نظر منتشر شده
۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 402267
از روزنامه خاطرات فرهادمیرزا معترض الدوله/6
نادانشجوی ناشی در محضر استاد دکتر شفیعی کدکنی
فرهاد طاهری*؛ 24 مهر 1395
تاریخ انتشار : شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۱
در هفته‌های نخستین دوران دانشجویی‌ام در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران (درطی ماه‌های مهر تا آذر 1370 ش) خیلی وقت‌ها، در میان هم‌کلاسی‌های خودم دانشجویی می‌دیدم باریک و بلندقامت، با شاربی کم‌پشت و نوک‌تیز و با فرق سری که نشانه‌های ریزش مو کم‌کم داشت خود را نشان می‌داد. عینکی تقریباً ته‌استکانی می‌زد و پشت شیشه عینک هم طبیعی است که چشمانش ریز به نظر می‌رسید. معمولاً هم کت نوک‌مدادی و شلوار سرمه ای با پیراهن طوسی راه‌راه می‌پوشید. صدای گرفته و خش‌دار و غیرشفافی داشت. وقتی حرف می‌زد باید دقیق به حرفش گوش می‌دادی! چون اگر کمی حواست پرت می‌شد کلماتش را متوجه نمی‌شدی. در طی روزهای هفته، همیشه این آدم جلوی چشم بود. چه در کلاس‌ها، چه در راهروی گروه ادبیات فارسی در طبقۀ چهارم و چه در سالن غذاخوری! هیچ‌وقت هم تنها نبود. مدام مشغول صحبت کردن با چند نفری بود یا داشت سربه‌سر کسی می‌گذاشت. ساکن تهران بود و چندباری نیز بعضی دوستان تازه‌یافته‌اش را که جملگی دانشجوی ادبیات فارسی بودند به منزلش دعوت کرد. چند شبی هم در خوابگاه میهمان همان دوستانی شد که به منزل خود دعوت کرده بود. نکتۀ جالب این بود که این آدم مطلقاً دوست نداشت از کتاب و درس و بحث سخنی به میان آید. کم‌ترین اظهارنظری هم در خصوص مطالب درسی یا شیوۀ تدریس استادان بر زبان نمی‌آورد. نه غیبت استادی را می‌کرد نه تعریفش را! همیشه هم بعد از پایان کلاس و بعد از حضور و غیاب که نامش خوانده نشده بود با نهایت ادب و تواضع می‌رفت نزد استاد و خواهش می‌کرد که نامش را استاد به فهرست حضور و غیاب کلاس بیفزاید و توضیح می‌داد که ظاهراً در آموزش دانشکده اشتباهی رخ داده که نام او از قلم افتاده است. چند باری هم گویا در جمع دوستان حرف‌هایی از دهان پرانده و همین موجب شده بود بعضی‌ها به دانشجو بودن او مشکوک شوند. تنها مدرکی که نشانه دانشجو بودنش بود و بعضی وقتی‌ها هم اگر مجبور می‌شد به‌عنوان کارت شناسایی دانشجویی به نگهبان دم در اصلی دانشگاه نشان می‌داد، کارت تغذیه بود. ظاهراً روزی به مسئول صدور کارت تغذیه مراجعه کرده و با دادن عکسی خواسته بود برایش کارت تغذیه صادر شود و مسئول فروش کوپن ناهار هم فقط در قبال رؤیت کارت تغذیه مجاز بود کوپن به دانشجویان بفروشد. یک روز سر کلاس بودیم که از حراست دانشگاه چند نفر آمدند و او را به بیرون کلاس فراخواندند. دیگر هم هرگز او را ندیدیم. بعدها معلوم شد که اصلاً آن آدم دانشجو نبوده است. اینکه به چه دلیل یا چه انگیزه‌هایی تمام هفته را در دانشکده ادبیات پرسه می‌زد و خود را دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی معرفی می‌کرد به قول قاضی حمیدالدین بلخی معلوم من نشد که سرانجام او کجا شد.

