امروز ۱۷ دی ماه است و «حسین درخشان» برای سومین سال متوالی روز تولد خود را به تنهایی در کنج زندان خواهد گذراند. سرنوشت غمانگیز او پس از «توبه» و «بازگشت» و نحوهی «استقبال» ما از او، درست نقطهی مقابل «بزم جانانهای» است که در هفتهها و روزهای اخیر به افتخار «توبه» و «بازگشت» فردی به نام «محمد نوریزاد» برپاشده است. در این بزم «آنها» هرچه «گناه» و «سیاهی» و «تاریکی» در کارنامهی «نوریزاد» بود را به کلی نادیده گرفتند. حتی «سیئات» او را هم تبدیل به «حسنات» کردند. دسته دسته به بازدید این «تازه وارد» میآیند: از سلطنتطلب و منافق، لیبرال و کمونیست، سکولار و مذهبی و مکلاه و معمم. آن سوتر یکی اسپند دود میکند. یکی طاق نصرت میزند. یکی گوسفند قربانی میکند. یکی نقل و نبات پخش میکند. پارچه زدهاند و «بازگشت ظفرمندانه»اش را تبریک گفتهاند. ناصحان مشفق، آداب «غنیسازی توبه» و ترتیب «غسل تعمید سیاسی» به او میآموزند. مرشدانِ طریق، راه «تقرب» هرچه بیشتر به درگاه «اپوزیسون» را نشان میدهند و اسرار نائل آمدن به درجات عالیه «ضد انقلاب» را بر او فاش میکنند. واقعا مرحبا به این همه «کرامت» و «بزرگواری»! احسنت به این «پرده پوشی» و صدآفرین به این «جاذبهی حداکثری»! نوشِ جانشان این «لعبت بیبدیل» و این «درّ بینظیر» که به چنگ آوردهاند!
حقیقت این است که بندهي نوعی هیچوقت از «نوریزاد» و آثار او خوشم نمیآمد. نه دیروز و نه امروز. از نظر من امثال «نوریزاد» حتی آن زمانی که خودشان گمان میکردند در حال خدمت به نظام جمهوری اسلامی هستند، حاصل کارشان در عمل غالبا به ضرر نظام و مایهی بدنامی و آبروریزی بود. الان هم خیلی اتفاق خاصی نیافتاده است. این که بعضا به این قبیل افراد «اعتنا» میشد هم بیشتر به دلیل «کمبود امکانات» بود. واضح است که او خود محصول برخی «حمایت»های خاص و «روابط» ویژه بود. و چه بسا از همین نقطه هم دچار توهم گردید. در میان کودکانی که با ناز و نعمت بزرگ میشوند اصولا برخی عوارض شایع است. واقعا آیا اگر «نوریزاد» بهرهمند از این مواهب نبود، اساسا امروز نامی داشت که کسی به نوشتههای او اعتنا کند؟ آیا جز این است که امثال او بدون این «روابط» و «حمایت»ها «لم یکن شیئا مذکورا»؟
بگذارید اصلا فرض را بر آن بگذاریم که کسی روزگاری مدعی دفاع از عدالت بوده و دربارهي محرومین و مستضعفین برنامه تلویزیونی میساخته است. حال اکنون از گذشته خویش توبه کرده است و برای اصلاح امور مملکت دست به دامان «بنگاه تجاری – سیاسی رفسنجان» میشود. باکی نیست. بالاخره هر کس انتخابی دارد.
گیریم که کسی روزگاری منتقد روحانیون و علمایی بوده که نزدیکان آنها فعالیت تجاری و اقتصادی دارند. حال توبه کرده است و با آنها به درد و دل مینشیند و به آنها شکایت میبرد. منعی نیست. بالاخره هرکس به کسی امید می بندد.
به فرض که کسی روزگاری مدعی مبارزه با رانتخواری و ویژهخواری آقازادهها بوده باشد. اکنون تصمیم به توبه گرفته باشد و «هم پیاله» و «همکار» آقازادهای شده باشد که وجودش آکنده از رانتها و مواهب حاصله از قراردادهای کلان و پرسود موسسات عمومی و دولتی با دفتر انتشاراتیاش است. چه اشکالی دارد؟ بالاخره هرکس دوستی همشأن خود را میپسندد.
