نظر منتشر شده
۳۴۹
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 202033
حکایتی تلخ از تجربه یکی از خوانندگان الف؛
شبی در بازداشتگاه نیروی انتظامی
نام محفوظ، 24 مهر 92
در این نوشتار، ماجراهایی که در مدت بازداشت ۲۲ ساعته نگارنده بر وی گذشته نقل شده است. نویسنده که از خوانندگان دائمی الف است که ترجیح داده است که نامش منتشر نشود.
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۳۳
اگر شما مدرس دانشگاه، پزشک، مهندس، کارمند، بازرگان و به طور کلی فرد آرام و محترمی هستید که تصور می کنید هیچگاه گذرتان به پلیس و دادگستری نمی افتد، لازم است این متن نسبتاً طولانی را تا آخر مطالعه نمایید تا احیاناً اگر با شرایط مشابهی مواجه شدید، اتفاقات عجیب و غریبی که برایتان خواهد افتاد باعث بهت و حیرتتان نشود!

برای درک بهتر موقعیت آنچه بر نویسنده متن رفته است تشریح بیوگرافی مختصری از نگارنده مفید فایده است. نگارنده با مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد از سال ۱۳۷۹ تاکنون به صورت پاره‏ وقت در دانشگاه های آزاد اسلامی، پیام نور و علمی کاربردی به تدریس اشتغال داشته است. مدرس دوره های آموزشی در دستگاه های اداری از جمله نیروی انتظامی بوده و هر از چندگاهی مطالبی اجتماعی اقتصادی در جراید و پایگاه های خبری تحلیلی منتشر نموده است.

بسیاری از دانشجویان سابق نگارنده هم اینک وکیل، قاضی، کارمند دادگستری و بعضاً مدرس دانشگاه شده اند. نویسنده حتی از فرماندهی نیروی انتظامی خراسان رضوی نیز جهت تدریس یک دوره آموزشی لوح تقدیر دریافت نموده است. اینها گفته شد تا بدانید اگر شرایطتان مساوی یا پایین تر از شرایط نویسنده است، وقوع اتفاقاتی مشابه آنچه گفته خواهد شد برای شما طبیعی بوده و نباید متعجب گردید.

این نوشته ۸ماه قبل تنظیم و برای انتشار به سایت الف ارسال شده بود، لکن در آن مقطع برخی از دوستان اظهار داشتند، بهتر است موضوع از طریق دیگری پیگیری شود تا بهانه ای جهت سوءاستفاده دشمنان نظام فراهم نشود. قبول نمودم و از مرجع دیگری پیگیر ماجرا شدم. نهایتاً نتیجه پیگیری ها این شد که موکت بازداشتگاه تعویض، آبخوری جدیدی در بازداشتگاه نصب و اصلاحاتی از این دست در کلانتری مورد بحث به عمل آمد. گویی نه خانی آمده است و نه خانی رفته است! لذا تصمیم گرفتم افکار عمومی را به قضاوت ماجرا دعوت نمایم. ضمناً آنچه در دادگاه گذشته است نیز ماجرایی شنیدنی است که در نوشته ای دیگر شرح آن را هم خواهم نوشت.

و اما ماجرا؛
ساعت حدود روز ۲۰ /۱۴ پنجشنبه مورخ ۵ بهمن۱۳۹۱ در بازگشت از محل کار و هنگام پارک خودرو، زمانی که قصد ورود به منزل را داشتم توسط فردی که دارای اختلافاتی با یکی از اعضای خانواده ام (و نه شخص خودم) است و از قبل در محل کمین نموده بود، مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفتم. همسایه ها تجمع نمودند و خود من هم دقیقاً در ساعت ۳۴ /۱۴ با پلیس ۱۱۰ تماس گرفته و شرح ماوقع را گزارش نمودم. الحق و الانصاف که گشت نیروی انتظامی هم سریع آمد و بنده و ضارب و یکی از همسایگان را که سعی در جداکردن ضارب از بنده را داشت، فی الفور سوار خودرو نموده و به پاسگاه قاسم آباد (شهر مشهد) منتقل نمود.

درکلانتری فرم هایی را تکمیل نمودیم و بعد تحویل بازداشتگاه شدیم. اعتراض نمودم که بنده شاکی، مضروب و مجروح شده‏ ام، ضارب هم که حیّ و حاضر و صحیح و سالم و دارای پرونده های متعدد کیفری در مرجع قضایی است. چرا باید من به بازداشتگاه بروم؟! گفته شد این جزئی از مقررات است و چون امروز پنجشنبه است و مجتمع قضایی حوزه قاسم آباد تعطیل است، باید منتظر بمانید تا ساعت ۱۷/۳۰ جهت اخذ دستور قضایی به کشیک دادگستری واقع در مجتمع قضایی امام خمینی منتقل شوید. چاره ای نبود کمربند و لوازمی که داشتیم را تحویل داده و بعد از ثبت نام هایمان در دفتر مربوطه و انگشت زدن وارد بازداشتگاه شدیم.

در ساعت مقرر همه بازداشتی ها را بیرون آورده و وسایل گرفته شده را عودت دادند. ناگهان صحنه‏ ای را دیدم که خشکم زد. سربازی آمد و به سرعت یک طرف دستبندی را بر یک دستم محکم کرد و طرف دیگر را به دست فرد دیگری! حیرت زده به این صحنه نگاه می کردم که دیدم زنجیری نیز آورد و یک طرف آن را به یک پایم قفل نمود و سر دیگر آن را به پای فرد دیگری! چند نفری از بازداشتی ها اعتراض نمودند که آخر این چه وضعی است؟ ما آبرو داریم و این رفتار صحیح نیست و از این استدلال ها. افسر مامور انتقال برای خواباندن اعتراضات، از چند پله‏ ی بازداشتگاه بالا رفت و با صدای بلند گفت آقایان توجه کنید، احتمالاً همگی شماها آدم های محترمی هستید، ولی الان و اینجا از نظر من همه‏ ی شما قاتلید! باید این وضع را تحمل کنید تا قاضی تکلیفتان را مشخص کند و قول می دهم بیشتر از نصفتان وقتی برگردیم آزاد شده باشید. یکی نبود بگوید مرد حسابی اگر این قدر مطمئن هستی که نیمی از این جماعت بیگناهند، یا خطایشان اندک است این بگیر و ببندها برای چیست؟

از یکی از سربازان درخواست نمودم به جای زنجیری که به پایم بسته شده بود، دستبند دیگری به دست دیگرم بزند، گفت نمی شود، دستبند کم داریم! به دستبند محکم شده بر دستم دقت کردم، دیدم گوشه اش نوشته است «Made In England» فهمیدم مسئول خرید مربوطه از تعهد کافی برخوردار بوده و فارغ از شعارهایی که در سطح جامعه به استعمارگر پیر می دهیم، ترجیح داده است به جای خرید دستبند بی کیفیت چینی، جنس درجه یک، ولو از دشمن تاریخی کشورمان خریداری نماید. اگر روزی این مامور خرید را ببینم ضمن تبریک به این تعهدش، به وی توصیه خواهم نمود، مسلمان! شما که از بلاد کفر ابزار بگیر و ببند می خرید خوب به تعداد کافی بخرید که ملت دلخسته زنجیر استیل انگلیسی، لنگ یک دستنبد اضافی نباشند! البته قفل و زنجیر پایمان گویا چینی بود چون بعداً هنگام باز کردن برایمان مشکل ساز شد!

القصه از بازداشتگاه بیرون آورده شدیم تا سوار خودروی ون پلیس شده و به محل مورد نظر منتقل شویم. گروه ما متشکل از یک زنجیره‏ ی انسانی ۴ نفره بود که دست ها و پاهایمان به هم بسته شده بود. سایر گروه ها نیز ۴نفره، ۳نفره و ۲نفره بودند. در بینمان دختر جوانی هم بود که به دست هایش دستبند و پاهایش پابند زده بودند. نمی دانم شما مخاطب گرامی تاکنون داخل خودروی ون نیروی انتظامی را از نزدیک دیده‏ اید یا نه؟ به جز صندلی راننده و سرنشین، قسمت عقب ون به دو بخش مجزا تقسیم شده است. ابتدا فضای کوچکی است که مامورین بدرقه در آن می نشینند و در حالت عادی و فشرده گنجایش ۴ نفر را دارد که در آن روز ۶ سرباز و آن دختر جوان در قسمت جلو نشستند! عملاً دختر جوان در آغوش سرباز کناری بود و سربازان هم همچون ماهی های ساردین داخل کنسرو! قسمت دوم ون با یک فنس از این قسمت جدا شده و درب کوچکی برای آن تعبیه شده است که برای عبور از آن باید تقریباً به حالت نشسته درآمد.

حال تصور کنید زنجیره‏ ی انسانی ۴ نفره ما به چه مشقتی از آن در کوچک و از بین کسانی که قبل از ما وارد شده بودند عبور نمود. فضای این قسمت خودرو در حالت عادی گنجایش حداکثر ۸ نفر را دارد اما در آن روز بالاجبار ۱۴یا ۱۵ بازداشتی بازداشتگاه را داخل ون نمودند. مجدداً تعدادی از بازداشتی ها اعتراض نمودند که فضا برای این همه آدم وجود ندارد و نفس کشیدن هم مشکل شده است. همان مامور قاتل بین یا شاید هم سربازی از بیرون خودرو با صدای بلند گفت ما ۲۰ نفر را هم داخل ون جا داده ایم ساکت باشید این که چیزی نیست!! این را که شنیدم به مظلومیت نیروی انتظامی پی بردم و مطمئن شدم حق مسلم این نیرو در ثبت رکورد بیشترین تعداد انسان داخل خودرو در کتاب گینس چه آسان به یغما رفته است! در واقع بر روی پای هر فردی، شخص دیگری نشسته بود و همه در حالت خمیده و کز کرده بودند. یک نفر هم در این بین بود که لباس‏هایش آغشته به گازوئیل بود و بوی ناخوشایندی از لباس هایش بر می خواست که تحمل این وضعیت را برای سایرین دو چندان دشوار نموده بود.

به نظرم تعداد ۱۵گوسفند را هم نتوان داخل آن فضا جا داد چه رسد به ۱۵ انسانی که هنوز اتهام آنها ثابت نشده و به قول مامور انتقال نصفشان همان شب آزاد خواهند شد. این شیوه جابجایی بازداشت شدگان را نه تنها خلاف حقوق انسانی که خلاف حقوق حیوانات نیز می دانم و اگر خودم تجربه نمی کردم و شخص دیگری این ماجرا را برایم تعریف می کرد به هیچ وجه باورم نمی شد.

این وضعیت طاقت فرسا را نیم ساعتی تحمل نمودیم تا به مقصد رسیدیم. مجتمع قضایی امام خمینی در مرکز تجاری شهر مشهد و تقریباً نزدیکی حرم مطهر قرار دارد و این منطقه در حالت عادی هم محل رفت و آمد کثیری از زائران و مجاوران است، حال که چنان کارناوالی از بازداشت‏ شدگان زنجیر شده به یکدیگر هم راه افتاده بود تجمع مردم برای دیدن این صحنه ها دو چندان شده بود. در سیرکی که به راه افتاده بود گویا وضعیت بنده برای تماشاگران بیش از بقیه گرفتاران، از جذابیت برخوردار بود. کت و شلوار دست دوز گرانقیمت بر تن، سر و صورت خونین و مالین و دستبند بر دست و پابند بر پا! راه رفتن ۴ نفرمان با یکدیگر هم آخر کرکر و خنده بازاری بی نظیر ساخته بود. یکی زودتر و بلندتر گام بر می داشت، آن دیگری حواسش نبود پایش کشیده می شد و این ناهمانگی در حرکت به بقیه زنجیره منتقل می شد و حرکت عجیب و غریبی که بی شباهت به یک موج مکزیکی ناقص نبود به نمایش در می آمد.

مضحکه ای به راه افتاده بود که می توانست هر مادر مردۀ ماتم‏ زده‏ ای را هم از خنده روده بر نماید، چه رسد به تماشگران بی غمی که برای تماشای این صحنه تجمع نموده و مشتاقانه با موبایل هایشان فیلمبرداری می نمودند. فقط حیف که بازیگران این نمایش، از نمایشی که خود بالاجبار اجرا می کردند، لذتی نمی بردند!
تا قبل از این ماجرا، چند باری دیده بودم که عده ای را دستبند به دست و زنجیر به پا به دادگاه ها می برند و می آورند، همیشه با خود فکر می کردم این افراد، انسان های خطرناکی هستند که مرتکب جرایم سنگینی همچون قتل، آدم ربایی، تجاوز و امثالهم شده اند و نبودشان برای جامعه بهتر از بودشان است و باید از نزدیک شدن به آنها احتراز نمود. اما وقتی خود را در آن وضعیت دیدم، کوه تصوراتم فرو ریخت و متوجه شدم چه زود و سطحی قضاوت نموده ام. البته هنوز هم متوجه این مطلب نشده ام دادستان محترم کل کشور که خط در میان خبرنگاران را انزار و هشدار می دهد که فلان حرفتان افتراء است و آن یکی تهمت و دیگری جرم و نباید پیش از آنکه جرم کسی در دادگاه ثابت شود از او نام برد و تصویرش را نشان داد و حفظ حرمت افراد واجب است و علی هذا، آیا انتقال بازداشت شدگان به شکل توصیف شده و عکس و فیلم گرفتن ملت از این صحنه‏ ها را باعث هتک حرمت افراد و خلاف قانون و شریعت و عقل نمیداند؟! و اگر می داند چرا ایشان دادی نمی ستاند؟!

به هر حال از زیر نگاه های سنگین و پرسشگر مردم گذشتیم و وارد سالن مجتمع قضایی شدیم. ساعتی آنجا بودیم و بی آنکه قاضی پرونده ما را ببیند و حرفمان را بشنود، مجدداً برگرداندنمان به همان بازداشتگاه. هنگام عزیمت از یکی از ماموران پرسیدم تکلیف ما چه شد ما که اصلاً قاضی را ندیدیم. گفت نوشته است برای تحقیقات بیشتر تحت نظر باشند. البته بقیه قرارها هم اکثراً به همین شکل، سری وار صادر شده بود. بالاخره شب جمعه بود و مرده ها هم آزاد! سزاوار نبود که به قول آن مامور انتظامی، مشتی قاتل، وقت ارزشمند قاضی محترم کشیک را تلف نمایند. لذا قاضی محترم هم گویا به مختصر نوشته ای تعیین تکلیف همه را محول نموده بود به فردا! دیدم حق با جناب همیشه حق دار، قاضی محترم است.

تا آن لحظه تصور می نمودم قاضی دادگاه با شنیدن حرف هایم دستور آزادیم را صادر خواهد نمود. وقتی دیدم از ملاقات قاضی نیز محروم شده ام، به فکر التیام جراحاتم افتادم. از مامور مسئول بازداشتگاه درخواست نمودم برای پیش گیری از عفونت، زخم هایم ضد عفونی شده و پانسمان شوند، گفت طوری نیست! این در حالی بود که هنوز هم خونریزی از جراحاتم ادامه داشت و با دستمال کاغذی روی چند نقطه از زخم هایم فشار می‏ آوردم تا شاید خونریزی متوقف شد. آن دستنبد و شیوه جابجایی هم باعث تشدید خونریزی و سر باز کردن زخم ها شده بود. از استدلالش ناراحت شدم، گفتم خونریزی را که می بینی! اگر زخمها عفونت کند مراتب را گزارش خواهم نمود. ناگهان نعره زد «میگم برو توی بازداشتگاه»! فهمیدم نه! ما از دید این مامور هم مانند مامور قبلی، قاتلیم! این شخص مشتاقانه منتظر است اعتراضی نمایم تا باتومی بر سرم بکوبد و انتقام همه ناکامی های روزگارش را یکجا از من به زعم خود قاتل، بگیرد! برای پرهیز از ایجاد این تراژدی، بحث را دنبال نکرده و وارد بازداشتگاه شدم.

شاید تصور کنید خیال پردازی نموده و غلو می کنم. اما این طور نیست. همان شب فردی را آوردند که ضربات باتوم و شوکر تمام بدنش را رنگین کرده بود. این فرد را که فرزند شهید هم بود (فردای آن روز برادرش کارت بنیاد شهیدش را نشانمان داد) تنها با یک لباس زیر آورده بودند. گویا در مقابل مامورین مقاومت کرده و این بلا بر سرش آمده بود. این طور هم که دیگران می گفتند جرمش این بوده که زن و فرزندش را در منزل گروگان گرفته بود. البته خود مدعی بود که این گونه نبوده و مامورین حکم ورود به منزل نداشته اند و با زور وارد شده اند من هم مقاومت کرده‏ ام. صحبتم سر این فرد و اینکه حرف هایش درست بود یا نه، نیست. می خواهم بگویم که کوچکترین اعتراضی از طرف هر کسی می توانست چنان سرنوشتی به دنبال داشته باشد و خوانندگان تصور نکنند در حال داستان سرایی هستم! در جایی خوانده بودم افراد دستگیر شده توسط مامورین امنیتی ترکیه هنگامی که وارد اتاق بازجویی می شدند، اولین چیزی که نظرشان را جلب می کرد، نوشته ای بود که بالای سر بازجو قرار داشت. بر روی تابلوی مورد نظر نوشته شده بود: اینجا خدا وجود ندارد!

بگذریم موضوع را سیاسی نکنیم و فقط از جنبه انسانی به ماجرا نگاه کنیم.
بازداشتگاه متشکل از دو اتاق حدوداً ۱۵ متری و یک راهرو و یک دستشویی بود که البته شیر دستشویی نقش آبخوری را هم ایفا می کرد! نه خبری از صابون و مایع دستشویی بود و نه دوربین مدار بسته‏ ای در کار بود. یکی از اتاق ها چنان سرد و تاریک بود که همه بازداشت شدگان به اتاق دوم که اندکی گرم تر بود پناه برده بودند. کف اتاق موکتی بود که نمی توانست مانع از رسیدن سرما به بدن شود. به هر فردی هم پتویی رسیده بود. شام دادند. مقداری سوپ در ظروف یکبار مصرف. البته هر دو نفر یک ظرف. قاشق پلاستیکی به همه نرسید لذا من و فرد دیگری، مشترکاً با یک قاشق از همان ظرف مشترک مقداری سوپ خوردیم! ساعتی بعد همان مامور صدایم زد. دیدم مهربان شده است، گفت بیا زخم هایت را پانسمان کنم. تعجب کردم! کمی بتادین به زخم ها زد و گازی را به صورت نیم بند دور زخم انگشتهایم پیچید. بعد مرا به اتاق نگهبانی برد. دیدم خانواده‏ ام نگرانم شده اند و برایم قرص هایم را آورده اند (قرص های سرماخوردگی) قرص هایم را خوردم. گفتم شما بتادین و گاز آورده بودید؟ گفتند: آوردیم، نگذاشتند داخل بیاوریم. گفتند خودمان داریم. متوجه شدم مهربانی مأمور از کجا آب می‏خورد و فهمیدم امکانات مختصر درمانی هم دارند، اما حال درمان ندارند. هرچند برای حال گیری از بازداشت شدگان بسیار سرحالند!

دوباره برگشتم به بازداشتگاه. همه جور افرادی در بازداشتگاه جمع شده بودند. خطرناک، کم خطر و بی خطر. وقتی پای درد دل این افراد می نشستی، می‏دیدی که خیلی از این ها می توانستند اینجا نباشند. یکی رفتگر شهرداری بود و بخاطر سفته حدوداً پنچ میلیون تومانی بازداشت شده بود. دیگری کارگر کارواشی بود که او هم به خاطر یک سفته ۳میلیون تومانی آنجا بود. دو جوان حدوداً ۲۰ ساله که شغلشان جوشکاری اسکلت ساختمان بود و به قول خودشان اول صبحی و قبل از شروع کار خواسته بودند، دودی بزنند دستگیر شده بودند. از آنها یک مثقال تریاک کشف شده بود. یکی از بازداشت شدگان با لودگی می‏گفت مشکل شما این است که فقط یک مثقال مواد همراهتان بوده، اگر یک تن مواد داشتید الان آزاد بودید! این حرفش مرا به تفکر واداشت که نگاه جامعه، درست یا غلط نسبت به نیروی انتظامی و دستگاه قضا، نگاه مثبتی نیست. هیچ کدام این چند نفر به معنی واقعی کلمه آدم های شروری نبودند، اما در مسیری افتاده بودند که می توانست از آنها انسان های خطرناکی برای جامعه بسازد.

تازه متوجه شدم که دستگاه های اداری ما چه استعداد بی‏ نظیری برای مخالف سازی موافقین و معاند سازی منتقدین دارند و ما بی جهت به دنبال دشمن خارجی هستیم. با وجود چنین دوستانی چه جاجت به دشمن خارجی؟!

در سالن مجتمع قضایی امام خمینی که بودیم جوان حدوداً ۱۸ساله ای کنارم نشسته بود. پرسیدم برای چه اینجایی؟ گفت به دلیل دعوا. گفتم با چه کسی؟ گفت با بچه‏ های محله بالاتر از محلمان! فرد کناریم پرسید زدید یا خوردید؟ با افتخار و شادمانی تمام گفت زدیم، حسابی هم زدیم و لبخند رضایتی تمام صورتش را پر کرد. پرسیدم شغلت چیه؟ گفت در مکانیکی کار می‏کنم. این جوان و در واقع نوجوان ذره ای از کار خود احساس ندامت نمی کرد. اساساً قبحی در عملی که مرتکب شده بود نمی دید که احساس پشیمانی نماید. با افتخار به دادگاه آمده بود و هر حکمی هم که برایش صادر می نمودند، سندی می شد برای اثبات بزرگ شدنش نزد دوستان و هم محلی ها. قاضی هم با آن همه گرفتاری، فرصت نصیحت و مددکاری اجتماعی وی و امثال وی را نداشت که البته تکلیفی هم به این امور نداشت.

به او گفتم تا حالا خودت رو دقیق توی آینه نگاه کردی؟ با تعجب نگاهم کرد متوجه سوالم نمی شد. پرسیدم آمیتا باچان را می شناسی؟ با خنده گفت آره. گفتم عکس جوونی ها و فیلم های اون موقعشو که دیدی؟ خوش تیپه نه؟ باز خندید چیزی نگفت. متوجه حرفهایم نمی شد. گفتم به خدا قسم تو از اون خوش قیافه تری و به نظرم استعدادت هم کمتر از اون نیست، ولی ببین با خودت چیکار کردی و توی چه مسیری افتادی. به جای اینکه الان خونه باشی کنار پدر مادرت، اینجایی و در انتظار حکم زندان. با شغلی که داری راحت می تونی یک زندگی سالم تشکیل بدی و از خوشی های دنیا برخوردار بشی. اما الان چی؟ سر یک دعوای مسخره، داری سابقه دار میشی و آینده تو نابود می کنی. این دفعه نخندید. بهت زده نگاهم کرد و آرام سرش را پایین انداخت به دست های دستبند زده و پابند خورده من و خودش نگاه کرد. می دانستم حرفم ذهنش را درگیرکرده است. هر دو در وضعیت مشابهی بودیم (اسیر دستبند و پابند) دلیلی نداشت بخواهم به او دروغ بگویم و از موضع بالا نصیحتش کنم. می فهمید که حرفم از سر صداقت و خیرخواهی هست. تعریف و تمجیدی هم که کرده بودم بی ربط نبود. او به فکر فرو رفته بود. کاری که باید خیلی زودتر از این ها فرد دیگری در نقش روانشناس و مددکار اجتماعی او را وادار به انجام آن می نمود و من در این فکر بودم که اگر نیروی انتظامی و دستگاه قضایی به جای برخوردهای شدید و غلیظ، کمی هم به جنبه های پیشگیری و مشاوره و ارشاد بزهکاران اهتمام می ورزیدند، زندان های ما این قدر شلوغ نمی شد که همه مسئولین قضایی از کمبود زندان گله و شکایت داشته باشند.

سپری نمودن آن شب در بازداشتگاه، سخت و طولانی بود، هم به لحاظ وقایعی که بر من گذشته بود و هم به لحاظ انقلابی که در افکارم شکل گرفته بود. تصوراتم بهم ریخته بود و ذهنم قادر به تحلیل و هضم همه‏ ی‏ وقایع نبود. تا نزدیک صبح بیدار بودم با صدای یکی از بازداشتی ها که می گفت ساعت ۷ صبح است بیدار شدم. صبحانه ای در کار نبود. برای نماز هم لازم ندیده بودند ندایی بدهند. سرشماری کردند و ساعت ۹ صبح دوباره با همان کیفیت و وضیت دیشبی انتقالمان دادند به مجتمع امام خمینی. دوباره از زیر نگاه‏ های تحقیر آمیز و پرسشگر مردم عبور نمودیم و وارد سالن مجتمع شدیم. قاضی مربوط اول ضارب بنده را خواست و اظهاراتش را ثبت کرد. بعد مرا صدا زد و گفت فلانی از شما شاکی است چه توضیحی دارید؟ گفتم آقای قاضی شما سر و صورت بنده و ایشان را ملاحظه فرمایید، ببینید چه کسی مضروب شده است چه کسی به در منزل دیگری مراجعه و کمین کرده است. اساساً بنده با ۱۱۰ تماس گرفتم و شاکی واقعی من هستم. گفت: مگر هر کسی با ۱۱۰ تماس گرفت شاکی می شود؟ گفتم من کارشناس رسمی دادگستری هستم، دروغ نمی گویم. گفت: هر کی که می خوای باش! متوجه شدم که نه، من هنوز همان قاتل دیشبی هستم. چاره‏ ای نبود اظهاراتم را مکتوب نمودم و مقرّر شد دوباره به بازداشتگاه برگردانمان و ساعت ۱۷ به قید کفالت آزادمان کنند.

با پیگیری‏ هایی که خانواده ام به عمل آوردند، نهایتاً پس از برگشت به بازداشتگاه با کفالت ۵میلیون تومانی، ساعت حدوداً ۱۳ آزادم کردند.کاری که روز قبلش هم می توانستند، انجام دهند و شبی ما را مهمان بازداشتگاه نکنند. البته شاید گفته شود، بازداشت شدید تا تبانی نکنید! لکن در بازداشتگاه که همه بازداشتی ها کنار یکدیگر بودند و اگر بنا به تبانی بود، آنجا هم می توانست تبانی شکل بگیرد. البته یکی از دوستان می گفت بازداشت می کنند تا طرفین دعوا سختی بازداشتگاه و زندان را درک کرده و همان جا با هم به توافق و سازش برسند! علی ایحال فلسفه یک شب بازداشتی بر ما مشخص نشد.

هنگام آزادی توصیه نمودند، همان روز به پزشکی قانونی مراجعه کنم. با خود گفتم باز یک تحقیر و دردسر دیگر! اما باید می رفتم. دست بر قضا، پزشکی که مسئول معاینه بود، فردی با اخلاق، صبور و متعهد بود که خوشبختانه از نظر وی بنده قاتل نبودم. شهروندی عادی بودم که جهت معاینه و جلب نظر کارشناسی به ایشان مراجعه نموده بودم. با احترام برخورد نمود و نظر پزشکی خود را در پاکت لاک و مهر شده تحویلم داد که ساعتی بعد به پاسگاه تحویل دادم.

وقتی از پاسگاه بیرون آمدم با آنکه یک شب بیشتر آنجا نبودم و شهر هیچ تغییری نکرده بود، اما برای من این شهر دیگر همان شهر دیروزی نبود. شهر جدیدی بود با قواعد جدید که برای یک زندگی بهتر، لازم است همه شهروندان محترم آن (نه اشرار و اوباش) قاعده هایش را بدانند و به کار بندند.

توصیه هایی عبرت آموز:
هموطن گرامی اگر تا اینجای متن حوصله به خرج داده و همراه بوده اید، توصیه می کنم برای پرهیز از ایجاد گرفتاری مشابهی برای خودتان به این چند قاعده زندگی نوین شهری توجه کنید تا دچار دردسر نشوید.

۱-اگر در خیابان دیدید که دو نفر در حال نزاعند (حال موضوع نزاع، دعوای خانوادگی باشد یا سرقت و یا هر چیز دیگری) مبادا روحیه‏ ی شرقی تان گل کند و به قصد وساطت وارد ماجرا شوید. به محض اینکه پلیس بیاید همه افراد در صحنه را دستگیر خواهد نمود و اگر یکی از طرفین ولو به دروغ اظهار نماید که شما طرفداری طرف دیگر را نموده اید و به او حمله کرده اید، آن وقت می‏شوید یک پای ماجرا و مدتی گرفتار این موضوع خواهید شد. در این مواقع، بهترین کار آن است که در گوشه‏ ی امنی بایستید، موبایلتان را از جیبتان بیرون بیاورید و از صحنه نزاع فیلمبرداری کنید! فیلم شما علاوه بر آنکه به کار برادران زحمتکش نیروی انتظامی و دادگستری خواهد آمد، برای خودتان هم می تواند سرگرم کننده باشد. شما می توانید بعداً صحنه های ضبط شده را به همراه دوستانتان مرور کنید و کلی بخندید و لذت ببرید!

۲-استاد محترم دانشگاه، اگر دو دانشجو با خودروی خود در خیابان نزدتان آمده و درخواست نمره داشتند، فی الفور درخواستشان را رد نکنید. ابتدا به چهره شان دقیق شوید اگر استنباط کردید که اندکی شرّ تشریف دارند با زبان خوش درخواستشان را اجابت کنید وگرنه می توانند شیشه ماشین خود را بشکنند و کتک مفصلی شما را مهمان کنند، خصوصاً در اندام هایی که آثار کمی به جای می گذارد، همچون سر، اما دردش امان شما را خواهد برید و یا آثارش به رغم دیۀ کمی که دارد به حد کافی برای بردن آبروی شما کافی خواهد بود. مثل کبودی زیر چشم ها (مشابه وضعیت بنده!) آن دو دانشجوی فرضی می توانند قبل از حضور مامورین، خودزنی نموده و در سر و صورت خود خراش های سطحی اما پر هزینه‏ ای ایجاد نمایند و در دادگاه دیه سنگینی از شما طلب کنند و تخریب خودروی خود را نیز منتسب به شما نموده و حکم زندان ۶ماهه ای هم برایتان مهیا کنند. پلیس هم که بیاید بدون توجه به شأن و جایگاه اجتماعی تان همۀ شما را به کلانتری منتقل نموده و به استناد اینکه نزاع دسته جمعی است، داستان دستبند و پابند و بازداشتگاه و غیره برایتان تکرار خواهد شد. البته مشخص است در این بین شما بیشتر ضرر می کنید یا آن دو دانشجونما!

۳-اگر کسی با شما دشمنی دارد و می خواهد برایتان ماجرایی دست و پا کند، از دشمنتان دوستانه بخواهید بالاغیرتاً روز تعطیل را برای انتقام جویی انتخاب نکند. هم خودش به زحمت فراوان می افتد هم شما و هم مامورین زحمتکش نیروی انتظامی و دادگستری. بگذارید روز تعطیل، آب خوش از گلوی همه پایین برود.

۴-ذهنتان را از فیلم های پلیسی وطنی که می بینید، بطور کلی پاک کنید. فیلم هایی که در آن حقوق متهمین در حد بالاترین استاندارهای جهانی و حتی فراتر از آن رعایت می شود و پلیس از ابزار و ادوات عجیب و غریب علمی جهت کشف جرم بهره می‏برد و همه جا مجهز به دوربین های مدار بسته است. به قول مهران مدیری «این قرتی بازی ها» مال فیلم هاست. دنیای واقعی چیز دیگری است. در آن شبی که در پاسگاه در بازداشت بودیم، یک بار هم فرمانده پاسگاه سری به بازداشتگاه نزد تا ببیند بازداشت شوندگان در چه وضعیتی هستند، زنده اند؟ مرده اند؟ همدیگر را خورده اند؟ شما و طرف مقابلتان را در یک اتاق می گذارند و اگر مجدداً با یکدیگر درگیر شوید تا ماموری بخواهد بیاید ببیند چه خبر است، یکی تان به آن دنیا سفر کرده اید!

اگر خواندن چهار مورد فوق لبخندی بر لبتان نشانده است، پس هنوز متوجه موقعیت خطیری که ممکن است در آن گرفتار شوید نشده اید. برای مثال در مورد (۲) اگر شما شاهدانی مبنی بر حمله دانشجویان به خود نداشته باشید، آنگاه همه چیز به علم قاضی بستگی خواهد داشت و تقریباً شانسی برای خلاصی از مهلکه و زندان نخواهید داشت.

و آخر دعوانا:
متن اولیه ای که نگارنده تنظیم نموده بود تیز و گزنده بود و شائبۀ بهره برداری سیاسی از آن می رفت لذا با مروری مجدد بخش هایی از آن حذف شد تا آنچه باقی می ماند صرفاً بیان یک معضل اجتماعی و فراخوانی عمومی جهت استفاده از خرد جمعی برای حل آن و توجه مسئولین مربوط به موضوع باشد. نگارنده آنچه را که لازم می‏دید، عموم بدانند بیان کرد و امیدوار است مسئولان از آستانه تحمل کافی جهت شنیدن انتقادات و گلایه ها برخوردار باشند و سیل تکذبیه و تهدیدیه را روانه اینجانب نسازند. به قول آقای توکلی، شرایط به گونه ای باشد که افراد از آزادی پس از بیان هم برخوردار باشند.

طبیعی است در نیروی انتظامی و دادگستری، کارکنان خدوم و زحمتکشی هم مشغول کارند که کسی منکر خدمات آنان نیست حتی نویسنده متن در همان پاسگاه هم مامورین منضبط و با شخصیتی را دید که حرمت اشخاص را رعایت می نمودند. لکن این نوشتار با تمرکز بر نقاط آسیب نیروی انتظامی و دادگستری که بیشتر افراد جسارت یا حوصله بیان آن را ندارند، تنظیم شده است. تشکر و تقدیرها باشد برای دیگران و اگر کسی انجام نداد، نگارنده در مرقومه دیگری نقاط مثبت و رفتارهای پسندیده ماموران انتظامی را هم برخواهد شمرد. هر چند در همین نوشته هم به تعدادی از آنها اشاره شده است.

با توجه به اینکه تمامی اسناد و مدارک ماجرای توضیح داده شده در نیروی انتظامی و دادگستری موجود است و شاهدان وقایع هم بسیارند انشاالله که مسئولین مربوط پیگیر موضوع شده و اقدامات اصلاحی خود را محدود به تعویض موکت بازداشتگاه و نصب آبخوری و امثالهم نسازند و نتیجه بررسی ها را، هر چه باشد ولو به ضرر نگارنده به اطلاع عموم برسانند.

اگر مجالی باشد در مقالی دیگر، نگارنده مطالب و راهکارهایی که می تواند منجر به کاهش آمار مراجعان به مراجع قضایی و به طور کلی بزهکاری اجتماعی شود و همچنین تفکر غلطی که به زعم نویسنده هم اینک بر نیروی انتظامی و دادگستری حاکم است و لازم است اصلاح گردد تشریح خواهد نمود تا صرفاً به بیان مشکل و بدون ارائۀ راه حل بسنده نشده باشد.
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۲۳:۵۶
دوست عزیز من به عنوان یک وکیل دادگستری که خوشبختانه همشهری نویسنده هستم و به کرات به مجتمع شهید بهشتی و کلانتری ها رفت و امد کردم باید بگم چیزی که دوستمون نوشتن بخشی از اتفاقات بود و تا اینجا حداقل هیچ اغراقی در کار نبود (1721276) (alef-2)
 
as
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۳۰:۲۱
اقای نویسنده شما در این ماجرا بی تقصیر به نظر می رسید اما در حقیقت قصور شما عدم انتقاد های شما و امثال شما از وضع موجود در گذشته است.این جمله را به این دلیل می گویم که در جایی گفتید نمی خواستم این جریان را بگویم تا دشمن شاد نشود.
این چه عقیده ایست؟! این حرف معمولا روی زبان کسانی است که همواره وضع مملکت را خوب می بینند و در مقابل ظلم ها فریاد نقد و اعتراض بر نمی اورند تا مبادا دشمن خوشحال شود و در عوض منتقد شدید نظام های غربی هستند

این اتفاقات در غرب نمی افتد و بالفرض اگر افتاد هم بعد از ان به سرعت به اعتراضتان رسیدگی می شود. اساسا بدست اوردن حق در دادگاه های غربی بسیار راحت تر است.

در ضمن با این حرفتان که در اینجا فرهنگ و زندان در راستای خلافکار تر کردن یک خطاکار است موافقم. اینجا خبری از روانشناس و مشاور برای زندانی و اصلاح او نیست .بی دلیل نیست که در دانمارک تعداد زندانیان محبوس در زندان کمتر از تعداد انگشتان دست است با جمعیت نزدیک 5.5 میلیون!

