نظر منتشر شده
۱۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 427458
از روزنامه خاطرات فرهادمیرزا معترض الدوله/۱۵
ﮐﺘﺎﺑﺪﺍﺭ ﻋﺎﺷﻖ
فرهاد طاهری*؛ 4 دی 1395
تاریخ انتشار : شنبه ۴ دی ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۴۱
ﺩﻭﺳﺘﯽ بسیاﺭ ﻓﺮﻫﻴﺨﺘﻪ و ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ و ﭘﺎﯼ‌ﺑﻨﺪ شرافت‌های ﺍﺧﻼﻗﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ معمولاً غروب‌ها تلفنی می‌کند و جویای ﺣﺎﻟﻢ می‌شود. ﺩﺭ سال‌هایی ﮐﻪ ﺩﺭ فرهنگستان ﺯﺑﺎﻥ و ادب ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﺷﺘﮥ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺗﻨﻴﺪﻩ شد و از همان سال‌ها ﺗﺎکنون ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ قصه‌ها ﺁﻏﺎﺯ می‌کنم، ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ رشته‌های این ﺩﻭﺳﺘﯽ، ﺳﺨﺖ ﺩﻭﺍﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ و ﺍﺭﺍﺩﺕ ﻣﻦ ﻫﻢ روزبه‌روز بیشتر شده ﺍﺳﺖ. ﻏﺮﻭﺏ ﭼﻨﺪ روز پیش ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﺄﻟﻮﻑ و ﻣﺮﺳﻮﻡ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﮕﯽ ﺯﺩ و ﺑﺎﺏ ﺳﺨﻦ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺷﺪ ﺣﺮﻑ ﺑﻪ ﺍﻭﺿﺎﻉ «ﺑﺪ» ﻣﺎﻟﯽ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺘﺎﻥ ﮐﺸﻴﺪ. دوستم ﺍﺯ دست‌تنگی ﺧﺰﺍﻧﮥ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺘﺎﻥ ﮔﻔﺖ و ﺍﺑﺮﺍﺯ ﺗﺄﺳﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ فرهنگستان ﺩﺭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ به‌موقع ﺣﻘﻮﻕ ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﻥ و ﭘﮋﻭﻫﺸﮕﺮﺍﻥ و ﺍﻋﻀﺎﯼ ﻫﻴﺌﺖ ﻋﻠﻤﯽ ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﻳﻦ سخن‌های دل‌آزار ﮐﻪ واقعاً ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ «ﭘﺮﺁﺏ ﭼﺸﻢ» ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ادامه ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻥ ﻗﺪﻳﻢ ﻫﻢ لغو شده ﺍﺳﺖ. ﺍﺯﺟﻤﻠﻪ، ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺭﮎ تحصیلی‌شان ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﯽ ﻳﺎ ﺩﻳﭙﻠﻢ ﺍﺳﺖ. از میان ﺍﻳﻦ ﻣﺤﺮﻭﻡ‌ﺷﻭﻧﺪﮔﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﺪﻣﺖ، ﻳﮑﯽ ﻫﻢ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﺍﺳﺖ، ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺘﺎﺑﺪﺍﺭ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺘﺍﻥ... اما ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﺩﺭ پاسخ به ﺍﻳﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻬﺮﻭﺭﺯﺍﻧﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺩﺍﺭﯼ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺘﺎﻥ (ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ مستند ﺍﺳﺖ ﺑﻪ قانون ﻣﻨﻊ به‌کارگیری ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺎ ﻣﺪﺭﮎ تحصیلی ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﯽ و ﺩﻳﭙﻠﻢ و ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﻗﻴﺪ «ﺳﻦ و سال»...) ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﻣﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺘﺎﻥ می‌کنم ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺣﻘﻮﻕ ندارم و بی‌آنکه ﺭﻳﺎﻟﯽ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻡ ﺣﺎﺿﺮ خواهم ﺷﺪ. ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭ فرهیخته که ﺩﺍﺷﺖ غمگین، ﺍﺯ قصه «ﺭﺋﻴﺴﯽ» می‌گفت و از غصه و ﺗﺪﺑﻴﺮ «ﺭﺋﻴﺴﺎﻥ»، ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺑﻌﺪ ﭼﻪ ﺷد؟ ﮔﻔﺖ ﺟﻨﺎب ﺭﺋﻴﺴﯽ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ گفته‌اش ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩه ﺍﺳﺖ و ﺩﺍﺭﺩ بی‌آنکه ریالی حقوق بگیرد، ﭼﻮﻥ گذشته و ﺑﻪ ﺷﻴﻮه ﺩﺍﺋﻢ ﺧﻮﺩ، ﺑﺎ ﻧﻬﺎﻳﺖ شور ﺑﻪ ﺣﺿﻮﺭ ﺩﺭ محل ﮐﺎﺭ و ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺷﻴﻔﺘﮕﯽ و عاشق‌پیشگی ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺏ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ می‌آید و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﺮﻣﯽ و شوخی و ﺩﺳﺖ‌دادن‌های ﭘﺮﻓﺸﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺳﺖ! ﮔﻮﻳﯽ ﺩﺭ ﺩﻳﺪﻩ و ﺩﻝ و ﺫﻫﻦ او هیچ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ پرحوصله فرهیخته ﻣﻄﻠﻊ و ﻣﺴﻠﻂ ﺑﻪ کتاب‌ها و قفسه‌هاست.