به فرض که کسی آن اندازه مورد مسامحهي دستگاه قضا باشد که بتواند پانزده نامه، که در آن انتقاد و اتهام و افترا به هم آمیخته شده، خطاب به شخص اول مملکت منتشر کند و در عین حال راست راست راه رود و حتی در «دفتر بازرسی» شخص اول مملکت هم به رویش باز باشد. حال اگر این فرد باز هم حسرت و آرزوی دوران «طلایی» دستگاه قضا در «دهه شصت» را در دل داشته باشد و از رییس وقت آن یعنی جناب «موسوی اردبیلی» برای احیای آن شیوهی «عدالتورزی» استمداد کند، واقعا بر او حرجی نیست. بالاخره هرکس میزانی ظرفیت و درجهای انصاف دارد.
اصلا به فرض که کسی «سید علی خامنهای» را رها کند و نامهی فدایت شوم برای «شیخ یوسف صانعی» بنویسد. چه جای گله و شکایت؟ بالاخره هرکس سلیقهای دارد و هر زلیخایی «یوسف»ی.
آنچه در این میان مایهي تعجب و شگفتی است، اینکه چرا هیچکس نمیپرسد که مگر «زشتی»ها و «تاریکی»ها در کارنامهی این حکومت، چیزی جز حاصل جمع «زشتيها» و «تاریکیها» در کارنامهی امثال «نوریزاد» است؟ آدمهای این حکومت که از مریخ نیامده اند. ایشان که در راستای اصلاح همه امور مملکت رهنمود میدهند و از صدر و ذیل و زمین و زمان انتقاد میکنند، چرا قدری از «سیاهی»ها و «تاریکی»ها در کارنامه خود نمیگویند؟ چرا افشاگری را از خود آغاز نمیکنند؟ اینکه فهرستی از معایب و اشکالات و مفاسد موجود را تهیه کرده و بخواهند موضع حق به جانب گرفته و به جای مقامات از ملت عذرخواهی کنند که نمایشی فریبکارانه بیش نیست. صرفا نوعی رد گم کنی است. «نوریزاد» اگر قصد اصلاح دارد بهتر است از خود شروع کند. مگر علیه «فربگان» نمینویسد و از «رانتخواری» شکایت نمیکند؟ لااقل از یک نمونهي مربوط به خود شروع کند. مثلا توضیح دهد که چگونه توانست برای اولین بار در تاریخ تلویزیون ایران یک به اصطلاح «سریال تاریخی» را با پولی که معلوم نبود از کجا آمده شخصا بسازد و بعد به مبلغی گزاف به تلویزیون بفروشد؟ مگر «رانت» شاخ و دم دارد؟ و از آنجا که یکی از شروط توبه آن است که «گوشت»های حاصله آب شود، طبعا ایشان باید سریعا نسبت به بازگردان اموال و املاکی که از طریق این «رانتها» بدست آوردهاند اقدام کند. اصلا اگر این حکومت حقیقتا آن اندازه «سیاه» است که ایشان در نوشتهها و نامههایش ادعا میکند، آیا خوردن اموالی که از طریق روابط خاص با صاحب قدرتان در این حکومت بدست آمده جایز است؟
«توبه»ی نوریزاد و خود او فینفسه آنقدر اهمیت ندارد که موضوع اصلی این نوشته باشند. آنچه توجه به این «مثال» را در اینجا ضروری کرد، نحوه استقبال و پذیرفته شدن او در اردوگاهی است که تا چندی قبل ظاهرا در ستیز با آن بود. همانگونه که در ابتدای این نوشته اشاره شد، «بزمی مجلل» و «جشنی مفصل» برایش ترتیب دادهاند. رویها همه گشاده و آغوشها همه گشوده است. او را بر صدر نشاندهاند و همهي صفحهها و تریبونها را در اختیارش گذاشتهاند. حتی بعضا به سازی که او میزند میرقصند.
نقطهی مقابل او جوانی است که چند سال قبل، از خیل لشکریان جبههی مقابل به سوی این خیمه آمد. در حالی که تیرهای دشمنان بر او نازل بود. برخی به دلیل سوابقش، در قصد و نیت او تردید کردند. اما با کمی دقت میشد در او نشانه های «صدق» را دید. صاحب این قلم و جمعی دیگر همان زمان بر این باور بودیم که باید به او فرصت داد تا در میدان سهمگین نبرد، حقیقت و ماهیت این «بازگشت» را آشکار نماید. این فرصت اما از او دریغ شد. اکنون بالغ بر ٣ سال است که او در کنج زندان است.