الف عزیز لطفا سانسور نکن. (1721850) (alef-2)
 
دلسوز
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۳:۱۵:۴۸
یک روز تابستانی در پشت ترافیک و چراغ قرمز در لندن با یک ماشین اتوماتیک مشغول رانندگی‌ با دست چپ با سرعت ۰ تا ۱۰ کیلومتر بودم و با دست راست مشغول خوردن بستنی که آن را مابین زانوانم گذشته بودم. پلیس من رو نگاه داشت و صورت جلسه کرد که مشغول قدم زدن بودم و دیدم این شخص با سرعت ۱۰ کیلومتر مشغول خوردن بستنی بود و ماشین را نگاه داشتم. اعتراض کردم و در دادگاه عنوان نمودم که اگر من ۱۰ کیلومتر سرعت داشتم و شما قدم میزدید چگونه من را نگاه داشتید؟ من اسمم عزت الله است و او نامش استیون بود. قاضی از پلیس پرسید جواب ایشان را بده، تا من و من کرد قاضی گفت بیگناه. پلیس را هم همانجا توبیخ کرد که چرا مزاحم مردم و دادگاهها میشوی و مرتبه آخرت باشه. (1722349) (alef-6)
 
علیرضا
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۳:۲۶:۲۰
بسمه تعالی

ضمن عرض سلام خدمت نویسنده محترم و همدردی با ایشان و همچنین عرض سلام خدمت دست اندرکاران سایت الف و خوانندگان محترمشان باید عرض نمایم که بنده بعنوان مدرس دانشگاه که با یکی از نهادهای بازرسی و نظارتی نیز همکاری دارم با کمال تاسف اتفاقاتی اینچنینی را شخصا تجربه نمودم و تضییع حقوق شهروندی را روزانه به عینه توسط نیروی انتظامی شاهد هستم اما نکته ای را که بایستی تمامی دوستان باید به آن توجه جدی داشته باشند این است که مردم ما متاسفانه با حقوق خود اصلا آشنا نیستند و یا در صورت تضییع حقوق خود و یا دیگران به راحتی از کنار آن می گذرند و یا اگر تضییع حقی را مشاهده نمودند به آن واکنش نشان نمی دهند غافل از اینکه این تضییع حق به احتمال زیاد دیر یا زود گریبانشان را نیزخواهد گرفت و البته شدیدتر که نویسنده این داستان واقعی نیز در این گروه قرار گرفته است. مردم به جای آنکه مطالبه گر باشند و سریعا واکنش نشان دهند و از مسیر صحیح اقدام نمایند با کمال تاسف روش های دیگری را انتخاب می کنند.بعضی ها سعی می کنند با پرداخت....به ماموران متخلف و یا غیر متخلف قضیه را تمام نمایند.بعضی ها کینه آنها را به دلشان می گیرند و سعی در تلافی آن می کنند.بعضی ها به مرور ترک وطن می کنند . و....اما در کمترین حالت دیدشان نسبت به نیروی انتظامی به شدت تغییر کرده و خواهد کرد.به همین دلیل است که ماموران نیروی انتظامی بعد از اتمام کارشان و برای بازگشت به خانه و یا برگشتن به سر کار از لباس شخصی استفاده می کنند و لباس نظامی خود را تنها در محل کارشان مبپوشند شاید منتظر ماندن ماموران راهور ناجا را در کنار خیابان به مدت طولانی مثال خوب دیگری باشد. به هرحال مردم باید سعی نمایند اطلاعات حقوقی خود را افزایش دهند و رسانه ها نیز بعنوان چشمانی همیشه بیدار در اینگونه موارد سکوت اختیار ننمایند. (1723463) (alef-13)
 
PEYMAN
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۲:۲۶:۰۶
عزیزم اینجا اگه بری دنبال حقت. سیستم طوری طراحی شده که از زندگیت ساقط می شی و بعدش به فرض محال که به 1000تومن حقت برسی از 100000تومن دیگه عقب میفتی. اینجا دنبال حق رفتن به قدری برات گرون تمووم میشه که باهیچ منطقی مقرون به صرفه نیست. (1724916) (alef-13)
 
به نام خدا
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۳:۱۳:۲۰
آخه بحث اینه که اگه اطلاعات حقوقی ام داشته باشی خدا می دونه چقد باید به در و دیوار بزنی تا یکی به اعتراضت رسیدگی کنه. مشکل اینه که ساز و کار رسیدگی در قوه قضاییه و نیروی انتظامی فشل است! (1724974) (alef-13)
 
کریم
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۸:۱۷:۴۰
اگر مردم با حقوقشان اشنا باشند در صورت تضییع حقوقشان به کجا مراجعه کنند ... (1728306) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۲:۴۱:۲۵
با سلام خدمت همه دوستان همچنین سایت الف که این مقاله فرهنگی‌، اجتماعی و بعضا اقتصادی را که بسیار مفید و مشکل گشا به نظر می‌رسد منتشر نمودید. خواهشمندم برای کمک به حل مشکللات کشور از این دست مقالات که تجربییات مردم واقعی‌ از مشکلات روزمره آنان است را باز گوی نمایید. حقیقتا این مقاله و نظراتی که مردم، افراد خانواده پلیس، مأمورین وظیفه و کادر، حقوق دان ووو داده‌اند بسیار عالی بود و معضلی بزرگ را باز کرد. باز کردن دو مشکل در هفته در یک دوره ریاست جمهوری میشود ۴۱۶ عدد. بسیار سخت اما شدنی . ضمناً سفارشی دارم و آن این است که چرا ما مردم اینقدر انرژی میذاریم برای مسائل سیاسی. بیایید مشکلات واقعی‌ و شخصی‌ اجتماعی خودمان را با همیاری و باز کردن غدد حل کنیم و سیاست را تماشاگر بوده و به دست متخصص آن بسپاریم، زیرا سیاست تنها علمی‌ است که عواید آن با زور بین‌الملل به دست میاید و تنها دست ما نیست. برای دخالت در سیاست، بیایید با حل مشکلات زورمان را زیادتر کنیم. (1724624) (alef-13)
 
محمد ع
۱۳۹۲-۰۷-۲۸ ۱۲:۱۳:۳۳
من هم تقریبا دو بار توسط یکی از اقوام که عنایت خاصی به بنده دارند و گه گاهی مورد الطاف کریمانه خود قرار می دهند، ضرب و شتم شده ام از سه مرتبه ای که شکایت به پلیس بردم دوبار در مشهد بود که انصافا حق من و کف دستم گذاشتن تا دیگه بخاطر دعواهای خانوادگی وقت محترم و بسیار مفید کلانتری و دادگاه رو نگیرم. فقط یه مرتبه که در کاشمر از این موضوع به پلیس شکایت کردم بعد از یک شب خوابیدن در بازداشتگاه واقعا شیک (انصافا شیک و سنگ کاری شده)، برخورد قاضی بسیار خوب با من بود و طرف مقابل بالاخره متوجه شد یه من ماست چقد کره داره.
توصیه اخلاقی: کلا سعی کنید دعواهاتونو تو شهرای کوچیکتر بکنید تا کلا محترم تر شمرده بشید (1729706) (alef-13)
 
سيد عماد محمدي
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۱:۳۲:۲۹
بنده هم با نظر دوستمون موافقم و اين متن شما را كامل و با دقت خواندم اما چند نكته بايد عرض كنم كه قابل تامل است
من مشهد زندگي ميكنم از قضا دفتر كارم در قاسم اباد هست و اكثر كساني كه در كلانتري قاسم اباد كار ميكنند را ميشناسم نميخواهم از رفتار نادرست كسي دفاع كنم اما نكاتي را عرض ميكنم

1.در نزاع ها معمولا 24 ساعت طرفين را بازداشت ميكنند به دو دليل مهم اول اينكه اگر امكانش هست با هم سازش كنند اگر هم كينه اي نسبت به هم دارند 24 ساعت بازداشت ميكنند كه سرد بشوند اگر طرفين را فورا ازاد كنند احتمال درگيري مجدد وجود دارد

2.دست بند و پابند يك عرف در همه جاي دنياست دليلش هم بسيار واضح است خيلي از مجرمان خطر ناك به دليل عدم رعايت مسائل حفاظتي فرار كردند
پليس قاضي نيست و قدرت تشخيص و تفكيك ندارد بنابراين مجبور است همه را مجرم خطر ناك فرض كند

3.قاسم اباد مشهد به وسعت يك شهر است (به راحتي اندازه نيشابور است) و كلا يك كلانتري هم دارد و صد البته امكانات كمتري نسبت به كلانتري سجاد دارند نمونه اش هم ون يا ديگر امكانات است

4.اگر سرباز ها با دختر خانم جلو نشسته است شما رفتار يك سربازي كه در حال خدمت است و يك يا دو سال ديگر خدمتش تمام ميشود را با يك پرسنل كادري نيروي انتظامي مقايسه نكنيد مطقا پرسنل كادري نيروي انتظامي اين مسايل را انجام نميدهند حداقلش در ملا عام چنين چيز هايي از پرسنل كادري مشاهده نخواهيد كرد
دوست خود بنده در كلانتري كاظم اباد افسر گشت بود كه بخاطر يك مورد مشابه اينچنيني 4 روز بازداشت شد و به كلانتري ديگري منتقل شد اين را گفتم كه بدانيد پليس هم يك انسان است و فردي معصوم نيست اما ساز و كار هاي برخورد با اين ها وجود دارد هر ساله نيروي انتظامي تعدادي از پرسنل خود را اخراج ميكند

5.قاض كشيك براي موارد درگيري معمولا 24 ساعت تحت نظر را حكم ميكند اين مسئله كاملا طبيعي است البته خداي خودت را شكر كن كه اگر در كشور ديگري بودي مانند امريكا يا بعضي از كشور هايي اروپايي يا حتي گرجستان و... به جاي جمعه كه روز تعطيل ماست روز شنبه و يك شنبه روز تعطيل انهاست يعني انها دو روز بلا تكليف نگه ات ميدارند يعني اگر جمعه مرتكب جرمي بشوي خود جمعه و شنبه و يكشنبه اش بازداشتي !

6.اگر شكايتي از پرسنل نيروي انتظامي داريد به خيابان ملك اباد مركز فرماندهي مراجعه كنيد يا با 197 تماس بگيريد

7.از اين نا ملايمات بنده بارها نه تنها در نيروي انتظامي بلكه جاهاي مختلف ديده ام اما هميشه اين نكته در ذهنم بوده اگر من نوعي در صدد اصلاح امور جامعه خودم بر نيام چه كسي اين كار را خواهد كرد؟ از كره مريخ كسي نمياد مشكلات ما را حل كند هر كس به نوبه خودش در هر جا و در هر پست و مقامي هست بايد به فكر بهبود امور باشد چه بسا تعداي از پرسنل نيروي انتظامي هم يادداشت شما را بخوانند و تاثيري در انها بگذارد (1722631) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۸:۵۲:۳۲
متاسفانه اتفاقاتی می افته که آدم اگر بخواد بگه هم کسی باور نمیکنه وگرنه فکر کنم اکثر خوانندگان نکات زیادی رو در ذهنشون دارند که اضافه کنن. (1722876) (alef-13)
 
مهدي
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۰:۳۸:۴۹
دوست گرامي, همانگونه كه مستحضريد در همه جاي دنيا و در تمام قوانين اصل بر برائت است مگر خلاف آن اثبات شود. ليكن من و شما كه به كرار به اين موارد برخورد مينماييم بايد بدانيم در كشور ما همه از ديد قانون متم هستند, حتي اگر خلاف آن ثابت شود!! (1723079) (alef-13)
 
مصطفی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۱:۱۷:۴۹
من خودم سرباز کلانتری بودم تمام این داستانها واقعی و البته نمونه خوبش بود بنده بعد از 18 ماه خدمت یک تحقیق نوشتم به عنوان آسیب شناسی رفتاری پرسنل ناجا مستقر در کلانتریها بعد از مدتی جستجو که کجا بدهم مسولش گفت تحقیقت رو پنجاه هزار تومان میخرم منم حساب کردم دیدم پول کاغذ و تایپش بیشتر شده گذاشتم دم کوزه و آبش رو خوردم (1723195) (alef-13)
 
فری
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۰:۰۲:۲۰
در کشورهای غربی اگر مشکلی باشد و کسی اشکال را بفهمد و راه حل ارائه نماید بسیار استقبال میکنند . همانند بکارگیری هکرها در سیستمهای کامپیوتری
اما در ایران فقط کافیه که ایراد بگیری
فقط ایراد !!! حال از رییس جمهور - استاد دانشگاه - دربان و نگهبان یا باغبان - مکانیک یا خیاط - شهردار یا مدیر بانک .....
همه ناراحت تشریف میبرند و دشمنت میشوند !!!!
حال شما هم ایرادات نیروی انتظامی را با زحمت فراوان جمع آوری کرده ای اما فقط 50 هزار تومن میخرند !!!
این میزان فهم و درک مسئولین را میرساند
که برای برطرف کردن ایرادات هیچ انگیزه و نیرویی نیست
توهین به مردم خجالت آوره
رفتارهای تحقیر آمیز را در بسیاری از مکانها و خیابانها و پارکها حتی در منازل دیده ایم !!!
بقول یارو اگر یک تن تریاک داشتی کاری بهت نداشتند !!!
خودتونو عوض کنین (1726732) (alef-13)
 
صدر
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۷:۱۱:۵۹
دوست عزيز اميدوارم بار اول و آخرت باشد كه پايت به كلانترى بازشد ! و خودت به نصايحى كه گفتى عمل بفرمايى .
ضمنا اينجا ايران است و تنها كشور شيعه جهان ، ما معتقد به فتوت و جوانمردى امام على هستيم ! و همچنين معتقد به مظلوميت مولايمان اقا ابا عبدالله هستيم !
برادر عزيز اينجا ايران است تنها كشور اسلامى شيعه جهان و ما قرار است الگوى جهان شويم
قرار است ! پليس هاى جهان - دستگاههاى قضايى جهان - ادارات بهداشت و پزشكى جهان - قانون گذاران و پارلمانهاى جهان - و دولتهاى جهان ووو......از كشورما الگو بردارى كنند !...... (1723884) (alef-2)
 
خوزستانی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۷:۴۷:۴۶
من مدرس دانشگاه آزاد در اهواز و ماهشهر هستم یه روز چندتا از دانشجوهام 5 دختر و یک پسر بخاطر یک نمایشگاه از ماهشهر به اهواز اومده بودن به من زنگ زدن که سی دی تحقیقاتشونو ازشون بگیرم چون پایان سال تحصیلی بود. در این مدت که در مسیر میرفتم جلوی یک پاساژ با اسم برج در بالای شهر؛ دانشجوها مشغول گشت زنی در طبقات پاساژ و احتمالا شوخی وخنده بودن که یکی از مغازه دارا به پلیس زنگ زده و گزارش داده بود اینا مشکوکن؛ وقتی من رسیدم پلیس هم رسید و همه رو به علاوه من بردن کلانتری آقا تا نیمه های شب مشغول تحقیق و بازپرسی وتصور کنید خانواده دانشجوهای دختر که قرار بود ساعت 7 ماهشهر باشن چه حالی داشتن و مبایلها هم توقیف و طبعا بدون جواب! آقا بگذریم من جلوی دانشجوها چقدر تحقر شدم بماند هر چه میگفتم بابا اینا باید برن شهر دیگه و نصفه شبه!!! اما انگار نه انگار... با یک بدبختی رها شدیم (1723934) (alef-2)
 
دلی خون
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۸:۳۰:۳۶
اقایون فکر میکنند کشور یک کلاس ابتدایی است وایشون مبصر ان هستند.... (1723989) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۰:۱۵:۰۱
ولی اتفاقات سالهای اخیر ظاهرا" ثابت کرد قضیه بر عکس است . (1724517) (alef-13)
 
حمید
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۲۰:۰۸:۰۲
در درستی گلایه های هموطن عزیزدلشکسته مان شکی نیست و سایت الف هم به درستی رسالت یک رسانه متعهد را در نشر آن به انجام رسانیده است . اما پاسخ یک سوال را نمی توانم حدس بزنم وآن را به عهده اداره کنندگان سایت می گذارم:

آیا اگر فرمانده نیروی انتظامی دعوت الف را برای پاسخگویی به سوالات مخاطبان سایت اجابت میکرد، بازهم این مقاله که گویا هشت ماه پیش نیز یکبار ارسال شده امکان نشر پیدا میکرد؟

انتشار یا عدم انتشاراین نظر و البته پاسخ احتمالی الف، به مثابه میزانی خواهد بود که تعهد رسانه ای در نشر این مقاله را - از دید من مخاطب - وزن خواهد نمود. (1724141) (alef-13)
 
علي
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۳:۱۹:۵۲
بنده به مدت 8 سال معاون دبيرستان بودم مديري داشتيم كه ديدم خيلي ناراحت است دليلش را پرسيدم ، گفت من از يك چيز متعجبم : بسياري از بچه هايي كه يا درس نميخوانند يا بدلايل انظباطي در مدرسه مشكل درست مي كنند ، پس از مدتي از مدرسه نامه مي گيرند تا در نيروي انتظامي مشغول شوند و مشغول هم مي شوند ولي حتي يك بار يك نفر از نيروي انتظامي نيامده است و راجع به ويژگيهاي اين افراد از من يك سوال بپرسد . اين در حالي است كه تعدادي از اين افراد اصلا" صلاحيت امنيت افراد جامعه را ندارند .چطور امنيت جان و مال و ناموس جامعه به بعضي از اينها سپرده مي شود ؟ براي استخدام اين افراد از چه كسي پرسش مي شود ؟براستي از آن زمان( 78) به بعد اين سوال هميشه در ذهن من استكه روش گزينش نيروي انتظامي چگونه است كه چنين دانش آموزاني به راحتي در اين شغل بسيار مهم استخدام مي شوند ؟ اميدوارم مسئولين استخدام نيروي انتظامي به اين موضوع نيز فكر كنند . (1724982) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۴:۵۳:۴۲
واقعا درست است چون همین واقعه برای من هم پیش اومده که با بک پاپوش برای من قصد داشتند گرو گشی کنند و برادر من که چک برگشتی داشت به جای او من را به بازداشتگاه بردند و با زننده ترین برخورد و توهین ها و الفاظ رکیک و زدن دست بند و پابند من را با زیرپوش و شلوار منزل از خانه بردند و با زدن اتهام های اتهام های بی اساس میگفتند که بگو برادرت بیاید تا تو را آزاد کنیم ... از رهبری عزیز می خواهیم که تغییرات اساسی در نیروی انتظامی بوجود بیاورند چون واقعا کلانتری ها رفتار بسیار زشتی با مردم دارند و همه را به چشم قاتل مبینند و این رفتارها شایسته نظام مقدس جمهوری اسلامی نیست (1725095) (alef-13)
 
مظلوم
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۰:۴۲:۰۸
سلام
متاسفانه بايد بگم من هم يه روز به خاطر اداي توضيحات به كلانتري خوانده شدم و تمام شرايط نويسنده را از نزديك لمس كردم واقعا بازداشتگاه محلي كثيف و بدون امكانلت غذا را در لگن كوچك حمام براي 15 نفر مي اوردند بدون قاشق و...
با صداي شوكر وحرفهاي ركيك جو رواني بدي را ايجاد ميكردند و به ما به چشم قاتل نگاه ميكردند شب را كنار قاتلي خوابيدم كه فرزند خودش را كشته بود و من نميدانستم براي چه انجا هستم همسر و خانواده و فرزندانم از درس و كار افتادند تا با وثيقه اي سنگين من را بيرون اوردند و منتظر دادگاهي هستم كه هنوز نميدانم شاكي من كيست و الان خيلي چيزها برايم فرق كرده و ..... (1726911) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۶:۴۱:۲۲
دوستان عزیز زیاد خودتان را ناراحت و درگیر این مسائل نفرمائید.من خودم در عنفوان جوانی و در اوج غرور والبته به صداقت پاکی جوانیم قسم ، چنان به ناحق بلایی سرم امد که کلا هم غرور جوانی از یادم رفت و هم خاطره ای پاک نشدنی از این گونه وقایع گریبانم را گرفت و تصورات ذهنیم را تغییر داد. (1728091) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۲۱:۰۰:۵۰
بعد طرف كه واقعاً كلاهبرداري كرده و تمام زندگي من برده (٤٠٠ ميليون پول خونه من بالا كشيده مدركشم موجوده )پليس هبچ كاري نمي كنه طرف هم داره راست راست راه ميره با پول من زندگي مي كنه و خوش ميگذرونه دادگاه هم ميگه حقوقي بايد شكايت كني ٣يا٤ سال هم طول ميكشه تازه آخر شم معلوم نيست به پولت برسي !!!اين حكومت عدل علي؟ (1728574) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۳۴:۱۸
چقدر مسخره و کودکانه امیدوارم روز یگذارت به نیروی انتظامی بیفتد تا بفهمی یک من ماست چقئر کره داره (1721858) (alef-2)
 
سعید
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۵:۱۱:۲۵
جقیقتا چیز خاصی نبود!

ایشون گفت تحصیل کرده هست! من برای دکترا و بابورس تحصیلی یه دانشگاه خیلی خوب دارم از کشور خارج میشم، تا به حال دو بار دستبند به دستم خورده، و یک بار در یک حیوون کتک خوردم! شما اگه خود انیشتن هم باشی و کار خلافی هم نکرده باشی، وقتی بری اینجور جاها برگشتنت با خداست

سر اینکه داشتم از دستگیری یه نفر تو خیابون سر پوشش اون شخص جلوگیری میکردم (فقط با صحبت کردن)، میخواست برام حکم درگیری با مامور و ضرب و شتم مامور رو ببره و وقتی فهمید چند کلاس درس خوندم گفت یه سو پیشینه برات درست میکنم تا همه اینهایی که خوندی نابود بشه. خوشبختانه به خیر گذشت

یه جای سالم تو بدنم نزاشته بودن (1722753) (alef-13)
 
مویدی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۱:۵۸:۴۸
اگر کسی یک بار و تنها یک بار گذارش به کلانتری و دادگستری افتاده باشد می داند که نوشته فوق کاملا حداقلی تهیه شده و اوضاع خیلی بدتر از اینهاست.این برخوردهای ناعادلانه در دو نهاد رسمی و قانونی کشور منتج به این شده که مردم در اقدامی خطرناک خود در مقام قاضی و ضابط بنشینند .مسولین محترم قوه قضاییه و ناجا هم ضروری است به جای کتمان واقعیتها به دنبال چاره جویی باشند.این مصایب پنهان کردنی نیستند و نتیجه حاصل از کتمان آنها هم چیزی جز فاصله بیشتر بین مردم و نظام رقم نخواهد زد. (1722153) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۴:۲۹:۴۹
عزیز من چه انتظاریه دارید؟ شاید توانشون همین قدره. (1723583) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۰۳:۰۶:۳۷
شاید؟! این طنز بود یا جدی؟!در عوض به کار گیری و استفاده از قانون،سوءاستفاده کردن از قدرت داده شده از طرف قانون نتیجه ای بهتر از این نداشته و ندارد. (1726227) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۲۹:۴۱
دوست عزیز ! این بحث شوخی نیست بلکه ممکنه برای خود شما و خانواده شماهم پیش بیاد. متاسفانه همین چیزهاست که عده ای راه دریای استرالیا و ریسک مرگ رو انتخاب می کنند. همین چیزهاست که اینهمه سرمایه انسانی و مادی از مملکت خارج می شود. همین دو تا مثال بسه وگرنه هزار تا از همین چیزها میتونم مثال بزنم ولی افسوس.. (1721138) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۲۴:۰۳
مملکت سازمان بازرسی داره. گزارش کنید پیگیری میشه. (1721553) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۳۷:۱۳
عزیز جان. حالا درسته بخضی از موضوع مربوط به نیروی انتظامی میشد ولی بخشی از اون در رابطه با عملکرد قاضی مربوط به قوه قضائیه میشد! (1721591) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۳۰:۳۹
عزیز برادر سازمان بازرسی زیر نظر قوه قضاییه هست (1721725) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۲۹:۰۱
خخخخخ این جدی بود یا شوخی؟ مگه داستانی که دوستمون گفت مورد استثنا بود که گزارش بشه به سازمان بازرسی؟ روند هر روزه کلانتری و دادگاه های ما در 80 90 درصد موارد همینه. اونوقت خبر نداره یعنی سازمان بازرسی؟ فرایند از اساس مشکل داره و باید اصلاح بشه. (1721846) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۰:۲۴:۳۷
ببخشید متوجه نشدم! کجا شکایت کنیم؟ کی رسیدگی میکنه؟اگر ممکنه دوباره بگین تا بفهمیم! (1721963) (alef-2)
 
رضا
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۱:۰۹:۱۲
ببخشید دوست عزیز . شما ظاهرا از کره ماه اومدید . امسال 4 ساعت حق التدریس من معلم رو از اول سال تحصیلی پرداخت نکردند . بازرسی اداره کل و اداره نیز موضوع رو تایید نمودند . اما دریغ از پولی که دست من برسد . بازرسی کل هم همینطور و من کماکان شبها خواب آن چهار ساعت را می بینم . (1722606) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۲:۴۱:۱۴
البته اگر وضع بازرسی بهتر از این باشه (1722706) (alef-13)
 
امير110
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۶:۵۴:۴۳
گفتيد پيگيري :
برويد شكايتي از يك مرجع ( فرق نمي كند انتظامي باشد - قضايي باشد - دولتي باشد) انجام دهيد.شكايت را به همان كس ارسال مي كنند و او هم جواب خود را مي دهد ، بعد مي گويند بيا جوابت را بگير. جواب چيست؟ توجيهاتي است در مقابل حرفهاي شما . همين . هيچكس جوابگو نيست (1722777) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۸:۳۶:۱۲
برو با با دلت خوشه اگر مملکت بازررسی داشت دزدان 3000میلیاردی ،دزددان تامین اجتماعی، قاتلان کهریزیک، دزدان پیمانهای کلان وزارت نفت و هزاران دزدی دیگر که قلم از نوشتن عاجز است می گرفتند (1722855) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۹:۲۸:۴۳
امکان نداره (1722932) (alef-13)
 
بهروز
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۳:۲۱:۴۴
عزيز من ! ظاهرا" سرو كارت به سازمان بازرسي نيفتاده . ؟! حداقل به صحبتهاي مسؤلين اين دستگاه اگر يك بار گوش كرده باشي ، حسابًكار دستت مياد. (1723454) (alef-6)
 
m
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۲۱:۰۹:۴۱
سلام دوست عزیز - دقیقا مثل این ماجرا برای منم پیش اومد - دقیقا مثل همین ماجرا - گزارش هم کردم - اصلا نگفتن خرت ب چند (1725732) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۸ ۰۱:۲۲:۵۲
مطمئنی؟ (1728990) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۹:۲۸:۳۶
با سلام به تمام دوستانی که در این گفتگو شرکت کرده اند و تشکر ویژه از نگارنده موضوع اصلی که بسیار زیبا و گویا مطلب خود را نوشته اند و همچنین از الف. و اما خوبست که تجربه ی مرا هم در این خصوص بخوانید: البته اینطور حساب کنید که یک کتاب 100 صفحه ایی را در چند سطر خلاصه بخوانیم : سال 83 با شکایت کسی که بعدها فهمیدیم خود کلاهبرداری حرفه ایی هست به کلنتری احظار و بازداشت تا شنبه و روانه ی دادگستری شدیم واز آنجا به زندان اوین چون وثیقه نداشتیم تا هفته ای گذشت و وثیقه ایی جور شد و ما آزاد با وثیقه آزاد شدیم . بماند که بر کسی که هیچ گناهی نداشت و با دسیسه ی یک آدم شیاد گرفتار شده بود چه ها که نگذشت . پس از آن ما چند سال گرفتار این برنامه شدیم و کلی پول وکیل و دادگاه و ... دادیم و خلاصه پیر این کار گشتیم تا در آخرین جلسه ی دادگاه چون وکیل طرفمان با جناب قاضی آشنا در امدند حال از کجا نمیدانم لذا در همان جلسه از ما رسید و تعهدی گرفتند که آپارتمان مورد دعوا را خود تحویل کسی بدهیم که از بابت آن هیچ پولی نگرفته ایم و این در حالی بود که من نه تنها مستاجر بودم بلکه اجاره ی آن را هم به زحمت فراهم می کردم . سرتان را درد نیاورم خلاصه اینکه من 44 سال سن دارم اما هرکس سن مرا حدس زده بالای 50 گفته اند و این بود گذر ما به دستگاه دادستان از سرباز و افسر پرونده ساز کلنتری تا قاضی دادگر قسم خورده . که من هیچ کامشان را نخواهم بخشید. (1722931) (alef-13)
 
صادق
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۳۲:۳۵
یه بار من برای عضویت افتخاری -در طرح ارتقای امنیت اجتماعی - که باید بسیجی میبودی و از طرف امام جماعت تائید میشدی به دادسرای محلاتی تهرتن معرفی شدم
بعد از چند ماه زنگ زدن و گفتن با مدارک کامل و البته کارت بسیج بیا به دادسرا من هم خوشحال که شاید بتونم برای امنیت جامعه مفید باشم به طرف دادسرا حرکت کردم
در ورودی دادسرا وقتی سرباز داشت منو بازرسی میکرد بدون اجازه و با طرز بدی دست در جیبهای من کرد من آروم روی کلاه اون زدم و گفتم:
_ چه کار میکنی ؟ اول اجازه بگیر ، بعد هم من تا حالا ندیدم تو باز رسی بدنی کسی دست توی جیب کنه؟
سرباز اصلا به من اعتنایی نکرد و بیشتر دستش رو فرو کرد تو جیبهای من
من هم با عصبانیت گفتم چه کار میکنی بی ادب؟ آقا این همانا و دست بند و تشکیل پرونده همانا ..... اول که اجازه ندادم به من دست بند بزنن بعد گفتم منو ببرید پیش مسئولتون... رفتیم پیش یه افسر دیدم اون اصلا به من توجه نمیکنه و فقط حرف سرباز و داره مکتوب و ضمیمه پرونده میکنه ... شوخی شوخی منو فرستاد پیش قاضی تو یکی از شعبات دادسرا من دیدم مثل اینکه شوخی شوخی دارم بازداشت و احتمالا محکوم میشم ولی باز با خودم گفتم احتمالا اون افسر آدم بی ملاحظه و بی توجهی بود وگرنه حق با منه و باید اون سرباز توجیه و تنبیه بشه
خلاصه ما رو بردن پیش قاضی ، قبل از برخورد با قاضی با منشی برخورد کردم با خودم گفتم احتمالا از شنیدن داستان من به خنده می افته و جریان تموم میشه ولی دیدم این از سرباز و اون افسر بدتر و بی توجه تر عمل کرد ،،، بعد از چند لحظه من رو بردن پیش معاون یا یه همچین چیزی گفتم این دیگه حتما از اونهای دیگه با شعور تر و فهیم تره اتفاقا اون معاون از همه اونا هم تر بود دیدم نه اگه بالاتر برم شاید بدتر بشه و افراد بدتر بشن .......
خودم رو معرفی کردم و گفتم من قرار با شما به صورت افتخاری کار کنم و اصلا خودتون با من برای تکمیل پرونده تماس گرفتید خلاصه با کلی پیگیری موضوع حل شد البته اونا من رو گناه کار میدونستن
مملکته دیگه (1721146) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۳۳:۵۸
این جمله آخرت خیلی باحاله:
البته اونا من روگناه کار میدونستن!!!!!!!!1111 (1721579) (alef-2)
 
سعید
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۹:۵۱:۳۶
من سیگاری نیستم ولی بدنید که
یه شب با ماشینم در خیابان پیروزی تهران ساعت 10 شب ماشین کلانتری جلوی مرا گرفت افسر اومد جلو سرشو کرد تو ماشین گفت سیگار کشیدی .
من گفتم ساعت 9 شب زدم بیرون ممنوعیت کشیدن سیگار اعلام نشده بود
همین جواب باعث شد سریع مرا پیاده کنه بازرسی بدنی و بعد ماشین و معطلی
اعتراض کردم گفت میبرمت کلانتری گفتم ببر
دیدم برم کلانتری باید به خاطر کاره نکرده به همه توضیح بدم که والا سیگاری نیستم
گفتم بیخیال شید
ماموره بعد از اینکه چیزی گیر نیاورد برگشت دلش خنک نشده بود دوباره صندوق عقب ماشینو گشت و من هم تو فکر که آیا ممنوع شده یا نشده (1722975) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۳۳:۴۴
آقای استاد عزیز اگه داستان منو بخونید فک میکنید شما تو بهشت بودید !! (1721300) (alef-13)
 
یک بنده خدا
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۱:۱۵:۰۳
پیشنهاد می دهم بعنوان اولین قدم برای رعایت حالت مردم از طرف نیروی انتظامی، بخشی از سایت الف بطور دایم برای شکایات مردم از رفتار نیروهای انتظامی (یا کارمندان ادارات) تخصیص داده شود. این هم تلنگری خواهد بود که مسئولان در مهار نیروهای زیرمجموعه خود تلاش بیشتری کنند و هم اینکه صدای مردم بهتر و بیشتر شنیده شود. (1722059) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۲:۰۱:۵۷
امیدوارم پایت به کلانتری و دادسرا بیافتد تا ببینی خیلی بیشتر از اینها از نیروی انتظامی و قوه قضائیه باید تشکر کنید
در سال 79 من (مهندس الکترونیک و مدیر یکی از سازمانهای دولتی) بعنوان عابر پیاده در یک تصادف با خودرو مضروب شده بودم و بعد از هفته ها بستری و عمل جراحی و... برای پیگیری پرونده تصادف به دادسرا مراجعه کرده بود و حالا بعد از خواندن این مطلب برخوردهای غیر محترمانه آنروز برایم تداعی شد
یادتان باشد که من بعنوان عابر پیاده و مضروب در یک صانحه تصادف با خودرو و بعنوان شاکی به دادسرا رفته بودم و هیچ جرمی هم مرتکب نشده بودم (1722168) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۱۸:۰۷
بنده خدا فیلم احتمالا زیاده دیده از همونهایی که میگن:من بدون حضور وکیلم یک کلمه حرف نمیزنم نمیدونه که اینجا چه خبره (1721117) (alef-2)
 
ناشناس
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۲:۵۵:۲۴
آقاي احمدي مقدم فرمانده محترم نيروي انتظامي بيا جواب اين آقا را بده (1720899) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۲:۴۳:۲۹
فعلن آقای احمدی مقدم مشغول مصاحبه درباره موضوعات مربوط تر و مهم تر نیروی انتظامی از جمله فیلترینگ فیس بوک (1) ، دیپلماسی ایران (2) ، روابط ایران و انگلیس (3) ، رابطه با آمریکا (4) و ... هستن . اگه مایل بودید در لینک ها می تونید نظرات ایشان درباره این مسائل مرتبط با وظایفشون رو بخونید:

1- خبر : نظرات سردار احمدی مقدم درباره فیس بوک
http://www.khabaronline.ir/detail/317259

2- خبر : حضور در سازمان‌ملل زلزله بزرگی در آمریکا بوجود آورد
http://alef.ir/vdcdkz0xxyt0z56.2a2y.html?200752

3- خبر
yon.ir/ahmadiahma

4- خبر : سردار احمدی مقدم : این آمریکاست که به مذاکره با ایران نیاز دارد
http://khordadnews.ir/news/18270


الف تو رو خدا فیلتر نکن این نظرو . زحمت کشیدم لینکا رو پیدا کردم (1723387) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۶:۲۸:۵۶
جواب دادن به مردم کار مسئولین مردمی و دلسوز است . ( جمله خبری بود ) (1723814) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۸ ۱۲:۳۷:۳۵
چقدر مردم پاسبانان قدیم را دوست داشتند یادش بخیر (1729777) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۲:۵۸:۴۶
دوست و هم وطن ایرانی مگر وصف بازداشتگاه نیروی انتظامی کهریزک به گوشت نخورده نهایتاً به کجا ختم شد دلت خوش باشد تازه برای شما حد عالی بوده برو خدا را شکر کن به جز رهبری کسی دلش به حال مردم نمی سوزدنیروی انتظامی به پالایش و غربال اساسی از رده بالا دارد اگر به سازمان قضایی مراجعه بشود....تا نیروی انتظامی به وظیفه اصلی خودش عمل کند نه غیر از آن بیش از این نمی توان انتظار داشت (1720907) (alef-2)
 
سيد
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۲:۵۹:۴۶
بنده هم اينك اين متن را به يكي از دوستانم كه از مسئولين عالي رتبه سازمان قضايي نيروهاي مسلح است فرستادم تا پيگيري شود. (1720908) (alef-2)
 
وحید
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۳۱:۵۶
مشکل ما همین گزینشی عمل کردن است. این مشکل یک استثنا نیست که به این شکل حل شود. همه ی ما تجربه ی برخوردهای اینچنینی رو داشتیم. باز خداوند خیر بده مأمورین نیروی انتظامی رو...
این موارد با برخورد موردی حل نخواهد شد و ما نیاز به یک برنامه ریزی برای اصلاح سیستم انتظامی کشور داریم تا هم امنیت افزایش پیدا کنه و هم شأن مردم رعایت بشه. فراموش نکنیم که این مردم ولی نعمت مسئولین هستند، چه اون مسئول رئیس یک اداره باشه چه یک مقام عالی رتبه ی انتظامی! (1721296) (alef-13)
 
فراز
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۳۶:۴۷
باش تا صبح دولتت بدمدددددددددددد!!!!!!!!! (1721303) (alef-13)
 
مصطفی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۵۴:۱۸
اقای محترم شما اگر سری به تمام کلانتری های کشور بزنید متوجه میشودی که دقیقا همه انها یک جورهایی شبیه هم هستند البته با کمی بالا و پایین بنده هم یکبار به همین شکل صابون نیروی محترم انتظامی به تنم خورده بنده یک هیات علمی مملکت را با با لباس خواب قپونی به کلانتری و با همان وضعیت به دادگاه نیابت خوش بردند و هر چه تقاضا کردم که اجازه بدهید لباسی بپوشم اعتنا نکردند انگار که دوست دراند افراد را طبیعی دستگیر و منتقل کنند که مبادا صحنه جرم بهم بخورد و شور بختانه چند تایی از دانشجویانم هم بنده را با همان وضعیت دیدند و از فردایش کارم بجای تدریس شده بود توضیح ان وضعیت ملو درامی که توسط برادران نیروی محترم انتظامی بوجود امده بود ایا این مطلب را هم به دادسرای نیروی انتظامی اعلام خواهید کرد ابروی رفته بنده را چه کسی بر خواهد گرداند ؟ ماجرا خیلی اسفبار تر از این است که فکر میکنید بله دوست هموطن گر حکم شود که مست گیرند در شهر هرانکه هست گیرند (1721353) (alef-2)
 
رضا
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۷:۲۴:۲۱
ببخشید یعنی فکر میکنید مسیولین خبر ندارن (1722786) (alef-13)
 
ستم کشیده
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۷:۲۶:۰۲
با سلام،برادر عزیز ، با این گفته خواسته اید که خودتان را بی خبر وشاید مبری از همه ظلمی که بر مردمانی که از این رهگذر در بند نیروی انتظامی افتاده اند نشان دهید. من بازرگان هستم.با 52 سال سن بعلت داشتن چک برگشتی با تمهیدات دارنده چک به عنوان فراری و بدون نشانی معرفی و حکم جلب از قاضی محترم اخذ شده و با نهایت زیرکی صبح روز پنج شنبه در محل کارم و توسط افسر کلانتری با راهنمایی شاکی بازداشت شدم. پس از حضور در کلانتری با شرایط تشریحی این برادر به دادسرا اعزام و بدون ملاقات قاضی با حکم تحت نظر تا اعزام به دادگاه مجددا به کلانتری عودت و در شرایطی بسیار بدتر از انچه که این برادر شرح داده اند تا روز شنبه صبح در کلانتری ،خدا را به استیفای حقوق طلب کردم. صبح روز شنبه با دست بند و پابند (همچون جانیان فراری ) به دادگاه اعزام و در نهایت تا طهر ازاد شدم.ولی به عنوان یک مسلمان از هیچ یک از این برادران خدوم در دادگستری و کلانتری نمی گذرم ، اگر روز حسابی در کار باشد؟ قاضی در برابر سوال من مبنی بر عدم دریافت اخطاریه قبل از صدور حکم بازداشت سیار ، فرمودند برو از ماموران ابلاغ شکایت کن!!؟ به خدا قسم لبخندی که از خواندن این مطلب بر لبم نشست چقدر شیرین است: که بالاخره کسی که دستش به نوشتن مطلب و پی گیری ان میرسد در این مصیبت گرفتار امد تا شاید فریاد رسی نیز؟؟؟؟ خدا از سر تقصیرات مسببان نیز نگذرد که من و امثال من نیز نخواهیم گذشت ،از حیث ضایع شدن حداقل حقوق انسانی در این بازداشت های ناجوانمردانه در این کلانتری ها و بی تدبیری و بی اهمییتی نسبت به مردمان ابروداری که در این مخمصه ها گرفتار می ایند. (1722789) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۲۲:۳۱:۰۶
سید جان، کلی به متنی که برایش فرستادی می خندد و بعد به دوستانش می گوید اینا هم حالشون خوشه ها!!!!!!!!! (1724368) (alef-13)
 
