همیشه وقتی میخواهیم رفتارهای غیرمنطقی و غیرعقلانی یک حیوان را توجیه کنیم؛ ناخودآگاه می گوییم حیوان است دیگر؛ حالا هم شاید باید بعد از شنیدن خبر کشته شدن یک کودک به دست والدینش بگوییم انسان است دیگر!
وقتی رفتار حیوانات را باهم نوعان خود میبینیم؛ به غیر زمان حفظ قلمرو، هنگام یافتن غذا و یا پیدا نمودن جفت، هیچوقت نزاع و یا جنگ و کشتاری را در میان آنها نمیبینیم و عموماً نوعی عاطفه در میان گله و اجتماع حیوانات وجود دارد. رفتار عاطفی میان حیوانات در زمانی که با فرزندانشان هستند به اوج خود میرسد و تقریباً هیچ حیوانی را نمیتوان پیدا کرد که توله، کره و یا بچه خود را مورد اذیت و آزار قرار دهد.
انسان در طبقهبندی موجودات جانوری است که باوجود ضعفهای نسبیاش نسبت به دیگر موجودات؛ بهواسطهی داشتن قدرت تفکر در بالاترین جایگاه در میان موجودات زنده قرار گرفته است.
این جایگاه والا در کنار ایجاد حس تفاخر حس دیگری نیز به همراه دارد که در طول حیات انسان بارها و بارها فراموش شده است. جایگاه نخست در میان جانوران نیازمند درک مسئولیت حضور در این جایگاه است و هر جا که بشری جایگاه خود را از یاد برده است؛ دست به جنایت، وحشیگری و اعمال شنیعی زده که وقوع برخی از آنها موجب روسفید گشتن خونخوارترین حیوانات شده است.
وقتی بخواهیم از رفتارهای غیرانسانی بشر یاد کنیم؛ با دامنهی بحثِ وسیعی روبرو هستیم که بهواسطهی اعمال متعدد انسانهاشاخهها و زیرشاخههای متعددی را در بر میگیرد. وحشیگری و انجام جنایات توسط انسانها تنها به وقوع جنگ و اعمال تروریستی محدود نمیشود؛ بلکه میتواند رفتارنشأتگرفته از یک ذهن مریض در کنج خانهای از دل یک شهر کوچک باشدو با رسانهای شدنش دل یک جهان را به درد آورد.
در مراودات و تعاملات انسانی گاه رفتارهای پلیدی اتفاق میافتد که مرز و حریمهای خانواده را نیز در مینوردد؛ برهنه و سرکش حرمتخانهها را از میان میبرد و پایههای آن را به لرزه در میآورد. این موجود سرکش در قامت یک پدر و یا مادر ظاهر میشود و به اقسام مختلف رفتارهای ناروایی را با پارهی تنِ خود انجام میدهد.
آزار و اذیت فرزند آن هم بهدست والدین نقطهی سیاهی است بر تارک موجودی بانام انسان است؛ موجودی که والاترین مقام و زیباترین جلوهاش قرار گرفتن در مقام پدر و مادری است و حالا همان والد ددمنشانهترین رفتار را با پارهی تن خود میکند.
سالهاست که خبری از کودک آزاری آنهم به اقسام مختلف را در صفحهی حوادث روزنامهها و بخشهای اجتماعی رسانههامیشود دید؛ اما مدتی است که موضوع نسبتاً جدیدی را شاهد هستیم و آن تغییر الگوی رفتاری بر خی والدین نسبت به فرزندان است.
والدین مذکور صرفاً یک بیمار روانی و یا معتادی بیخبر از اعمال خود نیستند؛ بلکه با والدینی سر و کارداریم که نوع نگاه و تلقی آنها از فرزند مانند نگاه به یک اسباببازی و یکشی از اجناس خانه است.
همانطور که گفته شد تعدی و تنبیههای وحشیانه اعمالشده در مورد کودکان؛ توسط پدر یا مادر معتاد آنها موضوع جدیدی نیست اما وقتی این افراد اعم از معتاد و یا سالم پا را فراتر میگذارند و کودک خود را بواسطه ی تنبیه بدنی به سادگی به قتل میرسانند؛ احساسات افکار عمومی بیشتر جریحهدارمیشود و هرکه بویی از انسانیت برده باشد طاقت از کف میدهد.
در هفته ی گذشته خبر دو کودک آزاری در مشهد و رفسنجان در رسانه ها کام بسیاری از مردم را تلخ کرد. کودکآزاریهای در شهر مشهد مربوط به کودک 6 سالهای با نام طاها بود که به دلیل رفتار وحشیانه والدین خود جان سپرد. در این حادثهی ناگوار کودک معصوم بهدست پدر خود بهمانند یکشی به سویی پرت شده بود. ماجرا همینجا تمام نشده و طاها این طفل معصوم به دلیل قساوت و حماقت والدینش ساعتها در حالت کما و بدون مراقبتهای پزشکی زجر کش شده بود.