جوانی که از او سخن می گوییم در خانواده ای اصیل و با گرایش های مذهبی و انقلابی زاده شد. عموی او از شهدای انفجار تروريستي دفتر حزب جمهوری اسلامی بود. اذان را در گوش او شهید بهشتی خوانده بود و خطبه ی عقد او را حضرت آیت الله خامنهای خوانده بودند. در جوانی اهل هیأت و مسجد بود و همچون بسیاری از هم نسلان ما مرید شهید آوینی. جوانی باهوش و آشنا به فناوری های رسانه ای جدید و نیز اهل قلم بود. امواج دوم خرداد، او را با خود برد. عاقبت جلای وطن کرد و از اصل خود دور افتاد. در آن سالهای دوری، مدتی از قلم و دانش فنی خود به ناحق و در راه باطل استفاده کرد. از سرِ بلندپروازی و ماجراجویی به سفرهایی رفت که نباید.
اما از چند سال قبل، به تدریج نشانه هایی از تغییر دیدگاه ها و مواضع در او مشاهده شد. غرب را از نزديك لمس كرد و در دانشگاهش با افکار روشنفکران ضد استعماری و ضد امپریالیسم آشنا شده بود. آلودگیهای مالی و وابستگی برخی مدعیان روشنفکری و اصلاح طلبی به محافل قدرت غربی را از نزدیک مشاهده کرده بود. رفته رفته کارش به جدال قلمی و ستیز رسانهای با اپوزیسیون خارجنشین کشید. اطلاعات مهمی از وابستگی های آنها را افشا کرد. به دلیل این اقدامات به شدت مورد حمله قرار گرفت. علیه او به دادگاههای غربی شکایت کردند و برخی رسانههایی که او راه اندازی کرده بود را مسدود کردند. برای تخریب شخصیت او و جلوگیری از بازگشت او، تهمتها و دروغهای بسیار علیه او نشر دادند. افرادی که خود جیرهخوار بیگانگان بودند، ادعا کردند که این جوان را صهیونیستها استخدام کردهاند برای جاسوسی در ایران! و افسوس که برخی در ایران در دام این حیله افتادند.
در حالی که برخی دیپلماتهای ما خجالت میکشند در خارج از کشور از امام خمینی و انقلاب سخن بگویند، او با ادبیاتی متفاوت به دفاع از انقلاب اسلامی پرداخت و امام خمینی را «قهرمان خود» معرفی کرد. با توجه به تسلطش به زبان، در رسانههای غربی از مواضع سیاسی نظام جمهوری اسلامی، خصوصا در ماجرای پروندهی هستهای، دفاع میکرد. در وبلاگ خود نیز رسما به خطاها و لغزشهایی که در گذشته داشت اذعان کرد. گفت که قصد بازگشت به کشور دارد و آماده است که به خاطر برخی اعمال گذشته اش در محاکم جمهوری اسلامی هم محاکمه و مجازات شود.
در حالی که بسیاری از سیاسیون حرفهای و فعالین فتنههای پس از انتخابات با ابراز ندامتی صوری و اعترافی نمایشی آزاد شدند، این جوان هنوز در زندان است. و شگفت اینجا است که او اعترافاتش را نه در زندان، که در فضای خارج از کشور بیان کرده بود. او با هزار امید و انگیزه آمده بود و حاضر به هرگونه خدمتی در راستای مواضع و عقاید تازه خودش هم بود. استعداد و قابلیتهایی داشت که در این سه سال در کنج زندان به هدر رفت. و راستی مگر بنا بود چه کند؟ چه میتوانست بکند؟ کاری علنیتر و آشکارتر از کار رسانه وجود دارد؟ سادهتر از کنترل خروجی یک فعال رسانهای کنترلی هست؟ چرا به او فرصت داده نشد؟ چرا قدر او دانسته نشد؟
صاحب این قلم به اتفاق تنی چند از فعالین فرهنگی، دانشگاهی و رسانهای، چندی قبل نامهای به محضر رهبر معظم انقلاب نوشتیم و ضمن بیان دیدگاه خود درباره سوابق «حسین درخشان» و وضعیت او، درخواست کردیم که او مشمول رأفت و رحمت اسلامی قرار گیرد. بر اساس شنیدهها معظم له در پی این نامه دستوری جهت بررسی صادر فرمودهاند. این خبر ما را امیدوار کرد. چشم به راه اعیاد ربیع الاول هستیم.