مرتضی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۲:۵۹:۵۸
با این متن طولانی و روایت مصائبی که بر شما رفته، آب در هاون می کوبی برادر. نرود میخ آهنین در سنگ. نیروی انتظامی پاسخگو نیست. سیستمی هم که پاسخگو نباشد نیازی به اصلاح در خود نمی بیند. نمونه اش هم بخش سوال و جواب الف از سردار ارجمند احمدی مقدم که بعد از سانسور بسیاری سوالات، به همان پرسشهای پاستوریزه هم پاسخ ندادند. (الف اگه نمیترسی منتشر کن) (1720910) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۳۰:۰۳
سیستمی که خود را پاسخگو نمی داند فاسد می شود. (1721294) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۳۹:۱۹
اره واقعا.خواستن ادای کشورهای توسعه یافته رو دربیارن دیدن نه بابا سرداران نیازی به پاسخگویی نمیبینند. جمعش کردن رفت پی کارش (1721595) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۳۲:۰۶
دوران جوابگویی هم فرا خواهد رسید صبر داشته باشید حافظ تاریخی ملت فراموش نخواهد کرد (1721731) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۰۲:۳۳
خدا کسی رو گرفتار نیروی انتظامی و دادگستری نکنه چون همینکه اونجا رفتی برگشتنت با کرام الکاتبینه. (1720918) (alef-2)
 
رسول
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۰۴:۴۰
از مسئولان صمیمانه! و از روی خیر خواهی تقاضا دارم جهت تامین امنیت مردم از افرادی استفاده کنند که از شعور و هوش اجتماعی مناسبی برخوردار باشند. (1720929) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۹:۲۹:۳۳
نمی خواهم به نیرو های خدوم نیروی انتظامی توهین کنم. اما اکثر کسانی که در نیروی انتظامی استخدام می شوند دیپلم هستند. (1722934) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۵:۴۴:۵۵
انسانیت ربطی به مدرک ندارهi (1727965) (alef-13)
 
منصوري زاده
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۰۴:۴۸
اين سناريوي نزاع دانشجو و استاد چه ربطي به دعواي فاميلي شما دارد !؟ (1720930) (alef-2)
 
زی زی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۰۴:۵۵
واقعا تاسف آور بود... (1720931) (alef-2)
 
ایلامی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۰۷:۵۲
معضلات زیادی در این مملکت وجود دارد که متاسفانه به جای حل کارشناسانه و دائمی، هر دفعه صورت مساله پاک می شود. (1720939) (alef-2)
 
داود ذوالقدر
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۰۸:۴۹
سلام
مرد مومن بجای من بودی چیکار میکردی 5شنبه 4/7با یکی ازهمکارانم که دست برقضا هردو کارمندرسمی از سازمانهای تابعه وزارت کشوریم ساعت 2برادران زحمتکش نیروی انتظامی با اسلحه به منزل دوست مشترکمان حمله کردن وبدون پرسش پاسخ شروع به ضرب .جرح کردن وبا دستبند به اطلاعات نیروی انتظامی بردن (شهرستان اسلامشهر)وگفتن شمافروشنده اسلحه گاز اشکاور وشوکر هستید و........
برادرمن شما 24ساعت اونجا بودی و2بار به مجتمع قضایی رفتی اما ما فقط داخل بازداشتگاه بودیم حتی خانودههای ماخبر نداشتن تا روز شنبه که بازهم بازپرس محترم راضی نشد ما را حتی ببیندالبته به اتهما مشارکت در نگهداری 5گرم تریاک
ای بابا خدا وجود دنارد مال ترکیه نبوده حسب اطلاع ما بازداشتگاه سه راه ادران رباط کریم جاده ساوه بغل گوش تهرانه عزیزم
هرچند شما اما رضا رو داشتید نزدیکتان بود اما به همون امام غریب ما اینجا غریبتر بودیم چون 42 نفر با 5تا سینی بزرگ غذا(یاد غذای همسرم افتادم که همش غر میزدم وغذای اداره که 8سال نمیخورم) البته خدا وکیلی همه بما احترام میذاشتن و میگفته مهندس ها جدا بخورن بخوابن و...
اما بگم یا داغ دلت تازه میشه
مردمومن هل من ناصرینصرنی اما دنبال دشمن خارجی بیگانگان وفرازمینیها میگردیم با گناه بیگناه همه قاطی بودیم طرف بخاطر 1گرم تریاک فرستادن زندان قزلحصار
بنده خدای دیگه ای از نقده اومده بود عروسی تهران اونهم قبل از استعمال موادمخدر بخاطر 1گرم فقط 1گرم 48ساعت مهمون بازداشتگاه اسلامشهریها بود ومن متاثر ومتاسف از اینکه فکر بد نکنه که ما مهمومن نوازیممون این جوریه
و...
و....
و............
و................
همکار محترم وعزیزم که بعد از این قضیه مشکلات عدیده برای او وخانواده اش پیش امده
سایت ومدیر محترم سایت مایه خوشبختی خواهد بود پیگیری کنید هم ناجا هم دادسرای اسلامشهر وبازرسان محترم ریاست قوه وسردار احمدی مقدم (1720940) (alef-2)
 
دلسوز
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۳:۳۱:۱۵
من البته نمی‌خواهم اینجا به قول معروف نخود هر آشی باشم اما می‌خواهم در مورد مسأله‌ای که در قوانین ایران به ظاهر به فراموشی سپرده شود و در مورد شما دخیل می‌باشد بگویم.
در قوانین دنیا اگر پلیس به هر دلیل مشخصی‌ فردی را بازداشت کرد و در طی‌ بازداشت متوجه شد, که این فرد بیگناه از آن دلیل مشخص میباشد, اما جرم دیگری از او را در حین این بازداشت پی‌ ببرند از لحاظ قانونی‌ نمیتوانند آن شخص را برای جرم دوم محاکمه بکنند. مگر آنکه جرمی‌ از درجه بسیار بالا باشد. اسم آنهم احترام به حریم خصوصی شهروندی میباشد. (1722728) (alef-13)
 
omid
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۰۹:۴۴
دوست عزیز شما تنها نیستی
من در گذشته مغازه شریکی داشتم از شانس بد دزد مغازه رو زد صبح که ماجرا رو مشاهده کردیم پلیسو خبر کردیم اونا هم بعد 3 ساعت رسیدن بعد کلی بقول خودشون تحقیقات متوجه شدن دزد مغازه خود بنده هستم و دلیلشون هم استرس بنده هنگام بازپرسی بود سرتون درد نیارم این چیزا عادیه
چند روز پیش هم منزل همسایه رو دزد زد و همسایه ها بعد نیم ساعت تعقیب دزد رو در حالی که چاقو هم داشت گرفتن نیروی انتضامی بعد 2 ساعت رسید و جالبتر عکس العمل پلیس بود که گفت اره اینو میشناسیم ماه پیش هم اینو گرفته بودیم
...... (1720942) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۰:۴۲:۰۵
گفتی استرس، یاد خاطزه ای افتادم.
چند سال قبل با قطار به تهزان میومدم جلسه ای داشتم، چون قطار تاخیر داشت من با عجله داشتم ایستگاه رو ترک میکردم که مامور محترم منو گرفت و بعد از کلی بازرسی بدنی و داخل کفش و پاشنه کفش و داخل کیف و ..... آخرش میگه تو که چیزی نداری پس چرا استرس داری !!!

چند باری هم به جرم اینکه تو اتوبس های قدیمی برای راحتی خودم 2 تا صندلی گرفته بودم ، تو بازرسی های قبل شاهرود بازرسی و سوال جواب شدم که چرا 2 تا صندلی گرفتم با اینکه یه نفرم.


کلا تو ایران دید نیروی انتظامی اینه که همه مردم خلافکارن مگه اینکه خلافش ثابت بشه. (1723085) (alef-13)
 
اراز سولدوز نقده
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۱۲:۲۹
واقعا متاسفم ولی..کلی خندیم (1720952) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۵۲:۱۹
اتفاقا چون یه جورایی به طنز نوشته شده اثرگذارتره (1721618) (alef-10)
 
محسن
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۵۴:۵۴
گریه داره واقعا!!!!! (1721778) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۵۰:۳۱
گریه دار بود نه خنده دار.... درد بود. (1721886) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۱۲:۴۱
همه مجرمها می گویند ما بی گناهیم (1720953) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۵۵:۵۸
بدتر از اون اینه که مامورین برقراری امنیت، مرتکب جرم بشوند و باکمال پررویی طلبکار هم باشند؛ که این مجرمیت همراه با طلبکاری بعضا با بی ادبی و حتی ضرب و شتم همراه می شود. (1721063) (alef-2)
 
مهدی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۲:۰۰:۲۹
چند سال پیش یک متهم به قتل سریالی زنان در آبادان اعدام شد
قبل از بازداشت قاتل واقعی چند بدخت برگشته رو بازداشت کرده بودند و در دادگاه به قصاص محکوم شده بودند .چند روز قبل از اجرای حکم فرید بغلانی دستگیر می شه و معلوم میشه کل پرونده از چه قرار بود (1722164) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۸:۰۲:۴۸
مجرم هم دارای حقوق قانونی و انسانی خودش است. مجرم بودن دلیل بر این نمی شود که هر کس و ناکسی به خود اجازه دهد با او مانند حیوان رفتار کند. هرکدام از ما می توانیم به طور بالقوه مرتکب جرمی کوچک یا بزرگ شویم. مجرمان از فضا نیامده اند و یا مجرم زاده نشده اند. آنها انسان هستند هرچند که مجرم باشند. (1725360) (alef-10)
 
غلام
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۱۲:۵۱
نيروى انتظامى دست سربازان و درجه داران و افسران كه بيشترشان دوران سربازى را پشت سر ميگذارند اداره ميشود سربازى كه بايد از مرزها حفاظت كند در كلانتريها و اداره راهنمايى و رانندگى به رتق و فتق أمورى ميپردازد كه اساسا تخصصى است و بد اموزي را به جوانان منتقل ميكند نيروى انتظامى ما با اموزه هاى لازم فرسنكها فاصله دارد (1720955) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۳:۰۰:۳۸
مظلومترین قشر سربازان نیروی انتظامی هستند که در کلانتریها خدمت میکنند . (1723424) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۱۷:۴۷
متاسفانه بخشی از واقعیت های اجتماعی که کسی هم بفکر سروسامان دادن ان نیست و از حداقل حقوق اجتماعی مردم خبری نیست. (1720965) (alef-2)
 
توحید
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۱۹:۲۳
می دونی چیه ، حقتونه
هر کی زد، هر کی کشت ، هر کی برد و خورد و فرار کرد، هر کیو فراری دادن و ... شما فقط یقه دولت رو گرفتید ،
انگار مملکت فقط یه قوه داره. تهش میشه همین. آیا رئیس قوه ای که نیروی انتظامی زیر نظرایشونه جوابگو هست ؟ آیا رئیس قوه ای که قضات و دادگاه ها زیرنظرشونه جوابگو هست ؟ جوابگویی پیشکش ، آیا این موارد رو اصلاً به حساب میاره و مهم می دونه ؟
یا شیوه برخوردشون در مواجهه با این دست از موارد به سان جلمه زیر هست ؟!؟

" پاسخ لاریجانی به چرایی ممنوع الخروجی خاتمی: این یکی از عادت های بد دولت احمدی نژاد بود! " (1720970) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۲۰:۱۷:۵۹
فقط رییس جمهور با رای مستقیم مردم انتخاب میشه دوست عزیز (1724153) (alef-13)
 
ایرانی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۱۹:۵۷
واقعا متاسفم ! من خودم یک بار برای موضوعی به دادگستری رفتم علی رغم اینکه حق با من بود ولی می دیدم هیچ کس کاری انجام نمی دهد !!
آن چیز که جایی نرسد فریاد است ! (1720973) (alef-2)
 
nana 48
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۲۰:۳۸
امان از بی قانونی و خودسری.
مرسی...جالب بود. (1720974) (alef-2)
 
محمد
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۲۱:۳۶
کارمند دانشگاه هستم متاسفانه من هم در وضعیتی مشابهی بودم
اگر یه نظر سنجی بزارید ذیهنیات مردم نسبت به نیروی انتضامی مشخص میشه (1720978) (alef-2)
 
مقدم
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۵۸:۴۹
دوست گرامی مودب باش.
هم وطن ما یک واقعه دردناک را نعریف کرده . این چه مدل نظری است که شما گذاشته ای ؟
دلت برای خودت بسوزد که هنوز یک نگارش مودبانه را هم بلد نیستی . بینوا شمایی که ادب نداری.
روی زخم نمک که نمی پاشند .
به جای مسخره بازی کمی ادب و فرهنگ یاد بگیر
دوستان امثال ایشان در همین کلانتری ها هستند دیگر .
ماموران بی ادب پلیس که از کره مریخ نیامده اند
ما مشکل فرهنگی داریم
خانواده ها فقط به شکم و رخت و لباس بچه ها توجه دارند
پس ادب آموزی کجای داستان است؟
امام علی به این مضمون فرمودند بالاترین ارث پدر برای فرزند ادب است .
اگر فرهنگ ما درست شود اقتصاد و اجتماع ما هم درست میشود (1721074) (alef-2)
 
جواد
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۲۸:۳۴
مشکل اصلی از کمبود امکانات و نیرو در نیروی انتظامی است که منجر به این ناهنجاریها میشود کاش قوه قضاییه. دادیارانش را برای اخذ اظهارات وتامین قرار متهمین به بازداشتگاهها اعزام میکرد اینجوری حقوق شهروندی بهتر اجرا میشد.
و بروکراسی هم کمتر،ضمنا استعداد نیرویی پلیس هم صرف مراقبت و بدرقه متهمین نمیشد وامار فرار متهم نیز پایین میاد،در ضمن زمانی ه پلیسمان را با دنیا مقایسه میکنیم،باید سطح رفاهش،دستمزدش،وغیره... را نیز مقایسه کنیم.باید فرهنگ تعامل واحترام گذاشتنمان به قانون را نیز با دنیا مقایسه کنیم. (1721567) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۱:۴۳:۴۳
رفتار یک نهاد چه ربطی به امکانات داره مگر انکه بخواهید برایتان از خارج رفتار هم وارد کنیم (1723257) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۳۱:۳۱
شما فرق بین طنز و جدی رو نمی فهمی آقای با ادب؟؟؟!!!!!!!!!!! (1721573) (alef-2)
 
علي
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۵۳:۵۵
والا چيزي كه من خوندم اصلا طنزي درش نبود!!!
خانم فرناز:
يه حقيقت تلخ اينه كه تحصيلات شعور و ادب نمياره
در اين موارد فقط زور و فشار آوردن به اين آدماست كه باعث ميشه اين اتفاقات دوباره نيافته!!! (1721774) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۲۱:۴۲
عالی بود (1720980) (alef-2)
 
حسین مردانی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۲۹:۴۸
سلام....
زیاد سخت نگیر شاید این ماجرا احترامانه ترین!! رفتار نیروی انتظامی باشد به قول یکی از دوستانم که افسر نیروی اتظامی هست میگه دادستان به ما کاملا مصونیت داده و هیچ مشکلی نیست (1721000) (alef-2)
 
ایرانی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۰۲:۰۴
چرا زیاد سخت نگیرد ؟
لطفا جدی برخورد کنید.
حق و حقوق خودمان را طلب کنیم (1721081) (alef-2)
 
عمار
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۳۱:۲۷
گناه مجریان قانون شکن ، کفاره جمع دارد (1721002) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۳۳:۱۲
دیروز یکی از دوستانم تعریف میکرد که مامورها به یه خانم بی حجاب در کوچه بن بست گیر داده بودن و پیرمرد همسایه داد و بیداد که چرا به هرکسی گیر میدید و وظیفتونو اجرا نمیکنید و ... و در این حال کارت ماشین دوستم در دست انها بوده.. مامورها میگن حالا که این پیرمرد حرف اضافی میزنه بیاید دنبال کارت ماشینتون تو پاسگاه... توی پاسگاه میگن پیرمرد باید بیاد بگه من اشتباه کردم تا کارتو بدهیم!!! حالا پیرمرد 75 ساله!!! اخرش جونم براتون بگه پیرمرده بیچاره رفته پاسگاه و عذرخواهی کرده. اونا بازم کارت ماشینو ندادن. اینا برا ما مردم عادیه دیگه. الف برا ما مردم ایران اینا عادیه!!!!!! (1721006) (alef-2)
 
امین اسبوئی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۳۳:۲۴
تمام متن رو خوندم.
واقعا جای تاسف داره....
حتی اگه نگارنده ی متن یه جای استاد دانشگاه بودن یه کارگر ساده هم بود چنین رفتارهایی در شان یه انسان ( نمیگم یه مسلمان) نبود.
اتفاقا توصیه های این دوست گرامی رو بدون شوخی اخذ کردم و حقیقت ماجرا دیدم! مخصوصا قسمتی که کمک کردن در خیابان ( برای جدا کردن دعوا و سایر موارد ) رو نهی کرده بودن رو آویزه ی گوش خودم میکنم!
ولی جالب ماجرا اینجاست که بعد از انتشار این واقعه برای این شخص محترم به طور رسمی تو سایت الف سه تا اتفاق ممکن هست بیوفته.
1- یا مسئولین محترم انتظامی اینگونه رفتارها رو قویا تکذیب میکنن و نیروی انتظامی رو مبرای از این اتفاقات میدونن!
2- یا وقوع اینگونه اتفاقات رو بسیار نادر و با احتمال 1 در هزار اعلام میکنن.
3- یا اساسا بدون هیچ عکس العملی نسبت به این خبر سایت الف رفتار میکنن و شتر دیدی ندیدی!!!
خلاصه اینکه نویسنده ی این متن از متعهدین به نظام اسلامی و دوستدار میهن و کشور خودش بوده، ولی اگه برای افراد با دیدگاه های دیگه اتفاق بیوفته چه نتیجه ای در بر خواهد داشت؟ غیر از تنفر از نظام اسلامی؟؟ (1721007) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۵۷:۱۰
اگه یبار گذرت افتاده بود اونجا اینقدر متاسف نمیشدی
توصیه می کنم یه سر به اون اطراف بزنی البته اگه رات دادن ببینی چه خبره یه کم اپدیت بشی(ورژنت خیلی قدیمیه) (1721068) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۳۴:۲۳
برو بابا دلت خوشه
دزدای میلیاردی راست راست تو این مملکت می چرخند و به ریش امثال شما و ما میخندند.الف یا خیلی هالویی یا فکر کردی ما هالویم. (1721011) (alef-2)
 
محمد
۱۳۹۲-۰۷-۲۸ ۱۱:۳۷:۲۷
بابا اونا دزدای میلیاردی هستند و پشتشون هم گرمه (1729625) (alef-13)
 
امیر
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۳۵:۲۱
این داستانو باید آقای قالیباف بخونه که هی نگه من فرمانده نیرو انتظامی بودم فلان کردم بیسار کردم ... (1721014) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۶:۴۸:۵۹
باز یه چیزی پیدا کردید به اون بدبخت گیر بدید؟ اون در حد خودش کارهای خوبی کرده اما رئیس پلیس الانم هشت ساله که مسئولیت داره. هشت سال برای ایجاد تغییر کمه؟ (1723844) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۳۵:۲۸
من خودم با دوست پسرم تو ماشین بودیم. پلیس گیر داد بهمون. کارت ماشینو گرفت. بهش 200 پول دادیم. با گریه های من بیخیال شد!!!اینه وضعیت جوونای جامعه که برای رهایی از این اوضاع کارشون به توی خونه ها و عوارض بعدش میکشه!! (1721015) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۳۷:۲۴
خدای من
خدای من
متاســـــــــــــــــــــــفم
ممنون که این ماجرا نوشتید
ممنون از الف که نشان داد
بسیار بسیار بسیار ناراحت شدم (1721021) (alef-2)
 
مانی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۲۲:۲۱:۳۳
وای من واقعن دارم می خندم به اینایی که این داستان براشون خیلی جدید و عجیبه!
شماها انگار تو این مملکت زندگی نکردید! (1724348) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۳۸:۲۴
احسنت بر الف که به این ماجراها می پردازد .
مردم خیلی مشکل دارن. (1721024) (alef-2)
 
علی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۳۹:۵۷
شبیه همین اتفاق حدود 17 سال پیش برای من افتاد. گمان می کردم حالا دیگر اوضاع تغییر کرده است. (1721028) (alef-2)
 
مشتری دایمی الف
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۴۱:۴۴
پسر من از خارج آمد ۲۴ قطعه عکس گرفت با چند تا شناسنامه گرفت با همان عکس به نظام وظیفه رفت گفتند عکس ها را کلانتری محل تایید کند در کلانتری گفتند باید یک نفر با جواز کسب گواهی کند گفتم این خودجوان که کپی عکس است شناسنامه هم با همین عکس است این هم مدارک استخدام و حکم و ... و ... من از دانشگاه باندازه جواز سبزی فروش اعتبار ندارد؟ گفتند ما جواز کسب میخواهیم .نداشتم ..رفتم بیرون... یک نفر آشنا پیدا کردم کاغذ را به وی دادم بدون مدرک یا شناسنامه یا حضور ذی نفع در کلانتری دیگر که آشنا داشت گواهی کرد مشکل من حل شد. (1721033) (alef-2)
 
مریم
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۴۷:۴۲
ماشین ما را دزد زد .
محله ما تهران میدان امامت خیابان عبدالعظیمی کوچه کیارستمی .این محله دزد زیاد دارد. هر دفعه نوبت یکی میشود. تقریبا در دو هفته نوبت یکی میشود . حتی پل آهنی رو بروی دری را شبانه بردند.
به 110 زنگ زدیم و مامور موتور سوار آمد . خیلی ریلکس در برابر اعتراضات همسرم که می گفت چرا گشت ندارید چرا می دانید این محل دزد زیاد دارد کاری نمی کنید؟ گفت : به ما ربطی ندارد دنبال دزد باشیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و همسرم که خیلی ناراحت شده بود با مامور بحث کرد پس وطیفه شما چیست ؟؟؟
بگو و مگو شد و مامور می خواست همسر مرا بازداشت کند که من با گریه زاری مانع شدم .
همسایه ها هم جمع شدن و به مامور شکایت کردن که چرا فکری به حال دزدی های فراوان محل نمی شود؟ ماموری بی ادب بی نزاکت عصبانی و طلبکار بود .
این درسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پلیس الان کنار مردم و حافظ مال مردمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رفتارهای بسیاری از ماموران خیلی بده .
به 197 زنگ زدم بی فایده بود . (1721045) (alef-2)
 
سید
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۲:۲۳:۴۰
من هم سرقت های متعدد این منطقه را تایید می کنم (1722220) (alef-6)
 
حق طلب
۱۳۹۲-۰۷-۲۸ ۱۵:۲۲:۲۱
لطفا با 116 تماس بگیرید و گزارش بدید همه احساس وظیه کنن
گزارشات جمع میشه و معلوم میشه فرد مشکل داره میندازنش بیرون یا ادبش میکنن
اینهمه جوان با ادب و محترم و بیکار که به کار نیاز دارن می رن جاش (1730224) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۴۸:۳۱
الف جان بسیار از بازگویی درد دل مردم سپاسگزارم. (1721048) (alef-2)
 
م
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۵۰:۱۹
این اتفاق برای برادر منم افتاد . چکش پاس نشده بود . کارمند محترم بانکه.
خیلی دلم سوخت دیدم با دستبند کنار چند تا آدم دیگه با چه وضعی !
انگار قاتل جانی گرفته بودن. (1721051) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۵۴:۲۷
خدا کنه که مسئولین بشنوند (1721060) (alef-2)
 
نظرآزاد
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۵۴:۳۹
اتفاقا یک مورد شبیه همین برای یکی از اقوام من پیش آمدوفردبیگناه به بازداشتگاه رفت واتفاقاتی پیش آمد که من معتقدشدم بیگناه نه تنها پای دار میرود بلکه بالای هم دار هم میرود . یاعلی مددی (1721061) (alef-2)
 
علی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۵۶:۵۵
آقا من خودم سرباز این سازمان بودم.....حقیقتا یکی از بی نظم و انظباط ترین ارگان هایی بوده که تو عمرم دیدم....اصلا باید اونجا باشی تا بفهمی چه خبره... (1721067) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۳:۵۸:۴۷
يك عمر با يكي ازين مامورين محترم نيروي انتظامي زندگي ميكنم فقط رعب ووحشت اساس كارش بود تا الحمدالله بازنشسته شد ،پسرم ماكه اعضاي خانواده شون هستيم احساس امنيت دركنارشون نداريم يكم اخلاق برا فرزندشون ندارند چه انتظاري داري كه بامتهمها رفتارخوبي داشته باشند ،ازنظرايشان همه خلافكارند مگرخلافش ثابت بشه....... (1721073) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۱۴:۵۱
راست میگویید . باید برای ماموران کلاسهای روانشناسی بگذارند. (1721111) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۴:۲۱:۳۷
خانوم محترم، به جای دیدم از شجاعت و درایت شما تشکر بکنم که نگاهی‌ از دریچه خودی بابت این مساله در مورد زندگی‌ خانواد‌گی بعضی‌ از مامورین بیان فرمودید. برای من این یک مساله بود که آیا این افراد با نزدیکان خود چگونه رفتار میکنند. از قضا این مساله بسیار ریشه دار میباشد. امیدوارم تعداد بیشتری از افراد فامیل ماموران قضا آای در این مورد نظر بدهند تا شاید گشایشی در این مورد بشود. (1723567) (alef-13)
 
صادق
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۰۴:۰۳
کاش یکی یه سری به محله ما و البته کلانتری ... میزد مامورین خدوم و مومن و متعهد راه دیگه این پیش گرفتن و اون همزیستی مسالمت آمیز با مجرمین و اشراره
خیلی راحت با اونا گرم میگیرن و به هم سر میزنن احتمالا تو فیسبوک هم همدیگه رو اد کردن اصلا نمیدونم چرا مامور باید با فروشنده مواد و یا دزد ویا هر مجرم دیگه ای که شغل و منبع درآمدی جر این نداره رایطه داشته باشه
من تا به حال ندیدم که مجرمین به نام و معروف محلمون دستگیر بشن یا حتی یه بار اون طرح مبارزه با ارازل و اشرار تو محله شرور پرور ما اجرا بشه خیلی راحت ....
همچی آرومه (1721088) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۰۵:۲۶
ای آقا شما بازداشت بودی جاتون خوب بوده اونهایی که کارشون به بیمارستان میکشه چی بگن (1721093) (alef-2)
 
گنبد کاووس
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۰۹:۴۷
ای آقا
من توی یکی از کلانتری ها دیدم کسی آمده و میگوید از من شکایت شده و آمده ام خودم را معرفی کنم ولی اولش باید وکیلم بیاید
یهویی کادر آنجا با دستبند آمد که دستش را ببندد ولی او گفت من که گفتم اول باید وکیلم بیاید.
با او درگیر شدند و سرو صدا کردند وقتی دیدند مقاومت میکند رئیس کلانتری آمد و سربازان چند نفری او را زدند او هم میگفت از شمات شکایت میکنم پدرتون رو درمیارم و ... بذار وکیلم بیاد میدونم چه بلایی سرتون بیارم.
اونا هم با کتک دست و پاشو بستن و رئیس هم داد میزد اینقدر وکیل وکیل نکن چند تا فیلم آمریکایی دیدی هی وکیل وکیل میکنی فکر کردی چه خبره! (1721101) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۱۱:۵۳
بشنوید داستان من را .
یک هفته بود عروسی کرده بودم . شب شده بود و شوهرم هنوز از سر کار نیامده بود .
هر چه زنگ می زدم جواب نمی داد .
خیلی نگران شده بودم .
همسرم در برگشت از اداره مسافر سوار می کرد تا کمک خرجی باشد .
گویا ان روز تصادف می کند و در تصادف زد و خورد پیش می آید .طرفی که مقصر بود دعوا هم راه انداخته بود.
همسر بیگناه مرا به کلانتری می برند و بازداشت و ....
همسرم هم چون زن تازه عروسش در خانه تنها بود و می دید بی گناه مجرم شده و در بازداشت است دعوا و اعتراض کرد و ((درگیری با مامور ))
نهایتا 5 روز بعد آزاد میشود آن هم با وساطت یک کله گنده فامیل.
5 شب روز من تازه عروس در خانه تنها با کلی استرس و نگرانی سر کردم. ماجرا را کامل نمی دانستم و هزار فکر به سرم آمد . مردم و زنده شدم در آن 5 شب و روز .
به جز پدر شوهرم به خانوادها هم نگفتم تا خدای نکرده آبروی هسرم نرود .
خدا می داند چه کشیدم .
ما هم طعم این اتفاقات را چشیده ایم. (1721108) (alef-2)
 
مهدی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۲۴:۴۱
تا وقتی مطبوعات آزاد نداشته باشیم.و افرادی در حاشیه های امن ساخته شده ناشی از این فضا هر کاری که دلشان بخواهد می کنن و چیزی که به جای نرسد فریاد است.در واقع این مشکل نیروی انتظامی نیست رفتار نیروی انتظامی هم مثل بخشهای دیگه زاییده این فضا هستن.فضای که حتی نویسنده را گرفتار خود سانسوری کرده که به قول خودش دشمن ........... (1721128) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۳۲:۱۲
اصل حرف را زدی. (1721854) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۲:۱۱:۱۱
اون قسمت که گفته دشمن شاد نشود رو برای تمسخر گفته اگه نکته رو گرفته باشی کلا ما باید مواظب رفتارمون باشیم که دشمن شاد نشه بقیه اش مهم نیست (1727228) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۲۵:۵۱
بخشی از آموزش در نیروی انتظامی حقوق مدنی و قضایی است حال از فرماندهان این نیرو بپرسید میزان تحصیلات ایشان در این زمینه ها چقدر است
؟ اصولا به سوابق کاری ایشان توجه شده ؟ شرکت در جبه های جنگ برای انجام
این مدیریت ها کافیست ؟ (1721130) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۲۹:۰۵
نگارند محترم لابد تصور می فرمائید که روشنگری فرموده اید و گوشه تاریکی از این سرمین نور را نمایان کرده اید ؟

البته می دانم نیتتان خیر بوده و الاعمال بالنیات .

اما احتمالا شما ادم بسیار راحتی هستید و کلا در فامیل شما هم همه استه بیا استه برو هستند و فقط بر حسب اتفاق نادر به این حادثه دچار شده اید و این چنین دچار تحول گردیدید!!

دوست عزیز

این حکایت شما اصلا چیز غریبی نیست و یا از ترس عدم درج مطلب غرائبش را درز گرفته اید.

من در عمرم حتی یک اتفاق ساده هم خوشبختانه نیفتاده است که متهم باشم و یا حتی شاکی .

اما رفتاری از مامورین در ملا عام در مبارزه ییگیر با بد اخلاقی و بد حجابی دیده ام که اگر اقای توکلی جگر شیر داشته باشد هم جرات درج ان را ندارد .

در حالی که برای نهی از منکر خدمت فرمانده ان ماموران رسیدم چنان فریادی بسرم کشید که در تمام عمرم نشنیده بودم و نه تنها قبیح نداننست که من ییرمرد بازنشسته را دیگر از یارک نشینی هم یشیمان کرد ترک عادت کردم. (1721137) (alef-2)
 
م
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۳۳:۰۵
قطعا همکاران عزیز نیروی انتظامی از خواندن این خاطرات احساس ظلم مضاعف می کنند و دل شکسته می شوند. اما این به معنی نادیده گرفتن خدمات آنان نیست. فقط به این معنی است که در «دهکده ی جهانی مک لوهان» و «اتاق شیشه ای» امروز هیچ ظلمی برای همیشه مخفی نخواهد ماند و باید نگران این باشند که همواره درمعرض قضاوت افکار عمومی قرار دارند. این نگرانی می تواند منجر به بهبود ساختارهای آنان شود و اصلاحات را جدی تر بگیرند....
بله
بنده نیز به عنوان دکتر درحقوق و استاد دانشگاه تجربه ی مشابهی دارم. حدود ده سال پیش برای قراداد تدریس در یکی از شهرهای خراسان رضوی از سوی دانشگاهی دعوت شده بودم. به آن شهر که رسیدم یک ساعت تا قرار ملاقات زمان باقی بود. دیدم کنار خیابان مردم در حال تماشای فردی هستند که با سه عدد کارت ویزیت معمولی شعبده بازی می کرد. یعنی با جابجا کردن سریع و تردستی، از عابرین می خواست که حدس بزنند کارتی که طرف سفید آن با خودکار آبی ضربدر خورده و نشون میداد کدام کارت است. معمولا همه اشتباه می کردند و پولی به این فرد تردست! می دادند. منهم که عاشق اینجور کارهای غیرعادی بودم و شبیه این کارو در میدان شهدا دیده بودم و چند تا حقه هم بلد بودم و ابزار تردستی هم کمی داشتم....یک بار سر کارت درست شرط بستم ولی باختم و باز به تماشای کار او ایستادم. بعد از دقایقی ناگهان مامورین کلانتری حمله کردند و اون جوان را دستگیر کردند. منهم که رشته ام حقوق بود جذب این صحنه ی دستگیری شدم و تا کنار ماشین اونارو دنبال کردم. افسری که اونجا ایستاده بود به من هم گفت شما هم تشریف بیاورید. گفتم چرا؟ گفت به عنوان شاهد. منهم خوشحال از اینکه به عنوان متخصص حقوق برای اولین بار شیوه ی برخورد در کلانتری را از نزدیک می بینم. با کیف سامسونت و کت شلوار درست و حسابی...نزدیک تر رفتم. دیدم صندلی عقب سه نفر نشسته اند و جا نیست. خواستم برم صندلی جلو کنار دست افسر بنشینم که منو هل دادن صندلی عقب که «برو بشین ببینم....!!» تازه متوجه شدم که اوضاع غیر عادی است ولی بازهم گفتم «ماجرا داره جالب می شه» ما رو بردن کلانتری و صف کردند و رییس کلانتری از یک کنار شروع کرد به «توگوشی زدن » ولی وقتی به من میرسید، زیر چشمی نگاهی به سر و وضعم می کرد و باز برمی گشت اول صف و زنجیر از گردن اونا می کند و توی گوششون می زدکه: «فلان فلان شده ها... دو ساعته که مامورای مارو علاف کرده اید و در بدر دنبال شما می گردیم....» من همچنان ساکت ماندم ببینم چی می شه. می دونستم کتکم نمی زنه...! بعد از چند دقیقه به ایشان گفتم : قربان... از من خواهش شده که به عنوان شاهد بیام کلانتری .... چرا مثل متهم رفتار می شه...؟ جواب داد: «طبق گزارشات مردمی فردی که یک کیف داشته هم دست این آقایان است و پولها را او جمع آوری می کرده...» تازه فهمیدم موضوع جدی است و مجبور شدم خودمو کامل معرفی کنم. اونهام با مدیر گروه حقوق و رییس دانشگاه تماس گرفتند و ایشان تاییدکرد که من مهمون اونهایم. رییس کلانتری ساکت شد ولی من نیم ساعت درباره ی حقوق متهم براش صحبت کردم و دلمو خالی کردم....
استاد بزرگ علوم جنایی و جرم شناسی کشور، جناب دکتر نجفی ابرندآبادی چند سال پیش تعریف می کرد که «در هفته ی نیروی انتظامی، -تهران-، برای سخنرانی در نیروی انتظامی دعوت شده بودم.... در مسیر و هنگام پیاده روی، گشت نیروی انتظامی منو متوقف کردند و مامور مربوطه به من اتهام «اعتیاد» زد و می خواستند در طرح جمع آوری معتادان منو نیز ببرند....(چهره ی ایشان کمی سبزه است...) به اون مامور گفتم که به چه دلیل منو معتاد می دانید؟ جواب داد: «ما اینکاره ایم و از قیافه و چشمهای فرد می فهمیم که معتاد هست یا نه...» خلاصه ایشان برای رهایی از اون مامور مجبور میشه که خودشو معرفی کنه و اون سال تو سخنرانی هاش در نیروی انتظامی تهران این ماجرا رو تعریف می کنه ....!
بله این شتری است که دم در خونه ی هر کسی ممکنه بخوابه (1721149) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۱۲:۳۸
اقای دکتر خیلی خوب و قشنگ می نویسی. لطفا از تجربیاتت بازهم اینجا بصورت کامنت بنویس. استفاده میبریم. (1721670) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۲:۰۷:۴۶
بنده شهادت میدهم که اظهارات نویسنده کاملا مطابق واقعیت بلکه مقداری هم تعدیل شده است. بنده روانشناسم و کارمند رسمی وزارت بهداشت. پارسال فردی از بنده مبلغ نود میلیون تومن کلاهبرداری کرد. با چک امانتی بنده خرید کرده بود. شکایت کردم طرف را بعد سه روز باوحود هفت شکایت مشابه دیگر آزاد کردند و بنده را دم صبح در منزل جلب و تحویل زندان دادند که فردایش نزد بازپرس ببرند. تا دو هفته در زندان البته بعداز اینکه مثل جنایتکارها اثرانگشت و عکس با یک شماره برسینه گرفتند بدون حکم دادستان و ... نگه داشتند. بعداینمدت با دستبند و پابندو تحت معیت جناب سروانی بسیار مودب که دم به دقیقه فحش میدادندو تهدید میکردند که افرادی چون شما رو اگه دست من بود فورا اعدام میکردم و..و باتومی که دایم جلوی صورت ما جولان می دادند به کلانتری بردند. در انجا ظاهرا برای اخذ اظهارات توسط همان جناب سروان با ادب بازجویی شدیم البته سرپا و با تشرهای ایشان و باتوم چرخاندنهای دایمیشان. بعد هم همه را به اتاقی دودردو چپاندند. حدود شش نفر بودیم.شب وروزی تمام نگه داشتند و دوباره تحویل زندان دادند. سی و سه روز باین ترتیب زندانی بودم. بعد اینمدت رفتیم دادگاه و طرف را بدلیل ادله و شواهد متعدد محکوم کردند و بنده را آزاد.ولی اینوسط چه بر بنده که تا انموقع رنگ دادگاه و بازداشتگاه و زندان را ندیده بودم و زن و فرزندانم گذشت و چه ها که به چشم در زندان و کلانتری دیدم وتجربه کردم بماند. فقط این حقیقت را با خون و پوستم درک کردم که منبعد اگر بقول قدیمیا کلاهم هم آنطرفها بیافتدو کسی ظلمی در موردم مرتکب شود دست طرف را ببوسم و بیخیال حق وحقوق شوم. چون در نظمیه و عدلیه مملکتم تا بیایم تفهیم کنم مظلومم نه ظالم شده ام سابقه دارو آبرو هم که رفته و قابل برگشت نیست و البته آنچه نزد جناب مامور و جناب قاضی محلی از اعراب ندارد ظاهرا همین آبروی رفته بنده وامثال بنده است. من حالا حاضرم از حق و حقوق کلاهبرداری شده ام بگذرم به شرطی که حیثیت برباد رفته ام بازگردد. زهی خیال باطل. (1722672) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۳۳:۱۲
وقتی این متن رو خوندم یاد خدمت سربازی خودم افتادم که ما در این شرایط غیر انسانی که توصیف شده 14 ماه خدمت کردیم.

