نظر منتشر شده
۲۵
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 139224
روایتی از پنجمین کربلای ایران
بخش خبری الف، 22 دی 90
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۰۲
سنگيني شرايط دشوار پس از عمليات کربلاي ۴ ضرورت انجام عمليات ديگري را ايجاب مي کرد. عملياتي که پيروزي آن تضمين شده باشد و ضمنا از جنبه نظامي و سياسي بسيار ارزشمند باشد تا آثار نامطلوب عدم فتح کربلاي ۴ را جبران نمايد. با توجه‌ به‌ آمادگی‌ یگانها و نیروهای‌ داوطلب‌ برای‌ انجام‌ عملیاتی‌ دیگر پس از کربلای ۴، عملیات‌ "کربلای ۵" در مدتی‌ اندک‌ یعنی ‌۱۲ روز طرح ریزی شد.

خاطره ی متفاوت یکی از رزمندگان عملیات کربلای پنج، جعفر طهماسبی را به مناسبت ایام سالروز انجام این عملیات مرور می کنیم:

روز ۱۸ دیماه سال ۱۳۶۵ بود. قبل از ظهر یک دسته از غواص های تخریب که مسئولشان حاج ناصر اسماعیل یزدی بود و مامور به گردان رزمی بودند، سوارتویوتا شدند و رفتند به طرف خط شلمچه. من هم همراه اونها رفتم. وقتی رسیدیم، ظهرشده بود. نماز را داخل کانال خط اول خودمون به صورت فرادا خوندیم.

چون یک مقدار از مسیر را پیاده اومده بودیم، حسابی گرسنه بودیم. حاج ناصر، شهید صبرعلی کلانتر رو فرستاد غذا بگیره.

بچه های گردان حضرت علی اکبر(ع) که کنار ما بودند یک کیسه فریزر دستشون بود که داخلش برنج و گوشت بود. ما هم به خودمون وعده چلو گوشت داده بودیم که شهید کلانتر رسید اما گفت: با عرض شرمندگی، چون اول ما سجود داشتیم قبل از وجود، به آقایون سجودی غذا نرسید.عوضش وجودی ها دو نفره غذا بردن.

تا اینو گفت همه به او اعتراض کردند.گفتیم حالا ببینیم چی گرفتی. دیدیم یک بسته نون و دو سه جعبه خرما و یک جعبه هم کشمش. این شد نهار ما.

بعد شهید کلانتر با خنده رو کرد به اون بچه هایی که داشتند با ولع چلو گوشت با نوشابه می خوردند، گفت: زیاد هم خوشحال نباشید و حول ورتون نداره... شب درازه. حدسش درست بود غذاها خراب شده بود .خیلی ها موقع درگیری دنبال مکان تخلیه می گشتند.

خلاصه بعد از خوردن نهار با شهید سید محمد (شهیدسیدمحمدزینال الحسینی فرمانده گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام) برگشتم عقب. یعنی زیر پل هفتی هشتی که دسته شهید پیکاری اونجا بودند.

ساعت حدود ۵ بعدازظهر بود که دیدم یک تویوتا بالای پل ایستاد. مثل اینکه داره دنبال آدرس می گرده. اومد زیر پل دیدم شهید موسوی زاده است. بعد از روبوسی یک نگاهی به من کرد و گفت: امشب خبریه! گفتم: آره. زود بجنب تا دیر نشده.گفت :چیکار کنم.

گفتم: آقا سید داره دم منبع آب وضو می گیره .بدو موقعیت خوبیه.

سید موسوی زاده رفت و من هم از دور نگاش می کردم . معلوم بود سید محمد زیر باز نمیره، چون سیدموسوی زاده خودش فرمانده تخریب تیپ مسلم ابن عقیل بود. نمی دونم به سیدمحمد چی گفت که راضی شد. دیدم لبخند روی لبشه داره میاد. تا رسید گفت: جعفر یک دست لباس غواصی برام جور کن و رفت سمت ماشین تویوتا و چند لحظه ای با رانندش حرف زد.

راننده ماشین رو سروته کرد و رفت. سید هم رفت وضو بگیره برای نماز مغرب و عشا. بعضی از بچه های تخریب که وضوگرفته بودند لباس های غواصی را پوشیدند و صف های جماعت تشکیل شد. ساعت حدود شش بعدازظهر بود که صدای اذان شهید مهدی اسماعیلی پور فضا را پر کرد.