در کنار خبر تلخ مرگ طاها؛ خبر کودکآزاری در رفسنجان از جنس دیگری بود و بیشتر به شکنجه می ماند ت آزار و اذیت! این حادثه خوشبختانه منجر به مرگ نشده بود؛ اما دیدن جراحات وارده بر بدن ستایش سه ساله در حد غیرقابلتوصیفی آزاردهنده و تلخ بود.
امروز نیز خبر کودک آزاری دیگری در میان عناونین رسانه ها بود و باز هم طعم تلخ ناشی از خبر ظلم به یک کودک را بچشیم. در این حادثه «هستی» نوزادی که به دلیل اعتیاد والدینش به ماده ی شیشه؛ از بدو تولد معتاد بود و حالا ب قربانی اعتیاد پدر خود شد. در این حادثه پدر معتاد بر اثر توهم ناشی از مصرف مواد هستیِ 4 ماهه را پرت کرده و باعث شده بود تا آن طفل معصوم دچار ضربه ی مغزی شود. اخبار مربوط به کودک آزاری یکی پس از دیگری مخابره می شوند تا نمایانگر وضعیت نامساعد رسیدگی و نظارت بر والدینی باشند که شرایط خاصی را نسبت به دیگر والدین دارند.
اینکه یک فرد که نام پدر و یا مادر را یدک بکشد و چنین جفا و رفتار وحشیانهای را در قبال کودکش انجام دهد؛ نقطهی سیاهی در کارنامهی موجودی بنام انسان است که شاید پاک نمودن و تطهیر آن با هیچ عمل و رفتار ممکن جبرانپذیرنباشد.
وقوع اتفاقاتی ازایندست و توضیحات جستهگریخته مسئولان بهزیستی حاکی از آن است؛ که نبود قوانین کارآمد در این حوزه، یکی از عوامل اصلی بروز چنین اتفاقاتی است. در راستای همین مورد بازدارنده نبود قوانین موجود و دستبسته بودن مسئولان ذیربط نیز موارد دیگری از رخ دادن این رفتار وحشیانه هستند.
طبق گفته مسئولان بهزیستی؛ مشکل دیگری که در مورد آزار و اذیت کودکان وجود دارد علنی نشدن بیشتر این موارد بهواسطهی پنهانکاری والدین است. عموماً مواردی که رسانهای شده و در آمار سازمان بهزیستی ثبت گردیدهاند؛ مواردی هستند که بهواسطهی خبر دادن همسایه و اطرافیان و یا حضور کودک آسیبدیده در مراکز درمانی علنی شدهاند و هیچ پیشگیری و یا پیشبینی دربارهی این موارد روی نمیدهد.
بد نیست در رابطه با این موضوع یک همکاری و عزمی بلند صورت گیرد تا پس از تولد هر کودک؛ علاوه بر صادر شدن مدارک شناسایی و هویت یافتن یک نوزاد؛ محل زندگی و شرایط، وضعیت روحی و جسمی و شرایط زندگی والدین نیز ارزیابی و ثبت و ضبط گردد تا برای هر کودک شرایط خاصی از پیشبینی گردد.
بهعنوان مثال درگیر بودن پدر یا مادر با مقولهی اعتیاد و یا وجود سابقهی بیماری و ناراحتیهای اعصاب و روان در والدین؛ موجب میشود که رسیدگیهای مکرر و یا حتی مشاوره دادنهای منسجم از سوی بهزیستی به والدین در طول سالهای نمو کودک امری حیاتی وضروری باشد.
این امر موجب میشود که پیش از بروز رفتارهای غیرعقلانی و انسانی از سوی والدین؛ تعیین وضعیتی از شرایط والدین صورت گیرد تا اگر هم حادثهای در آستانه وقوع باشد؛ حتیالامکان پیش از وقوع آن اقدامی صورت گیرد. این شاید تنها یک پیشنهاد خام باشد و کارشناسان و مسئولان امر هزاران برنامهی کاربردی برای مهار این خشم و جنون پلید داشته باشند.
اجرای قوانین بازدارنده دراین موارد مسئلهای ضروری است که هر ثانیه مسکوت ماندن و اجرایی نشدن آن میتواند اهمال در جلوگیری از حادثهی تلخ دیگری را رقم بزند و باز هم دل جامعه درد آورد. لذا ورود هرچه سریعتر مسئولان و مدیران مربوط به این مسئله و چارهجویی برای جلوگیری از بروز آن و عملی شدن هر چه زودتر قوانین و یا برنامههای فرهنگی مؤثر در جلوگیری از رقم خوردن این اتفاق امری ضروری احساس میگردد.