زمانی که وارد خدمت سربازی شدم چشم بصیرتم باز شد و تازه دیدم پشت پرده چه خبره.

یادمه آسایشگاهی که ما در آنجا زندگی می کردیم 2 تا اتاق حدودا 3 2 بود که باید 13 نفر در آنجا زندگی می کردند و وقتی که اعتراض می کردیم می گفتند 17 نفر هم قبلا جا دادیم.
حالا حساب کنید 13 نفر انسان شب چطور می خوابیدیم تازه در اتاقها وسایل شخصی هم مثل کوله و کیف و یخچال (که با هزینه شخصی خریداری شده بود) هم بود که بر کم بودن جا می افزود.
فقط می شد به پهلو خوابید وامکان تکان خوردن هم در زمان خواب وجود نداشت و من هم که قدم بلند بود مجبور بودم بقول معروف مچاله بخوابم تا دیگران جایشان بشود.

از امکانات زندگی فقط یک موکت پوسیده داشتیم و یک کولر گازی و حمام و دستشویی و آشپزخانه هم یکی بود.

بقیه لوازم مورد نیاز زندگی (زنده موندن) را هم با هزینه شخصی خریداری کرده بودیم شرایطی وخیمی از لحاظ بهداشتی داشتیم و یادمه بخاطر شرایط منطقه آب آشامیدنی وجود نداشت و فقط یک تانکر زنگ زده داشتیم که هر هفته 3 بار آبگیری می شد آنهم نه به طور کامل فقط در حد 40 لیتر البته آن آب برای خوردن نبود فقط برای استحمام و شستشو بود.

در ضمن برای این محل هم از ماه اجاره اتاق از حقوق 50,000 تومانی ما کسر می شد (هر ماه 3000 تومان)

یادمه گاهی اوقات 10 روز امکان حمام نداشتیم (منطقه ای با آب و هوای بسیار گرم و شرجی بود)

یک بارهم قبل از بازرسی همه بچه ها را جمع کردند و علنا گفتند کسی نباید اعتراض کنه و مثالی هم زدند که قبلا یک نفر اعتراض کرده که 10 روز نتوانسته حمام برود و ما هم او را 10 روز بازداشت کردیم.

جیره غذایی ما بسیار کم بود بطور مثال هر نفر 45 گرم کوکو سیب زمینی+سس تکنفره+یک نان لواش (گاهی اوقات هم میشد هر 2 نفر یک نان لواش)

و هر نفر هم در هفته 1 بطری آب معدنی 1.5 لیتری سهمیه داشت. که بعدا هم حذف شد و ما مجبور بودیم با سختی فراوان برویم داخل شهر و جیره آب معدنی لازم برای چند هفته را خریداری کنیم.

شاید این شرایط برای اسیران هم بد تلقی شود چه برسد به اینکه این شرایط برای فرزندان این کشور بود. اتاق ما شامل 6 فوق لیسانس و 7 لیسانس بود

انتظار انتشار این نظر را ندارم ولی خواستم بگویم که این شرایط فقط مختص بازداشتگاه نیست که شاید به نظر بعضی ها که می گویند بازداشتگاه هتل نیست.

این شرایط باعث دل زده شدن همه دوستان من شده بود و یکی از آنها هم که فردی نخبه بود و یک دعوتنامه هم برای انجام فعالیت های علمی از خارج از کشور داشت همیشه می گفت به محض تمام شدن خدمت یکروز هم صبر نمی کند و می رود. (1721150) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۱۶:۵۰
اگرچه محل خدمت من به بدی محل خدمت شما نبود ولی به دلیل کمبود امکانات من و همه دوستانم از شرایط ناراضی بودیم و خدمت برای نظام را که افتخار میدانستیم دیگر برایمان تبدیل به بیگاری و حمالی شده بود و انگیزه خدمت نداشتیم.
به علت تحقیرها همه به فکر رفتن به خارج بودند البته من با افسران و درجه داران و بسیاری از دانشجویان نخبه کشور همخدمت بودم.
محل خدمتم هم تهران بود و جای دوری نبود خدا رحم کنه به جاهای دیگه (1721535) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۳۷:۳۸
بنده آقای توکلی را فردی دلسوز و روشن می دانم ، امیدوارم این کامنت من با سانسور مواجه نشود ؛

سخن من با همگی مسئولین کلان مملکت است :

آیا وقت آن نیست که بیدار شویم ؟

آیا بالاترین تورم در کل جهان ( آنهم برای یک کشور ثروتمند !!! ) شرم آور و نشانه سوء مدیریت طولانی و شدید نیست ؟

آیا این سیستم اجتماعی که عوارض آن را دوستمان در بخش امنیتی و قضائی آن نشان داده اند ، نشانگر آن نیست که ما در تاریخ به عقب برگشته ایم و مناسبات اجتماعی ما به دوران قاجاریه شبیه شده است ؟

آیا این سیستم امنیتی و قضائی جائی برای توجیه و دفاع دارد ؟

آیا چشم بستن به روی واقعیتها و خاموش کردن هر صدای منتقدی ما را به چنین جائی نرسانده است ؟

آیا مردم عادی نیروی انتظامی و قوه قضائیه را به عنوان " پناهگاه " خود نگاه می کنند و یا از آن فراری هستند ؟

حذف صورت مسئله ها و قرار گرفتن آدمهای کوچک در مسئولیتهای بزرگ یک جامعه را به وضعیتی می رساند ، که در آن مثل جنگل هر شخصی به دنبال بیرون کشیدن گلیم خود از آب باشد ، آنچنانکه نگارنده متن فوق هم همین توصیه ضمنی را داشته اند . (1721158) (alef-2)
 
سینا
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۳۹:۰۸
همان شب باید اعتصاب غذا میکردی تا درس عبرتی بشود برای نیروی انتظامی!!

ولی از شوخی گذشته خیلی سخت بود و این مطلب بشدت

از نقاط ضعف نیروی انتظامی هست.

البته اخیرا" آقای احمدی مقدم از میهمانان الف بوده اند و امیدوارم به این

مسئله پاسخ دهند. (1721161) (alef-2)
 
سهیل
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۴۰:۱۲
یه بار داشتیم میرفتیم انزلی تو کیف یکی از مسافرا که طرفو تو عمرمم ندیده بودم مواد پیدا کردن به اون حاجی محترم گفتم اقا این مواد داره به ما چه گفت تو ببند دهنتو بچه . . . بعدشم هم مارو هم رانندرو هم اونی که مواد داشت بردن بازداشتکاه شب جمعه بود 2 بار مارو از بارداشتکاه کلانتری تا بازداشتکاه مواد مخدر بردن فکرشو بکنین شب مجبور شدم تو جایی بمونم که یکی کراکی بود یکی شیشه بار اون کی پرسید پی کار ردی اینجا اومدی نمیدونستم چی بکم فرداش رفتیم قاضی ما رو دید گفت آزاد گفتم می خوام از اون مامور شکایت کنم برگشت گفت .. زیادی نحور اینم از دستکاه عدل (1721165) (alef-2)
 
کرمی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۴۴:۴۴
از نویسنده این متن جداً تشکر میکنم من هم به خاطر تصادف با یک پسر بچه یک شب در بازداشتگاه خوابیدم و بدتر از این ها را دیده ام. ولی قلم و فرصت نوشتن مصائبم را نداشتم.
خدا کنه پای گرگ بیابون هم به این دو جا باز نشه. (1721173) (alef-2)
 
سرباز سابق
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۵۲:۱۲
دوست عزیز

به عنوان یک سرباز سابق ناجا، به شما این را دوستانه میگویم.

عمق فاجعه به مراتب فجیع تر، وخیم تر و جدی تر از مشاهدات شماست... (1721190) (alef-2)
 
hossein
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۵۳:۱۷
تا وقتی سربازی ما حرفه ای نشود و افراد متخصص بر سر کارها نباشند و به جای آن در کارهایی که باید به صورت تخصصی اداره شود سربازانی که هیچ سر رشته ای ندارند و با بی حوصلگی و از روی اجبار بر سر آن کار می آیند اوضاع همین خواهد بود. سربازی اجباری سرمایه های واقعی مملکت را به فنا داده و خواهد داد. (1721193) (alef-2)
 
ناشناس
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۴:۵۹:۳۰
15 سال پیش زن همسایه به مادرم فحش داد من جوابشو دادم اون موقع 16 سالم بود چند مدت بعد دیدم شوهرش با مامور نیرو انتظامی اومده جلو خونه و میگه من از خونه شون دزدی کردم خلاصه شب تو بازداشتگاه موندم بدون دلیل و مدرک. خواستن منو با یه نیسان وانت ببرن دادگاه اعتراض کردم آقای گروهبان مورد نظر با هل و لگد منو سوار نیسان کرد من فکر میکردم وضع درست شده نگو تغییری نکرده اصلا.از اون زمان به بعد دیگه اصلا از نیروی انتظامی خوشم نمیاد. (1721210) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۰۲:۴۳
به بهانه این مطلب من به یه مورد رفتار نیروی نیروی انتظامی اشاره میکنم که انصافا نگاه من رو نسبت پلیس عوض کرد
چند سال پیش من و یکی از دوستام که کله اش بوی قرمه سبزی میداد تو کوچه ای خلوت در حال رفتن بودیم. البته دوستم موتور داشت اما موتور به دست با من پیاده میومد. از کنار ما یه پیکان نیروی انتظامی رد شد و متوجه شدیم به فردی با ظاهر غلط انداز که ظاهراً داشت با یه ماشین تو اون کوچه خلوت ور میرفت مشکوک شد و بلافاصله ایست و دستبند. اون بنده خدا هم که آدم لاغر و رنگ و رو رفته ای بود مقاومتی نکرد و فقط هی سوال میکرد چی شده و چه کردم و اینها. من و دوستم و دو سه نفر دیگه هم شاهد ماجرا. تا اینجا به نظر من خیلی اتفاق خاطی نیفتاده بود. خب پلیس مشکوک شده بود طرف هم ظاهر غلط اندازی داشت و انصافا من خودم دیدم داشت با در یه ماشین ور می رفت.
اتفاق عجیبی که افتاد و من و دوستم از تعجب چشمامون گرد شد این بود که آقای ستوان محترم بعد از اینکه سر فرصت و بدون ذره ای مقاومت از پشت دستبند زد به طرف و اون هم خیلی بی حرکت وایستاده بود یه دفه آقای پلیس خیلی با آرامش و سر فرصت گازشو درآورد و دوسه ثانیه خالی کرد تو چشمای اون بنده خدا!!!!
اینجا بود که اون آقای لاغر و آروم که اصلا به نظر من تو هپروت بود شروع کرد به فریاد زدن که چشمم سوخت و مردم و آی و غیره! اینجا بود که کوچه خلوت پر شد از آدم های کنجکاو که بابت فریادهای اون بنده خدا ریختن تو کوچه!
آقای پلیس هم سر فرصت متهم رو داشت سوار پیکانی میکرد که 4 نفر صندلی عقبش سوار بودن! اینجا بود که دوست من که همون طور که گفتم کله اش بودی قرمه ای سبزی میداد و از قضا دو سه سالی بود وارد ارتش شده بود و نظامی بود به آقای ستوان اعتراض کرد که عزیزم وقتی متهم مقاومت نمیکنه تو حق نداری از گاز استفاده کنی. آقای ستوان که بهش برخورده بود و همه شما میدونید که پلیس اصلا اهل شنیدن اعتراض نیست اومد طرف دوست ما یه گاز زد تو چشماش سریع دستبند بهش زد و گفت تو هم حتما شریک این یارو هستی. خلاصه آقای ستوان دوست ما و اون متهم لاغر رو سوارش کرد تو همون پیکانی که 4 نفر متهم دیگه هم پشتش قبلا نشسته بودن!!! باور کنید این کار رو کرد.
دوست من هم در حالی که پیکان داشت راه میفتاد با فریاد بهم گفت فلانی موتورمو ببر خونه و به خانواده ام خبر بده. به خانواده اش خبر دادم و چند باری اون شب با گوشیش تماس گرفتم خاموش بود. بگذریم
فرداش دوستم رو دیدم. چشمتون روز بد نبینه. بنده خدا صورتش کلا مجروح شده بود و مشخص بود که حسابی کتک خورده. برام تعریف کرد که دیشب که پاش رسیده به کلانتری اون آقای ستوان دوباره همون اول کار هر چی گاز داشته تو چشاش خالی کرده و حالا نزن کی بزن!!!
دوست ما خب نظامی بود و میدونست باید چه طور حقشو بگیره. بعدا رفت دادسرای نظام و شکایت کرد و طرف منفصل از خدمت شد اما نکته اینجاست که با اینکه چند سال از قضیه گذشته اما جای چند تا از زخمای اون شب رو صورتش مونده!!!
نتیجه گیری قضیه باخودتون (1721222) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۰۳:۳۷
خیلی انسانی و دردمندانه از یک حادثه بدور از موازین انسانی صحبت شده ..ممنون از نویسنده با این قلم روانش. درد این است که یک آدمی مثل این هموطن که معلوم است انسان باسواد و دلسوزی است مجبور است مقابل یک مامور درجه دار یا حتی افسر با درک اجتماعی پایین قرار گیرد و درمانده شود که چه بگوید!!! من خودم استاد باسابقه دانشگاه هستم .یک وقتی سر یک پرونده مالی شخصی با یک قاضی بسیار جوان در دادگاه روبرو شدم که حرف زدن معمولیش با من شاکی و فرد متشاکی هردو توهین آمیز و دارای پیگرد بود ؟؟! اصلا نمیشد باهاش دوکلمه حرف زد . رضایت دادم و ول کردم امدم بیرون!!! (1721224) (alef-2)
 
مرتضی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۱:۱۵:۱۱
من هم دقیقا این موضوع رو درک میکنم ،در دادگستری شهریار استان تهران یه پرونده ملکی دارم ، همسایه ام که فرد متمول و با نفوذی است چند سالی هست که با اصرار زیاد میخواد ملک منو بخره و من همیشه جوابم منفی بوده ، یک ماه قبل یه شکایت ساختگی از من کرده که راه مشترکی بین ملک من و او هست و من این راهو تصرف کردم، البته قضیه مربوط میشه به نحوه تنظیم سند در زمان قدیم سال1340 و موضوع راه کنار نهر قدیمی بوده که برای عبور میراب بوده که همین همسایه در گذشته با احداث دیوار نهر قدیمی و حریمشو به ملک خودش الحاق کرده و .... بماند که به خاطر این شکایت واهی چقدر هزینه وکیل و .... دادم و در اولین مراجعه به دادسرا قاضی پرونده پسر جوان 35 تا 37 ساله در نهایت بی ادبی با من صحبت می کرد بطوریکه سوال می پرسید و تا میخواستم توضیح بدم برای قطع کردن صحبت من میگفت "حالا خفه شو دهنتو ببند " جالبه در حضور وکیلم با من اینطوری صحبت می کرد . وکیلم خودش قاضی بازنشسته است و نزدیک 10 سال رییس دادگاه تجدید نظر استان بوده و بالاترین سمتهای قضایی رو داشته ، بیرون دادگاه در مورد اهانت قاضی از او سوال کردم گفت قاضی قانونا حق اهانت نداره ولی در دادسراها و بخصوص شعبه های بازپرسی نحوه برخورد ها متاسفانه اینطوریه ....خلاصه در چند نوبت که دارم برای این پرونده به دادگاه میرم میفهمم که اوضاع دادگاه و کلانتری و نیروی انتظامی واقعا تاسف آوره . کسی که بخواد در این مملکت زندگی کنه باید صابون این مسائل تاسف بار رو به خودش بماله ولی بهترین راه برای کسانی که تحمل ان چیزها رو ندارن
مهاجرته ، چون اصلاح این مسائل به نظر من حد اقل به 50 سال زمان نیاز داره (1722614) (alef-13)
 
بیگی
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۱۲:۳۵
نمیدونستم. واقعیت داره؟ یعنی میدونند چه خبره ولی ....... (1721669) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۰۶:۱۱
حتما یه کاری کردی که اون بنده خدا اومده اونجا درگیری اونم ساده ترین راه رو انتخاب کرده (1721231) (alef-2)
 
محمد حسین
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۱۳:۰۵
با خانواده طی طریق میکردیم...که جلوی ماشین ما موتوری روی ترمز زد که بلافاصله ما دست روی بوق گذاشتیم...شخصی که مزین به لباس مقدس نیروی انتظامی بود....به سوی ما رهسپار گردید...بلافاصله عیال و دخترم را پیاده کردندو مرا نیزتحویل پلیس امنیتت اخلاقی دادند...1روز بعد با بردن آشنایی خدمت رییس محترم امنیت اخلاقی که وی نیز فرد با اخلاقی بود...ماشین ما آزاد شد... (1721249) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۱۶:۲۱
گرفتنِ دزد که ساده نیست !
من به تنهایی دزد گرفتم البته با هم گلاویز شدیم !
کمی هم خودزنی کرد و سرش هم توسط خودش شکست !
بنده مقصر شدم الانم حدود 4 ماهه که دارم بصورت اقساط دیه میدم و آقا دزده رو 1 باره دیگه هم بجرم دزدی گرفتن ولی آزادانه میگرده برای خودش!
هردفعه هم از جلوی مغازه ام که ردمیشه لبۀ کتش رو طوری میگیره که انگشت شستش رو به من نشون میده !! (1721255) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۶:۴۰:۱۱
ببخشید که اینو می گم
اما من کل نظرات رو خوندم و کلی غمگین شدم اما با نظر شما 5 دقیقه می خندیدم.
یاد فیلمای جری لوئیس افتادم (1721458) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۲۰:۰۱:۰۵
خداییش منم همینطور:) (1728479) (alef-13)
 
سیامک
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۱:۳۴:۵۹
حداقل یه جوری میزدیش که دلت خنک میشد (1722637) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۱۹:۱۶
نیروی انتظامی به یک خانه تکانی اساسی نیاز دارد
از الف هم ممنونیم که حرف مردم را نشان میدهد (1721263) (alef-2)
 
محمد.ا
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۱۹:۱۹
من هم چند خاطره بیاد ماندنی از نیروی انتظامی دارم
1- حدود12 سال پیش جلوی منزلمان در گلشهر کرج از ماشین دایی مادر و عموم که مهمان ما بودند،سرقت شد. وقتی صدای دزدگیر ماشین دایی مادرم دراومد بدو رفتم دم در و ماشین دزدها رو در حال فرار دیدم. سریع ماشین خودمون رو روشن کردم و با برادرم دنبال دزدها رفتم که پیداشون نکردیم، ناچار برای اطلاع ماوقع و استمداد به پاسگاه مهرویلا کرج مراجعه کردم ، که دم در پاسگاه سرباز دربان از من پرسید چی شده؟ گفتم: دزدی گفت: کجا گفتم: گلشهر گفت: چی دزدیدن؟ گفتم: آقا بذار با افسر نگهبان صحبت کنم گفت: اول باید برای من توضیح بدی! منم راه افتادم برم تو پاسگاه که پیراهنم رو کشید و دکمه پیراهنم کنده شد و وقتی رفتم داخل پاسگاه کم مونده بود افسر نگهبان بازداشتم کنه که عمو مادرم اومدن پاسگاه و قضیه بازداشت منتفی شد. و اون شب بود که ذهنیتم نسبت به پلیس دگرگون شد.
2- حدود 5 سال پیش برادرم با یک موتوری تصادف کرده بود. زنگ زده بود اورژانس، اورژانس هم مصدوم رو به بیمارستان مدنی کرج منتقل کرده بود و برادرم هزینه درمانش رو در بیمارستان پرداخت کرد و گفتند که مصدوم مرخصه. بنده خدامصدوم هم گفت که من از ایشون شکایتی ندارم ولی سربازی اونجا بود گفت باید بریم پاسگاه مهرشهر کرج. ما هم رفتیم. افسر نگهبان در بدو امر چند تا برگه داد دستم که برو از هر کدوم 10 -15 تا کپی بگیر بیار . من گفتم چرا 10- 15 تا گفت: ما بودجه نداریم! کاری که گفتم بکن. گفتم :حرف زوره، نمیکنم. بلادرنگ خطاب به سرباز گفت برادرم رو بندازه بازداشتگاه. با اینکه از مصدوم رضایت نامه کتبی گرفته بودم تا زمانی که کپی ها رو نگرفتم برادرم رو آزاد نکرد!
جمله عیبش همه گفتی هنرش نیز بگو. البته چند برخورد بسیار محترمانه هم از پرسنل نیروی انتظامی آن هم در راهنمایی و رانندگی و با درجه سرگرد و سرهنگ هم دیدم، که با توجه به خاطرات پیشین، غیر منتظره و تعجب آور بود. (1721264) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۲۰:۰۵
روزی در راهنمایی ورانندگی گیر افتاده بودم گواهینامه یادم رفته بود موتورم را خوابنده بودند گفتم موتور اینجا باشد نفرستید پارک فورا" گواهینامه می آورم هر چقدر هم خواستید جریمه می دهم ( آدم ریش سفیدی هستم ) گفتند با ید با جناب سروان صحبت کنید . به اتاق ایشان مراجعه کردم در باز بود داخل شدم ، آقا چنان دادی بر سرما کشید که نگو و هر چه از دهان مبارک خارج شد به ما گفت من هم عصبی شدم و داد فریاد گفتم چه بی ادبی از من سر زده که شما با من این شکلی رفتار می کنید ایشان فرمودند همین که اینجا یید یعنی خلافکارید خلاصه با فضاحتی ما را از اداره راهنما ورانند گی بیرون کردند البته ناگفته نماند یکی از سرگروهبانها که حال مرا دید به دنبال من آمد و دلجویی کرد اما من که عصبانی بودم کوتاه نیآمدم خلاصه جهت ارائه گزارش این رفتار که مشابهش و بدترش را زیاد دیده ام به هر کجا که فکر کنید زنگ زدم وخدا را شاهد می گیرم انتفاع خودم مدنظر نبود و فقط می خواستم این شکل رفتار اصلاح شود اما دریغ از یک گوش شنوا . البته از حق نباید گذشت دفعه بعد که گذرم به همان جا افتاد رفتارها تغییر کرده بودو بهتر شده بود . (1721268) (alef-2)
 
لیلا
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۲۷:۵۳
ولی من بازم دلم میخواد یه روز برم بازداشتگاه ! هیجان داره! (1721287) (alef-2)
 
ترلان
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۶:۱۹:۱۲
لیلا خانم دعا کن سروکارت به گشت ارشاد و بازداشتگاه منکرات بیفته اونوقت هیجان رو در عمق وجودت حس میکنی (1721410) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۲۸:۲۲
بروخیلی خیلی خداروشکرکن.بلایی که بسر منه همکار ورده بالا اوردندرو ندیدی. (1721288) (alef-2)
 
سینا
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۵۵:۱۲
خودتون قضاوت کنید

توی این بیکاری توی روزنامه ها اطلاعیه استخدامی میزنند که نیروی انتظامی نیرو

استخدام میکند!!

خوب فکر میکنید که چه تیپ آدمهایی میروند آنجا استخدام شوند؟

و تا بیایند با محیط اطراف خود(شهر) خو بگیرند و تجربه بدست بیاورند چقدر طول

میکشد؟

البته توهین نباشد زیرا نیروی انتظامی از طریق آزمون سراسری دانشگاه ها هم

نیرو جذب میکند. (1721357) (alef-2)
 
محمد
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۵۵:۳۳
به خدا قسم داستانی کاملا مشابه با این قضیه برای من هم اتفاق افتاده است.. با این تفاوت که همان سوپ را هم شام به من ندادند.
مادرم و قتی به بازداشتگاه آمد تا اعتراض کند؛ ماموران تهدید کردند که تو را هم به بازداشتگاه می اندازیم!!!!!

وای به روزی که بگندد نمک..... (1721359) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۵:۵۸:۵۷
برادر یه سری به وزرا تهران بزن ببین واسه 2 تا تار مو چیکار با این ملت میکنن و چه صفی درست میشه مثل بانکام دستگاه نوبت دهی گذاشتن (1721364) (alef-2)
 
سینا
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۶:۱۳:۵۰
البته من خودم در تهران و شهرستان تا حالا چندین

بار بعنوان شاکی و متهم حاضر

شده ام ولی دروغ چرا رفتار نا هنجاری را ندیدم و

با من محترمانه برخورد شد و در

موارد زیادی نیز نظرات مرا مطابق با واقعیتهای جامعه اصلاح میکردند...

و در کل برخورد محترمانه ای با من داشتند.

اما در حال حاضر کشورهای پیشرفته مثل آمریکا و انگلیس گواهی سوپیشینه از

کشور ایران را نمیخواهند

ضمنا" تمامی مدارک کشور ایران را بصورت ترجمه غیر رسمی قبول دارند.

زیرا دستگاه انتظامی و نیز قوه قضائیه ایران را قبول ندارند.

البته برخی مسئولین رده بالای کشور خودمان نیز همین نظر را دارند

آقای شاهرودی رئیس سابق قوه قضائیه :

دستگاه قضایی کشور ویران است و من در حقیقت ویرانه ای را تحویل گرفته ام! (1721392) (alef-2)
 
ایرج
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۶:۱۵:۴۲
نیروی انتظامی تشکر تشکر = بنده تا بحال به بازداشتگاه نرفتم اما شنیدم از دوستی که می گفت شبی در بازداشتگاه بود و تقاضای دستشویی کرد به او اجازه ندادند و او در باز داشتگاه زیر موکت ادرار کرد این یعنی دموکراسی و ازادی حتی در بازداشتگاه (1721396) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۶:۱۶:۴۱
داداش برو خدا رو شکر کن که خلاص شدی (1721400) (alef-2)
 
مجید
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۶:۲۳:۳۰
پشت چراغ راهنمائی منتظر که جراغ سبز شود ناگهان چند سرباز نیروی انتظامی به یکموتور سوار حمله کردن و موتور سوار به شدت به ماشین من برخورد نمود وسپس به زمین خورد واین حرکات فقط برای چک کردن گواهینامه وبیمه موتور سوار بود و از ماشین پیاده شدم و به خسارتی که سرباز به ماشین من وارد کرد اعتراض کردم ولی جو را طوری درست کردند که اگر به اعتراضم ادامه می دادم من نیز مجرم شناخته می شدم لزا از آن روز این سوال را از خود میپرسم پلیس چگونه حافظ مال و ناموس مردم می تواند باشد؟ (1721421) (alef-2)
 
hoshang
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۶:۵۹:۲۲
با سلام من دوروز پیش به خاطر تصادف منجر به جرح به کلانتری جهت گرفتن نامه جهت بیمه رفتم اینقدر بی احترامی و بی ادبی و بیشخصیتی در کارکنان درجه دار و فرمانده کلانتری دیدم که هزار بار باعث و بانی که پای من را به این مکان فرستاد لعن و نفرین کردم (1721500) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۰۱:۲۱
این را خود شاهد بودم دعوایی شده بود و مامور هم انجا بود و یکی از طرفین دعوا با چاقو دیگری را مجروح کرد و به انسوی خیابان رفت و مامور به راحتی گفت ان جا محدوده استحفاظی ما نیست و مربوط به نیروی انتظامی شماره فلان میشود و ضارب هم هرگز دستگیر نشد (1721503) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۰۴:۳۰
من به سهم خودم از سایت الف وجناب توکلی که این مطلب را_که حتما قبلاازصحت آن مطمءن شده اند-منتشرکرده اندصمیمانه قدردانی میکنم.اگربرخی دیگران هم ازاندیشمندان ودلسوزان برملک وملت چنین حق خواهی وحمایت ازمظلوم راپیشه کنندوکمی ازنان به نرخ روزخوردن دست بکشندامید به رشد وپیشرفت کشور دوچندان خواهدشد.ومهمترازهمه اسلام وجمهوری اسلامی دربین مردم محبوب ودرجهان سربلند میشود.باهم تشکرازآقای توکلی وسایت الف م ربانی (1721508) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۰۹:۳۲
از خواندن متن ارسالی و نظرات دوستان بسیار ناراحت شدم
نمیدونم از کی باید خواهش و التماس کنم تا مشکلات پلیس رفع بشه .
خیلی ناراحت شدم .
ای داد بیداد (1721518) (alef-2)
 
محمد
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۱۸:۴۳
نمی دونم اگه پلیس که امین مردم باید باشه ایجوری رفتار می کونه ،دیگه چکار باید تواین روزگار کرد.خدا بداد مابرس (1721538) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۱۹:۴۵
باید که طرحی نو در انداخت .
ملت عجب دل پری دارن .
متاسفم .
از پلیس انتطار داریم به انتقادات توجه کنه . (1721539) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۲۱:۳۶
به خدا مردم خوبی داریم .
مسوولان مردم ایران سی سال بیشتره که با انواع تحریم و جنگ و غیره صبوری کردن
حق مردم ما عزت و سربلندی است .
با ملت ایران درست رفتار کنید .
خیلی ناراحت شدم (1721545) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۲۲:۲۷
الف بازم از این کارها بکن .
خدا خیرت بده .
مطبوعات آزاد خبرگزاریهای آزاد حق ماست (1721547) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۳۲:۲۷
در اپارتمانی در طبقه چهارم زنده گی می کنم که پنجره ای رو به خیابان دارد .هوا داشت تاریک می شد و من از بیرون صدای ناله ای شنیدم .
فورا از پنجره نگاهی به خیابان کردم .در ان تاریکی ماشینی پارک شده به نظرم امد و چند شبح انسان که انگار داشتند زن بیماری را سوار ماشین می کردند .
کم کم که چشمانم به تاریکی عادت کرد متوجه شدم حدود 10 نفر نیرو ی انتظامی دو تا جوان را بزور در صندوق عقب یک سمند گذاشتند و در ان را بستند !!!
انها هم به طرز فجیعی ناله می کنند .
فردا ان دوتا جوان را دیدم که ازاد شده بودند ظاهرا پدرشان شاکی شده بود .صحنه انقدر بد بود که من گریه کردم. (1721577) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۳۴:۲۷
صدا و سیما باید از این موضوع یک سریال بسازد (1721581) (alef-2)
 
مصطفي
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۷:۳۹:۳۶
اميدوارم نظرم رو به عنوان طنز نكاة نكنيد
واقعاً جدي ميكم، قلم بسيار شيوايي داريد كه حس نوشته هاي ذبيح الله منصوري رو بمن داد
شايد شانس اينطوري در خونه شما رو زده باشه
ميتونيد نويسنده خوبي باشيد،باور كنيد جدي ميكم و اميدوارم روي حرفم جدي فكر كنيدجون من خيلي با اشتياق نوشته شما رو تا اخر خوندم
موفق باشيد (1721597) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۰۳:۳۸
هر محنتی که میکشیم از تنگی قفس کفران نعمتی است که در باغ کرده ایم (1721646) (alef-10)
 
همشهری
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۳۰:۱۷
به نویسنده باید بگویم شانس اوردی چون خود من را بابت جرمی به مراتب کمتر از ضرب و جرح و بدون داشتن شاکی 2 روز بازداشت کردند انهم نه در کلانتری بلکه در زندان قصر و باید متذکر شم که بازداشت در زندان یعنی پیدا کردن سابقه و پیدا کردن سابقه یعنی دردسرهای فراوان برای هر کاری که در اینده بخواهی انجام دهی ضمنا باید بگویم که با اینکه یک میلیون قرار برای عدم بازداشت اماده بود ولی بدون توجه به ان با دستبند به زندان منتقل کردند صرفا جهت لجبازی. چون مشابه مشکل ما در شعبه کناری با ساده ترین وجهی بدون بازداشت یا حتی جریمه ای حل شد. بگذریم از اینکه انتقال به دادگاه با دستبند و پا بند بود. (1721724) (alef-10)
 
فرهام
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۳۴:۲۵
واقعا خیلی جالب بود کاش همیشه سایتهای ما این واقعیتهارو مینوشتند تبریک (1721736) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۴۰:۴۶
من هم تجربه بازداشتگاه آن هم بی دلیل با برخورد ناپسند داشته ام،شکایت هم کرده ام ولی بی فایده. (1721747) (alef-10)
 
n
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۴۱:۲۵
دست مریزاد میگم به نویسنده این مطلب الحق والنصاف شرح واقعه به طور کامل ادا شده وهیچگونه زیاده گویی وغلوی در آن نیست
دو سال پیش من و بازداشت کردند چهارده روز در آگاهی بودم وبیست روز در زندان به خاطر همون عقیده ای که همه پرسنل محترم نیروی انتظامی وکارمندان محترم دستگاه قضا و قضات محترم دارن یعنی اصل بر مجرم بودن شخص تا اثبات خلاف آن راستی دلیل بازداشت من به خاطر ضمانت از یک شخص برای اخذ وام بوده که امروز بعد دو سال پول بانک و من پرداخت کردم و جرم چهار سال زندان رفتن برای من نوشته شده و تمام زندگی کاری وشغلی من و خونه و ماشین و زندگی من به باد رفته
جالب اینه که مجرم اصلی تو همین تهران خودمون ساخت وساز میکنه.......
در آن دوره ای که در بازداشت موقت برای تحقیقات بیشتر بودم موارد بیشماری رو با چشمان خودم دیدم که واقعا دید من نسبت به جامعه وهمه چیز عوض شده امیدوارم مسئولین محترم به فکر ساماندهی در این امر باشند تا زندگی خیلی ها مثل من که تا سی سالگی حتی یه بار هم پاشون به کلانتری باز نشده بود این جور مورد ظلم قرار نگیره
ممنون از الف و خوانندگان محترم
یا علی (1721749) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۴۵:۰۴
برای اتفاقی که برای شما همشهری محترم افتاده متاسفم ولی باید به عرضتون برسونم که بازداشتگاه‌های نیروی انتظامی در کنار بازداشتگاه‌هایی که در اختیار نیروهای لباس شخصی است که با حکم معاون دادستان در مشهد گشت می‌زنند از هتل هم بهتر است!
بنده یک شب در بازداشت اون عزیزان بودم تا صبح خدا خدا می‌کردم که عزیزان نیروی انتظامی برسند و ما رو تحویل بگیرند! (1721755) (alef-2)
 
فرهاد
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۴۵:۵۰
این داستان در مشهد برای من هم اتفاق افتاد وقتی که برای زیارت رفته بودم.
واقعا داستانی برام پیش اومد تو کلانتری که هیچ وقت فراموش نمی کنم.
اینقدر فساد دیدم که هز وقت بهش فکر می کنم تنم به لرزه در میاد (1721757) (alef-2)
 
Ehsan
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۴۶:۵۶
چند سال پیش اومده بودم مسافرت ایران ، یه روز با ماشین بابام بیرون بودم که یکی‌ از مأمورین جلوی منو گرفت و گفت که صدای ضبط ماشینت زیاده ، منم گفتم اصلا توو ضبط ماشین سی‌دی وجود نداره که بخواد صداش زیاد یا کم باشه ، گفت خیلی‌ خب بریم پاسگاه بعد معلوم می‌شه ، خلاصه مدارک ماشینو گرفت و گفت پشت سرش برم ، فاصلهٔ اونجایی که منو گرفته بود تا پاسگاه بیشتر از ۵ دقیقه نبود ، ولی‌ هی‌ دیدم داره توو کوچه الکی‌ دور می‌زنه و اصلا به سمت پاسگاه نمیره ، خلاصه بهش اشاره کردم و ایستاد و گفت میتونیم بین خودمون مشکل رو حل کنیم (1721762) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۸:۵۴:۵۶
من نیز حدود دوازده سال قبل در یکی از خیابانهای اطراف محل کارم(حوالی خیابان خردمند جنوبی) در حال حرکت بودم که یک مامور موتورسوار نیروی انتظامی بدون هیچ دلیل خاصی به بنده شک کرد و با لحنی توهین آمیز و رفتاری بسیار زننده در انظار رهگذران اقدام به بازرسی بدنی بنده نمود و بعد از بازرسی دقیق بدنی و توهینهای لفظی بدون کوچکترین عذرخواهی رهایم کرد.باور کنید هنوز وقتی به یاد آن ماجرا می افتم دلم میلرزد.من هرگز از آن مامور بی مبالات نخواهم گذشت و او را به دادگاه الهی واگذار کرده ام ولی ایکاش مسئولین نیروی انتظامی آموزش بهتری در مورد نحوه رفتار با مردم و مجرمین به نیروهای خود بدهند.
نکته دیگر اینکه نیروی انتظامی در استخدام افراد یک آزمون روانشناسی و تست شخصیت از متقاضیان به عمل بیاید تا نیروی انتظامی محل اشخاص مشکل دار و عقده ای نباشد.
و نکته آخر اینکه حداقل در شهر تهران سعی شود از نیروهای بومی و متولدین تهران استفاده شود چرا که اختلاف فرهنگی شهرستانها با تهران در رفتار نامناسب مامورین غیر بومی با مردم بسیار تاثیرگذار میباشد (1721779) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۰۳:۲۸
اگه ممکنه جریانی که در دادگاه برایتان اتفاق افتاد را هم سریعا منتشر کنید. واقعا کنجکاوم ببینم چه شد (1721800) (alef-10)
 
حمید
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۰۸:۲۹
برام جالبه که اینقدر کامنت گذاشتن. معلومه همگی یه جورایی تو این وضعیت گیر افتادیم (1721812) (alef-2)
 
فریادکش
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۲۹:۱۴
یه بار صبح زود، داشتم لب ساحل می دویدم (خیر سرم به نیت ورزش صبحگاهی). در حال دویدن از جلوی پاسگاهی که تقریبا 50 متر با ساحل فاصله داشت رد شدم. در کمال تعجب سرباز محترم نیروی انتظامی که داشت جلوی پاسگاه کشیک می داد به من گیر داد که چرا داری این وقت صبح میدویی؟؟؟
در جواب گفتم: خب دارم ورزش می کنم دیگه
یه نگاهی به شلوارم کرد و گفت با شلوار لی داری ورزش می کنی؟؟
و شروع کرد به سوال کردن از اینکه از کدوم شهر اومدم؟؟ و آدرس محل اسکانم تو شمال کجاست؟؟ و . . .
بعد از کلی آسمون و ریسمون بافتن که چرا الان اینجام، چرا شلوار لی پوشیدم، چرا این وقت صبح، چرا ورزش و . . . خیلی منطقی و با اعتماد به نفس رو کرد به من و گفت:""" لب ساحل اگه بدویی، مردم فکر می کنن پلیس اومده لب ساحل و داری از دست پلیس فرار می کنی، اون وقت اونا هم شروع می کنن به فرار کردن"""
این در حالی بود که اون وقت صبح لب ساحل پرنده پر نمی زد. کلا معلوم نبود سربازه با خودش چند چنده.
البته وقتی دست از سرم برداشت یه سیب از تو جیبش برداشت و بهم تعارف کرد. جا داره همین جا از جناب سردار احمدی مقدم به خاطر این رفتار کریمانه نیروی انتظامی (پذیرایی با سیب از متهمین) کمال تشکر رو داشته باشم. (1721847) (alef-2)
 
حسن
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۲۹:۳۳
با سلام
نوشته دوست عزیز سراسر واقعیت دردناکی است که نشان میدهد تا زمانیکه تک تک افراد جامعه آگاهی ، رغبت و همت حفظ و پرداختن به حقوق اولیه انسانی را نداشته باشیم جامه ما نه تنها یک بستر مدرن و انسانی نخواهد داشت بلکه آموزه های اسلام عزیز نیز در آن جز افراط و تفریط نخواهد بود .
بنده شخصا چند سال پیش که نماینده یک شرکت دولتی در پروژه ملی در استان اردبیل بودم به دلیل سرقت تجهیزات مربوط به پروژه ، به آگاهی مراجعه نمودم و در آنجا گفتند که باید از یک نفر شکایت کنید بنده اصرار کردم که شما باید ابتدا سارق را دستگیر نمایید سپس بنده که نه شرکت متبوع بنده از آن فرد شکایت نماید و ایشان در پاسخ گفتند که تا زمانیکه از فردی شکایت نکنید پرونده ای مفتوح نخواهد شد . ناچار از صاحب انباری که اجاره نموده بودیم و البته به ایشان نیز مضنون بودم شکایت نمودم و در عین ناباوری و پس از چندین ساعت بازجویی از خود بنده ، مرا به بازداشتگاه بردند و اگر رییس کل آگاهی کشور رفیق یکی از دوستاانم نبود معلوم نبود چه بلایی به سرم بیاید درآنجا هم دقیقا به همان حالتی که نویسنده محترم توضییح دادند میخواستند منو به همراه چند تن دیگه سوار یک خوردروی ون مشکی رنگ مثل قفس بکنند و به دادگستری ببرند که در دقیقه نود خدا کمکم کرد و همونجا نگههم داشتند تا ساعت هفت عصر - جالب اینکه آن فردی که از ایشان شکایت کرده بودیم اصلا جهت بازجویی یا هر گونه تحقیق به آگاهی نیامد ماجرای بنده نیز طولانی و از حوصله خارج است لکن فقط به نکته ای که باعث بازداشت بنده و عدم تحقیق از فرد مضنون شد اشاره مینمایم :
پس از مدتها که بنده و همکاران بنده را هر از گاهی جهت ادای پاره ای از توضیحات به آگاهی فرا میخواندند متوجه شدم فرد مذکور با عنوان حتک حرمت یا حیثیت یا چیزی شبیه به این از بنده شکایت نموده و اگر از ایشان رضایت نگیرم کلاهم پس معرکه است حالا وسایل سرقت شده به جهنم - چندین ماه از کار و زندگی افتادم تا اینکه خلاصه توانستم با خریدن هدیه ای ناقابل ؟؟ رضایت ایشان را جلب نمایم و خلاص و خود آن فرد همانروز با خنده نیشدار و حالت تمسخر به من گف بازپرس محترم پرونده آشنایش بوده و حتی میتوانسته است بنده را به زندان هم بیندازد منتهی دلش به حالم سوخته و اینکارو نکرده - از آنروز تصمیم گرفتم ( تصمیم کبری) حتی اگر جلو چشمم چیزی از من دزدیدند رویم را برگردان طرف دیگر و حقیقتا این بهترین راه است (1721849) (alef-2)
 
زینب2
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۴۴:۳۸
افرین به صداقت و راستی این یادداشت ... (1721876) (alef-2)
 
حسین
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۴۴:۵۹
اول صمیمانه از سایت الف تشکر میکنم که درد دل یک شهروند را منتشر کرد . دوم اینکه بنده هم به خاطر ضمانت باتکی جلبم کردن و این عزیز را درک میکنم . سوم اینکه اگر میخواهیم به حق حقوق واقعی شهروندی دست یابیم باید تشکلهای مدنی آزاد ،رسانه های مستقل از حاکمیت و........داشته باشیم تا همه ارگانها و سازمانها خود را پاسخگو بدانند و این امکان ندارد مگراینکه اصلاح طلبان و آزاد اندیشان متعهد جامعه اسلامی ما بر هر سه قوه تسلط یابند . (1721878) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۵۳:۰۰
بیش از دو سه پاراگراف نتونستم بخونم
خدایا مددی...
خدایا دستم بدامانت بخدا برا ما تحصیل کرده ها جانکاه هست (1721893) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۱:۳۵:۴۴
چه ربطی به تصیلکرده ها داره بنده خدا؟این یه موضوع انسانیه،مال قشر خاصیه مگه؟ (1722639) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۵۴:۱۰
خوش به حالت که با ماشین نیروی انتظامی بردنت دادسرا . توی شهر ما ماشین کرایه میکنن و شکات باید پولشو بدن . (1721895) (alef-2)
 
سینا
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۵۵:۳۴
ببینید از نیروی انتظامی به تنهایی که کار ساخته نیست.