«الله اکبر...کبیرا ... والحمدلله کثیرا...حی علی خیرالعمل...خیرالعمل ولایتک یا ابالحسن».

مهدی اذان می گفت و بچه ها گریه می کردند. نماز اول که تمام شد، شهید سید محمد زینال الحسینی شروع کرد به صحبت کردن.

برادرها امشب شب عملیاته، شب سرنوشته، خیلی ها منتظر امشب بودند. خیلی ها چشمشون به شما و کار شماست. خانواده شهدا، امام عزیز، مردم شهید پرور. همه منتظر شنیدن خبر خوش ازجبهه ها هستند.

سید می گفت و اشک ها نم نم می ریخت تا که به اینجا رسید:بعضی از شما این آخرین نمازیه که دارند می خونند. نماز صبح فردا انشاءالله تو بهشت.

دیگه کسی آرام گریه نمی کرد. خود سید هم گریه اش شروع شد و با گریه گفت: امام عزیز ما گفته؛ به رزمندگان بگید شما کربلا می روید و من هم می آيم و اونجا با هم نماز می خونیم.دیگر سید محمد ضجه می زد.

فرمانده شجاع و کاردان تخریب لشگر ۱۰ سیدالشهداء(ع) شب عملیات کربلای ۵ داره ضجه می زنه - لحظات عجیبی بود، شب عاشورا را تداعی می کرد- فرمانده با التماس گفت: هرکی نمی تونه این مسیر چند کیلومتری داخل آب راه بره اصرار بر رفتن نداشته باشه، کارهای دیگری هم هست.

سید بعد از گفتن چند نکته جدی، برای توجیه بچه های غواص یک نفس عمیقی کشید و سینه اش را صاف کرد و گفت: رزمندگان ایام فاطمیه است.ایام شهادت مادر ما فاطمه(س) است - از اینجا به بعد صحبت سید با نغمه بود- مادر جون دست ما را بگیر.ما برای یاری دین خدا قدم تو جبهه گذاشتیم و مجلس را آماده کرد. خودش شروع کرد روضه خوندن.

سید محمد شب عملیات کربلای ۵ داره روضه حضرت زهرا(س) می خونه: زهرای من، زهرای من... دنبال حیدر می دوید... ازسینه اش خون می چکید...سید اینها رو گفت و از حال رفت. بعدش من روضه را ادامه دادم و سینه زدیم. یادش بخیر شهید پیکاری میونداری می کرد.

نماز عشا را با گریه بچه ها خوندن و بعد از نماز بین صف ها شام پخش کردن که فکر می کنم کالباس با نون بود و بعضی ها هم مثل شهید اربابیان چلوگوشت خوردند که ای کاش نمی خوردند.

ساعت حدود ۸ شب بود که شهید سید محمد گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند. بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن. شهید سیدمحمد یه داد زد: برادرها دیرشده .سریع سوار ماشین ها بشید.

بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند. شهید پیکاری رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده.

رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده؛ تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه. دیگه بچه هاسوار تویوتا بودند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود.

بچه ها با هم شوخی می کردند. مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند. من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها شروع کردم بخواندن این زمزمه: آتیش زدم به خرمنم؛ آی خرمنم آی خرمنم. همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند: آی خر تویی، آی خر تویی. گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه. دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه. اما با گریه، با ناراحتی.

گفتم: علی ترسیدی؟

اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد؛ هی می گفت: آی خرمنم، آی خرمنم. و گریه می کرد.

گفتم: رفیق ما «ام الرصاص» با هم رفتیم. حالت امشب فرق می کنه. درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت: جعفر دستم خالیه!

اون شب بچه ها رفتند. آخرین غواص که وارد آب شد من کنار شهید سید محمد بودم، دیدم کنار آب نشست و شروع کرد زیر لب برای بچه ها دعا کردن و به مادرش حضرت زهرا (س) التماس کردن.

ساعت نزدیکی های دوازده شب بود که درگیری شروع شد. تمام منطقه شلمچه با منورها مثل روز روشن شد. حجم آتیش روی نقطه ای که غواص ها رفته بودن متمرکز بود و شهید سیدمحمد توی کانال نگران. دیگه نتونست طاقت بیاره. دوید لب اسکله که پایین کانال بود و با قایق رفت سمت درگیری و گفت: تا نگفتم کسی جلو نیاد.

