ۱۵:۰۶:۲۲
جاي بسي خرسندي است كه سرانجام اين حرف ناگفته و عقده ي خفته در دل را كسي از اصحاب رسانه فرياد كرد .
آري در سال هايي چند كه دراين اواخر بر ما گذشته است دائما بر سر اين كه خاك ما از آن اعراب نيست و خليج ما نامش عربي نيست . گفتيم و نشنيدند . . .
و بنده و امثال بنده خون دل ها خورديم كه چرا تا اين حد منفعلانه بايد در برابر اين نورسيدگاني كه كل عمرشان به يك صده هم نمي رسد ، عمل كرد .
همان گونه كه مقام معظم رهبري گفتند : هرگاه در برابر دشمن يك قدم عقب نشيني كنيد قطع يقين آن ها يك قدم به جلو خواهند آمد .
هر چه اينان كنفرانس و سمينار گرفتند و از مالكيت خاك ايران سخن گفتند و ما تماشا كرديم بس است .
بايد اين حرف و حقيقت هاي مشابه آن را خيلي زودتر از اين ها مي گفتيم و مي شنيدند .
وقتي حقيقت هاي بزرگي همچون سرقت بحرين از خاك ايران را نگفتيم ، اين نوباوگان پادوي امريكا را در بيان دروغ هاي بزرگ و بزرگ تر جري تر كرديم و در تهمت و اهانت به ملك و مملكتمان گستاخ ترشان نموديم .
عزيزان خواننده بدانند كه حقير بيش از بيست سال با اعراب همنشين بوده و آداب و افكار ايشان را با ذره بين تحقيق واكاويده ام .
و نه تنها از مسير رسانه و مكتوبات تاريخي و معاصر بلكه در زندگي روزمره با ايشان نشست و برخاست داشته ام و تحقيقا عرض مي كنم:
1- به فرموده ي حضرت علي (ع ) در نهج البلاغه : عرب را قوم پرستي و نژادپرستي اش هلاك كرده است .
آري هيچ قومي به قدر اينان(( در زبان و لفظ)) به نژاد و قوميت معلوم الحال خويش نمي نازد و در مقابل نيز هيچ قومي به قدر اينان در برادرفروشي و خيانت به هم قبيله ي خود جسور و گستاخ نيست .
اين قوم تنها قومي هستند كه بزرگ ترين پيامبر تاريخ انسان را كه به لطف خدا همچون نعمتي بر خاكشان باريده بود . مسموم ساختند و پس از آن نيز تا يازده نسل متوالي فرزندان پيامبر خويش را ( رحمت الله عليهم اجمعين ) از ميان برداشتند و امروزه نيز حتي به آرامگاه ايشان رحم نمي كنند .
اينان از يك سو در هوچي گري و عرب پرستي خويش داد سخن (( و فقط سخن)) سر مي دهند و از سوي ديگر در برابر كشته شدن روزانه ي كودكان و زنان مردان عرب در لبنان و فلسطين به تماشا نشسته و خود را به كارهاي شعاري و روزنامه اي و رسم كاريكاتور و محكوم كردن هاي لفظي دلخوش كرده اند .
البته از حق نبايد گذشت كه اگر مردم لبنان و فلسطين خود به مقابله برخيزند و مسلحانه از خود دفاع كنند اعراب ((برادردوست و عرب پرست ! )) في الفور به حمايت از اسرائيل برخاسته و اعراب لبنان و فلسطين را در رديف تروريست ها رده بندي مي كنند تا به تريز قباي آمريكا و اسرائيل برنخورد .
مي خواهم پاسخ آقاي شريعتمداري را بدهم كه پرسيده بودند هدف اينان از عنوان كردن موضوع جزاير سه گانه ي ايراني چيست ؟ عرض كنم :
جناب آقاي شريعتمداري !
موضوع اين است كه اعراب مورد سئوال شما بيش از 2000 سال است كه نسبت به همسايه ي بزرگ و فرهيخته ي خود كه در فرادست خليج نشسته و هميشه بهترين شرايط انساني و الهي را شناخته و انتخاب نموده رشك و حسادت دارند .
اينان علي رغم همه ي كمبودهاي فكري و فرهنگي در قوم عرب ، خود را رقيب ! و حتي گاهي برتر از همسايگان خود مي خواسته ومي خواهند .
اينان حتي از اين كه ايرانيان با انتخابي صحيح ، پيامبر ايشان ! را اتخاب كرده و در مريد بودن به حقيقت از ايشان پيش گرفته اند ناراحت اند .
حتي تفكراتي در اين قوم وجود دارد (تحقيقا و به تجربه ي شخصي عرض مي كنم ) كه گويي هنوز در ايران هر زو صبح خسرو پرويز از خواب بر مي خيزد و نامه پاره مي كند .