در برابر این همه موارد متعدد جرم این نیرو از نظر انسانی کم میاید.

آقای روحانی هم همین دیروز گفتند که باید ریشه ای این موضوع حل شود.

تا وقتی که آموزش پرورش و دبیرستان

و دانشگاه های ما مشکلات بسیاری دارند

چطور از نیروی انتظامی میخواهید که مثل مدینه فاضله با جامعه برخورد کند.

خوب مسلم است که در بدو ورود باید همه را یکجور در نظر بگیرد,

مگر بغل دستی

شما چه سوگلی میباشد؟ همانی که روز روشن از دیوار مردم بالا میرود؟

شما گویا در این جامعه نیستید!

حالا بیا و فرض کنیم که نیروی انتظامی خوب و کامل مطابق با استانداردهای

مدینه تخیلی شما کارها را انجام داد و مجرمان را تحویل قاضی داد, خوب , که

چه؟ حالا فکر میکنید چطور میشود؟

میروند زندان؟ این هم قبول و رفتند زندان.

یا زود خود را بیرون میآورند و یا اگر دوره محکومیت را طی کردند همان جوان

نازنازی دیروز آنچنان افعی

میشود که در ساعات اولیه آزادی قتل و جنایت و سرقت مسلحانه میکنند که در

خواب هم نمیبینید و بیجه به گرد پایش هم نمیرسد و هوس میکند هفته ای یک

بچه بکشد! (1721901) (alef-2)
 
آرین
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۱۹:۵۷:۵۱
فقط یک دعا: ان شا الله خداوند هیچکس را در ایران گرفتار نیروی انتظامی،دادگاهها، و بیمارستانها و مطب دکترها نکند! آمین رو بلند بگو. (1721905) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۰:۰۰:۴۵
اگر مسئولین یک نظر سنجی واقعی درباره نیروی انتظامی کنن متوجه میشن که مردم چه نظری در مورد این نیرو دارند آیا در مواجهه با انها احساس امنیت میکنند یا برعکس آن (1721912) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۰:۰۱:۵۰
یادش بخیر دوره دانشجویی زمین شناسی دانشگاه فردوسی.
یه درس داشتیم به نام عملیات صحرایی که باید میرفتیم سر زمین.... برگشتنی تو ایست و بازرسی یه سرباز نیرو انتظامی به استاد ما که بسیار آدم باسواد و معروفیه گیر داده بود که تو این دخترا رو بلند کردی!!!! اتوبوس با آرم دانشگاه؛ استاد؛ دانشجو..... هی داد بیداد از این همه پریشانی!!!! (1721914) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۰:۱۱:۰۰
حکایت دردناکی بود. شبیه همین بلا سر بنده هم آمده است:
من بوشهری و دبیر آموزش و پرورش هستم. سال گذشته با دوستم برای خرید به شهر گناوه رفتیم. خانواده ها به پاساژ رفتند و من و دوستم نیز در پارک نشستیم. لحظه ای که از جایمان بلند شدیم، متوجه شدم موبایلم نیست. به سر جایمان برگشتم و از دور دیدم یک نفر موبایل مرا در جیبش گذاشت. بلافاصله خودم را به او رساندم و از وی درخواست کردم موبایل مرا پس بدهد اما او منکر شد. همان نزدیکی یک کیوسک پلیس بود و به زور با دوستم دزد موبایل را به کیوسک پلیس بردیم و ماجرار را شرح دادیم. افسری جیب دزد را کاوید و موبایل مرا بیرون آورد و داد دست من. تا اینجا حرفی نیست. ولی با کمال شگفتی هر دو نفرمان را دستبند زده و به اداره آگاهی گناوه بردند! شرط آزادی من نیز این بود که شکایتم را پس بگیرم، و گرنه تا صبح باید آنجا می ماندم! (1721931) (alef-2)
 
س
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۲۰:۱۰:۲۴
خداییش این دیگه اخر همه ی خاطرات بود!!!! باور نکردنیه (1728493) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۰:۱۶:۴۵
دو سال پیش سر ما رو تو معامله ای کلاه گذاشتن و چک دزدی دادن . بعد از دو سه بار رفتن به دادگاه و کلانتری و دیدن رفتارهای حرفه ای و دلسوزانه دوستان عطای ۵ میلیون رو به لقاش بخشیدم .دو سه ماه بعد از کلانتری زنگ زدن که چرا نمی ای دنبال پرونده ؟ گفتم شما کاری نمی کنید .فقط ما رو بین دادسرا و کلانتری پاسکاری می کنید . تو شکایت من یه کپی کارت ملی است از گروه کلاهبردارا . شده یه بار چک کنید این کپی اصله یا تقلبیه ؟ مامور محترم فرمودن ما همچین دسترسی رو نداریم خیال کردی اینجا سوییسه ؟ منهم گفتم نخیر و به همین دلیل هم ترجیح میدم از خیر مالم بگذرم تا روزها و روزها وقتم رو تو دادسرا و کلانتری تلف کنم. (1721941) (alef-2)
 
محسن
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۰:۱۹:۲۰
من واقعا متاسفم ولي خدا شاهد ه كه براي خودمن هم پيش آمدوچندروز بي خود گرفتار شدم (1721947) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۰:۲۲:۵۳
همین صحبتهای شما رو هم فردا می گن جو سازی هست. بعد از طریق الف پیگیری می کنن که کی هستی و اینها رو به چه قصد نوشتی . اونوقت می ری بازداشتگاه سیاسی . تا یاد بگیری که این "دروغ ها" رو به هم نبافی. و علیه قوه قضائیه و نیروی انتظامی زحمتکش حرف نزنی. (1721959) (alef-2)
 
امیر
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۰:۳۹:۲۵
این که چیزی نیست! مشکل شما کیفری بوده و گذرتان به بازجویی نیفتاده تا ببینید به چه طریقی اعتراف میگیرند. قاضی هم به همون اعتراف حکم میده! نص صریح قانون اساسی رعایت نمیشه!
از الف تشکر میکنم (1721997) (alef-2)
 
ناصر
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۰:۴۲:۰۷
به خاظر تصادف منجر به جرح جزیی با وجود بیمه کامل باید خدمت قاضی میرفتم وقتی قاضی به پیراهنم گیر داد گفتم جه ربطی داره با این جمله 4 ماه اواره شدم الان هم میترسم دوباره بپرسم مشخص کردن دیه مضروب چه ربطی به پیراهن من داشت؟ (1722006) (alef-2)
 
ناشناس
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۰:۴۴:۰۴
به نظرم ایشان حقیقت را گفته اند و این وضعیت کاملا درست است، بلکه بدتر از این هم هست. البته که اشکال ساختاری است و البته که حق ایشان ضایع شده است و البته که بایستی کوشش نمود که اشکالات و معضلات برطرف شود. اما به نظرم توصیه های شان توصیه های خوبی نیست. برای خیلی ها، خیلی مشکلات پیش می آید. اما انسان بزرگ، می کوشد برای بهتر کردن ساختار همت کند. به این جهت، نوشتن این یادداشت، اگر به جهت هشدار به اشکالات ساختاری باشد، مطلوب است و باید بارها و بارها نوشت اما اینکه به خاطر چنین مشکلی، از این به بعد استادان دانشگاه به دانشجو نماها، بی جهت نمره بدهند یا در مورد دعوای بین دو نفر، گوشی موبایلمان را در بیاوریم و از دعوا فیلم بگیریم و قس علیهذا، به نظر نمی رسد توصیه های خوبی باشد. بالاخص که این توصیه ها از سوی انسانی تحصیل کرده و دارای موقعیت اجتماعی خوب که مدرس است، در سایت پر مخاطبی مانند الف منتشر می شود.
بگذارید اندکی واقع بینانه تر بنگریم. انتشار این توصیه ها برای عامۀ مردم (که با داشتن اندک سواد، یک خط اینترنت و اندکی روحیه خبر خوانی مخاطب سایت الف هستند) و دعوت نویسنده به عمل به این چنین توصیه هایی، وضعیت جامعه را به وضعیت همان بازداشتگاهی تبدیل خواهد کرد که نویسنده از آن گلایه دارد. (فقط کافی است استادان دانشگاه به توصیه نویسنده محترم عمل کنند. آن وقت، تصور کنید در دانشگاه چه بلایی بر سر دانشجویان درس خوان و زحمت کش می آید؟)
و از قضا، جامعه، دانشگاه و نظایر آنها همان جایی است که نویسنده محترم از این به بعد، می خواهد در آن زندگی کند و به کارهای محترمانه مشغول شود.
البته نباید سکوت کرد و باید در جهت اصلاح ساختارهای فاسد و مخرب اقدام کرد. (1722010) (alef-2)
 
ali
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۰:۴۸:۱۰
بسیار ناراحت کننده بود!
من رو یاد خاطره ای انداخت که آقای قالیباف سال 84 در برنامه صندلی داغ تعریف کرده بودند و از بازداشت خودشون در نیروی انتظامی گفتند. یک سو تفاهم دقیقا به همین سبک و با همین نوع برخوردها در بیش از 15 سال پیش. موقع بازداشت شدن فکر کنم یکی از اعضای عالی رتبه بسیج و سپاه بودند.
معلوم نیست این وضعیت قراره دقیقا برای چند نفر دیگه اتفاق بیفته تا بالاخره عده ای به این نتیجه برسند که برای بهبود و اصلاح وضعیت کاری بکنند. (1722012) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۱:۱۳:۰۶
اگه نیروی انتظامی صداقت دارد در سایتشان امکاناتی بزارند که همه آنها که از برخورد غیر انسانی عده ای هرچند معدود از مامورین شکایت دارند شکایت خود را در آن با ذکر اسم و آدرس درج نموده و موضوع شکواییه هم برای عموم قابل رویت باشه. باور کنید بانک اطلاعاتی مورد نیاز برای اینهمه شکایت پیدا نخواهد شد و وزارت ارتباطات هم مجبور به افزایش پهنای باند خواهد شد. (1722057) (alef-2)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۱:۱۴:۴۶
تا دولت و کارکنان آن در مقابل اعمال خود پاسخگو نشوند در همه جا این وضعیت وجود خواهد داشت. می توان از تجربیات حدود 150 کشور جهان در این زمینه ها استفاده نمود. (1722058) (alef-13)
 
حمید
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۱:۵۲:۲۸
اقدامی که الف در جهت اشکار نمودن وقایع اعمال خودسرانه و غیر قانونی غالب افراد نیروی انتظامی نمود خدمت بسیار بزرگی در وهله اول به این نیروست و در ثانی به احاد مردم در جهت اگاهی یافتن که در موقعیت های اینچنین چه کنند.در هر حال تداوم این اطلاع رسانی در بهبود وضع ان نیرو موثر خواهد بود و به انها یاداوری خواهد کرد که انها ضابط و مجری قانوند و نه قانونگذار. (1722141) (alef-6)
 
حسن
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۱:۵۳:۲۸
بروید خدا رو شکر کنید که گذارتان به پلیس آگاهی نیفتاده آنوقت که تا بیایید بیگناهیتان را ثابت کنید 20 سال پیر شدید و همه جایتان ورم کرده ! (1722142) (alef-6)
 
mehrabani@yahoo.com
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۱:۵۶:۵۵
من هم يكي از اساتيد دانشگاههاي كشور هستم و اتفاقا در شهر مذهبي قم چنين برخوردهاي ناصوابي را از سوي نيروي انتظامي مشاهده نمودم كه در شان نظام اسلامي نمي باشد. و صحبت هاي اين نگارنده متن كاملا صحيح و درست و مطابق با واقعيت است. (1722151) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۲:۰۶:۰۵
متاسفانه ما ملتی هستیم که همیشه ادعای فرهنگ چند هزار ساله و ... داریم ولی واقعیت اینه که فرهنگ عمومی ما بسیار بسیار پایینه. مگه نیروی انتظامی از چه افرادی تشکیل شده؟! از همین آدم هایی که تمدن 7000 ساله دارند!!! راستش هر کدام از ما که قدرت به دستش بیاد با سایر مردم همین رفتار را می کنه! ولی دائماً در حال انتقاد کردن از دیگران هستیم. مطمئنم 99 درصد کامنت گذاران اینجا که به شدت از نیروی انتظامی گله می کنند (که البته همه اش به حقه) اگه خودشون هم عضو این نیرو بشن همین رفتار رو در پیش می گیرن! کاش هر کسی سعی می کرد خودش را اصلاح کنه. در کشورهایی مثل سوییس فرهنگ آنقدر بالاست که اگر هیچ ناظری و دوربینی هم نباشه هیچ فردی به خودش اجازه تعدی به حقوق دیگران و قانون شکنی و ... را نمیده ولی اینجا به محض اینکه یک قانون تصویب میشه همه در فکر پیدا کردن روش هایی برای دور زدن آن قانون هستن!!! تا فرهنگ ما بالا نره وضع همینه که هست. (1722181) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۲:۱۷:۱۰
بنده شکایتی از یک نفر پرسنل متخلف نیروی انتظامی جمعی کلانتری 129 جامی تهران در دادسرای نظامی مطرح کردم که به بازرسی ناجا ارجاع شد الحق و الانصاف بازرسی خوب به موضوع رسیدگی کرده و حقیقت ماجرا مشخص شد لیکن پرونده را به دادسرا نظامی فرستاند و در دادسرای نظامی با صدور قرار عدم صلاحیت به دادسرای عمومی فرستادند و بیش از یکسال است پرونده بلا اقدام در دادسرای تهران مانده است .
گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند
بقول معروف خانه از پای بست ویران است امید است لایحه قانون آئین دادرسی کیفری جدید هرچه زودتر تصویب شود تا حداقل مقدار زیادی از مطالبات به حق مردم مثل حق داشتن وکیل برای متهم در مرحله تحقیق در دادسرا به رسمیت شناخته شود. (1722202) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۴ ۲۲:۲۵:۱۴
اینجای نوشته متاسفانه واقعا درست و حق بود
"تازه متوجه شدم که دستگاه های اداری ما چه استعداد بی‏ نظیری برای مخالف سازی موافقین و معاند سازی منتقدین دارند و ما بی جهت به دنبال دشمن خارجی هستیم. با وجود چنین دوستانی چه جاجت به دشمن خارجی؟!"

قابل توجه مسئولین محترمی که مردم رو ولی نعمتشون نمی دونند و با همه به یک چشم مجرم نگاه می کنند (1722228) (alef-6)
 
مجید
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۱:۰۰:۳۳
ضمن احترام گذاشتن واسه یه سری که همیشه مستثنی هستند، متاسفانه تو ایران هرکی عقل و سواد درس حسابی نداره و نمی تونه به تحصیلش ادامه بده می ره توی نیروی انتظامی مشغول به کار میشه، نتیجه هم همین میشه که می بینید!
جالبه یکی از فامیلای ما که سابقه دار هم هستش و از وقتی که یادمه تو خونشون ماهواره داشتن ، چون کاری نمی تونست پیدا کنه الان شده مسئول جمع آوری ماهواره های مردم! (1722594) (alef-13)
 
آرش
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۱:۰۶:۳۸
جناب توکلی سلام من به خاطر این که شما بعضی اوقات برخی واقعیت ها را می بیبنید به حضرت عالی ارادت دارم نمایندگان مجلس به جای کاسب کاری با چماق فتنه به فکر مردم باشند مراجع قضایی و کلانتری به شکنجه گاه روان مردم تبدیل شده اند فساد اداری گسترده عدم پاسخگویی و ... (1722600) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۱:۱۳:۱۹
دوست من .من هم مثل شما چوب این دو ارگان به تنم خورده.کاری نمیتونی بکنی.جز اینکه هرکس خواست بلایی سرت بیاره ازش تشکر کنی یا اینقدر زور داشته باشی که کسی جرات نکنه ازت شکایت بکنه.
پس ولش کن. (1722612) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۱:۱۶:۲۰
جناب اقای توکلی و الف عزیز

این مطلب رو پیگیری کنید و حداقل یک ماه بگذارید رو صفحه اصلی بمونه
ممنون (1722616) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۱:۴۶:۵۱
خودکشی در کلانتری با بند شلوار کردی؟!
» سرویس: رسانه هاي ديگر - رسانه ديگر
کد خبر: 92051609650
چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۴:۲۰
16604p11-54.jpg
روزنامه بهار نوشت: دادستان میانه از مرگ یک متهم در کلانتری میانه خبر داد. حسین محرمی بعد از به‌راه‌افتادن شایعاتی درباره مرگ این متهم بر اثر ضرب‌و‌شتم ماموران، کشته‌شدن ابوالفضل رجبی زیر شکنجه را به‌شدت تکذیب می‌کند.

به گزارش ایسنا، در ادامه این مطلب آمده است: او به «بهار» می‌گوید ابوالفضل رجبی با بند شلوار کردی‌ خودش را‌ دار زده است: «او از فرصت سوءاستفاده کرده و خودش را با بند شلوارش حلق‌آویز کرده است. هیچ شکی در خودکشی او نیست و حتی آثار خفگی روی گلوی او مشخص است.»

ماموران آگاهی به پدر ابوالفضل گفته‌اند او 600 موتور را دزدیده بوده است ولی محرمی، دادستان میانه می‌گوید او 40‌ موتور را دزدیده است: «حدود پنج‌شش دستگاه از این موتورها را جمع‌آوری کرده‌ایم ولی هنوز باقی پیدا نشده‌اند.» او همین تعداد زیاد موتورهای دزدی را دلیل اصلی ابوالفضل برای خودکشی می‌داند. محرمی با اینکه خودکشی او را محرز و قطعی می‌داند، می‌گوید که در حال حاضر برای ماموران آگاهی میانه پرونده‌ای تشکیل شده است و در آن در حال بررسی کوتاهی‌هایی هستیم که ماموران این آگاهی در این‌باره انجام‌ داده‌اند: «مثلا این ماموران وظیفه داشته‌اند که هر 20‌ دقیقه یک‌بار به سلول این فرد سر بزنند ولی این کار را انجام نداده‌اند. از طرف دیگر کلانتری مجاز بوده است تا 24‌ ساعت فرد بازداشتی را در بازداشتگاه کلانتری نگه دارد و بعد او را به زندان بفرستد ولی مسئولان این کلانتری او را سه روز در بازداشتگاه کلانتری میانه نگه داشته‌اند.» محرمی به‌دلیل «حساس‌بودن این پرونده» از گفتن جزئیات دیگر آن خودداری می‌کند و می‌گوید نتیجه بررسی این پرونده تا یک هفته دیگر مشخص می‌شود.

ابوالفضل رجبی 20‌ ساله بود؛ متولد 1372. یک کارگر معمولی کارگاهی معمولی در شهر کوچکشان که در کنار پدرش کار می‌کرده است. داستان پنجشنبه هفته پیش شروع شد؛ وقتی ساعت تازه هشت صبح شده بود. خانواده لابد هنوز خواب و بیدار بودند که کسی زنگ خانه‌شان را زد. آمده بودند پسرشان را با خودشان ببرند. آن روز هفت مامور اداره آگاهی میانه به خانه ابوالفضل رجبی رفتند و به پدر‌ و‌ مادرش گفتند پسرشان باید به جرم سرقت چند موتورسیکلت با آنها به آگاهی برود. ابوالفضل با آنها رفت و دیگر هیچ‌وقت بازنگشت. پدر، مادر و پسرعمه ابوالفضل دو روز بعد به دیدن او می‌روند. تا عصر شنبه حالش خوب بوده، یکشنبه اما داستان عوض می‌شود؛ یکشنبه می‌شود روز مرگ ابوالفضل. یکی از دو سلول کلانتری 13 میانه می‌شود آخرین جایی که او دیده، آخرین جایی که از پشت میله‌ها و دیوارهایش صدای سلول بغلی را شنیده، آخرین جایی که چیزی خورده و چیزی نوشیده است. حالا مسئولان قضایی میانه می‌گویند که ابوالفضل خودکشی کرده است.

یکشنبه وقتی علی رجبی، پدر او، به کلانتری می‌رود دوباره پسرش را ببیند، ماموران آگاهی می‌آیند جلو، به او می‌گویند: «خدا پسرتان را بیامرزد.» پدر ابوالفضل می‌شنود «خدا پسرتان را بیامرزد» و نمی‌داند چه می‌شنود. می‌شنود و باور نمی‌کند. هنوز هم باور نکرده است. خودش می‌گوید: «به من می‌گویند پسرم با بند شلوارش خودش را در سلول‌ دار زده است. من شنبه او را دیدم، سالم بود، مشکلی نداشت. یکشنبه که به کلانتری رفتم به من گفتند که او خودش را کشته است. یکی از درجه‌داران آگاهی میانه به من گفت او 600 موتور را دزدیده است. به من گفت خدا پسرتان را بیامرزد و دیگر هیچ جواب دیگری در این‌باره به من نداد. هنوز هم جنازه‌اش را ندیده‌ام.» نمی‌خواهد هم که جنازه پسرش را ببیند، دلش پسر 20‌ ساله سالمش، پسر سالمش که در کارگاه او کارگری می‌کرده است را می‌خواهد: «به من می‌گویند او با بند شورت خودش را‌ دار زده است. او 65‌ کیلو وزن داشت، چطور می‌شود خودش را با یک بند‌ دار زده باشد؟ این با عقل جور درنمی‌آید. من آن روز به ماموران کلانتری گفتم اگر او ‌هزار موتور را هم دزدیده بود، دلیل نمی‌شود که او را بزنند و بکشند. باید پرونده او در دادگاه رسمی رسیدگی می‌شد نه اینکه پرونده او در کلانتری بسته شود. من حالا هم دنبال جنازه‌اش نیستم، من پسرم را سالم می‌خواهم، همان‌طور که او را بردند، همان‌طور هم باید به ما پسش بدهند.»

دادستانی میانه حالا با وجود نپذیرفتن اتهام کشته‌ شدن او به دست ماموران کلانتری، جزئیات این حادثه را در پرونده دیگری بررسی می‌کند.

علیرضا دقیقی، وکیلی است که از دیروز وکالت پرونده مرگ ابوالفضل رجبی را قبول کرده است. او از جزئیات این پرونده می‌گوید: «اولین موضوعی که باید در این‌باره بگویم این است که پلیس بعد از مرگ ابوالفضل رجبی به خانواده‌اش گفته است که او 600 دستگاه موتور را دزدیده بوده، در حالی که شهر میانه اصلا 600 موتور ندارد که حالا او آنها را دزدیده باشد. موضوع دیگر که خود دادستان هم آن را قبول دارد این است که متهم باید 24 ساعت در بازداشتگاه کلانتری نگه داشته می‌شد و بعد به زندان برده می‌شد و اگر کلانتری دوباره به حضورش نیاز پیدا کرد با اجازه قاضی زندان او را دوباره به کلانتری برمی‌گرداندند، در حالی که این اتفاق نیفتاده است.»

دقیقی می‌گوید که ابوالفضل رجبی فرد سالمی بوده و سابقه بیماری‌های روانی یا خودکشی نداشته است:‌ «او یک جوان نرمال بوده که هیچ سابقه‌ای در آسیب رساندن به خودش نداشته است. او قبلا البته یک بار برای سرقت به زندان رفته بود و مجازاتش را کشیده بود ولی این دلیل نمی‌شود که تا یک دزدی دیگر در این شهر اتفاق بیفتد، به گردن او بیندازند. آگاهی مکلف است نسبت به جرایمی که اتفاق می‌افتد تعیین تکلیف کند.»

دقیقی می‌گوید:‌ «من بارها این موارد را دیده‌ام، مواردی که به صراحت مخالف نظام عدالت قضایی است. خودکشی ابوالفضل رجبی اشناری نیاز به تحقیق و بررسی بیشتر دارد چرا که یک فردی که 65 کیلو است نمی‌تواند خودش را با بند شورت یا شلوار دار بزند. از طرف دیگر عموما بند شلوار کردی به شلوار دوخته شده و قابل جدا شدن نیست، از طرف دیگر افسر نگهبان همه وسایلی که می‌تواند برای زندانی آسیب‌رسان باشد از او می‌گیرد و اگر این بند قابل جدا شدن بود، حتما آن را از او می‌گرفت. (1722652) (alef-13)
 
سیامک
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۱:۴۸:۵۴
سالها پیش بخاطر دزدی از واحد بالایی آپارتمانم بعنوان مطلع به آگاهی کرج رفتم/جناب بازپرس که سرهنگ بود با دوسه تا جواب دلخواه خودش نزدیک بود مارو بکنه دزد.البته بخیر گذشت.اما چندسال پیش بخاطر تصادفی به کلانتری گلشهر رفتم که انصافا برخورد خوبی داشتن مهم اینه که شانس بیاری و با مامورای خوبی روبرو بشی.یه بار یه سرباز انگار دزد گرفته پرید جلوی موتورم و سوییچ رو کشیدبیرون که افسر مافوقش سریع اومد جلوبهش تذکر داد و بعد از دیدن مدارکم معذرت خواهی هم کرد.همه جور آدم هست تو نیروی انتظامی که متاسفانه خوباش خیلی کم هستن انگار. (1722654) (alef-13)
 
بردستانی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۲:۰۴:۴۴
واقعً تشکر تشکر از بیان و انتشار این مشکلات همینطور که میبینید عده زیادی با بیان این موضوعات موافقند.
برای بنده هم همین ماجرا پیش آمده است. یک بار در 4 شنبه سوری که قرار بود فردایش رئیس جمهور به شهر ما(یزد) بیاید و فضا کاملاً امنیتی شده بود. یه کار در سر کارم که کاملاً بی دلیل به بازداشتگاه فرستاده شدم اونم به دلیل اینکه شاکی من مسئول حراست استانداری یزد است.

واقعاً درکتون کردم وقتی میخوندم. دست مریزاد.
قابل توجه آیت الله لاریجانی، رئیس مجلس (لاریجانی) و همچنین جناب آقای توکلی که هر سه این عزیزان دلسوز این انقلاب و ایران میباشد پس فراموش نکنند مشکلات مردم رو و راه حلی برای آن پیدا کنند.

میخام یک چیزو بگم اونم اینه که باید باید باید این مشکلات بیان شده حل ، تبیین و مرتفع شود و اگر قانونی باید اصلاح شود بشود بشود بشود. شاید یکی از چیزهائی که نگارنده نوشته و حذف شده قضیه کهریزک بوده است.:که همانطور که از فتنه گران دوری میجوییم و آنطرف هم انتقادهایی به مشکلات این کشور داریم از جمله همین زندان ها و بازداشتگاه و نحوه برخورد مأموران نیروی انتظامی و قضات و قوانین ی که دارای نقصان و زائد و .... می باشد.

کامل با صحبت ها و مقاله بالا موافقم و بیان ضعف ها و مشکلات کلانتری ها، بازداشتگاه ها و دادگاه و و قوه قضائیه و ضعف قوانین موجود به هیچ وجه باعث تضعیف نظام نمیشود و برعکس بیان این مشکلات باعث میشود عده ای (شاید) به فکر فرو روند و مشکلات را در سطح کلان بیان و راهکاری برای آن جستجو و ارائه نماید تا این مشکلات رفع شود . و بیان این معظلات به هیچ وجه باعث دشمن شاد شدن و سوء استفاده های دیگران نمی شود اگر این مشکلات موجود رفع شود .

یا شاید دستوری موکداً باید از سوی رهبری به سه رئیس قوه داده شود و یا اینکه خود رهبر باید وارد گود شود تا ما دیگر شاهد این وقایع نباشیم.

خواهشاً مشکلات مردم و مردم را فراموش نکنید. فردای قیامت باید جوابگو باشید مسئولین عزیز

إنشاء الله (1722670) (alef-13)
 
مجید
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۲:۱۰:۱۴
کلا نیروی انتظامی و دستگاه قضای ایران نیاز به مهندسی مجدد دارد. بنابراین بهتر است هرچه سریعتر این اتفاق بیفتد. (1722677) (alef-13)
 
مهدی از اهواز
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۲:۱۵:۵۳
آقا من چی بگم که به خاطر نبردن گواهینامه همراه خود (توجه کنید که اصلا گواهینامه ربطی به نیروی انتظامی نداره) به علت اینکه اعصاب جناب سروان خراب بود و حوصله ی حرف زدن نداشت(این رو خود سربازش بهم گفت) شب عید تشریف بردم بازداشتگاه خوابیدم.فقط به خاطر اینکه گفتم گواهینامه در حوزه ی اختیارات راهنمایی رانندگیه و نه نیروی انتظامی.البته من که رسیدم اونجا دیدم شرایطم به مراتب بهتر از بقیه است.یه بنده خداهایی اونجا بودن که هیچ کاری نکرده بودن و هیچ حرفی هم نزده بودن ولی مهمونشون کرده بودن.(مثلا یه پسر 25_26 ساله به جرم اینکه با دختری در پارک قدم میزد دستگیر شده بود.پسره میگفت تا به حال دستمون هم به هم دیگه نخورده). (1722685) (alef-13)
 
حمید
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۲:۱۸:۲۵
شانس بزرگی که اوردی این بوده که طرف مقابل بازپرس پرونده را ندیده،در غیر اینصورت بدون بازجویی روانه زندان می شدی و بعد از چند روز تازه می رفتی سند می گذاشتی و بیرون می امدی و با کمال ناباوری چند جرم دیگر که روحت هم خبر نداره به ان اضافه شده بود!!!.ان وقت چکار می کردی؟
من یک تجربه تلخ بدتر از این داشتم.کجای قانون کسی را که بعلت اختلاف مالی چکی را مسدود نموده و مبلغ چک نیز در حساب موجود بوده و سند وثیقه نیز همراه دارد،بدون بازجویی و با رد وثیقه روانه زندان می کنند و بعد از یک هفته تازه سند را قبول می کنند.جالب این است که رییس دادسرا نیز او را همراهی می کند.چرا؟چون برادر طرف شما دادستان شهری است که آقایان اصالت انجا را دارند.

از مسولین تقاضا دارم جلوی بی قانونی را جدا بگیرند. (1722687) (alef-13)
 
علی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۲:۲۳:۵۹
با سلام
من یک روزنامه نگارم و گاهی انتقاد و گاهی هم از نیروی انتظامی تعریف میکنم . آنچه را که ببینم . مطلبی هم در الف در این خصوص منتشر شد با عنوان شهری که پلیس قاضی را جریمه می کند .
به خاطر مطالب نوشته شده انتقادی هم با شکایت نیروی انتظامی مواجه شده ام ولی خوشبختانه قاضی خوبی من را محاکمه می کرد و با حقوق آشنایی داشت .

انتقادات دوست عزیز نویسنده و سایر کامنت گذاران را عموما صحیح می دانم و خودم نیز به کرات با این گونه حوادث مواجه شده ام . یکی از آنها را برای اطلاع شما شرح می دهم .
حدود ده سال پیش بود و موبایل کالای باارزشی به حساب می امد و قیمت خوبی داشت . من به پول نیاز داشتم و موبایلم را با ارزش 800 هزار تومان به یک مغازه خدمات موبایل فروختم . طرف چک داد و دو روز بعد که مراجعه نمودم بانک گفت موجودی ندارد و برگه کردم و به دادگاه رفتم . نامه دادگاه را به پاسگاه بردم و احضاریه برای طرف مقابل را تحویل دادند . روز مشخص شده جهت حضور طرف مقابل به دادگاه نیامد و قاضی دستور جلب متهم را صادر نمود . پاسگاه محل هم گفت باشه شما برو خونه جلبش می کنیم و خبر می دیم . این در حالی بود که طرف مرتبا به مغازه اش می امد و می رفت . من هم در همان حوالی ناظر بودم و متوجه شدم که شاکیان بسیاری دارد . با چند تن از آنان وارد گفتگو شدم و آنها گفتند که برای اخذ رضایت از وی به آنجا آمده اند .
حکایت را پرسیدم و گفتند که موبایل خود را فروخته اند و طرف چک داده و پاس نشده و آنها رفته اند دستور قطع به مخابرات داده اند و طرف از آنها شکایت کرده و محکوم شده اند ( یعنی پول معامله هنوز نقد نشده و لیکن طرف ذیحق شناخته شده ) حدس می زدم که ممکن است با من هم چنین معامله ای بشود .
وکیل زبردستی دیدم و پرسیدم حکایت از این قرار است و تکلیف چیست . وی به طور مختصر پاسخ داد که اگر ثمن معامله پرداخت نشود معامله درست نیست . و دستور قطع موبایل را صادر کردم .
روز پنج شنبه بود نزدیک ظهر و از پاسگاه زنگ زدند و گفتند ساعت چهار آنجا باشم
به پاسگاه رفتم و در حالی که افسرنگهبان با من سخن می گفت و از شغل و موقعیت کاری من می پرسید همان طرف مقابل را دیدم که به پاسگاه آمد و از کنار من گدشت و به دفتر فرماندهی رفت . خوشحال شدم که بالاخره طرف آمد . پس از نیم ساعتی او دوباره از کنار من گدشت و از پاسگاه خارج شد . با خودم اندیشیدم که ای بابا حکم جلب طرف را به پاسگاه تسلیم کرده ام ولی طرف همچنان با کت و شلوار اطو کشیده می آید و می رود . اصلا نمی دانستم چرا مرا به پاسگاه فرا خوانده اند . حدود یک ربع بعد که طرف رفته بود به افسرنگهبان گفتم آیا با من کاری داشتید ، گفت بله : گفتم چکاری دارید و او در جوابم گفت که تو بازداشتی ، ابتدا فکر کردم دارد شوخی می کند ولی هنگامی که دستور داد کمربند و ساعت و .... را تحویل سرباز بدهم دیدم قضیه جدی است . گفتم چرا ، گفتند شاکی دارید ، گفتم چه کسی ، گفتند همین کسی که شما از او شاکی هستید . گفتم به چه جرمی ، گفتند به جرم قطع موبایل .
سرم به شدت تیر کشید ، توی عجب دسیسه ای افتاده بودم و رقیب قدرت خودش را به رخم کشیده بود . جوانکی بود حدودا بیست ساله و پدرش هم می گفتند مدیر یکی از دوایر دولتی است . یاد روزهائی افتادم که توی جبهه بودیم و هر لحظه خمپاره یا گلوله توپی کنار دستمان منفجر می شد . می گفتم بالاتر از سیاهی که رنگی نیست . این داستان آخرش به جائی ختم میشود . یکی از بستگان نزدیک غروب آمد پاسگاه و اتفاقی من او را دیدم و پیغام دادم که فلانی را بفرست بیاید ضمانت ، او نیز خبر داد و دامادم آمد ضمانت کند ولی خیلی ایراد می گرفتند و قبول نمی کردند . افسر نگهبان مایل بود من آن شب گرم تابستان مهمانشان بشوم . به هر شکل جلو ایرادات را گرفتند و البته دامادم از طریق دوستان دیگری توانست مرا ان شب برهاند .
صبح شنبه دادگاه داشتیم و نزد قاضی رفتیم متهم آمده بود . آن روزها چک بلامحل زندانی داشت ولی طرف پول نقد آورده بود دادگاه و در محضر قاضی تحویل شد . قاضی یک امضا از بنده گرفت و گفت برو . گفتم تکلیف این یک هفته الافی من چه میشود و قاضی با عصبانیت جواب بی ربطی داد . حالیم شد که نخیر من با طیقه از ما بهتران برخورد کرده ام و باید کوتاه بیایم .
سرتان را درد نیاورم دو سال بعد آقای قالیباف فرمانده محترم نیروی انتظامی کاندیدای ریاست جمهوری شدند . هر کس از من نظرم را در مورد وی می خواست می گفتم که نیروی انتظامی را آباد کرده است حالا نوبت مملکت است .