ما تو کانال موندیم، نماز صبح را خونده بودیم. اما هوا هنوز روشن نشده بود. با شهید حاج ناصر اربابیان اومدیم لب اسکله و گفتیم بریم اون طرف، چون هم نگران سید بودیم و هم غواص ها که یک دفعه دیدیم قایقی با سرعت از طرف دشمن به سمت اسکله میاد. از اون دور سکاندار صدا می زنه: بچه های تخریب، بچه های تخریب.

بند دلم پاره شد. گفتم ناصر حتما سیدمحمد یه چیزیش شده! تا اینکه قایق به اسکله رسید و سکاندار طناب و انداخت و ما گرفتیم. گفتم چیه سر و صدا می کنی؟ گفت: این غواص ها شهدای تخریب هستند که داخل آب بودن.

دیدم تمام سطح قایق را بدن های شهدا گرفته. لباس های سیاه غواصی به سرخی می زنه.اصلا حواسم نبود آخه دنبال سید بودم . توی اون نور کم که تازه خورشید داشت می اومد بالا که صبح روز ۱۹ دی ماه ۶۵ خودشو نشون بده. دیدم چهره آرام شهید علیرضا پیکاری را که پلک هاش رو هم افتاده و به آرامش رسیده بود.

دراین عملیات ۹ تن از رزمندگان گردان تخریب لشگر۱۰حضرت سیدالشهدا (ع) درشلمچه به شهادت رسیدند:
شهید علیرضا پیکاری-شهید سید محمدعلی موسوی زاده-شهید مهدی اسماعیل پور- شهید محمدحسن خدمتی- شهید صبرعلی کلانتر- شهید سید امین صدرنژاد- شهید مجید عسگری- شهید محمد مرادی- شهید محسن حدادی



منبع:خبرگزاری فارس
کلمات کلیدی : کربلای پنج الف دفاع مقدس
 
سردار تنها
۱۳۹۰-۱۰-۲۲ ۱۲:۱۳:۲۷
زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست.
خیلی زیبا بود دستتون درد نکنه
عجرتون با شهدای کربلای 5 (602979) (moderator19)
 
رضا
Malaysia
۱۳۹۰-۱۰-۲۳ ۱۸:۱۹:۲۷
زنده نگه داشتن یاد شهدا با ادامه راهشان میسر است. یکی از شهدای دفاع مقدس را یاد دارم که در آن موقع که هنوز رهبری عزیز، رییس جمهور بودند، چه ارادتی به ایشان داشتند و بعد از امام، بیشترین ارادتشان به ایشان بود گویا از همان موقع میدانست ایشان ولی امر مسلمین بعد از امام خواهند بود. تقریبا همه بچه جبهه ای ها اینگونه بودند. خوب یاد دارم به خاطر اینکه آقا نسبت به میرحسین نظر خوبی برای نخست وزیری نداشتند تقریبا بسیاری از اهالی جنگ با نخست وزیری او مخالف بودند. واقعا آدم وقتی دقت میکند، میبیند که بصیرت شهدا در آنموقع با آن امکانات کم، بسیار بیشتر از بصیرت ما با این همه وسایل ارتباط جمعی، بود. ادامه راه شهدا یعنی قرار گرفتن در مسیر زلال ولایت و تابع محض ولایت امر بودن است. (604196) (moderator22)
 
علی
۱۳۹۰-۱۰-۲۴ ۰۰:۲۱:۵۴
بصیرت امکانات نم خواهد ایمان می خواهد و یقین.
عمار و مالک در آن زمان کدام امکانات را داشتند ؟؟؟
با پیروی از ولایت عاقبت به خیر می شویم والسلام (604453) (moderator22)
 
علي رشيدي
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۰-۱۰-۲۵ ۱۲:۲۲:۱۴
سلام بر شهيدان و اخلاص پاكشان من كه خاطرات شهدا را مي خوانم تا آخر گريه مي كنم و حالا هم حالم و دلم گرفته . (605906) (moderator19)
 
صم.
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۰-۱۰-۲۲ ۱۲:۵۹:۵۷
سلام امیدوارم این شهدا تو اون دنیا جلوی ما ومسولان نظام و نگیرند که چرا... خدا به حق مادرشون خانم فاطمه زهرا "ما جوانان رو از همه زشتهای دنیا نگهداره مارو مثل شهدا رو سفید از دنیا ببره (603052) (moderator22)
 