مطلب ديگر اين كه برخي از مردم اين كشورها كه دچار انحرافات نژادي هستند از اين كه مي بينند ايرانيان شيعه در علوم مختلف و در زمينه هاي علمي و فرهنگي صاحب محصول و صادرات اند و در جهان حرف هاي بسياري براي گفتن آفريده و مي آفرينند احساس كوچكي و تحقير مي كنند .
و به جاي اين كه تقصيرات و كوتاهي هاي سران خود را ببينند در عوض ايران را به عنوان كشوري كه بايد! ضعيفتر از اعراب باشد اما قوي تر است حسودانه مورد اشاره قرار مي دهند كه ((ببينيد اين ايراني هاي مجوس ! چقدر در علم ، تكنولوژي ، سياسيت خارجي و ... از ما جلوتر هستند ؟ ببينيد اينان چه شجاعانه در برابر قدرت هاي ديگر مي ايستند ؟و . . . ))
اما افسوس كه به جاي نتيجه گيري درست از شرايط فرهنگي مردم ايران باز هم به جاي رقابت سالم دست به حسادت نژادي مي زنند و نسبت به ما رشكين تر مي شوند .
بايد به اين ها گفت كه ما مردم ايران يك فرق عمده و بزرگ با شما داريم و آن هم توانايي و جسارت درگير شدن با قدرت هاي الهي و غيرحق است . ما مردم ايران اگر حاكم نا بكاي همچون شاه داشته باشيم بر مي خيزيم و خون مي دهيم تا ريشه كنش كنيم . ما مردم ايران وقتي كه هنگامه ي عمل باشد به مقاله نويسي و چاپ كاركاتور بسنده نمي كنيم . ما عمل مي كنيم . ما صدامي را كه دو روزه كشوري همچون شما را فتح مي كرد . سي هزار روز زمين گير مي كنيم . حتي با وجود اين كه بسياري از شما اعراب يا برايش كف و هورا مي كشيديد يا برايش تبر و نفر فراهم مي كرديد .
حتي با وجود اين كه قدرت هايي كه اسمشان هم خواب شما را آشفته مي كند ، تمام قد در تن ارتش صدام حلول كرده بودند .
ايراني با شما فرق دارد چون جسارت و شجاعتي دارد كه شما نمي خواهيد داشته باشيد . بد نيست بدانيد همين شريعتمداري اي كه امروز در مورد بحرين براي شما نوشته است مانند روزنامه نگاران شما نيست كه تنها و تنها دست به نوشتن بزند او يكي ايرانياني است كه براي از ميان برداشتن شاه ظالم كشورخود زنداني شده و شكنجه شده است . ما مرد عمليم و نجابت ورزي با همسايگان ، نه همچون شما اهل حرافي و خيانت ورزي با هم نژادان خود و حسادت ورزي به همسايگان .
بهتر است دست از حسادت برداريد و كمي از رختخواب رخوت و از اندام چاق آسودگي تان بيرون آييد تا همچون ما سربلند و سرافراز باشيد .
تقصير ما نيست كه بر روي خاك كره ي زمين حتي يك روي قوطي كبريت هم جمله ي made in arab... نوشته نشده است .
تقصير ما نيست كه شبه جزيره ي عربستان بزرگترين وارد كننده مواد پخته ي غذايي و بزرگترين صادر كننده ي مواد خام نفتي است .
تقصير ما نيست كه با روند فعلي سردمداران تان صد سال بعد فقيرترين و ذليل ترين قطعه ي زمين خواهيد بود .
تقصير ما نيست كه فربه ترين و تن آساترين حاكمان زمين حاكمان شما هستند .
اين تقصير خودتان است كه در قبال نالايقي حكامتان زانوي ضعف بر زمين زده و حكامي همچون صدام را سال هاي سال تحمل مي كنيد اما جسارت درگيري با ظالم را به خود نمي دهيد .
4- آقاي شريعتمداري !
پاسخ پرسش شما را به طريقي ديگر نيز مي توانم بدهم كه البته به زماني ديگر موكول مي كنم تا اگر سايت الف اين مطلب را ارائه كرد مطلب بعدي را عرض كنم .