این موارد و صدها از این دست معلول هستند و تا زمانی که علت را نیافته ایم نمی توان انتظار اصلاحی در نیروی انتظامی داشت . اگر بخواهیم از این بن بست خارج شویم باید که بنای جدیدی ساخت زیرا اصلاح برخی بناها ناممکن است .
باید طرحی نو درانداخت و نیرویی جدید ساخت . این همه فارغ التحصیل بیکار در رشته حقوق و روانشناسی و علوم اجتماعی داریم که با یک آموزش شش ماهه می توانند در نقش یک پلیس مدرن ایفای نقش داشته باشند .
اینکه بخواهیم این نیروها را وارد دستگاه فعلی پلیس بکنیم کاری عبث و بیهوده است زیرا دیری نخواهد گذشت که آنها نیز دچار بیماری واگیر خواهند شد .

باید نیرویی جدید ساخت و به تدریج کلانتریها را یکی پس از دیگری به طور کامل در اختیار آنها گداشت . چهارسال زمان کافی خواهد بود تا دستگاه جدید پلیس کنترل کامل امنیت را به عهده بگیرند .
به امید آینده ای بهتر برای ملت عزیز ایران . (1722694) (alef-13)
 
نامبرده
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۳:۱۵:۴۵
يه بنده خدايي ميگفت :جلوي مغازم يه خانمي با موتور تصادف کرد موتوري هم در رفت من با ماشين بردمش بيمارستان منو يک روز تو بازداشتگاه به جرم کمک انساندوستانه گرفته بودند تا اينکه دختر خانوم از بيهوشي در اومد منو آزاد کردند
خب ديگه کسي انسانيت نشون نميده با اين وضع قوانين همه ميشينند کنار به قول نويسنده دوربين هاشونو در ميارند و فيلم ميگيرند چه کاريه آخه آدم خودشو بندازه تو دردسر !!!!!!!
همين رفيقمون ميگفت :يه زماني از سرکار تا خونه مسافر ميزدم يه پيرزني رو سوار کردم وسط راه حالش بد شد نميدونم سکته کرد منم با همون تجربه قبلي رفتم تو يه کوچه خلوت گذاشتمش کنار خيابون د فرار !!!!!اين هم از نتيجه محسوس قوانين و برخورد ها نيروي انتظامي !
هيچ چيزي به علت نيست وقتي روح انسانيت از جامعه رفته رحم مروت و مهربوني رفته اينها همه علت داره در اين دنيا هيچ چيز بي علت نيست
بعد هي ميگن زمان جنگ همه مردم با هم مهربون بودند يه نون داشتند با هم تقسيم ميکردند ... مسئولين جامعه رو به اين وضع کشانده اد با وضع قوانين غير انساني و بر هم زننده نظم جامعه و روح انسانيت (1722724) (alef-13)
 
مظلوم
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۵:۱۶:۵۵
صابون نيروى انتظامى به من هم خورده
توضيحش از حوصله خارجه،
ولى من هيچ گلايه اى ندارم. فقط ميخوام از اين كشور برم
و ديگه هيچ وقت بر نگردم
و اين رو با نهايت تنفر از وضع موجود ميگم (1722754) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۵:۲۹:۰۵
منهم تجربه مشابهی داشته ام. به عنوان مطلع برای ارایه توضیحات به کلانتری احضار شدم به همراه چند مطلع دیگر.....
سرانجام هم قاضی به شاکی گفت برای چی این همه آدم رو علاف خودت کردی؟؟ و به همه گفت بفرمایید منزل.. (1722757) (alef-13)
 
ساسان پروانهپور
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۵:۵۵:۱۲
یکی از بزرگترین اشتباهات ما این میباشد که از سربازی که برای دوره کوتاه باید خدمت خود را سپری کند در نیروهای انتظامی و پلیس استفاده میکنیم . سربازی که شاید مقطع ابتدایی را به اتمام نرسانده باشد چطور میتوان انتظار داشت که برخورد صحیح داشته باشد .نیروهای پلیس باید دوره های خاص ببینند از سربازی که 3 ماه دوره اموزشی را طی میکنه و بعد باید نقش بسیار حساسی را در جامعه ایفا کند نمیتوان توقع زیادی داشت , این را هم باید در نظر گرفت کشور ما امروز با مشکلات اجتماعی زیادی روبرو است به همان نسبت هم پلیس در کشور نمیتواند همانند پلیس سوئیس و یا المان و هلند رفتار کند , ولی برخوردی شبیه به پلیس خشن امریکا دارد . قانون اساسی اصل را بر برائت گذاشته ولی عملا بر خلاف این اصل زیبایی فانون اساسی در کشور ما توسط تیروهای انتطامی و سیستم دادرسی برخورد میشود . یعنی شما گناهکار میباشی بیا و بیگناهیت را ثابت کن .
مسئله بعدی حقوق ناکافی برای نیروهای پلیس که این حائز اهمیت میباشد . اگر خللی برای تامین زندگی او بوجود بیایید شاهد مسئالی میباشیم که نباید باشیم .


به امید روزهای بهتر برای فرزندانمان (1722760) (alef-13)
 
حامد
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۷:۲۳:۵۸
متاسفم برای کشوری که دانشجوی نمونه دانشگاه رو با مدرک فوق لیسانس حقوق میفرسته زندان رجایی شهر کرج!
به دلایل متقن: 1-ادعای واهی شخصی که نزدیکانش توی حفاظت قوه اند
2-اتهام انتسابی در صورتی که منجر به قرار بازداشت میشد-تبدیل قرار-باید به اوین ارجاع میشد
3-ولفاظ زشت و تندی که یه مسیول دفتر دا یار میزنه به کسیکه مظنونه نه مجرم!
4-وقتی براش قانون رو توضیح میدی که این رفتار خلافه قانونه،با اعتماد به نفس میگه من که دیپلم دارم قانون بلد نیستم!
5-برادران زحمتکش ناجا تمام عقده های روحی و روانیشون رو در حین دست بند زدن بروز میدن!
6-موقع انتقال به زندان متوجه میشی افسری که همراهیت میکنه،با دوستاش دوره همی داشتن و نون پنیر خیار زیاد خورده و دکتر بهش گفته کبدت چربه از بس زساد خوردی!!! البته نون پنیر کبد رو چرب میکنه جدیدا!!!
7-دم درب زندان مامور یه نگاهی به کت شلوار اتو کشیده ات میندازه و میگه آقا شما دیگه چرا؟ از خجالت کارای نکرده آب میشی،چون آبرو و حیثیت رو میفهمی
8-در نهایت براءت میگیری و بی گناهیت اثبات میشه اما کسی برای بی حرمتیایی که کرده و آبرویی که برده و هتک حرمتت ازت عذر خواهی نمیکنه !!!
من برای زندگی توی این مملکت برای خودم متاسفم و..
اللهم عجل لولیک الفرج (1722784) (alef-13)
 
mohammad
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۷:۲۵:۵۶
سلام اقای توکلی خواهش میکنم تمام نظرات رو منتشرکنید شما کمکم کنید به اصلاح یک کار اشتباه شما من روحیه شما رو میشناسم ظلم ستیز هستید بذارید مردم حرفشون بزنند (1722788) (alef-13)
 
امیر
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۷:۴۸:۴۱
سلام.مشکل ما اینست که با خودمان هم صادق نیستیم.ما بهترین مردم دنیا هستیم!ما بهترین تماشاگران دنیا را داریم!ما بهترین نیروی انتظامی را داریم ما بهترین..... همه اش به خودمان دروغ میگن یا میگیم. همه امارها شده امنیتی . مثلا امار واقعی طلاق ، امار واقعی اعتیاد ،امار بدرفتاری در کلانتریها و.... (1722813) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۷:۵۲:۱۲
من یه بار به عنوان شاهد به دادگاه خانواده رفتم از اون تاریخ 5 سال میگذره ولی هنوز پشیمونم که چرا رفتم! برخورد آقای قاضی جوری بود که انگار آدم کشتم!! (1722817) (alef-13)
 
حمید
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۷:۵۷:۰۵
همه جا آرومه ما چقدر خوشبختیم!!1 (1722825) (alef-13)
 
حسین
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۷:۵۷:۵۴
من همیشه میگم
1-پیشگیری کنید که کارتون به دکتر و بیمارستان نیوفته
2-آسه برید آسه بیاید که کارتون به کلانتری و دادگستری نیوفته (1722827) (alef-13)
 
تقی زاده
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۸:۱۴:۵۴
باسلام و تشکر از ارایه مطالب فوق متاسفانه این روال ناصواب در دادگستری کرمان علی الخصوص در سالیان 89 و 90 به فراوانی وجود داشت افراد آبرومند را بدون احضاریه و صرفا به جهت ارایه اخذ پاره ای توضیحات به دادسرا عمومی کرمان و بصورت تلفنی دعوت و در حضور تعداد زیادی مراجعه کننده مورد توهین و اهانت قرار داده و در مقام اعتراض نامبرده گان که به صراحت اظهار میکنند هیچ گونه تخلفی از ناحیه ایشان واقع نگردیده است مورد توهین قرار داده و تا حدود اذان ظهر نامبرده گان را به عناوین مختلف حیران و بصورت ناگهانی دستور عدم خروج را صادر قاضی محترم اتهاماتی را به نامبرده گان مکتوب و پس از اعتراض اعلام مراتب به دادگستری ارسال تا جوابیه لازم اعلام و قبل از ارسال مامورین محترم انتظامی به همگی در حضور ارابا رجوع حاضر در دادسرا دستبند زده سوار ماشین کردد و سریعا به زندان مرکزی کرمان عودت میدهند که متاسفانه شرایط ورود به زندان انگشت نگاری و همجواری با تعداد زیادی مجرم خطرناک دور از توصیف است معذالک بعلت سرعت اقدامات مطروحه فرصت هر گوه اطلاع رسانی به محل خدمت و خانواده از فرد شده گویی مجرمی خطرناک و یا ضد انقلای را دستگیر نموده اند که خودتان حساب کنید اوضاع خانواده تا اطلاع از سرنوشت فرد درحالی میباشد متاسفانه با توافق فی مابین قضات شریف و .. معمولا یکماه بازدادشت صادر و پس از یکماه با قرار وصیغه ای سنگین آزاد و تازه فرد متوجه میشود کلیه حقوقی که در قانون برایش تعیین گردید توسط افرادی به ظاهر قانونمند زیر پا گذاشته شده و پس از آزادی از بازداشت مجبور میگردد با گرفتن وکیل و دوندگی زیاد حداقل دو ساله تازه بیگناهی خود را ثابت و حتی بابت ایام بازدادشت غیر قانونی غرامت نیز بوی پرداخت مکنند ولی غرامت آبروی رفته را چطور باید بگیرد که در این ارتباط و شرایط فعلی با هر وکیلی صبحتی کنید اظهار میکنند اینکار در اختیار رییس کل دادگستری بوده و آقایان محترم مانند زنجیری بهم پیوسته اند و کاری از پیش نمیرود و قضات محترم این گونه پروندها نیز سریعا به سمت دادستان ارتقا گرفته و به شهری دیگری رفته< خدا رحم کند به مردم آن شهر>ضمنا ضوابط اعمال ماده 18 متاسفانه با توجه به اختیارات روسای دادگستریها اینکار نیز عملا غیر ممکن شده است. در صورت نیاز کلیه مدارک و مستندات در صورت رسیدگی در جهت اعاده حیثت موجود میباشد. (1722834) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۸:۱۸:۰۸
من برای مهریه رفته بودم دادگاه همسرم مهندس ووضع مالی خوبی داشت اما شاهد قران خور اورده بود ناتوانه به قاضی گفتم این اقا مهندسه شاهد گفت دیپلمه گفتم وضعشه خوبه همسر منه قاضی گفت شاید دزدی میکرده میاورده خونه دلیل نمیشه اون لحظه دلم میخواست از بنجره دادگستری خودمه پرت کنم پایین که قاضی دزدی روبه دادن حق من ارحج تر میدونه (1722837) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۸:۴۷:۴۷
هموطنان ارجمند ، وقتی در کشور ما بعوض استفاده از نیروهای کادر تحصیل کرده و با سواد و آموزش دیده از سرباز استفاده می شود جه باید کرد ؟ وقتی مردم با دیدن پلیس بعوض احساس امنیت احساس وحشت و خطر دستگیری بدون سبب می کنن چه باید کرد ؟ وقتی در کشوری اکثر پرسنل پلیس آن ، نه از روی علاقه بلکه بدلیل نبودن شغل و بعنوان آخرین راهکار به دنبال استخدام در پلیس یا ارتش می روند چه باید کرد ؟وقتی می بینیم منبع درآمد بخش زیادی از همین پرسنل از طریق دریافت رشوه و تلکه کردن کاسبها تامین می شود چه باید کرد ؟ وقتی قصد شکایت از پلیس داشته باشی و فریادت به جایی نرسد چه باید کرد ؟ وقتی در جامعه ارکان عمومی نظارت بر پلیس تعطیل هستند چه باید کرد ؟ ما که ندیده ایم اما می گویند در بلاد کفر مردم از پلیس ، پلیس از قاضی و قاضی از روزنامه ها می ترسند . تا بحال حتی یک نموه فیلم دیده اید که در آن مثلا مامور پلیسی رشوه گرفته باشد ؟ استغفراله . پلیس در کشور ما ملائکه اله است و تضعیف آن همراهی با آمریکا و اسرائیل . کاش از طریق یک سازمان غیر دولتی و بی طرف اقدام به افکارسنجی نسبت به عملکرد پلیس می کردند تا جایگاه ، نقش و عملکرد پلیس ما بهتر مشخص می شد . قدیما می گفتن هرکی زودتر برسه کلانتری و دم ماموران رو زودتر ببینه حق با اوست . بگذریم . حیف که خودمو خسته کردم و اینا رو نوشتم . (1722867) (alef-13)
 
رسول مشهدی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۸:۵۱:۰۰
متاسفانه باید حرفهای این همشهری عزیز را تایید نمود.
نیروی انتظامی ما در واقعیت متکی بر روشهای قدیمی و فیزیکی است که با همراهی تعدادی از بازپرسان و قضات دادگستری با ایشان هیچگونه برخورد اصلاحی صورت نمی گیرد. (1722872) (alef-13)
 
حسن
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۹:۱۴:۱۶
گفتنی از این دست بی نهایت است. در تائید مطالب فوق دو موضوع را مختصر عرض میکنم.
1- شبی در خیابان بطرف منزل با خودرو شخصی در حرکت بودم که خودروی دیگری که چند نوجوان سرنشین آن بودند با عقب خودوری من برخورد کرد ، با 110 تماس گرفتم و کارشناس مربوطه مراجعه و بدون مشاهده دقیق صحنه به من گفت مدارک ، من هم دادم ، سوار ماشینش شد و رفت ، سرنشینان خودرو بظاهر مقصر هم پس از رد و بدل شماره تلفن سوار شدند و رفتند. مدتی گذشت و طرف حادثه تماس گرفتند که به کلانتری مراجعه کنیم و همان وقایع گفته شده اما بگونه ای دیگر!!! سرانجام به دادسرا رفتیم. بعد از رفتارهای ناهنجار از دربان تا ...
بالاخره وارد دفتر بازپرس شدیم. بازپرس جوانی حدوداٌ 24 یا 25 ساله به نظر می رسید ، سلام کردیم به جای جواب با لحنی تند گفت بروید اون طرف ، داخل اتاق تعدادی صندلی ظاهرا برای مراجعین قرار داره شده بود و بنده که جانباز هستم و کمی کسالت داشتم گفتم با اجازه و نشستم روی صندلی که فکر کنم جرمی بدتر از جنایت بود که ندانسته انجام داده بودم و ...
2- قصد نوسازی منزلمان را داشتیم پایان روز اول شروع کار ، حدود دو ساعت که برای آوردن فردی برای نگهبانی رفته بودم پس از برگشت ملاحظه نمودم مقداری از آهن آلات به سرقت رفته ، با 110 تماس گرفتم پس از حدود نیم ساعت به محل رسیدند. موضوع را بیان کردم که در جواب گفتند ما فقط مواردی را که نگهبان در محل داشته باشند گزارش میکنیم. بالاخره با توصیه افرادی برای ما پرونده تشکیل شد که ای کاش نشده بود. چرا ؟ ...
بعد از اون ماجرا چند مرتبه دیگر از محل وسایلی به سرقت برده شده ولی بر اساس تجربه قبل دیگر هیچ گزارشی نکردم!!!
به امید رزوی که دیگر شاهد اینگونه وقایع نباشیم. (1722907) (alef-13)
 
ایرانی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۹:۱۶:۰۰
چیزی که مینویسم خودم با چشمام دیدم چون تو کلانتری خدمت کردم.
متاسفانه اینچنین اتفاقاتی در کلانتری ها بطور روزمره اتفاق میفته و افراد بیگناه و مجرم در یکجا و بصورت بسیار اسفناک نگهداری میشن.
به ما ماموریت طرح توقیف متورسیکلت در قالب گشت نیروی انتظامی در سطح یکی از شهرهای غرب کشور داده شد که در یک مورد آن پس از تعقیب و گریز متورسیکلت(عدم توجه به دستور ایست پلیس) و در نهایت با دستگیری راکب موتورسیکلت وی را به داخل ماشین نیروی انتظامی آورده و افسر با ضربات مشت به سر و بدن راکب موتور را مورد عنایت خود قرار داد و وقتی با اعتراض راکب مواجه شد همچنان که او را میزد به وی میگفت به نظام فحش میدهی و به ....فحش میدهی!!!و در نهایت راکب که کاری از دستش برنمیآمد سکوت کرد!!!دلیلی برای دروغ گفتن ندارم و از این نوع ماجراها خیلی زیاد به چشم خود دیدم.
الف لطفا سانسور نکن (1722909) (alef-13)
 
ناشناس
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۹:۲۷:۵۴
اگر می خواهیم سریعا" از این معضلات رهایی یابیم می بایست از الگوهای خارجی اقتباس کنیم که سالها در این زمینه تجربه دارند ، و گام اول احترام به حقوق شهروندی و ................. (1722930) (alef-13)
 
محمدباقر
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۹:۳۱:۵۴
سلام

نویسنده ی پرامی هر وقت می خواهید مطلبی را بیان کنید باید کل نگر بود

از شما که استاد دانشگاه هم هستید بعید است که معزلی را در گوشه ای از یک تشکل ببینید و تمام تشکل را زیر سوال ببرید

از اینکه با شما بدرفتاری شده اولا احساس ناراحتی دارم هم برای خودم هم برای شما هم برای جامعه هم برای نیروی انتظامی

ولی لطفا از اینکه با شما بدرفتاری می شود نتیجه نگیرید که در نیروی انتظامی از روش های نوین برای دستگیری و شناسایی مجرمین استفاده نمی شود

البته بنده ی حقیر هم نقدهای دیگری به نیروی انتظامی دارم که الان و در اینجا نیازی به گفتنش نیست (1722937) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۲:۱۶:۳۳
خدایی خودت باورت میشه که از روشهای نوین شناسایی مجرمین در نیروی انتظامی استفاده میشه؟ راست و حسینی باورت میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (1723309) (alef-6)
 
عبدالله
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۹:۴۴:۱۷
مدیر محترم سایت الف
لطفا موارد فوق را به عنوان درددل شهروندان به فرمانده ناجا ارسال کنید.
شاید توجه کنند و به وضعیت بسیار بسیار فجیع پلیس رسیدگی کنند.
اگر چه اصلا خوشبین نیستم ولی...... ( فذکر انما انت مذکر......) (1722958) (alef-13)
 
سيد حامد علوي
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۰۹:۵۲:۴۷
ان شاء الله مراجع ذيريط حتي براي گذران وقت هم كه شده ، يه بار اين مطلب و كامنتهاي زيرشو بخونن (1722977) (alef-13)
 
کهنه سرباز
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۰:۳۴:۰۹
سلام
همه ما خاطرات بد رو گفتیم حتی خودم .

اما دوست دارم یک خاطره خوب هم بگم تا هم وجود ادمهای شرافتمند را در

یلیس از یاد نبریم و هم به افسران تحصیل کرده و توانا بگیم که حتما دیده می

شوید و سالها دعاگوی شما خواهیم بود.

تابستان سال 62 من سرباز ژاندامری بودم و در یاسگاه تاسوکی بین راه زابل و

زاهدان خدمت می کردم .هموطنان سیستانی می دانند یاسگاه بسیار حساس

و یکی از نفاط مرزی یر خطر از نظر ترانزیت مواد مخدر و قاچاق کالاست .

در نقشه دقیقا در تلاقی سه خط مرزی ایران و یاکستان و افغانستان واقع است

بازرسی کنار جاده داشتیم و همه مسافران کنترل می شدند و تقریبا هر روز

موارد مواد مخدر و کالا قاچاق داشتیم .

یک روز عصر نزدیک غروب تو دفتر نشسته بودم ( کلا 5 تا باسواد بودیم بقیه

ژاندارم بودن و بی سواد ) یک خانم با ظاهری بسیار محترم و جوان و زیبا توسط

یکی از سربازان بازرسی به داخل اتاق هدایت شد.

من مشخصات خانم را یرسیدم از اقلیت های دینی بود و متاسفانه مقدار اندکی هروئین از وی توسط یک خانم چترباز ( اصطلاح کالابر خورده یا ) کشف شده بود ما اصلا بازرس خانم نداشتیم و بازرسان یه چترباز می گرفتند اون باید خانم های مشکوک را بازرسی کنند و جنسی کشف می کردند تا ازاد بشن .اونا هم گرگ سه سوته کارشون رو انجام می دادند.

هوا داشت تاریک می شد که فرمانده یاسگاه ما رسید این فرمانده محترم ستوان دوم دانشگاهی با سن 26 سال و مجرد هم بود.

تا چشمش به این خانم افتاد با تعجب از من یرسید که این خانم ایجا چکار می کنه ؟ گفتم متهم به حمل هروئین و اینم برگ بازجویی .

برگ رو یاره کرد و خودش بازجویی کرد و نهایت معلوم شد برادر این خانم هم همراهش بوده .من رو فرستاد کنار جاده تا ییداش کنیم و بین مسافرا ییدا شد اوردیمش یاسگاه و معلوم شد این معتاد بوده مواد رو در لباس خواهرش جاسازی کرده بود .

دو نفر از ژاندارم های ییرمرد رو صدا زد و همراه خانم و برادرش فرستاد زاهدان تاکید کرد تا هتل ببرند و یس از مطمئن شدن از استقرار اون با متهم برگردند .

ما باید متهمین را به دادسرای زابل می فرستادیم حتی ان خانم ارمنی را تنها با ماموران نفرستاد وقتی من یرسیدم متهم رو چرا ببرند فرمودند برای اینکه این متهم هم تصور بدی بخودش راه ندهد !

ماجرای این خانم تموم شد اومد سراغ من و اون سرباز بازرسی .به مدت یک ماه یوست ما رو کند از بس تنبیه کرد و من به همه ازاری که دیدم مرید این جوان یاکدامن و مرد متقی در ان بیابان برهوت به تمام معنا خر تو خر شدم .

او ستوان دوم سید احمد ریحانیان بود. خدا به او سلامت و سعادت و طول عمر با عزت عطاکند که هیچ ادمی در دنیای من به اندازه او تاثیر مثبت نگذاشت. (1723067) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۱:۳۷:۱۰
دهه اوایل انقلاب و جنگ دوران طلایی معرفت و پاکی بود (1723247) (alef-6)
 
اکبر
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۰:۳۸:۳۹
یادروزهایی که متهمین قاتل مسلح درنیمه های شب در بازداشگاها که چشم باز میکردند سرخودراروی زانوی ماموری می دیدند که خوداورامجروح کرده بودند ویا باانداختن پتوی اضافی روی قاتل خوددرکناراو بدون پتو به خواب رفته بودند آن هنگام بودکه شعله های وجدانش ازعمق جانش سرمی کشیدوباتحولی شگرف دروجودش برسرعقل امده وبرای همیشه عمرش متنبه وراه درست درپیش میگرفت افسوس که جایشان خالی است 14 (1723078) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۰:۳۹:۳۲
دقیقا همین اتفاق 2 سال گذشته و دو سه ماه قبل از کنکور دکتری افتاد برای من افتاد، بی خود و بی جهت یک شب سرد، در بازداشتگاه، ندیدن قاضی کشیک، برخورد بد،فرداش با دستهای دستبند زده شده به یک معتاد شیشه ای، داخل ون مثل گوسفند و ...
همین ماجرا باعث شد با داشتن 3 مقاله بین الملی، 1 کتاب ترجمه شده، 3 مقاله ارسالی آی اس آی، رتبه 3 فارغ التحصیلی ارشد از دانشگاه سراسری یه رشته مهندسی، کنکور دکتری اون سال رو از دست بدم
با اینکه سال بعدش رتبه 15 اوردم و الان دارم در بکی از بهترین دانشگاه های ایران درس می خونم ولی اون ماجرای احمقانه باعث شد 1 سال از زندگی عقب بیافتم و البته دیدم نسبت به خیلی چیزا عوض بشه (1723080) (alef-13)
 
حسین
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۰:۴۳:۰۸
شونزده سالم بود تو شهرزیبا گشت کمیته (اون موقع هنوز نیروی انتظامی نشده بود) منو گرفت و تو صندوق عقب پاترول سوار کرد. اون موقع چهار تا برادر راحت و شیک روی صندلیهای جلو و عقب پاترول می نشستند و بخداوندی خدا قسم چهارده نفر رو تو صندوق عقب پاترول با من روی هم تلنبار کردند و بردند کمیته زنجان. ناگفته نماند که توی کمیته فهمیدیم که جرم همه ما پوشیدن آستین کوتاه بوده. همون اول چند نفر از اونایی که دستگیر شده بودن با برقراری رابطه با برادران کمیته و صحبت خصوصی و تلفن آشنایان خلاص شدن که حتی یک نفر دکتر دندانپزشک هم بینشون بود. منم که نوجوان بودم و هنوز سر از این چیزا در نمی آوردم موندگار شدم. حتی اجازه ندادن به مادرم تلفن بزنم که نگران نشه. بعدشم ساعت چهار صبح منو ول کردن که برم خونه خدا می دونه با چه بدبختی تونستم خودمو از خیابون زنجان برسونم شهرزیبا. ولی یه درس خیلی بزرگ از اون اتفاق گرفتم که هر بار در مواجهه با این پرسنل زحمتکش و خدوم بکار بستم و الحمدالله تا به امروز تو همون برخورد اول با گشاده دستی و کرنش و تواضع قضیه رو فیصله دادم. (1723092) (alef-13)
 
منصور
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۰:۵۰:۱۷
نتیجه اینکه اگر در خیابان کسانی آمدند و یک کتک مفصل به شما زدند مبادا به پلیس 110 زنگ بزنید. بلکه دست ضاربین را ببوسید و ضمن تشکر از آنها دستخوش مناسبی هم به ایشان تقدیم کنید تا مبادا به نیروی انتظامی گزارش کنند! (1723113) (alef-13)
 
احمد
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۰:۵۶:۳۱
اقای احمدی مقدم بازداشگاه دوربین داره وتمام مامورانت تحت کنترل هستن
باید کلاس اخلاق برای کلیه پرسنل ناجا گذاشت
شماره گذاری برین چقدر بی ادبن
هرگز ندیدم افسری از ماشین خارج شود وقبض جریمه را به خاطی بدهد
شاید فقط برای احمدی مقدم یا اسکندری پیاده شوند
همه اینها از انجا بروز میکند که توکلی ها قانون را تصویب میکنند اما نظارت ندارند (1723134) (alef-13)
 
رضا
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۱:۱۰:۱۵
برا همين چيزا انقلاب كرديم ديگه (1723175) (alef-13)
 
شكيبا
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۱:۱۹:۲۷
گمان نمي كنم هيچكدام ازمقالات منتشر شده در سايت الف اين همه كامنت(اظهار نظر) داشته باشد . ير درد دل مردم محترم اين كشور است كه باز شده . اگر بگوييد كه مردم خاطرات اينچنيني خود را از پليس و دادگاهها بنويسند شركت پست و نيوروي انتظامي و قوه قضاييه زير بار آن خم مي شوند . اما همه تقصير هم گردن پليس نيست . در اين كشور چه شده كه همه پليس را به اين چشم گناه مي كنند . افراد باهوش و مستعد اين كشور داوطلب خدمت در آن نمي شوند و داوطلبان نيروي انتظامي را افراد نخبه كه هيچ ، افرادي با سواد متوسط هم نيستند .
من يك پزشكم و لي بزرگترين نقطه ضعف نظام جمهوري اسلامي را مسايل اجتماعي و رويكرد آن در اين زمينه مي دانم . (1723200) (alef-13)
 
علی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۱:۲۰:۵۱
موضوع به نظر من فرهنگی است...فرهنگ داشتن ابزار اعمال قدرت رو نداریم...مختص نیروی انتظامی تنها هم نیست.شما رفتار نادرست و قلدر مابانه را در حتی یک کارمند ساده ادارات هم میبینی زمانی که امکان اعمال قدرت داره.مردم کشور ما متاسفانه با مساله "قدرت" به صورت ذاتی مشکل دارند.هر کس هم که در راس امور بوده اساسا به صرف داشتن قدرت مجاز به هر کاری بوده و همین به تدریج این فرهنگ رو شکل داده...باید از مدارس شروع کرد و از طرفی به رسانه ها اجازه نقد و اعتراض صریح و راحت به بالاترین مقامات مملکتی رو داد تا شاید بعد از سالها این معضل حل بشه.تا قبل از اون تنها راه کنترل و نظارت سخت گیرانه است. (1723204) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۱:۲۴:۳۵
دوست عزیز نویسنده

به خاط داشته باش که همیشه حق یا قاضی است (1723214) (alef-13)
 
حسین
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۱:۲۷:۰۲
یاد خدمت خودم افتادم که در راهنمایی و رانندگی خدمت میکردم
به خاطر چند دقیقه دیر رسیدن سر پست انداختنم بازداشتگاه 5 روز تو بازداشتگاه همه جور افرادی چه کادری و چه وظیفه بودن اونم تو رسته های مختلف نیروی انتظامی که واقعا از دلیل افتادن تو بازداشتگاهشون نمیدونستم بخندم یا گریه کنم.
تازه بازداشتگاه مخصوص کارکنان نیروی انتظامی افتضاح تر بود یه اتاق 12 متری با 17 نفر آدم که بوی توالت همه رو آزار میداد و قضا و صبحانه دادنشون هم به این صورت بود که قابلمه میدادن به اون همه آدم با نفری یک قاشق همه از داخل همون قابلمه قضا میخوردن تازه قاشق هم کم میامد با دست میخوردن به دلیل های خیلی الکی اومدن بازداشتگاه که از دلیل با زداشتشون خندت میگرفت.
مثلا یکیشون به این دلیل اومده بود طرف یک سروان بود که براش یک هفته بازداشت گذاشته بودن چرا چون زمانی که با ماشین پلیس داشتن متهم و دزد رو تعقیب میکردن به راننده کادریش نگفته احتیاط کن و اون تصادف کرده و این که سرنشین بوده رو فرستادن بازداشتگاه!!!!
یا یه بنده خدایی با 18 سال سابقه برا خودش سنی داشت بنده خدا چون زمستون بوده هوا سرد بوده صبح تو ماشین نشسته بوده نیامده بیرون از ماشین پلیس سر پستش سره چهارراه سرکلانتری شرق که اومده رد شده دیده تو ماشن هست فرستاده بودش یک هفته بازداشتگاه به خانواده و بچه هاش گفته بود من یک هفته میرم ماموریت گوشیم هم همراهم نیست.
و .....
بعد شما فکر کن اینا با چه اعصابی دارن تو این نیروی انتظامی خدمت می کنند
که بخوان با مردم خوش برخورد باشند.
نیرویی که به فکر بازداشتگاه کارکنان خودش نست میخواد به فکر باداشتگاه متهان باشه !!!!!!!!!!! (1723221) (alef-13)
 
احسان
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۲:۱۰:۵۶
اینجانب و همکارانمان به عنوان کارشناس نیروگاه برق از شیراز به جزیره خارک عزیمت کردیم بعد از طی مسیر دریایی که به اسکله ورودی جزیره رسیدیم .نیاز به مجوز ورود به جزیره بود . که به دلیل روز تعطیل بودن (جمعه) مجوز ما از طرف نیروی انتظامی آماده نشده بود . و ما حتی با داشتن کارت های معتبر شناسایی و نامه ورود از طرف شرکت نفت و ضمانت شرکت نفت پشت گیت ورود نگهداشته شدیم و حتی پس از صحبت های فراوان مسول شرکت نفت .افسر نگهبان پاسگاه متقاعد نشد و گفت ما باید برگردیم گناوه و حق ورود نداریم .(در بین افرادی بدون مجوز به راحتی از گیت به دلیل آشنایی عبور و مرور می کردند ) از شانس بد ما دریا هم خراب شده بود و کشتی تا آرام شدن دریابه سمت گناوه حرکت نمی کرد و معلوم نبود ما تا کی سرگردان در اسکله بودیم هر چه از مسئولین نیروی مرزبانی درخواست کردیم فایده ای نداشت فقط افسر مرزبانی از ناخدای کشتی که ما با اون اومده بودیم خواست که تا آرام شدن دریا ما به داخل کشتی برویم که ناخدا هم بهانه آورد فعلا تا چند روز قصد برگشت نداره . افسر هم که کلافه شده بود به ما گفت شما هم بدلیل ورود بدون مجوز باید به پاسگاه بروید تا تکلیفتان روشن شود که با مقاومت ما و مسئول شرکت نفت روبرو شد .که در این لحضه کلیه پرسنل نیروی انتظامی از کوره درفتند و با مشت و لگد و باتون به جان ما افتاتند .و ما را مثل دزدا و قاچقچی ها به مرکز اصلی نیروی انتظامی برده و بازداشت کردند در کنار دیگر افراد بازداشتی (در بازداشت هم که اتفاقاتی افتاد که همه بهتر می دونند ) و ما با وساطت مدیر عامل و بخش دار و تعهد کتبی آزاد شدیم .
و ما هم حبس کشیده شدیم...... (1723303) (alef-13)
 
محمد
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۲:۱۶:۳۵
ممنون از نوشته هایت واقعا همین جور ی است که می فرمایید
به خدا راسته راسته
تنها چیزی که برایشان اهمیت ندارد ابروی طرف مقابله (1723310) (alef-6)
 
ب
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۲:۲۶:۱۱
با احترام و تشکر
قطعا یکی از کارهای بزرگی که این سایت و شخص آقای توکلی و همکارانشان میتوانند انجام دهند این است که این موضوع و سایر موضوعات دیگررا به صورت مبسوط پیگیری فرمایند و چون اتفاقاتی از این دست همه روزی و همه جایی است اگر این سایت با جدیت تمام پیگیری موضوع را بکند تا به تدوین طرح جامعی در مجلس بیانجامد خوب است ولی کافی نیست . زمانی ما و کشور ما به جایگاه قابل قبولی از منظر اخلاقی و اجتماعی و عزت و کرامت انسانی میرسد که آزادی بیان و آزادی پس از بیان در همه رسانه ها ی دیداری و شنیداری ما موج بزند و نظام ما خواهان شنیده شدن صدای مظلوم باشد . و این بزرگترین و بهترین ضمانت برای اجرای قانون و نظارت برآن است. (1723329) (alef-13)
 
رضايي
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۲:۲۸:۰۱
سلام من از شهرستان لامرد استان فارس هستم
اول از نيروهاي خدوم و زحمتكش و ژاك دست نيروي انتظامي تشكر مي نمايم
ولي در بعضي بخش هاي اين نيرو واقعا رشوه مانند يك سرطان ريشه دوانيده و تغيير مقامات اين نيرو و مقامات سياسي هم نتوانسته جلوي يشرفت اين سزطانم را بگيرد.
در شهرما و شهرها و روستاهاي اطراف مانند تمام شهرهاي نزديك مرز قضيه وحشتناك قاچاق آنچنان به مساله اي عادي تبديل شده است كه تصور آن هم ممكن نيست
در شهر ما از ساعت يك بامداد تا پنج صبح حداقل 200 خودرو حمل گازوييل و لوازم خانگي كه بيشتر ايسوزوهاي مجهز مي باشد به مقصد بنادر هرمزگان درحركتند آن هم با سرعت وحشتناك و هيچ مسوول سياسي و انتظامي در كار اين افراد دخالت ننموده بلكه كار اسكورت هم به نحو احسن انجام مي دهند.
حال دولت مي خواهد به جنگ چه كسي برود؟ آيا واقعا اراده اي براي اين كار هست؟
تمام مسولان شهرستان لامرد و استان اين موضوع آگاهند و از محل اين قاچاق سوخت يك منطقه تجاري معروف در جنوب فارس به نام ده شيخ بوجود آمده است كه كالاهاي قاچاق بنجل چيني به خورد ملت مي دهند.
البته عكس محل تخليه اين عزيزان هم در كنار دريا موجود مي باشد (1723332) (alef-13)
 
مودی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۲:۳۵:۱۰
از اینکه درد دلا رو میزارین ممنون. تقریبا کم یا بیش وضعیت تو نیروهای انتظامی همینجوری هست. اما این مشکل فقط مال نیروی انتظامی نیست.
کارمند یا افسر و یا سرباز نیروی انتظامی هم یک مامور و نیروی دولت است. تا حالا حتما سر و کارتون به ادارات مختلف افتاده و دیدین که چقدر حقوق و احترام ارباب رجوع حفظ میشه. باور کنید اون کارمندی که تو ادارات دیگه حقوق و احترام ارباب رجوع رو حفظ نمیکنه و در قبال انجام ساده ترین وظایف خودش که براش حقوق میگیره انتظار کرنش و تعظیم و . . . از ارباب رجوع داره اگر مامور نیروی انتظامی میشد همون کاری رو میکرد که تو این درد دلها نوشته شده .
یه کم فکر کنیم ببینیم آیا خودمن یا شمایی که این تظلم نامه هارو نوشتیم و غیر واقعی هم نیست یکی از همین کارمندایی که عرض کردم نیستیم ؟!!شاید چرا و شاید هم در بخش خصوصی شاغل هستیم که البته در هر جا باشیم رعایت حقوق شهروندی و ارباب رجوع به عنوان مشتری و. . . وظیفه ابتدایی ماست.