Greece
۱۳۹۰-۱۰-۲۲ ۱۳:۱۱:۱۲
ممنون از درج این مطلب.ای کاش حداقل هر هفته یک مطلب در خصوص این فرشتگان آسمانی درج کنید تا ما بیچارگان کمی به خود بیائیم.... (603079) (moderator22)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۰-۱۰-۲۴ ۱۲:۳۴:۲۳
البته درست مثل همین که تفاسیر اضافه و به روز نداره خوبه، بعضی از خاطره ها مثل داستانه و بعد از خوندنش آدم از خوندنش شرم میکنه و به خودش میگه دیگه از این دست داستانا نمی خونم (604682) (moderator22)
 
iman
۱۳۹۰-۱۰-۲۲ ۱۴:۲۶:۵۷
کاش جوونا حرفشون شنیده میشد..اون‌وقت میدیدین که همین‌ جوون های فعلی هم که رقتنشون به جنگ رو رد می کنند در راه کشورشون و اسلام چه حماسه‌ها می‌‌آفریدند..کاش خط بین خودی و غیر خودی رو با تنگنظری ترسیم نمیکردید

به یاد فکه،به یاد مجنون،به یاد شلمچه (603171) (moderator22)
 
علی صیاد شیرازی
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۰-۱۰-۲۲ ۱۷:۲۴:۲۵
یاد یاران سفر کرده به خیر -بیائید مرد باشیم مثل آنها امام خود را در هر شرایطی یاری کنیم - بیائید مرد باشیم همانطوریکه آنها خمینی را تنها نگذاشتند ما هم خامنه ایی عزیز را تنها نگذاریم - همانطوریکه میثم و عمار و مقداد و مالک علی ع را تنها نگذاشتند . (603333) (moderator22)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۰-۱۰-۲۲ ۲۰:۱۶:۳۸
تشکر! نامشان، ذکرشان، یادشان همه زیباست! دل زنگ زده ما را نورانی می کند. کاش بتوانیم راهشان را ادامه دهیم. (603469) (moderator22)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۰-۱۰-۲۲ ۲۰:۱۸:۴۲
عالی بود. مردانی مطمئن با چهره هایی بدون تردید و ابهام، پاکیزه و با طروات مانند گل سرخ. (603470) (moderator22)
 
عادل رحیمی
۱۳۹۰-۱۰-۲۲ ۲۰:۴۷:۴۹
...کجا رفت تاثیر سوز دعا؟

کجایند مردان بی ادعا؟؟؟؟ (603487) (moderator22)
 
احمد
۱۳۹۰-۱۰-۲۲ ۲۳:۴۲:۳۷
در این عملیات بهترین نییروهای مجرب و آبدیده ما به شهادت رسیدند . خدا رحمتشان کند . (603630) (moderator22)
 
Russian Federation
۱۳۹۰-۱۰-۲۲ ۲۳:۴۵:۵۲
فکر کنید اگر اونها الان بودند و این شرایط مملکت رو می دیدند چی می گفتند؟ (603636) (moderator22)
 
علوی
۱۳۹۰-۱۰-۲۳ ۰۷:۵۶:۳۱
یادکنیم شهداروباذکرصلوات که دراین روزگارفتنه جاشون خالیه خداوندماروازشفاعتشون بهره مندگرداند (603808) (moderator22)
 
RAMIN
۱۳۹۰-۱۰-۲۳ ۰۹:۵۹:۴۱
سلام

به یاد همدرس وهم رزم شهیدم
زنده یادفریدون معظمی از لشگر انصارالحسین ع

افتادم که در کربلای 5 شهید شد
بااو در دبیرستان ابن سینای همدان در رشته تجربی درس می خواندیم
برای طرح کاد هم قراربود
به داروخانه بهزیست همدان برویم
که ایام بی او به تلخی گذشت
سالهاست که یاد وخاطره او همواره با من است
او وشهدای بسیار دبیرستان ابن سینای همدان (دبیرستان آمریکایی های سابق).
شهید عزیزمان در آن سن
مجموعه ای متبرک از فضائل اخلاقی ،کرامات وادب ونیز دانش بود
به مقاماتی از ورع دست یافته بود
و
اکنون کهکشان ها زیر برق نگاه اوست
واز مرز زمان ومکان ولامکان
درگذشته است...
به قول مولینا