در همان دوران (ماه‌های نخست دانشجویی و اقامتم در تهران) من روزهای یکشنبه و سه‌شنبه در موسسه‌ای، حوالی میدان هفت تیر، کلاس زبان می‌رفتم. روزهای سه‌شنبه هم نهایت سعی‌ام را می‌کردم که وقتِ رفتنِ خود را از دانشگاه به میدان هفت تیر طوری تنظیم کنم که بتوانم در خدمت استاد دکتر شفیعی کدکنی باشم. آن موقع (سال 1370) ایستگاه مینی‌بوس‌های خطی انقلاب به هفت تیر در خیابان ادوارد بروان بود. استاد شفیعی هم معمولاً با همین مینی‌بوس‌ها به میدان هفت تیر می‌رفت. بعضی از روزها هم من افتخار همسفری او را داشتم. هیچ‌وقت هم، حتی یک‌بار اجازه نداد کرایه را من حساب کنم. زمان تقریبی این مسافرت‌ها هم حدود نیم ساعت بود و در طی آن سعی می‌کردم حتی ثانیه‌ای را بدون آموختنِ نکته‌ای از دست ندهم. خاطرات بسیار شنیدنی و شیرینی هم از این هم‌سفری‌های نیم ساعته با استاد دارم. یادم هست یک روز وقتی نشستیم و بعد از پرشدن صندلی‌ها، مسافران فضای خالی مینی‌بوس را گوش تا گوش پر کردند و در به‌سختی بسته و مجوز حرکت صادر شد، شخص ایستاده در کنار من از ایستادۀ کناریش خواهش کرد وقتی به بیمارستان ساسان رسیدند به او اطلاع دهد، چون نابلد این مسیر است. در آن وقت استاد داشت برایم خاطره‌ای از اسماعیل خویی و... تعریف می‌کرد. وقتی به حوالی بیمارستان ساسان رسیدیم استاد رو کرد به آن آقا و گفت: بیمارستان ساسان همین است، جا نمانی! من بسیار تعجب کردم چون اصلاً فکر نمی‌کردم استاد حواسش به دیگران باشد. در همین سفرهای هفتگی، معمولاً گزارشی از اتفاقات دانشکده را نیز خدمت استاد عرض می‌کردم. از وضع کلاس‌ها گرفته تا شیوۀ تدریس استادان تا اتفاقات حاشیه‌ای و اخبار انتشار کتاب‌های جدید و دیدارهایی که در هفته گذشته با بعضی نویسندگان و محققان سرشناس داشته‌ام. همیشه هم حامل سلام و عرض ارادت آن نویسندگان و محققان به محضر استاد بودم.

در بعد از ظهر همان روزی که مأموران حراست آن نادانشجوی هم‌کلاس ما را از کسب فیض محضر استادان ادبیات برای همیشه محروم کردند، من از قضا هم‌سفر استاد شفیعی شدم. طبق معمول وقتی اخبار دانشکده به میان آمد، قضیۀ آن دانشجو سرعنوانِ خبرها بود. استاد با شنیدن ماجرا زد زیر خنده! البته خنده‌ای از ته دل که برایم بی‌سابقه بود. هرگز تا آن‌وقت ندیده بودم استاد این‌گونه دچار انبساط خاطر شود. استاد برایم تعریف کرد سال‌ها پیش رفته بودم مجلس ختم یکی از فضلا. وقتی وارد مجلس شدم به فاصله یک نفر کنار دکتر شهیدی صندلی خالی بود. من هم همان‌جا نشستم. بعد از احوالپرسی مختصری با دکتر شهیدی سرگرم قرائت قرآن شدم. کسی که میان من و دکترشهیدی نشسته بود داشت برای استاد شهیدی تعریف می‌کرد که فارغ‌التحصیل دورۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران است و پایان‌نامه خود را هم در فلان موضوع با استاد دکتر شفیعی کدکنی نوشته است. من (استاد شفیعی) تا نام خودم را شنیدم کمی جا خوردم و حساس شدم بقیه ماجرا را بشنوم اما به روی خود نیاوردم و سرم را هم به‌طرف آن شخص برنگرداندم. دکتر شهیدی هم درنهایت حوصله داشت به حرف‌های او گوش می‌داد. بعد از چند لحظه پرسید شما فرمودید با استاد دکتر شفیعی پایان‌نامه گذرانده‌اید؟ آن شخص گفت بلی استاد. دکتر شهیدی پرسید یعنی اگر دکتر شفیعی را از نزدیک ببینید می‌شناسید. آن شخص گفت عجب فرمایشی می‌کنید جناب استاد! مگر می شود آدم استاد راهنمایش را نشناسد. دوباره دکتر شهیدی چند دقیقۀ دیگر پرسش خود را تکرار کرد و او هم همان جواب را با تأکید و قاطعیت بیشتر داد. دکتر شهیدی سرش را به گوش آن شخص نزدیک کرد و با لحن  نیمه‌عصبانی گفت: آقای محترم! آن شخصی که کنار شما نشسته است استاد دکتر شفیعی کدکنی است!! بیچاره بی‌درنگ مجلس را ترک کرد ...
 
* دانشنامه‌نگار و پژوهشگر تاریخ معاصر
۱۳۹۶/۰۴/۰۷ ۱۷:۰۴
 
۱۳۹۶/۰۳/۱۱ ۱۳:۳۴
 
۱۳۹۶/۰۳/۰۳ ۲۲:۰۰
 
۱۳۹۶/۰۲/۳۰ ۱۲:۳۷
 
۱۳۹۶/۰۲/۲۰ ۱۷:۳۴
 
۱۳۹۶/۰۲/۱۶ ۱۶:۳۳
 
۱۳۹۶/۰۱/۱۶ ۱۳:۵۸
 
۱۳۹۵/۱۲/۲۸ ۱۵:۳۸
 
۱۳۹۵/۱۲/۱۸ ۰۷:۵۸
 
۱۳۹۵/۱۲/۱۴ ۱۷:۱۰
 
 
کلمات کلیدی : فرهاد طاهری
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۰۷-۲۴ ۲۲:۳۱:۴۵
خداوند نابغه ادبیات و استاد انسانیت را در پناه خود نگه دارد و بر عمر ایشان بیفزاید که ادب و تواضع ایشان همچون دانش بیکرانشان، نامتناهی است. (3974130) (alef-11)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
نادانشجوی ناشی در محضر استاد دکتر شفیعی کدکنی