و اما موضوع ديگر اين كه ما اصحاب رسانه بايد از ابتدا همين گونه مقتدرانه برخورد مي كرديم تا اينان به جاي آن كه (در مورد نام خليج و يا جزاير سه گانه) طراح سئوال باشندو ما پاسخ دهنده در عوض ما طراح باشيم و ايشان مطروح .

بايد پرسيد چگونه كشوري همچون عمان كه هنوز قدمت اش به 100 سال هم
نرسيده است بايد موجب شود تا درياي هزاران ساله ي جنوب ايران كه درياي هرمز نام دارد ( دريايي كه از تنگه ي هرمز آغاز مي شود ) به نام اين نورسيده ي ر يزجثه نام گذاري شود ؟

در واقع بايد چنان عمل كنيم تا :

همگان بدانند كه اولاموضوع مورد بحث : ((فارس )) بودن نام خليج فارس نيست بلكه موضوع اصلي ((هرمز )) بودن درياي ((عمان)) است .

ثانيا :
موضوع مورد بحث ايراني نبودن جزاير سه گانه نيست بلكه موضوع اصلي ايراني بودن بحرين است .
كه البته هر دو موضوع فوق غيرقابل انكار و كاملا مستند است و هنوز جوهر اسناد بحرين و همچنين كفن محمدرضا پهلوي خائن و دستان جسدش كه قرارداد ننگين را با آن امضاء نمود هنوز خشك نشده است . (33799)
 
مجید
۱۳۸۶-۰۵-۰۲ ۱۶:۱۵:۵۰
اقای رضا پژوهش مطالب شما احساسی و ناشی از حس قوم پرستی شدید تان بود.
این کشورهای عربی به قدری در شرکتهای بزرگ دنیا سرمایه گذاری کرده اند که تا ابد الدهر خوش و سرمست باشند. اما شما خود چه کرده اید که همه ایرانیها سر ودست می شکنند که به دبی و .... بروند و پولشان را انجا سرمایه گذاری کنند. (34045)
 
رضا
۱۳۸۶-۰۴-۳۱ ۱۵:۱۰:۳۷
مقايسه ي اهميت بحرين و جزاير سه گانه خيلي ساده است :
1- اگر بحرين جزو ايران است : ايران در دوسوي خليج فارس است و خليج فارس جزو خاك ايران مي شود .
اما اگر سه جزيره جزو ايران باشد اين طور نيست .
2- ارزش خاك متصل به خشكي بسيار بيش از جزيره است زيرا اتصال به راه هاي مواصلاتي امنيت و مالكيت كشور را قطعي مي كند اما جزيره نه هميشه به سادگي مي تواند مورد تعرض قرار گيرد و به لحاظ امنيتي آسيب پذير تر است .
پس نظر كسي كه كار شاه را خوب مي داند نظر كودكانه و ساد لوحانه اي است . من نظر آقاي مهران . م را تاييد مي كنم . (33800)
 
رضا پژوهش
۱۳۸۶-۰۵-۰۱ ۱۲:۴۲:۱۷
با سپاس از سايت الف كه مطلب قبلي بنده را(هرچند با اندكي تلخيص) خطاب به آقاي شريعتمداري ارائه نمودند .

بنا به قولي كه در همان مطلب به آقاي شريعتمداي داده بودم . پاسخ ديگري به پرسش مدير مسئول روزنامه ي كيهان دارم كه هر چند مختصر است اما به گمانم از زاويه اي ديگر موضوع را روشن مي نمايد .

جناب آقاي شريعتمداري !
پرسيده بوديد كه چرا اعراب موضوع جزاير سه گانه را مطرح مي كنند ؟

بنده در ابتدا پاسخ شما را با طرح چند پرسش ارائه مي كنم . و در پايان نيز يك پاسخ مستقيم دارم .