پس بهتره جای دوری نریم از خودمون شروع کنیم و بعد به نزدیکترین افراد به ما (1723356) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۰:۲۷:۰۶
مرحبا به نظر شما مودی عزیز

یعنی در واقع فرهنگ سازمانی در جامعه ظعیفه و منحصر به اداره پلیس نمیشه.
اگر همه افراد جامعه در جایگاه خودشان به ارباب رجوع احترام بگذارند پلیس هم در این مجموعه قرار خواهد گرفت و همه چیز مرتب می شود

چطور از پلیسی که در یک دستگاه دیگر مواجه با رشوه، کم کاری یا بی توجهی شده انتظار دارید در جایگاه خودش استاندارد رفتار کند؟

با احترام به پلیس های شریف و کارکنان شریف سایر دستگاه ها (1724794) (alef-6)
 
ناصر
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۲:۳۷:۳۷
جهت اطلاع الف ، بنده معلم بازنشستۀ آموزش و پرورش، جانباز انقلاب، برادر شهید، و کارشناس ارشد ریاضی هستم که سالها در سازمان تابعه دارای مناصبی نیز بوده است. تالیفاتی نیز در راستای شغل خویش دارم که تعداد 13 مورد آن با تایید ارشاد به چاپ رسیده است.
دوست گرامی و استاد عزیز ما با امضاء محفوظ، در مورد قصه ای نگاشته است که تنها یک بزۀ اجتماعی به حساب می آید.
هرچند به گمانم از این روایت به آسانی می توان حدیث مفصل در مورد اتهامات سیاسی و متهمان این نوع پرونده ها به ویژه وقایع پس از انتخابات 88 در ذهن مخاطب ارائه کرد.
اما از دست اندر کاران الف می خواهم چنانچه جسارتی باشد، پستی ایجاد نمایند تا افراد دخیل در این دست پدیده ها روایات خود را حکایت نموده، شاید در رفع این معضل بزرگ که از همچو منی یک معاند نظام نگویم، یک مخالف نظام ساخته است. تکرار می کنم مخالف نظام این با معاند انقلاب تفاوت ماهوی دارد.
آگاهی تا رهایی (1723364) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۲:۵۷:۳۲
واقعیت اینه که ناجاهم مانندخیلی دیگرازادارات دولتی احتیاج به مدیریت قوی داردامامتاسفانه بابزرگ کردن ستادوکوچک کردن صف قدرت پلیس شدیداکاهش یافته وباعث شده بجای پرداختن به مسائل مهم مرتب دنبال مسائل جزیی وبی اهمیت باشند (1723417) (alef-6)
 
تماشاچی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۳:۲۱:۰۱
یکی از مشکلات قضایی ما این است که مسئولین ارشد قضایی ناشناس یا از طریق افراد مطمئن به حالت ارباب رجوع به سیستم خودشان سر نمی زنند و به هنرمندان و اصحاب رسانه آزادی عمل به بهانه عدم سو استفاده دشمن نمی دهند ونوع مواجه سیستم انتظامی و دادگستری طوری است که فقط برای افراد آبرو دار هزینه بر است و برای لمپن ها هیچ نگرانی و ناراحتی ندارد و تا برای خومان هم اتفاق نیفتد به اینجور مطالب اهمیتی نمی دهیم (1723451) (alef-13)
 
رنجکشیده
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۳:۲۲:۵۱
پلیس می بینم می ترسم و سعی می کنم حدالامکان با فاصل گذر کنم

اینجانب دو مرتبه به خاطر تشخیص سلیقه ای مامورین نیروی انتظامی مشابه قضیه مطرح شده بازداشت و رفتار بدی با بنده صورت گرفته تا شنبه شود و به مرجع ذیصلاح ارجاع شوم کلی صدمه روحی خوردم و تا بیام ادعایم را ثابت کنم کلی وقت و اعصابم از بین رفت. تازه پرسنل مربوطه هیچ توبیخی نمی شوند (1723455) (alef-6)
 
یک بوشهری
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۳:۵۷:۵۲
خیلی دردناکه واقعاً که یک استاد دانشگاه به این روز بیفتد. جالبه که نیروی انتظامی یک شماره نلفن هم گذاشته که می گوید اگر تخلفی دیدید، تلفن بزنید و شکایت کنید و چنین و چنان. اما دریغ از یک ذره رسیدگی. در شهر ما بوشهر یک بولوار هست در حد فاصل خیابان چهارباندی و عاشوری. ابتدای این بولوار از سمت خیابان عاشوری، یک تعمیرگاه است که هر دو طرف خیابان بساط پهن کرده است. طوری که وقتی وارد بولوار غدیر می شوید، گویی وارد تعمیرگاه می شوید و باید احتیاط کنید دسته جک های ولو شده در دو طرف خیابان به ماشین شما برخورد نکند! برای همین مسئله عادی و پیش پا افتاده، بارها با نیروی انتظامی تماس گرفته و درخواست رسیدگی کرده ام. ولی تا کنون هیچ کسی نیامده ابتدای این بولوار را که به دهانه تعمیرگاه شباهت دارد، ببیند. یکبار با 110 تماس گرفتم که گفت به شهرداری مربوط می شود. شهرداری هم گفتم سمت راستش که اشکال ندارد ولی سمت چپ باید نیروی انتظامی بیاید و رسیدگی کند!
اما وای به روزی که بفهمند یک وبلاگ نویس بیچاره یک مطلب انتقادی نوشته است! در این صورت چندین ماشین لشکر کشی کرده و آن بینوای گمنام را در 24 ساعت به شهرت جهانی می رسانند و وبلاگی را که 5 مخاطب بیشتر نداشته، در عرض 24 ساعت به 2میلیون کلیک می رسانند! (1723508) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۴:۱۲:۳۲
الف مثل اینکه یادت رفته یه بار تعطیلت کردن ها؟ هنوز نمیدونی ریش و قیچی دست کیه که از این چیزا منتشر می کنی؟ (1723546) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۵:۲۶:۰۰
ممنون از این مطلب
امیدوارم مورد توجه قرار بگیرد (1723695) (alef-6)
 
ایران دوست
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۵:۳۷:۱۸
صدا و سیمای ما بجای انعکاس اینگونه درد و دل مردم، بسیار جالب است که موارد نادر اتفاق افتاده از کشورهای غربی را بزرگ کرده و نشان می دهد.
آیا کشور ما مدینه فاضله است که رادیو و تلویزیون بجای انعکاس اخبار مهم و اصلی کشور خودمان- به مواردی مثل قتل یک پیرزن در آمریکا توسط یک دزد و یا ضرب و شتم یک مرد سیاه پوست توسط پلیس آمریکا در اخبار 15 دقیقه ای 8 و 30 اختصاص می یابد! (1723712) (alef-13)
 
ایمان
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۶:۲۳:۴۲
سلام دوستان
بنده به عنوان کسی که با مدرک فوق لیسانس دو سال از عمر و جوانی خودم را در کلانتری به هدر دادم (به عنوان سرباز) همه موارد ذکر شده را تایید میکنم!
اونجا اگر سربازی با متهمین مهربانی و شفقت هم به خرج می داد با مواخذه کادری ها مواجه می شد! علاوه بر اینکه همیشه استرس داشتیم که نکنه با فرار یکی از همین بازداشتی ها خودمون هم پرونده دار بشیم! و اگر یکی از همین دستبندهای کذایی گم می شد باید یکی با همون کد به جای اون پیدا می کردیم یا اینکه پیه اضافه خدمت و دادگاه نظام و ... را به تن می مالیدیم!
در ضمن یک راهکار خیلی موثر میتونه حرفه ای کردن سربازی باشه (منافع: هر نیرو برای کاری که قراره بکنه چند ماه آموزش می بینه. 2- حقوق و بیمه بالاتر در عین احساس مفید بودن (یا حداقل هدر ندادن عمر) میتونه شخصیت و متانت به سرباز بده! 3- نیروی انتظامی میتونه از هر کس در قبال کاری که میکنه جواب قانع کننده بخواد (سربازها معمولا یک جواب برای خرابکاری هاشون دارند: توجیه نبودم!!)4- اگر همه در نیروی انتظامی همکار باشند احترام متقابل بین کادر (بر خلاف زمان حال!) و متعاقبا بین کادر و مردم شکل میگیره 5- دیگه سربازی با سن و سال بالاتر، مدرک بالاتر، قدرت تعامل سازنده بیشتر با مردم زیر دست یک کادری دیپلمه 20 ساله که 8ماه دوره انتظامی دیده و به نظرش همه مجرم می آیند و مجبور به بر آوردن خواسته های اون نخواهد بود.) (1723801) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۷:۰۳:۱۹
ماشاالله کاربرای الف هم که همگی با تجربه در این زمینه ها..! (1723869) (alef-2)
 
علی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۷:۵۵:۲۰
سلام//مطالب همرو خوندم اما ندیدم کسی در مورد نحوه سوار شدن دختره بگه؟؟؟؟ ما چی هستیم؟؟؟؟عدل علی فقط در سخنرانی ها هستش (1723945) (alef-2)
 
دوستدار قبلی نظام
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۸:۱۴:۵۶
دوست عزیز خیلی بهت خوش گذشت
ما با بی گناهی بدتر شو دیدیم
تو میدونی 30 سال آبرو یک شبه بره یعنی چه
میدونی انسان با اعتقاد باشی بی اعتقاد برگردی یعنی چه
آمریکا دشمن نیست چون ظاهر دشمن داره
بترس از کسانی که ادعای دوستی و حفظ نظام دارند ولی کاملا بر عکس عمل میکنند
این حرفهای تو به جایی نمیرسه پولدار باش و جنایتکار ولی آزادی اما پاک باش و دلسوز دزدی
ولی تصمیم جدی دارم برای کمک به مظلومان و فقرای کشورم از جان و آبروی خودم بگذرم و این کار شروع شده و امام زمان وکیل مدافع من و خدا قاضی من و فرشتگانش دادستان من هستند
با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن (1723976) (alef-2)
 
saeedi
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۱۸:۳۸:۳۵
متاسفانه بی احترامی های نیروهای انتظامی به متهمینو نه مجرمین بسیار فراگیر شده و قوانین و حکومت که باید حافظ جان و مال و نوامیس باشند در نقطه مقابل ایستاده اند. بی انگیزگی مجریان قانون میتواند ناشی از قوانین ضعیف و مشکلات مالی باشد اما بی ادبی و بی احترامی آن ها و حتی در مواردی ضرب و شتم کسانی که در دادگاهی محاکمه نشده اند توجیه ناپذیر است. من هم دیده ام که زن و مرد نامحرم را به زور در ماشین روی هم می اندازند و در جایی دیدم که متهم را برای تحقیر مجبور میکنند در کنار صندلی های خالی روی زمین بنشیند. دیدن این صحنه ها باعث میشود که هرگز ماجرا را به پلیس و دادگاه نکشانم و شخصا برای حل دعوا ها و احقاق حقوقم بر آیم متاسفانه. (1723992) (alef-6)
 
مهدی
۱۳۹۲-۰۷-۲۵ ۲۱:۵۳:۲۷
این چه سایتی ا من کارمند نیروی انتظامی بودم به شما می گویم تا کنون هیچ متهم یا قاچاقچی را ندیدم بگوید من مجرمم نگاهی به این کامنت ها انسان را یاد افراد عقده ای می اندازد .سئوال من از شما این است که ایا در خصوص اظهارات ایشان هیچ تحقیقی کردید؟من منکر ضعفهای موجود نیستم ومباحث مربوط به امکانات نقلیه وساختمان را قبول دارم ولیکن...........حضرت عباسی وخدا وکیلی اگر چک شما پاس نشود ونیروی انتظامی نتواند مجرم را بگیرد فحش به زمین وزمان نمی دهید .از یک طرف همه از عدم جمع اوری معتادین ووجود دزدی و....داد می زنند واز سوی دیگر با این امکانات توقع هتل داری و....دارید بابا این مطالب در صورتی که تحقیق ودیدار از محیط می تواند قبول کرد .والله همه از این همه عدم برخورد با مجرمین و.....دلخورند.شما اهالی سایت توکلی بروید نامه های ایرانیان زندانی در اروپا را فقط بخوانید مو بر تن ادم سیخ می شود .کاری نکنید که این امنیت کنونی که مدیون جانفشانی شهدا وسایر جان برکفان از جمله نیروی انتظامی است .از بین برود.ای گروه از دور دستی بر اتش باز می گویم من هم مثل سایر مردم خواهانم همه چیز ارمانی ودرست باشد ولیکن باید همه جوانب را دید در جای که بمب گذاری میگرددومحل تردد مردم وانواع متهم ها می باشد وسابقه بمب گذاری و پرتاب نارنجک دارد ایا جیب افرادرا گشتن بد است در صورتی که امکان خرید وتهیه وسیله پیشرفته هم نیست
درد زیاد است ولی از بد سیلقکی شما ادم بهت زده می شود شما زندانهای عربستان ترکیه افغان پاکستان ووووورا با ما مقایسه کنید فرضا اگر کسی فوق لیسانس بود نباید دستیگر شود اگر اقدام به جرع کرد .
اصلا موضوعات اینچننی نیاز به بررسی وقانون دارد نمی توان به گفته افراد اعتماد کرد شما بروید دم دادگاه هیچ بازنده دادگاه در کشور من نمی گوید حق با من نیست (1724299) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۷:۲۸:۲۱
شما گویا متوجه نشدی کسی مدعی نیست که چرا قانون اجرا شود این رفتار و فساد و رشوه وبرخوردهای زشت و انجام ندادن همان قانونی که شما مدعی هستید فکر نمی کنم مردم عقده ای باشند این شما هستید که نباید فکر کنید با پوشیدن این لباس هر کار شما عین قانون است و کسی حق اعتراض به شما ندارد (1724712) (alef-6)
 
متهم بالقوه
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۰:۲۹:۵۳
متاسفانه درنوشته شما هم همان دیدگاه غلط "همه افراد مجرم(و نه حتی متهم) هستند" موج می زند. همین تفکر ریشه بسیاری از مشکلات ماست. (1724797) (alef-6)
 
راستگو
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۱:۳۶:۵۷
آیا تضمین میدی که همه برندگان دادگاه ها هم از رفتار قاضی و دستگاه قضایی رضایت داشته باشند؟؟
الان مشکل سیستم قضایی ما اینه که بالای 95 درصد مراجعین آن حالا چه به قول شما برنده باشند چه بازنده از این سیستم ناراحتند؟؟
حالا شما برو تحقیق کن که چرا برنده هاش هم ناراحتن. آیا به قول شما عقده روانی دارند؟ همه عقده ای هستند بجز نیروی انتظامی و قضایی؟؟
این همه خودشیفتگی را چطور تحمیل کنیم برادر. چشماتو باز کن دوروبرتو خوب نگاه کن خیلی چیزا دستت میاد (1724858) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۱:۵۰:۱۸
دوست عزیز نیروی انتظامی! شکایت مردم این است که همه را با یک چوب میزنید.هر عقل سلیمی قبول داره که برخورد با اراذل و اوباش باید خشن و حتی بیرحمانه باشه ولی این برخوردهایی که نصیب خود من هم شده با مردم عادی و بیگناه که خیلی از اونها در جایگاه شاکی بودن صورت گرفته و میگیره (1724868) (alef-6)
 
بوشهر
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۰:۰۸:۳۰
الف عزیز !
داستان تنها به نیروی انتظامی بر نمی گرده . مشکل اصلی توی دادگاه ها هست. داستان من هم کمتر از این داستان ها نیست اما دوبار تمام مدارکم را به ریاست محترم قوه ی قضاییه ارسال کردم دریغ از یک جواب . حاضرم اقرار متهم و به جرم و حکم برائتش !! را به هر محکمه ای ارسال کنم.
آیا کسی هست به دادمن برسد ؟ ما دم از تشیع و اسلام و قرآن می زنیم . آیا این است حکم دین و قران ؟؟؟
7 سال است از خانه ام رانده شده ام . متهم با وقاحت در حضور دادیار اقرار کرده اما برائتش صادر شده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
در کدام جزیره ی دور افتاده ی جهان متهم مقر به جرم را تبرئه می کنند ؟؟؟؟؟؟؟؟ (1724512) (alef-13)
 
ممم
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۰:۳۴:۴۱
این مطلب عین واقعیت است . من خود هرروز شاهد آن هستم .انشاله خدایی هم وجود داشته باشد (1724535) (alef-13)
 
امیر عباس
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۰:۳۵:۰۵
سایت سانسور الف: شناخت بر اساس توضیح مناسب می تواند به شما قدرت تشخیص و امکان براورد صحیح می دهد انجه که مطرح شده فقط تعریفی از رفتار ی بوده صرفنظر از صحت و سقم ان . مامور بدرقه متهم وظیفه ا ی دارد که بایستی پاسخگو باشد و در صورت فرار متهم هزار و یک اتهام را متوجه خود خواهد کرد و اگر یکی از متهمین فراری طرف نویسنده گزارش باشد مامورین رشوه گیر هم معرفی می شدند حال سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند
وکاری هم با بازرسی و سازمان قضائی نخواهند داشت یا در بحت نوع لباس و تمیزی و کثیفی ان و جایگاه طبقاتی متهم پلیس وظیفه ای ندارند و بحث اینکه بایک مثقال تریاک در زندان وبا یک تن ازاد . که بایستی مصداق ارائه شود . این روش در بین متخلفین مرسوم است برای فرار از جرم بدنبال شریک جرم می گردند . شما چرا ؟ چرا تضعیف نقش ها هیچ کس نمی تواند اشکالات رفتاری پلیس را کتمان کند همین اشکال را می توانیم به سایت الف گرفت تبعیض و سانسور وتحریف و.... لذا باید منصفانه نقد کرد و در جهت اصلاح امور گام برداشت
























ـ (1724536) (alef-13)
 
رضا
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۰:۴۶:۵۱
همه ما خاطرات بدی از پلیس داریم منم یک خاطره خیلی بد دارم که مسیر زندگیمو کلا عوض کرد فقط و فقط به خاطر انجام عمل خیر !!!
ضرب المثل داریم که طرف اومده ثواب کنه کباب شد اینجاست
یک روز تعطیل طبق معمول از محل کارم که تازه بعنوان قراردادی مشغول بکار بودم و با منزلم 40 کیلومتر فاصله داشت در حال برگشت بودم که جلوی بنده 2 تا ماشین رو در رو تصادف میکنه و یکی از سرنشینان سرش به شیشه میخوره و شیشه و سرش پر خون میشکنه . من از روی ترحم و اینکه جاده هم خلوت بود مصدوم رو به نزدیکترین بیمارستان رسوندم و شد آنچه که نباید میشد ...
از شانسم طرف ضربه مغزی میکنه و میره کما . من موندم و یک مصدوم کما رفته ...
پرونده برای ما درست شد . بگیر و ببند و ماشینمو خوابوندن و ...
هر چی گفتیم ما نبودیم قبول نکردند بازم از بدشانسی ما اون 2 نفری که با هم تصادف کردن توافق کردن و خسارت همو پرداخت کردند و صحنه رو بهم زندن و رفتند
کی بود کی بود ؟ من بودم !!!
میگفتم اگه من تصادف کردم چرا ماشینم سالمه ؟ به من میگفتن نخیر تا مصدوم بهوش بیاد اعتراف کنه در غیر اینصورت شما مجرمی !!!
به هر حال خدا خیلی دوستم داشت و طرف بعد یک ماه بهوش اومد و همه چی رو گفت و من آزاد شدم بدون هیچ گناهی و فقط بخاطر کمک به یک هم نوع و یک انسان !
1- کارمو از دست دادم
2- سابقه دار شدم
3- چند وقت پیش تو مصاحبه کار یک شرکت خصوصی پذیرفته شدم و برای تشخیص هویت و عدم سوء پیشینه رفتم و با کمال تعجب دیدم نوشته : سابقه دارد و پشت برگه نوشته تصادف منجر به جرح و پرداخت دیه !!! که با رد این شرکت مواجه شدم و الان بیکارم
4- بهیچ وجه تا آخر عمرم به هیچ انسانی خصوصا تو جاده حتی اگر غیر از من کسی نباشه و به کمک من نیاز داشته باشه کمک نخواهم کرد و مقصرش برادران ناجا و پلیس و قوه قضاییه هست
5- مادرم پس از شنیدن این خبر سکته کرد و ...
داستانمو خیلی خلاصه کردم ولی فقط خواستم یک درد دلی کرده باشم تا یکم سبک شم . شاید شما که میخونی خیال کنی داشتم داستان یک فیلمو تعریف میکردم ولی باور کنین واقعیت بود و این کار پلیس مسیر زندگیمو کلا عوض کرد
ولی آخرش یه این ضرب المثل رسیدم که " پای بیگناه تا پای چوبه دار میره ولی بالاش نمیره" گرچه اگه خواست خدا نبود این ضرب المثل هم اشتباه از کار در میومد
یا علی (1724551) (alef-13)
 
رضا
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۱:۱۳:۰۷
من برای گرفتن کارت معافیتم به نیروی انتظامی مراجعه کردم.طوری بد با آدم برخورد می کنند که انگار قاتلی.درک می کنم که این دوستی که به عنوان متهم گذارش به نیروی انتظامی افتاده چه بلا ها کشیده. (1724573) (alef-6)
 
محسن
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۱:۳۴:۴۶
با سلام
از اين همه كامنت در مورد اين موضوع خيلي تعجب كردم . بنظر مي ايد كه اكثر قريب به اتفاق افرادي كه كامنت ها را نوشته اند ، به نحوي از رفتار بد مامورين پليس ناراحت هستند . حال براي من دو سوال مطرح هست :
١- آيا فقط رفتار مامورين پليس اينطور هست يا مثلا در دادگاه ها، زندانها يا ادارات دولتي و حكومتي ديگر مثل شهرداري ها يا ادارات آب و برق و گاز و ... احترام مردم در حد قابل قبول حفظ مي شود ؟
٢- همه اين افرادي كه كامنت نوشته اند مشتي از خروار بسيار بزرك مردم ايران هستند . پس چرا كمتر اعتراضي به اين بي حرمتي ها در ملا عام ديده مي شود ؟

بنظر من واقعيت اين است كه همه ما اين مشكلات را مي بينيم و مي فهميم اما به هر دليلي ترجيح مي دهيم خودمان را درگير اين مسائل نكنيم . چرا ؟ شايد به اين دليل كه سريعا ممكن است گفته شود كه داريم اب به آسياب دشمن مي ريزيم يا بر چسب سياسي زده مي شود و يا در حداقل حالت ممكن آن اداره يا سازمان روي ما زوم كرده و به نحو پنهان اصطلاحا حال ما را خواهد گرفت . شايد دليل ديگر اين هست كه مردم به تجربه دريافته اند كه بعد از اعتراض به رفتار مامور و يا مدير خاطي ، نه تنها شرايط بهتر نمي شود ، بلكه مشكل حادتر و بدتر هم مي شود . خلاصه اينكه به هر دليلي مردم امروز ايران تمايل جدي ندارند خود را درگير مقابله با اين بي حرمتي هاي مجريان غير متعهد بنمايند . مردم ترجيح مي دهند با سكوت و يا از روش هاي ديگر مشكل خود را در ان اداره يا سازمان حل كنند و سريعا دور شوند .

آيا اين به نفع و صلاح كشور است ؟ بنظر من ادامه اين امر مشخصا باعث فاصله گرفتن كشور از استانداردهاي حداقلي مطلوب براي زندگي اجتماعي مردم مي شود . قطعا ادامه اين روش در نهايت به فساد بيشتر در كشور منجر خواهد شد .
راه حل مشكل چيست ؟ بنظر من يكي از راه حل هاي ممكن و كم هزينه اعلان عمومي اين بي حرمتي ها و يا بدرفتاري ها مي باشد و در اينجا كمك و سماجت رسانه ها و صدا و سيما بسيار موثر مي باشد ( البته خود سانسوري رسانه ها - مانند آنچه سايت الف در مورد همين كيس در ماه هاي قبل انجام داد - نگران كننده است ) . بنظر اينجانب اطلاع رساني مردم و البته انتشار ان توسط رسانه ها و توجه مديران ارشد حكومتي به برخورد عملي ( و نه شعاري ) به اين بي حرمتي ها مي تواند تاثير باور نكردني در بهبود رفتار مامورين و مجريان داشته باشد .
نكته آخر : حتما و حتما بخش مهمي از همين مامورين و مجريان نسبت به مردم و ارباب رجوع رفتار منطقي و در چارچوب قانون دارند و از اين بابت بايد از آنها تشكر كرد . موضوع اين نوشته اين افراد نيستند . همچنين اين نوشتار به هيجوجهي نظر ساختار شكنانه ندارد . (1724592) (alef-13)
 
ایرانی
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۲:۴۱:۳۲
الف جان
داستان من با نیروی راهنمائی و رانندگی است از آن پلیس های غیرمحسوس با خودروهای زانتیای سفید در اتوبان . باری به مناسبتی روز چهار شنبه تعطیل بود . به خانواده گفتم بریم پارک جنگلی چیتگر از منزل در شهرک اکباتان حرکت کردیم . حدودا 5 دقیقه از طی مسیر در اتوبان به سمت کرج نگذشته بود که خودرو پلیس نامحسوس در کنارم رسید و گفت توقف کن من با احتیاط کنار اتوبان توقف نمودم افسر پلیس آمد گفت می دانی چرا شما را متوقف کردم گفتم نه گفت سرعت زیاد گفتم مگر سرعت من چقدر بود که مرا متوقف کردید گفت 140 کیلومتر گفتم جناب اشتباه می کنید من اهل سرعت رفتن نیستم . من نه جوان هستم که سرعت باعث حیجانم شود نه نه سرعت رفتم را دوست دارم . انسان محتاطی هستم.گفت ما 10 دقیقه است که شما را تعقیب می کنیم و سزعت شما بالا بود . شک کردم گفتم سرکار منزل من امباتان است تا اینجا من حدودا 5 دقیقه راه امدم شما چطور 10 دقیقه است مرا تعقیب می کنید .گفت سرعت شما بالای 140 کیلمتر بود در جواب گفتم من اهل سرعت نیستم چون خودم و سرمایه زندگیم ( خانواده ) در خودرو هستند اصلا دوست ندارم با سرعت غیر ایمن باعث از دست دادن سرمایه زندگیم باشم. به ایشان گفتم خوردو من هشدار دهند سرعت ندارد ( خودرو پژو 450 ) ولی هر لحظه به کیلومترم نگاه میکنم شاید سرعت ستج خودرو من خراب باشید شاید دستگاه شما درست نشان نداده ولی من اطمینان دارم سرعت کمتر از 90 کیلومتر بود .شاید همانطوریکه گفتم دستگاه سرعت سنج شما خراب است گفت خودرو ما درستگا سرعت سنج ندارد گفتم پس چطور به سرعت 140 کیلومتری که می گوئید پی بردید . گفت ما با سرعت بالای 140 کیلومتر به شما رسیدیم . گفتم جناب سروان شما آموزش دیده و با سواد هستید احتمالا فیزیکی چیزی خونده اید اگر من متوقف بودم شما با سرعت 170 کیلومتر به من میرسیدید معنایش این بود که من سرعتم 170 کیلومتر است گفت خودروایت را توقیف میکنم. و مدارک را خواست مدارک مربوطه را به ایشان دادم گفت چرا دستد میلزد این نشان از این است که خلاف کردی و سرعت زیاد می رفتی گفتم این چه منطقی است. شما مرا بی مرود متوقف کردید و ادله ات براس سرعت این است . گفتم پس جنایت کاری که تعداد 9 زن را به قتل رسانده بود و در دادگاه خوسرد بود بی گناه بوده این منطق شما درست نیست . برای بار چندم گفت خودرو ات را در پارکینگ متوقف می کنم . گفتم الان هم هر کاری می خواهی میکنی . راننده پلیس هم گاهی مداخله می کرد میگفت ما ماموریم و به فکر سلامتی شما هستیم و وظیفه یمان را انچام میدهیم .خلاصه مدارکم را گرفت و در خودرو مان در صندلی جلو نشست و بطرف پارکینگ حرکت کردیم .پس از چند دقیقه از حرکت گفتم جناب سروان شما مجری قانون هستید . با غرور گفت بله گفتم چرا کمر بندتان را نبستید . پس از چند لحظه سکوت ( که به باد قب قبش بر خورده بود ) کمر بندش را بست . پشت سر خودرو پلیس نامحسوس که جلو حرکت می کرد تا مسیر پارکینگ از اتوبان خارج شدیم و در اتوبان آزادگان بسمت همت و دهکده چند تقاطع را رد کردیم مجددا به سروان گفتم جناب سروان شما مجری قانون هستید این دفعه با تاخیر و دقت گفت بله گفتم چرا خودرو شما چرا تا اینجا حتی یک بار هم راهنما نزد شما مجری قانون هستید و در این خصوص آموزش دیده اید ( قاعدتا باید آموزش دیدیده باشند ) خودتان قوانین را راعایت نمی کنید چطور از مردم انتظار دارید مثلا پیر مردی در جنوب شهر با پیکان قراضه اش قوانین را رعایت کند. قانون فقط برای دیگران است . قابل توضیه که در این حین خود روز زانتیای دیگری از پلیس نامحسوس کنارمان رسید چند پلیس خوان نیز در آن خودرو بود و جناب سروان حاضر در خود رو من را می شناختند با خنده می گفتند شکار کردی و مثل بعضی از جوانان غیر مسئول رفتار می کردند . و خانواده من پشت نشسته بودند . خجالت می کشیدم چرا باید اینگونه باشد من که اساس در خانواده نظامی بزرگ شده بودم و به قوانین احتارم می گذاشتم این چه کاریست که این افراد پلیس انجام میدهند چنانچه هم من سرعت غیر مجاز هم رفته باشم چرا باید افراد پلیس در کنار یک خانواده همانند مزاحم های خیابانی رفتار بکنند سرتان را درد نیاورم رسید به پارکینگ ( بهتر بگم خرابه باغی بود ) و پیاده شیدیم و قبض پارکنیگ را گرفتیم و با خانواده با آژانس به خانه بازگشتیم. تا مراحله ترخیص را طی کنم . چند بار گزارشی تنظیم کردم به بازرسی نیرو انتظامی بدهم .ولی دیدم داد رسی نیست . به پلیس 197 زنگ زدم در حین خواند گزارش متوجه شدم ارتباط با پیام گیر قطع شده است . بازهم از خیرش گزشتم . کسی به داد آدم نمی رسد . برم بفکر ترخیص خود رو و گرفتن گواهینامه ام باشم . داستان به پایان رسید ولی حکایت هنوز باقیست . (1724625) (alef-13)
 
ابراهیم
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۵:۳۱:۱۱
تجربه 4 (برخورد غیر قانونی در نیروی انتظامی) :
در این کلاف مشکلات که از موضوعات کوچک شروع می‌شود؛ و دام‌ها و بلاها را سر راه نیروهای جامعه قرار می‌دهد. دو چک برگشتی حدوداً 3 میلیون تومان باعث شد. طرفی که از او تیر آهن ساختمان خریده بودیم. نتوانست صبر کند تا پولش را تهیه کنیم. تا مشکل براحتی حل شود. (با وجود صاحب حق بودن شاکی این بی صبری هم از عوارض بی سرو سامانی جامعه و ایجاد شک و بی اعتمادی افراد به همدیگر است. که باعث ظلم غیر مستقیم و مضاعف در جامعه شده است). حکم جلب گرفت؛ و در یک قرار صوری که برای گفتگو گذاشت دست بند نیروی انتظامی را به دستمان انداخت. در حیاط کلانتری در حالی که با موبایل پیگیر تهیه پول و رفع مشکل بودم. سرباز کلانتری مسئول درب خروج بدون اطلاع از متهم بودن بنده گفت: اینجا تماس با موبایل ممنوع است. اگر می‌خواهی تلفنی حرف بزنی برو بیرون، من هم از فرصت پیش آمده برای تهیه پول از درب کلانتری خارج شدم. ناگاه در غروب همان روز چند سرباز و مأمور رسمی نیروی انتظامی به منزلمان یورش آوردند؛ و به خاطر عدم همراهی من به رفتن و اصرار اینکه : امروز پول را تهیه و فردا تسویه می‌کنم. به خیال خودشان یک قاتلی از کلانتری متواری شده. بدون مجوز وارد منزل پدری شدند. به صورت من و پدرم گاز اشک آور زدند. من با خستگی‌ها و فشارهای سختی که در طول چند سال کشیده بودم. راضی به افتادن در بازداشتگاه نبودم. در حیاط خانه مقاومت می‌کردم و نمی‌رفتم. نیروهای انتظامی فحاشی ناموسی می‌کردند؛ و من متعجب گفتم فحش ندید. (با تصور اینکه جانبازی و خانواده شهید بودن شأن و منزلتی برایشان داشته باشد و ملاحظه کنند). می‌گفتم من خودم جانبازم مادرم. مادر شهید است. ناموس شهیدی که جانش را فدای کشور کرده باید ناموس و مورد احترام دیگران هم باشد. اما آن‌ها با بی حیایی تمام می‌گفتند اتفاقاً چون جانباز و خانواده شهید هستی با اصرار بیشتری فحاشی ناموسی می‌کردند. من وقتی دیدم این سربازان وطنم بی شرم تر از سربازان اسرائیلی هستند. مقاومت نکردم و آن‌ها با مشت و لگد و باتوم جلوی چشم در و همسایه مرا مانند گوسفند قربانی در صندوق عقب پیکان چپاندن. درب آن را بستند و در کلانتری هم مانند تونل سربازان عراقی تا رسیدن به بازداشتگاه باتوم و لگد و فحاشی را نثارمان می‌کردند. برای من آن ذلت و خواری با آن خستگی و تنهایی تجربه تلخی بود؛ و اگر اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها این‌طور رفتار می‌کردند برایم قابل تحمل تر بود. تا سربازان وطنم که لباس شریف و مقدس دفاع از کشور را پوشیده‌اند؛ و زبانم چقدر بسته بود که حتی نمی‌توانستم مقابله به مثل بکنم.
آن شب با 12-13 نفر جوان معتاد درون اتاق 12 متری نموری بودیم. جا برای خوابیدن همه نبود؛ و من شب را تا صبح نشسته به حوادث و چرایی این وضعیت سر کردم؛ و چقدر دلم برای سردار قالیباف سوخت (دی 83 همزمان با فرماندهی ایشان در نیروی انتظامی و برنامه معروف تلویزیونی صندلی داغ که آقای قالیباف از برادر شهیدش، جبهه و بسیجی‌ها گفت و اشک ریخت ...) که اون بنده خدا به خیال خودش شهر در امن و امان است؛ و نیروهایش در حال خدمت گذاری خالصانه هستند؛ و اگر اینجا که پایتخت است به این راحتی ظلم و فحاشی می‌کنند. به خودشان حق فحاشی و نواختن کشیده آب دار به گوش هر جوان و نوجوانی را می‌دهند. پس تکلیف مناطق دور و هزاران کلانتری پلیس چیست؟ جالب اینکه بعد از خلاصی، نامه ایی به آقای قالیباف (فرمانده سابق نیروی انتظامی و شهردار جدید تهران شده بودند) نوشتم. به خیال اینکه کسی که درد انقلاب و بسیج و دفاع مقدس را دارد. حتماً دلسوز تر است. شاید بتواند گره مشکل پرونده شهرداری را هم عادلانه و منصفانه باز کند. اما دریغ از یک جواب بدرد بخور (6 ماه پیگیری کردم جواب نامه صادر نشده بود). غافل از اینکه در این سیستم عقب مانده دیوان سالاری، اگر بچه پیغمبر هم باشی، توجیه گر و مصلحت اندیش و دنباله رو و پشت هم انداز می‌شوی.
شب را با تنی خسته و کتک خورده، روحی آزرده، جایی نمور و شبی نخوابیده، با همراهی مأمورینی که خیال می‌کردند. متهمین جزوه بردگان قابل فروش هستند. عقده‌هایشان را با توهین و تمسخر سر بازداشتی‌ها خالی می‌کردند. سوار بر مینی بوس به حالت ایستاده و سر خمیده با سختی به دادسرا بردند؛ و مانند بردگان در برابر چشم عابر ین در کف سالن‌های دادسرا زمین ولو بودیم. تا پدرم با تهیه مبلغ چک‌های برگشت خورده را در پیش قاضی تسویه کردیم؛ و با این تجربه تلخ و زجر دهنده فرصت آزادی دوباره را بدست آوردم. بعد از خلاصی با وجود گزارش پزشک قانونی و طول درمان یک هفته ایی از آن مأمورین شکایت کردم. روند رسیدگی با توجیه در حال آموزش بودن نیروی رسمی به تأخیر افتاد؛ و از آنجایی که هدف اصلی شکایت من جلوگیری از بدنام شدن نیروی انتظامی با عملکرد چند نیروی خاطی بود. بخاطر تعلل و تأخیرها و مشکلات و گرفتاری‌هایی که داشتم؛ و اینکه مجبوری حق و عدالت را در این سیستم دادرسی بی شخصیت گدایی کنی. عطایش را به لقایش بخشیدم؛ و برایم سئوال بود :
1- آیا این روش مدیریت و اصلاح جامعه درشان مردم و انقلاب اسلامی است؟
2- متهمی که این شرایط سخت را تجربه کرده. با روح و جسمی خسته و آزرده با کدام تمرکز فکری در دادگاه از خود دفاع کند؟

نتیجه گیری: نابسامانی‌های جامعه باعث می‌شود. همه افراد برای اشتباهات و تخلفاتشان توجیهات منطقی داشته باشند. (از جمله خودم)، و بسیاری برای انجام وظایف و مسئولیت‌هایشان در شرایط انجام تخلف از قانون قرار می‌گیرند. (فرمانده و مأمورین). (1724670) (alef-13)
 
رحمان
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۶:۴۰:۰۴
من یه بار توسط یه استوار ناجا ضرب و شتم شدم ..از طریق یکی از اشنایان که ارتشی نیرو هوایی هست به دادسرای نظامی تهران شعبه سیزده مراجعه کردم ..نشون به اون نشون که ماموره تا یه هفته می اومد در خونمون و میگفت غلط کردم بیا رضایت بده..بخدا گریشو در اوردم ..با زنش و یه جعبه شیرینی اومده بود معذرت خواهی ..دیگه دلم سوخت رضایت دادم..دوستان دادسرای نظامی شدیدا با هاشون برخورد میکنه ..درسته دنگ و فنگ داره ..کرایه و خرج داره ولی به خدا ادبش کردم... (1724692) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۸:۱۴:۰۴
خیلی متن لوس و مسخره ای بود. تا تونستی روغن داغشو زیاد کردی تا بقیه برات گریه کنن و دل بسوزونن.
نتیجه اینکه واقعا حقت بوده که باهات این رفتار بشه. "ذهنمو از شر و ور های تو پاک میکنم" (1724734) (alef-6)
 