کجائید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلائی
درآن بحرید کاین عالم کف اوست..
یاد همه شهیدان گرامی باد.رامین امینی زارع

التماس دعا (603852) (moderator22)
 
حسین
Sweden
۱۳۹۰-۱۰-۲۳ ۱۰:۴۲:۵۸
خوشابحال انانکه باشهادت رفتند.وبدابحال من بدبخت که با اونا بودم و ماندم.ماندم و دیدم که بعد از شهدا چه ها که نشد.خدایا منو به شهیدان برسون.شهدا دست ما را رها نکنید.شهدا در حق ما بیچارها بیمعرفتی نکنید.شهدا شهدا شهدا....... (603874) (moderator22)
 
alinezhad
۱۳۹۰-۱۰-۲۳ ۱۱:۱۷:۰۹
با سلام
عمليات كربلا5 پنج شنبه 17 دي شرئع شده بود نه 18 دي.
ولي باز هم خاطره خوبي بود.
ياد خاطره همرزم ، " شهيد سعيد جعفري" از لشكر41 ثارالله گران 419 گرامي باد.
ياد كنيد شهدا را بخصوص شهداي كربلا پنج با ذكر صلوات. (603897) (moderator22)
 
مرتضی اشرفی
۱۳۹۰-۱۰-۲۳ ۱۱:۳۴:۱۱
از شهدای نام برده شده شهید مجید عسکری همه وجود من بود اولین بار در پادگان ابوذر باهم آشنا شدیم. و شلمچه نا جوانمردانه او را از من گرفت. اما درهمه این سالها در وجودم زنده است و زندگانی می کند. مادرش در سال گذشته به رحمت خدا رفت در طول این بیست و پنج سال رخت سیاه را ازتنش بیرون نکرد. ممنون که یادی هم از این استثنای هستی کردید. ممنون. (603909) (moderator22)
 
برادر شهید
۱۳۹۰-۱۰-۲۳ ۲۱:۳۸:۵۹
با سلام
خاطره بسیار خوبی بود شب اربعین اشکم را درآورد
واقعا کسانی که به طرق مختلف به خون این شهدای بی مدعا و مخلص خیانت میکنند . فردای قیامت چه جوابی دارند . اصلافکر نمیکنند که روزی خواهند مرد و فقط خداوند است که نمیمیرد.من فکر میکنم اینان به مردن اعتقادی ندارند و یا براین باورند که دیگران میمیرند و ایشان تا ابد زنده اند!!!!!! (604326) (moderator22)
 
حسین
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۰-۱۰-۲۳ ۲۳:۵۹:۳۴
بسیاری از نیروهای مخلص بسیجی در این عملیات به شهادت رسیدند. یادشون به خیر. یاد می کنم از شهید محمد علی خانی از روستای مهدی آباد اردهال کاشان که در این عملیات شهید شد و بعد از سال ها جنازه اش پیدا شد. (604426) (moderator19)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۰-۱۰-۲۴ ۱۱:۱۴:۲۰
درود بر شهدا.این شهدا رفتند برای اینکه ایرانیان ملتی آزاد وسرافراز وقوی باشند.
آنها نزد خدا بلندترین مقام را دارتد .اگر می خواهیم در این دنیا نام آنها را با افتخار زنده نگهداریم باید ایران را کشوری آزاد و قوی وسالم به دور از هر نوع فساد و دروغ به آیندگان تحویل دهیم. (604630) (moderator22)
 
شاطری
۱۳۹۰-۱۰-۲۵ ۲۲:۵۹:۳۵
الان هم مملکت اسلامی را مردان مخلص، پر کار و کم ادعا اداره می کنند. همان شهدای زنده که بطور مدام از طرف بلندگو های تبلیغاتی رزیم های جنایتکار امریکا و اسرائیل که سرنخ تمام جنایت های جهان امروز در دست آنهاست مورد هتک حرمت و در مظان اتهام هستند. یاد شهدا بخیر از اولین تاآخرین آنها و مرگ و ذلت بر کافران و منافقان. (606593) (moderator19)
 
محسن فاریابی
United States
۱۳۹۰-۱۰-۲۷ ۱۷:۰۲:۳۱
سلام :عالی بود متن شما شادی روح شهدا صلوات (609725) (moderator19)
 
محمود كشوري
۱۳۹۴-۰۵-۲۷ ۱۲:۰۴:۱۷
سلام- درود خد بر شهدا (3123011) (alef-3)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.