و اما پاسخ شما :
در اين باره اگر بخواهيم به جواب برسيم بهتر است پرسش هاي زير را پاسخ دهيم تا جواب يافت شود :

1- چرا اكثر اعراب و سران ايشان در مقابله با دشمنان ضدمسلمان و ضدعرب خود (همچون امريكا و اسرائيل ) ذليل ترين ملت ها هستند . اما درعين حال تنها قومي هستند كه در زمانه اي كه دشمن قسم خورده ي خارجي خاك ايشان ( عراق ) را فتح كرده ، در كشتن عرب هاي هم ميهن و يا هم نژاد خود در عراق ، حتي از اسرائيليان هم پيشي مي گيرند ؟

2- چرا در همان حال كه براي پهن كردن فرش قرمز در پيش پاي روساي دشمنان
حربي هر كدام يك سر فرش را گرفته اند . از ديگر سوي در بريدن سر شيعيان عرب در عراق از يكديگر سبقت مي گيرند ؟
3- چرا اينان كه نازش و افتخارشان به خنجر و شمشير است و آن را نماد قوم خويش مي دانند تنها به كارگيري آن را بر حلقوم ضعيفان هم وطن و هم نژاد خود روا مي دارند ؟

4- چرا اينان در هياهوهاي تبليغاتي در دفاع از فلسطين و لبنان گوش فلك را كر مي كنند اما هنگام جنگ كه مي شود دلاك و مشت مالچي اسرائيل مي شوند ؟

براي آسان تر رسيدن به پاسخ سئوالات جمله ي شريف زير را تقديم مي كنم كه :

شخص جبون و ترسو را پنج نشانه است :
- دفاع نكردن از مظلوم
- حمايت از ظالم
- زورگويي به ضعفا و كودكان
- ستم كشيدن از زورگويان
- جنجال پيش از عمل و كناره جويي به هنگام عمل

با توجه مطالب بالا و جمله ي شريف مذكور
به سادگي پاسخ خود را خواهيد يافت :

اينان چيزي نيستند جزجمعي جبون ترسو كه در بي عرضگي محض دست و پا مي زنند و در وحشت كوچه هاي تاريك و خلوت بيكسي ، خود را از دامن دشمن خونخوار خود آويخته اند .
و چون مي دانند كه عنقريب خوراك همين گرگ ها خواهند شد از فرط وحشت و بي كسي آوازهاي كوچه باغي سر مي دهند .

جناب آقاي شريعتمداري !
در واقع همه ي اين ها نشانه ي همان چيزي است كه تلويحا در كلام و مقاله ي شما نيز آمده بود :

اين ادعاها چيزي نيست جز :
(( آوازهاي كوچه باغي )) (33892)
 
سید فرشید نعمت پور
۱۳۸۶-۰۵-۰۹ ۱۳:۳۵:۴۱
[bجای تشکر از برادر عزیز جناب آقای مهران م
که بسیار جالب پاسخ تمام مجهولات این نوشته را داده وجای سوالی را باقی نگذاشتند ودر جواب آنهائی که شاه وشاهزاده پرستند می گویم :اگر پهلوی عرضه داشت بحرین به این مهمی که الان اگر در دست ایران بود ما میتوانستیم ابر قدرتهارا از پای در آوریم را از دست نمی داد (34482)
 
فرزاد
۱۳۹۱-۰۳-۱۸ ۱۴:۲۳:۴۰
خیلی جالب که ما همش از بی عرضگی و بی کفایتی شاهان قاجار بر سر قرارداد ترکمانچای (بدون مطرح کردن حقایق پشت پرده و معرفی عاملان واقعی عقد چنین قراردادهایی - که شاهان قاجار تنها نبودند، بلکه وزرای خیانتکار آنان خیلی بیشتر مقصر بودند) داد سخن میدیم و هزاران فیلم و برنامه و سریال می سازیم، اما حتی یک بار هم از بی لیاقتی و بی عرضگی دیگر پادشاهان سر جدایی سایر مناطق و بخصوص بحرین که به لحاظ زمانی خیلی نزدیکتر به زمانۀ ماست، سخنی به میان نمی آوریم!!!!! تاسف آورتر آنکه نویسندۀ مطلب فوق جوری مطلب رو نوشته که انگار شاه و اطرافیانش نه تنها مجبور به این کار شدن، بلکه خدمت بزرگی هم به ایران کردن که با جدایی بحرین از ایران موافقت کردن!!!! دست گلشون درد نکنه با این خدمتی که به مملکتمون کردن!
حتی اگه این مطلب رو نذارین هم مهم نیست، فقط خواستم بدونین که مردم الان دیگه آگاهند و گول این جور لفاظی ها و تاریخ سازی های بعضی ها رو نمیخورند. متشکرم (821907) (moderator19)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.