رضا
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۱:۴۲:۲۴
اخه ادم عاقل ، نویسنده را با طرفش دستگیر کردن. یعنی هر بلای سر نویسنده اومده سر طرفش هم اومده. هر دو هم که نمیشه مجرم باشن. به قول خودت یکیشون دروغ میگه . خوب تکلیف طرف دیگه چی میشه. با اون بی تقصیر هم که همان رفتار نامناسب شده که نابغه
کلا دلخوری ها (1724863) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۲:۳۱:۲۷
ضمن همنوایی و همدردی با این استاد محترم دانشگاه، درد و عذاب مرا بشنوید که تلخ است:
من دبیر آموزش و پرورش، روزنامه نگار و آدم آبرومندی در شهرمان هستم. سال 78 (زمان ریاست آقای قالیباف در نیروی انتظامی) یک روز احضاریه ای از کلانتری محل مان به دستم رسید. وقتی به آنجا رفتم، افسر به من گفت: شما را به اتهام مزاحمت تلفنی آورده ایم. چند لحظه بعد یک زن و دختر نیز وارد شدند. افسر با ناشی گیری تمام و بدون توجه به صحت و سقم موضوع، به زن و دختر گفت: مزاحم شما ایشان است! همین که این حرف از دهان افسر بیرون آمد، زن و دختر هر دو کیفهایشان را در مقابل مأمور به سر و روی من کوفتند و تا توانستند در حضور مامور مرا کتک زدند و فحش دادند. بالاخره با پادرمیانی یک سرباز، مرا رها کردند. چند لحظه بعد وقتی افسر مربوطه دلیل ایجاد مزاحمت را با بیان یک شماره تلفن مشخص از من جویا شد، گفتم: عرض به حضور شما، بنده این شماره تلفن را 5 سال پیش فروخته ام! زن و دختر شاکی وقتی این را شنیدند، از خجالتی آب شدند! افسر نیز باید معذرت خواهی می کرد، اما گفت: ایشان را ببرید بازداشتگاه!
با هر بدبختی بود، همسرم از خانه اسناد و مدارک مربوط به فروش خط تلفن را آورد و من آزاد شدم و آن زن نیز ضمن معذرت خواهی، شکایتش را از بنده پس گرفت. اما دوباره فردا مرا احضار کردند! و بعد هم بنده را با هزینه خودم (کرایه تاکسی) به دادگاه بردند. قاضی وقتی پرونده را دید، به مامور همراه من گفت: شما چرا این بنده خدا را آورده اید؟! مگر نه اسناد و مدارک آورده که 5 سال پیش تلفن را فروخته است؟! مامور همراه من گفت: والله راستش صاحب تلفن خانه نبود، ما صاحب قبلی را آوردیم! قاضی به او گفت: اگر تو 5 سال پیش ماشین ات را فروخته باشی به یک نفر و بعد او یک نفر را زیر بگیرد و فرار کند، باید بیایند تو را دستگیر کنند یا صاحب فعلی ماشین را؟!
اینجا بود که جلسه محاکمه بین قاضی و مامور همراه شروع شد و من رهایی یافتم! اگر قاضی هوشیاری نبود، همان روز مرا به زندان معرفی می کرد! (1724918) (alef-13)
 
آرین
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۳:۴۳:۴۲
نویسنده دروغ میگه.
خواننده های الف که تو کامنتهاشون خاطرات مشابهی رو نقل کردن هم دروغ میگن؟ اصلا از دروغ چی گیرشون میاد که دروغ بگن؟ (1725010) (alef-6)
 
موسوی
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۴:۰۰:۰۸
شعورت در همین حده ازت انتظار بیشتری نمیره

از مغازه منم دزد 5 تا ایروگام دزدید من ساکن استان گلستان شهر گرگان هستم.آگاهی دزد رو دستگیر کرد و خودشم اعتراف کرد خود مامورا بهم گفتن برو شکایت کن منم گفتم اینا زحمت کشیدن پس منم میرم شکایت.خداوکیلی الان که بهش فکر میکنم میگم ایکاش هیچوقت پام رو اونجا نمیزاشتم 2روز از کارم افتادم 20 هزار تومانم خرج کردم آخرشم به حرف سرباز دادگستری رسیدم که بنده خدا گفتش برو رضایت بده خیال خودت رو راحت کن ایکاش حرفش رو گوش میدادم.جوری قاضی باهام رفتار کرد خداشاهده با حیوون چنین رفتاری نمیکردن و اینجور یخطابش نمیکردن (1725039) (alef-13)
 
حسين
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۰۹:۴۸:۰۹
ايافقط برخورد بد و بي احترامى مختص نيروي انتظامي و دادكستري است. درهمه ادارات هست فقط بازداشتكاه ندارند وماخودمان كارمند همان ادارات هستيم سعي كنيم به یكديگر احترام بكذاريم (1724760) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۰:۰۷:۲۲
بنده که از قضا یک نظامی هستم نیز روز بعد از عروسی ام بخاطر ادعای یک نفر که به دروغ گفت این اقا با این ماشین به من زده است این درد سرها را دیدم و کشیدم البته چون نظامی بودم و درجه ام از مامورین کلانتری بیشتر بود و قانونا نمی توانستند بازداشت نشدم ولی تماما تحقیر و توهین بود و دادگاه هم که بماند. 150 هزار تومان دادیم تا ان مدعی رضایت داد و 3 روز دویدم تا ماشین را ازاد کنم.
ای کاش نمی دیدم که مامورین چگونه به متهمین اهانت میکردند
اتفاقا من هم 5شنبه گرفتار این مسأله شدم با همان مصاأب ذکر شده.
نیروی انتظامی پیشانی حکومت و دادگاه محل عدل و دادستانی است اگر اینها درست عمل نکنند الحکومه یبقی بالکفر و لا یبقی بالظلم.
خدا با کسی عقد اخوت نبسته است و برای حفظ نظام باید عدل و داد و عدالت فرا گیر باشد. عقل و عدل باشد مشکلات حل است انشاالله (1724777) (alef-6)
 
هموطن
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۰:۳۴:۱۲
با سلام اینهمه کامنت و اظهار درد آیا نیروی انتظامی نباید نسبت به استاندارد سازی رفتار خود اقدام نماید؟؟؟ همه جای دنیا مردم با دیدن پلیس احساس آرامش میکنند ولی در ایران مردم از پلیس فرار میکنند!!!! وامصیبتا!! (1724800) (alef-13)
 
مسعود
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۱:۳۳:۰۹
ازدرگاه خداوند تبارك وتعالي ميخواهم .1- خودفرماندهان عالي رتبه ناجا منزلشان بسرقت برودالبته هم عزيزانشان تحت حفاظت وحمايت ويژه هستند ولي خداچه ديدي 0 2- گير اشرارواوباش بيافتند3 -تصادف كنند وكارشناس اتصادف انهارا نشناسد4- فرزندانشان بصورت نااشنا گرفتاركلانتري شوند 05روزگاري فرزندانشان تحت كنترل نامحسوس ازنظر رعايت حجاب وعفاف قراربگيرند (1724855) (alef-13)
 
روشنایی
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۱:۵۰:۲۶
الف جون من از عملکرد نیروی انتظامی متنفرم و میدونم در جهت اهداف نظام نیست اما اینو در نظر بگیر اولا از کجا معلوم راست می گه دوما اگه راست میگه شاید کم و زیادش کرده سوما تو همه جای دنیا پلیس باید مقتدر باشه تو همین امریکا هم پلیس سیاه هارو میکشه اب از اب تکون نمی خوره چهارم این خواننده دائمی شما لابد یه ریگی تو کفش ش بوده وگرنه چرا مثلا ما رو نگرفته (1724869) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۲۳:۳۱:۱۳
برای طرز فکرت متاسفم (1726044) (alef-13)
 
علی
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۵:۲۶:۲۳
اگه معتقدی که پلیس در همه جای دنیا باید مقتدر باشه دیگه چرا از پلیس متنفری؟ بعدشم چطور تو حق داری مطمئن باشی که نویسنده حتما ریگی به کفششه اما الف حق نداره احتمال بده که ممکنه حق با نویسنده باشه و مطلبشو منتشر کنه؟
تکلیفتو مشخص کن یا وکیل مدافع پلیس باش یا طرف مردم (1727914) (alef-13)
 
ذکیه افسریان
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۶:۵۸:۵۴
آسیاب به نوبت عجله نکن نوبت تو هم میرسه!!!!عجله کار شیطان است (1728139) (alef-13)
 
نادر
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۲۱:۰۵:۰۳
متنفری و اینجوری دفاع میکنی؟ (1728581) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۸ ۱۳:۴۸:۰۷
شاید یه روزی شماروهم گرفتن تا از کما دربیای با واقعیت روبرو شی.
مساله رو صفر و صد نبین. منظور هیچکس این نیست که رنگ ناجا سیاه به رنگ قیر است و تو که سفید به رنگ ماست میبینی هم درست نمیبینی
بلکه میدانیم و میبینیم که این واقعیتهای ذکر شده متاسفانه هست. که هزار و یک دلیل مسبب آنست. که هرکسی در حد فهمش در کامنتی که گذاشته نظرش رو ذکر کرده.
مردم راست گو هستند و دلیلی برای عناد و دروغ ندارند. مردم که دشمن کشور و وطنشون نیستن و از ضعف ناجا یا هر سازمان و بخشی از مملکتشون که خوشحال نمیشن که کژی و کاستی یی رو بیجهت به اون نسبت بدن. (1730004) (alef-13)
 
فرهاد
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۲:۳۲:۴۸
من فارغ التحصیل رشته مهندسی از یکی از بهترین دانشگاه های ایران،خدمت در نیروی انتظامی باعث شد که تازه بفهمم تو مملکتم چه خبره !! یکی از نهاد هایی که واقعا نیاز به بازسازی داره! یادش بخیر تا اعتراض میکردیم تهدید به بازداشت و اضافه خدمت. (1724920) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۲:۴۲:۱۷
تعداد بیشمار نظراتی که به این نوشته وارد شده خود گواهی بر عمق فاجعه است!
ایشالا پای هیچ کسی به هیچ دلیلی به کلانتری و قوه قضائیه باز نشه که ...
یه خاطره هم من بگم: یه روز تو خیابونای تهران، تو روز روشن خفتم کردن و گوشیمو ازم گرفتن! رفتم نزدیک ترین کلانتری، کلی صف و داستان و ... آخر تونستم مسول مربوطه شو ببینم. داستانو واسش تعریف کردم، با یه پوزخند بهم گف "برو خدا رو شکر کن که سالمی. گوشی که چیزی نیس!" (1724932) (alef-13)
 
رضا
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۲:۴۴:۱۴
با سلام
بنده الآن 64 سال سن وتحصیلات ؛ در دو رشته ی جداگانه مهندسی ودرمقاطع بالا وتسلط به چندین زبان خارجی دارم وتقریبآ بخش عظیمی از دنیا را دیده ومورد ارزیابی وروانکاوی قرار داده وتا حدودی میشه گفت بیسواد نیستم
درسالهای43-44 نوجوان بودم و به امور اجتماعی و جامعه شناسی و مردم شناسی و روانکاوی جوامع، خیلی علاقمند بودم وبعضآ به برنامه ه و اخبار وتحلیل های خارجی توجه داشتم
یکروز در اخبار خارجی ملاحظه کردم که در آلمان ، در یک مدرسه ابتدائی یا شاید کودکستان، بعنوان انشا ، از کودکان خواسته شده بوده که با ذهنیت کودکانه ی خودشان ، تصویرهائی از پلیس را نقاشی کنند ! ظاهرآ اکثرآ پلیس را همچون فرشته ی نجات ومثلآ در حال کمک به پیر مردان وپیر زنان و کودکان نشان داده بودند وتنها 1 یا 2 درصدشان؛ پلیس را خشن نشان داده بودند
بنده آنروز با خود اندیشیدم که اگر در جامعه ی ما ، این اظهار نظر را از کودکان که سهیلست ، از بزرگسالان هم بپرسند، قطعآ چهره ای همچون غول ترسیم و نشان مبدهند وحق دارند

اما امروز...... نمیدانم ............... مردم مظلوم باید اظهار نظر بفرمایند (1724936) (alef-13)
 
کوشیار رودی
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۵:۳۷:۱۹
اتفاقی که برای شما افتاد متاسفانه به طور روزانه برای هموطنانمان اتفاق می‌افتد و حقوق مسلم شهروندی شان آشکارا توسط عمال ناجا نادیده گرفته می‌شود و هیچ کسی هم نیست که به فریاد اعتراض این مردم مظلوم رسیدگی کند. ( کامنت مردم را نگاه کنید؛ خیلی ها نوشته اند از اتفاقاتی که برای خودشان هم افتاده)

معلوم نیست که آقای احمدی مقدم آیا از اتفاقاتی که در زیر مجموعه اش می‌گذرد با خبر است و شب را با خیال راحت و آسوده سر بر بالین می‌گذارد و یا کلا روح سردار محترم از این اتفاقات تلخ خبر ندارد؟ در هر دو حالت نتیجه تاسف بار است.

متاسفانه در بین مردم این حرف دهان به دهان می‌چرخد که آقایان راس کار در ناجا به حدی متمرکز بر مسائلی نظیر گشت ارشاد و جمع آوری دیش و امثالهم شده اند که به کلی یادشان رفته بد نیست گاه گداری هم سری به کلانتری ها بزنند و تراژدی برخورد افسران نگهبان با مردم بی پناه را به عینه ببینند.

مسئول محترم تایید نظرات الف، خواهش میکنم نظرم را سانسور نکن. سانسور واقعا چاره کار نیست. من یک شهروندم و به رسانه شما اعتماد کردم که نظرم رو از طریق شما به آقای احمدی مقدم انتقال بدم. (1725144) (alef-13)
 
بیدار
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۷:۲۳:۴۰
با مطلب نویسنده محترم موافقم و خودم هم به عنوان شاکی یک پرونده مالی نزدیک بود که بازداشت شوم. (هرچند قاضی محترم خیلی زود توانست پی به ماجرا برده و حق را به حق دار برساند.) اما چیزی که خیلی از ما فراموش می کنیم این است که قانون و احترام بر اساس قانون تنها حق "استادان دانشگاه" و یا پزشکان و مهندسان نیست. چه متهم و چه مجرم هم باید به عنوان انسان از حد اقل احترام برخوردار باشد. هر انسانی به اندازه جرمی که بوسیله اسناد و مدارک و در دادگاه دارای صلاحیت ثابت شده بر اساس قانون محکوم می شود. چرا برخی به خود اجازه می دهند کسانی که از آموزش مناسب و پرورش درست بی بهره مانده اند و به هر دلیلی به دام جرم و جنایت افتاده اند همچون حیوان رفتار کنند. این رفتارها بیشتر به گسترش جرم و جنایت کمک می کنند تا به پایان دادن به آنها. فراموش نکیم که جامعه از اصلاح افراد بیشتر سود می برد تا حذف آنها. (1725276) (alef-6)
 
حسین.گ
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۷:۴۹:۲۸
با سلام
متاسفانه این اتفاق در این مملکت زیاد می افتد و اگر این استادمحترم، درگیری نیز داشته برای اینجانب این وضعیت بدون درگیری و حتی نزدیک شدن به مکان درگیری اتفاق افتاده و یک شب بنده را در بازداشت نگه داشتند و با تعهد به کار نکرده راضی به آزادی بنده شده بودند.بعضی از دوستان بنده که در محل حضور داشته و عینا اتفاق را دیده بودند تا مدتها در دانشگاه و محله از این اتفاق یاد می کردند و سوژه خنده آنها بوده ام. (1725337) (alef-10)
 
سامان علوی
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۱۸:۰۱:۲۶
فقط باید برای نیروی انتظامی و قوه قضائیه متاسف بود همین. (1725355) (alef-10)
 
گرفتار دیوان بیعدالت اداری
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۲۰:۱۰:۰۸
با خوندن این کامنت ها دلم خیلی به حال خودمون سوخت که میشینیم و کامنت های همدیگر رو میخونیم و خودمون هم درد دلی مینویسیم و ظاهرا کمی سبک میشیم .. ولی نتیجه چیه؟ سالهاست که هیچ تغییر اساسی در سیستم قضا و رفتار مسئولین و قضات و نیروی انتظامی دیده نمیشه و هر روز دهها و شاید صدها و هزاران نفر گرفتار مشکلات مشابه همین کامنت ها هستند و بسیاری از آنها که باید اینها را بخوانند و عبرت بگیرند و دلشان به درد بیاید و راه حلی پیدا کنند و مشکلات را یکی یکی از سر راه بردارند متاسفانه درگیر حفظ موقعیت و منصب خود هستند.
شما را به خدا قسم این نوشته بنده را مثل دهها کامنت دیگرم اگر منتشر نکردید، حداقل فکری بکنید که مطالب مرتبط با مسئول آن جمع آوری و به صورت بولتن هایی جهت طرحهای برنامه ریزی مورد استفاده قرار گیرند. متشکرم (1725600) (alef-10)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۲۰:۴۷:۱۲
جهت اطلاع سردار احمدي مقدم كه به نيروهاي تحت امرش نمره 20 مي دهد اين نير و نمره اي بيش از 5 ندارد (1725671) (alef-10)
 
ایمان
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۵:۲۹:۴۲
جدا به خودشون نمره 20 دادن؟ یعنی مستنده یا همین جوری میگید؟
اگه راست باشه مثل اون شعری می مونه که میگه:
خود گویی و خود خندی
عچب مرد هنرمندی (1727927) (alef-13)
 
Hadi
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۲۲:۴۵:۴۸
دوستان من یه نظری دارم
میتونید برید تو سایت خبری پلیس و به نحوه برخورد پلیس با مردم رای بدید (گرچه به صورت کاملا غیر حرفه ای نتیجه نظر سنجی رو بعد از ثبت نظرتون نشون نمیده اما فکر میکنم شاید یه تلنگر کوچیک برای زحمتکشان نیروی انتظامی باشه)

http://news.police.ir


آخرهای صفحه سمت چپ! (1725952) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۲۲:۵۷:۱۳
خوشحالم که الف این نوشته را منتشر کرد. خوشحالم که فضا برای انتشار چنین مطالبی مناسب شده! باز هم خوشحالم که در شهرستانها حقوق متهمین فقط تا همین حد زیر پا گذارده شده است...
اما ما تهرانیها چندسالی است که هر شایعه دروغی را هم باور می کنیم! باید کاری برای بازگشت اعتماد به دستگاه های امنیتی و احترام به شهروندان کرد. (1725973) (alef-6)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۲۳:۲۵:۱۶
http://news.police.ir/
میتونید برید تو سایت خبری پلیس و به نحوه برخورد پلیس با مردم رای بدید (1726035) (alef-6)
 
حمید
۱۳۹۲-۰۷-۲۶ ۲۳:۲۹:۴۱
دوست عزیز نرخ قیمت ها را در بازداشتگاه فراموش کردی:
اگه گرسنه باشی و یا تشنه باشی ممکنه یک ساندویچ حداقل 50 هزارتومان
اب معدنی 20 هزار تومان ، قرص ها تو بخواهند تحویلت بدهند( بستگی به شدت بیماری داره و قیمتش فرق می کنه ) البته اینها موقع نقل و انتقال بین بازداشتگاه و دادگاه اتفاق می افتد و توسط سربازان وظیفه اخاذی می شود از همه اینها که بگذریم خدا بداد کسی برسه که ماه مبارک رمضان بازداشت بشه و روزه باشه.من تجربه کردم و دعا می کنم برای کافر هم اتفاق نیفته، (1726041) (alef-13)
 
پزشك داروساز
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۰۰:۲۷:۲۴
بنده وخانمم هر دوپزشك هستيم و براي انجام طرح مجبوربوديم از محل زندگي مان دراستان گلستان به روستا هاي استان خراسان شمالي رفت وآمد كنيم...آن روز كذايي خانمم رابا يك آ‍ژانس از محل كارمان به سمت منزلمان كه در گنبد كاووس مي باشد رهسپار كردم و خود در درمانگاه ماندم...ساعت 5 عصر بود كه خانمم با من تماس گرفت و گفت كه در ايست و بازرسي ماشين توقيف شده ودر بازداشتگاه هستم...سريعا خود را به بازداشتگاه رساندم و در آنجا متوجه شدم كه به دليل اين كه ماشين آژانس تابلو آژانس را نصب نكرده توقيف شده و سرباز مسوول بازرسي با لحن بي ادبانه اي خانم بنده را بازخواست نموده كه در ماشين ان مرد غريبه چه ميكني؟؟؟اگر اين مرد تو جنگل بهت تجاوز كنه چه ميكني؟؟؟با شنيدن اين حرفها خانم بنده عصباني شده و كارت انجمن داروسازان را به سرباز نشان ميدهد و اين كه جهت خدمت به مردم روستا اين رفت وامدها را انجام ميدهد...سرباز بدون اين كه كارت را نگاه كند آن را به صورت همسرم پرت كرده و همسر بنده پس از يك كتك مفصل توسط بازپرس خانم بازداشت شده و به مدت 3 ساعت در بازداشتگاه نگه ميدارند...با رسيدن بنده و مشخص شدن اين نكته كه ايشان داروساز هست وهمسر دارد و با كلي منت كه قرار بود همسرتان را به دادگاه منتقل كنيم به جرم اين كه از حرف هاي زشت سرباز مسوول بازپرسي عصباني شده و برآشفته و طاقت شنيدن حرف هاي زشت را نداشته همسرم را آزاد كردند...
پس از اين واقعه همسر بنده به خاطر شوك ناشي از اين رفتار كلا قيد كاركردن در داروخانه روستا ي دور افتاده رازد فقط به خاطر اين كه با عبور از پاسگاه مربوطه خاطره تلخ آن روز در ذهنش تداعي ميكرد... (1726123) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۰۷:۲۹:۱۴
مطبوعات چشم بیدار جامعه اند (1726318) (alef-13)
 
سعید تمر
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۰۹:۴۹:۲۹
حالا که شواهد را جمع می کنید من هم داستان چندسال پیش را تعریف کنم.

دزدی را در محل کارمانگرفتیم. بردیمش تحویل کلانتری بدهیم. شیشه ای هم بود. خلاصه کنم. جلو ما یک بازجویی کوچک کردند که کرک و پر من یکی کاملا ریخت.
خدا خدا می کردم زود رضایت بدهیم در بریم بخدا.

هرچند، شیوه بازجویی شون کاملا کارا بود.

یک دفاعیه هم از نیروی انتظامی بنویسم:
دوستان، وقتی سیستم اجتماعی به هم می ریزد، نرخ بیکاری بالا می رود و تورم امان از روزی مردم می برد، بخدا موارد خلاف بیشتر و بیشتر می شود.
به زندانها نگاه کنید، پر می شود
هزینه های دولت بابت رسیدگی به تخلفات و تنبیه هنگفت می شود
و
نتیجه این که هیچ کس نمی خواهد نیروی انتظامی بگیر و بببند راه بیاندازد.

بخدا، این نیرو هم تنها مقصر وضعیتمان نیست.
این معظلات فقط نشانه ای از نابسامانی اوضاع اجتماعمان است که راه حلش مطمئنا از نیروی انتظامی شروع نمی شود.
باشد تا در یادداشتی کامل، توضیح دهم.
یاحق (1726687) (alef-13)
 
مجید
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۰:۲۰:۳۸
قوه قضائیه ؟؟؟!!!
فقط دنبال امنیتی ها هستند !!!
کسی به فکر مردم نیست .
نیروی انتظامی ؟؟؟!!!
جلوه تمام قد قوه قضائیه فقط برای سرکوب نه هدایت !!!
مردم ؟؟؟!!!
هیسس ! ساکت . . . مردم کیند؟ رعیت ! ! ! (1726810) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۰:۳۵:۲۳
همینطور هست ولی خیلی بدتر
بنده هم تجربه کرده ام
این تصورات ما همه غلطه (1726879) (alef-13)
 
پاینده
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۱:۱۱:۲۱
مقصر اصلی امثال همین آقای نویسنده هستند که این حرفها را باور نمی کردند تا سر خودشان بیاید. اگر قبل از این کسی از این حرفها می زد همین آقای نویسندۀ بی گناه به جرم تضعیف نظام!! باش برخورد می کرد. نمیکرد؟ (1727026) (alef-13)
 
محسن
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۱:۴۲:۳۴
میخواستم بگم داستانت رو کامل خوندم، واقعا به حاله خودمون اشک میریختم، با خوندن داستان شما همزمان صحنه هایی رو تداعی میکرد برام از جمله فیلم کلاه پهلوی و مامور شدن یه اراذل و اوباش به نام کریم در شهربانی ، سوئ استفاده از قدرت، زن بارگی جوانشیر در شهربانی و ... و آخرشم صحنه انتقاد مجری خودمون آقای حسنی تویه صدا و سیما و در یک برنامه زنده تلویزیونی از فرمانده ناجا که سریعا ممنوع التصویر و ... شد.بخدا که نمیدونم دیگه چی باید گفت (1727137) (alef-13)
 
محمد
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۲:۱۷:۳۳
سایت الف از کجا مطمئنه که این مطلب درسته و خیال بافی نیست. من هم میتونم الان دست به قلم بشم و از بدرفتاری دولت، مجلس، قوه قضاییه و خیلی جاهای دیگه بنویسم. بنظرم باید صحت این مطلب بررسی بشه و نیروی انتظامی هم حق پاسخ داشته باشه. (1727247) (alef-13)
 
حسن اجرایی
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۲:۲۷:۳۰
ساعت خواب برادر. ساعت خواب. ساعت خواب. تا حالا توی این مملکت نبودی شما انگار؟ یعنی همه اون بدبختایی که تا حالا توسط نیروهای عزیز، مهربان و مهربون نیروی مقدس انتظامی مورد خشونت‌های مختلف قرار می‌گرفتن لزوما قمه به دست و جنایتکار بودن؟ این مطلب بیشتر از اینکه شرح ماجرایی باشه که به سر شما اومده، نشون دهنده چشم‌بسته بودن شما بوده. حتما باید یه بلایی سر خودتون بیاد تا ظلم و حماقت و بلاهت رو ببینید؟ الله اکبر از شما که کلی هم کلاس گذاشتید. الله اکبر. (1727279) (alef-13)
 
كامران
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۲:۳۹:۴۶
با عرض سلام وادب خدمت مدير محترم سايت الف
بنده ميخواستم قضيه اي را نقل كنم مربوط به سال 1386ميشود.ولي حضرت عباسي سانسور نكنيد وعين مطلب رابياوريد.
اينجانب درسال 86 چند ماه از عقد ازدواجم گذشته بود به علت مسائلي كه برايم رخ دادديگر نتوانستم با دختري كه عقد نموده بودم به تفاهم برسم ناگزير شدم اخرين گزينه را انتخاب نمايم علي رغم ميل باطني تصميم به جدايي گرفتم تمام حق و حقوق دختر راهم پرداخت كردم روزي كه قرار شد(3/10 /86 ) صيغه طلاق در دفتر خانه انجام شودتنهابدون اين كه شخصي همراهم باشدبه دفتر خانه اي كه قبلا پدر دختر انتخاب كرده بود كه نزديك منزل پدر خانمش بود رفتم تنها دو نفر به عنوان شاهد طلاق از طرف من آمدند يكي پسر دايي من و ديگري دوستش بود .پدر دختر در دفتر خانه شروع به فحاشي كردن به من بود كه مرا تحريك كند و دعوا صورت بگيرد من در مقابل فحش هاي ركيك و ناسزاگويي هاي اين مامور بازنشسته نيروي انتظامي سكوت كردم تا اين كه صيغه طلاق جاري شد و من به اتفاق دونفر شاهدان خودم دفترخانه را ترك نموديم .هنوز چند قدمي از دفتر خانه دور نشده بودم ناگهان پسر دايي اينجانب كه با اينحقير فاصله اندكي داشت گفت مهدي دارن ميان طرفت من ديگر هيچ چيز متوجه نشدم .چنان مشت محكمي ازپشت به سرم اصابت كرد تا نگاه كردم چند نفر را دور خودم ديد ان شخصي كه اولين ضربه را به سرم زد دايي دختر به نام علي بادي بود با چند نفر از اراذل و اوباش خيابلن شاه ابراهيم قم مرا مورد ضرب وشتم قردادند وبيني ام شكست.مردم توان جدا كردن آنها رانداشتند قوي هيكل ودرشت اندام بودند.بالاخره توانستنم خودم را از چنگ انها بيرون بياورم البته تمام لباسهايم پاره شده بودو سر و صورتم خوني مالي شده بود به اولين كلانتري نزديك محل مراجعه نمودم ضاربان من همه از محل گريخته بودند با كمال تعجب ديدم پدر دختر زودتر از من به كلانتري آمده و با ماموران خوشو بش ميكنديكي از ماموران نزديك من آمد و گفت رضايت بده گفتم هرگز اين كار را نميكنم بعد از شكايت ازكلانتري خارج شده و با آن وضعيت سرو صورت به پزشك قانوني رفتم براي ادامه روند پرونده شكايتم.
بگذريم اين آقاي سرهنگ با نفوذي كه در كلانتري و دادگاه داشت قضيه شكايت من به جايي نرسيد و من مجبور شدم از شكايتم منصرف شوم .البته داستان طولاني ميشود اگر بخواهم تمام موارد را بگويم اين آقاي سرهنگ از يرنامه ريزي كه انجام داده بوداز قبل اين كار را با من انجام داد توسط برادر خانمش و دوستان اراذل و اوباشش سوال من اينجاست آيا نبايد در نظام حق افراد در محاكم قضايي احقاق شود؟
به چه كسي بايد پناه برد؟
حضرت سيد الشهدا (ع) ميفرمايند: بترس از ظلم كردن بر كسي كه جز خدا ياوري ندارد. (1727321) (alef-13)
 
امیر
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۲:۴۳:۳۸
دوست عزیز بابا جون این که خوبه سال 88 بواسطه رفتار یکی از ساکنین آپارتمانان که بویی از زندگی شهروندی نبرده بود کار ما به پلیس رسید هم در مقابل همسرم و فرزندم کتک خوردم هم در بازداشتگاه بجرم اراذل و اوباش لختمان کردند تا ببیند خالکوبی داری یانه ( دوست عزیز یه چیزی بگم بقول غربیها تتو اگرداشته باشی از یک فرسخی نیروی انتظامی رد نشو که بجرم اراذل و اوباش میگیرنت حالا چه قهرمان ملی باشی چه استاد دانشگاه ) بعدهم از هممون عکس گرفتندو وقتی به دادگاه رفتیم فقط پابند نزدند ولی چشم بند بستند و یاد فیلم ها افتادم که در زمان شاه ساواک به متهمان خود چشم بند می بست خلاصه تمام اینارو دیدم حالا جالب اینجا است که شخصی که ما شاکی او بودیم پس از پایان کار دوتا احضار از دادگاه داشت که همان زمانی که مارفتیم دادگاه پیگیر پرونده اتهامی مزاحمت نوامیس و ...را داشت
الف جان میدونم که ثبت نمی کنی اما من پرروتر از توام . (1727339) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۲:۵۴:۳۷
برای من نیز که در خوزستان هستم همین ماجرا پیش امده اما با کمی چک و چک کاری (1727385) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۳:۵۷:۴۴
بعضی از دوستان از لزوم پیگیری حقوق خود گفته اند آنها یا تا بحال کارشان به دادسرا و نیروی انتظامی کشیده نشده یا در غیر اینصورت آشنا یا پارتی گردن کلفت داشته اند . یک نفر 3 میلیون پول ما را خورده بود بعد از کلی شکایت و .. به ماگفتند پرونده به علت مبلغ کم پول بسته شده است ! (1727626) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۴:۵۸:۳۷
من جاي نويسنده متن بودم اينو براي دفتر رهبري ميفرستادم (1727824) (alef-13)
 
ب
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۶:۴۱:۵۹
با سلام و خسته نباشید به همه دوستان و همکاران سایت الف
با توجه به اینکه این موضوع بیشترین تعداد نظر مخاطب را در سایت شما طی چند روز اخیر داشته است و البته زمان قرار گیری آن هم بر روی سایت در ایام تعطیلی بوده است . لطفا آن را در صدر موضوعات خود قرار دهید تا با حمایت بیشتر مخاطبین مواجه و مرهمی بر زخم های نگارنده موضوع و دوستان دیگر باشد .
شاید که مورد توجه و پیگیری قرار گیرد.
متشکرم و متشکریم (1728093) (alef-13)
 
ذکیه افسریان
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۶:۵۴:۳۹
مانده بودم از یکی از همشهریانم به خاطر اختلاس 1400000 تومانی شکایت بکنم یا نه با خواندن این ماجرا تصمیم به عدم شکایت گرفتم هر چند فیلم این شرور را هم داشتم
نه شیر شتر می خواهم نه دیدار عرب را
صدقه حساب کردم (1728128) (alef-13)
 
۱۳۹۲-۰۷-۲۷ ۱۷:۵۵:۱۵
سايت الف اين خبر و نظرات خواننده ها را به فرمانده نيروي انتظامي نشان دهد و از او توضيح بخواهد ما منتظريم... (1728263) (alef-6)
 
محمد حسن داودي
۱۳۹۲-۰۷-۲۸ ۰۲:۰۷:۵۳
سلام متاسفانه بطور يك طرفه نوشته شده است من نيز همين ذهنيت را داشتم ،من مدير عامل كارخانه كاشي خاطره اردكان هستم به دليل شكايت يك كارگر به پاسگاه احمد اباد فراخوانده شدم،با اينكه در وقت معيين شده نرفته بودم ،ولي فرمانده پاسگاه رفتار بسيار خوبي داشت و بارها به خاطر اينكه من را به پاسگاه فراخوانده بود( با اينكه اصلا نقشي در جريان احضار من نداشت، ) عذر خواهي ميكرد وبا توجه به دير رسيدن من مامور ارسال پرونده ها به دادگاه رفته بود باز معذالك فرمانده مذكور يك سرباز را مامور اين كار كرد و با موتور پرونده را به دادگاه ارسال كرد،به نظر من نگاه صفر ويك را بايد اصلاح كرد و در هر جامعه اي خوب و بد وجود دارد ولي در هر صورت در زندگيمان امنيت داريم كه بخش عمده آن ناشي از حضور موثر نيروي انتظامي هست و هميشه وقتي املا نوشته ميشود غلط هم وجود دارد، ضمنا مامورين انتظامي از اهالي اين كشور هستند و خواهر و برادر خودمان هستند و اگر نقصي هست مربوط به خودمان هست، (1729014) (alef-13)
 
توقیف شده!
۱۳۹۲-۰۷-۲۸ ۰۵:۱۱:۱۵
الف جان دو ساعت نشستم ماجرای پلیس راهنمایی رانندگی که من را توقیف کرد و کارت ماشینم را گم کرد نوشتم. سانسور که هیچ، منتشرش نکردی!

دست کم به وقت خوانندگانت احترام بگذار و آن نوشته من را برایم یک جوری بفرست! کلی وقت گذاشتم نوشتمش!

آیا حتما من هم مثل بقیه باید بگم: "مرسی الف جان سرور، و مرسی دکتر توکلی عزیز" تا منتشر کنی؟ (1729052) (alef-13)
 
حسین
۱۳۹۲-۰۷-۲۸ ۰۸:۱۵:۵۹
من هم مدرس دانشگاه هستم و به دانشجویان درس رفتار منطقی و عقلانی میدم. بیش از 7 بار منزل مادر پیرم مورد دستبرد قرار گرفته و هر بار هم با کلانتری تماس گرفته و تشکیل پرونده داده ایم. پرونده به دادگاه رفته و قاضی محترم هم با یک سوال بی جواب پرونده را به نفع دزد محترم و مورد معرفی از طرف ما ختم نموده و آن سوال این است :آیا شاهد دارید؟
همه سوء سابقه طرف و شواهد جرم و... هیچی مورد نظر نیست فقط دنبال شاهد می گردند.نهایتا تکلیف ما مهاجرت از منطقه مورد سکونتمان بود. (1729157) (alef-13)
 
ناصر
۱۳۹۲-۰۷-۲۸ ۱۲:۵۱:۵۱
بنده هم تجربه مشابهی اخیرا داشته ام ویک شب مهمان برادران نیروی انتظامی بودم.البته موضوع اینجانب شکایت ازبنده بعلت عدم پرداخت به موقع 6عدد سکه بهارآزادی بود.درعصرپنجشنبه بنده راداخل کوچه وجلوی همسایه ها با دست بند سوار ماشین کرده وبه کلانتری بردند.خودروی بنده رانیز که درحدود 15میلیون قیمت داشت توقیف کردند.مامورمحترم که ظاهرا از سوی شاکی حسابی سیرشده بوددرتماس باقاضی کشیک اعلام کرد متهم حدود یکصدوبیست میلیون بدهکار است.قاضی هم دستور دادکه شب رابازداشت وروزبعد به خدمت قاضی برسم.بهرحال آنشب را درسلولی که بوی تعفن میدادبه هربدبختی بود صبح کردم.روزبعد درساعت 8 صبح افسرکشیک که انسانی به تمام معنابودند.موضوع رابرسی نموده وبه قاضی زنگ زدند وگفتند که متهم کارمنداست وکل بدهیش زیر10میلیون است وماشینش بیشترازاینها قیمت دارد وتوقیف گردیده .قاضی نیز حرف افسر راپذیرفت ودستور آزادی صادرکردند.روز بعدیعنی درصبح شنبه به کلانتری رفتم تاپرونده رابرداشته به دادگاه برم.ولی اونجا من وبنده خدای دیگری رابا دستبندوپابندوکلی حقارت به داگاه بردنداونجاهم تاظهروزمانی که پرونده کارش تموم شدبا دستبنداینطرف وآنطرف میرفتم .حالادریک شهرستان کوچک که اکثرا همدیگررو میشناسند وضعیت روحی بنده رومجسم فرمائید. (1729818) (alef-13)
 
mohamadd
۱۳۹۲-۰۷-۲۸ ۲۳:۳۲:۳۵
یک نکته جالب اینکه دهها نفر اینجا اظهار نظر کرده اند همه این افراد از نیروی انتظامی دل پر خونی دارند آیا پس از 35 سال از انقلاب که انقلاب انسانیت و اخلاقیت است و طاغوت را شکستیم آیا این سازمان نیروی انتظامی چه ها کرده با این مردم خوب ما آیا این روحانیونی که در نیروی انتطامی ماموریت دارند مشغول چه کارند چرا دچار این سقوط اخلاقی شده ایم ....وای برما... (1731108) (alef-13)