ﺩﻟم ﻳﮏ ﺁﻥ خیلی ﮔﺮﻓﺖ! ﺩﺭ ﺍﻳﻦ سال‌ها ﺩﻟﻢ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﻴﻠﯽ ﮔﺮﻓﺘه ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ، به ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻴﻬﻘﯽ ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺍﺯ ﻟﻮﻧﯽ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻮﺩه ﺍﺳﺖ. ﻳﺎﺩ روزهای دانشجویی‌ام ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﮤ ﺍﺩﺑﻴﺎت ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ. ﺟﻨﺎب ﺭﺋﻴﺴﯽ، ﮐﺘﺎﺑﺪﺍﺭ ﻣﺨﺰﻥ ﺑﻮﺩ و ﻣﺨﺰﻥ‌نشین طبقه ﺯﻳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﮤ ﺍﺩﺑﻴﺎت و ﻋﻠﻮﻡ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮﺍﻥ. هر بار که ﺩر تالار ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﻃﺒﻗﮥ ﺳﻮﻡ، ﺍﺯ ﻳﺎﻓﺘﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ درمی‌ماندم و برگه‌دان‌های آشفته ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ، مرا ﺑﻪ ﻫم می‌ریخت و ﺳﺮﺍﻍ ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻌﻔﺮﯼ می‌رفتم و ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻤﮏ می‌خواستم ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ همیشگی‌اش می‌گفت: ﺑﺮﻭ ﭘﻴﺶ ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﺩﺭ ﻣﺨﺰﻥ، ﮐﺘﺎب ﺭﺍ می‌دهد ﺩﺳﺘﺖ! واقعاً ﻫﻢ همین‌طور ﺑﻮﺩ. ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﺗﺎ نام ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻧﻢ ﺑﻴﺮﻭﻥ می‌آمد بی‌آنکه ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﮥ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺘﺎﺏ در دستم ﺑﻴﻔﮑﻨﺪ ﻳﺎ ﺷﻤﺎﺭه ﺭﺩۀ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ بپرﺳﺪ می‌گفت ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ صبر کنید. چند لحظه ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ دستم می‌داد. ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻫﻢ می‌شد ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ نام ﮐﺘﺎﺏ درخواستی، بی‌درنگ می‌گفت ﺍﻳﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﻣﺠﻠﺪ ﺩﺍﺭﺩ، ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻠﺪﺵ ﺭﺍ می‌خواهی؟ ﻳﺎ می‌گفت چاپ‌های ﻣﺘﻌﺪﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﮐﺪﺍم ﭼﺎﭖ بیشتر ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺗﺎﻥ می‌آید؟ ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﺍﺷﺮﺍﻑ تحسین‌بر‌انگیزی بر مجموعه ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﺑﻴﺸﺘﺮ وقت‌ها ﻫﻢ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﻣﯽ سر کیف می‌بود ﻫﻮﺱ سر به سر گذاشتن ﺁﺩﻡ ﺭﺍ می‌کرد. با خندۀ فروخورده‌ای می‌گفت: ﻧﺪﺍﺭﻳم ﻳﺎ می‌گفت ﺩﺍﺭﻳﻢ و ﺑﻪ ﺷﻤﺎ نمی‌دهیم. ﺍﻳﻦ سر به سر گذاشتن‌های ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ فرهنگستان ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ.

ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ نزد ما ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ، ﻣﺄﻭﺍﯼ ﮔﺸﻮﺩن گره‌ها ﻧﺒﻮﺩ. ﺍﻭ ﻋﺰﻳﺰﮐﺮﺩﮤ ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻥ و ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍن ﺑﺰﺭﮒ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ. ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ طبقه ﻫﻢﮐﻒ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ، ﺩﺭ ﺭﺍﻫﺮﻭﯼ ﻣﻨﺘﻬﯽ ﺑﻪ تالار ﻣﺮﺟﻊ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﮐﺘﺮ زرین‌کوب ﻧﺸﺴﺘﻪ و ﺑا ﭼﻨﺪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯼ ﺩﮐﺘﺮﯼ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺻﺤﺒﺖ است. ﻣﻦ ﻫﻢ ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺘﻢ و ﺳﻼﻡ ﺩﺍﺩﻡ و ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ. ﭼﻨﺪ دقیقه ﺑﻌﺪ، ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﻴﺪ. ﺑﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﻭ ﺩﺭ دست ﺩﻳﮕﺮ ﺩﻓﺘر ثبت ﺍﻣﺎﻧﺖ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺖ. ﺑا ﺻﻤﻴﻤﻴﺖ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺩﮐﺘﺮ زرین‌کوب ﮐﺮﺩ و صفحه‌ای ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺅﻳﺖ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﺳﺎﻧﺪ و ﮔﻔﺖ لطفاً ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺭﺍ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﺑﻔﺮﻣﺎﻳﻴﺪ. دکتر زرین‌کوب ﻭﻗﺘﯽ می‌خواست ﺩﻓﺘﺮ ﺭﺍ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺗﻪ‌ﻟﺒﺨﻨﺪی ﻣﺤﺴﻮس ﮔﻔﺖ: نمی‌دانم ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﺭﺍ نمی‌داشتم چه‌کار ﺑﺎﻳﺪ می‌کردم!

ﺁﻗﺎﯼ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺭﺋﻴﺴﯽ، ﻓﻘﻂ ﮐﺘﺎﺑﺪﺍﺭ عاشق‌پیشۀ ﭘﺮﻭﺟﺪﺍﻥ و ﻫﻤﮑﺎﺭ خوش‌روی ﮐﺎﺭراه‌انداز ﻧﺒﻮﺩ و ﻧﻴﺴﺖ. ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺯﻣﺮۀ فرهنگی‌ترین و آداب‌دان‌ﺗﺮﻳﻦ شخصیت‌هایی ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﻤﺭﻡ دیده‌ام. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ سال‌ها، ﻫﻴﭻ ﻣﺤﻔﻞ ﺑﺰﺭﮔﺪﺍﺷﺖ و ﻧﮑﻮﺩﺍشتی ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ایشان ﺍﺯ ﺑﺮﭘﺎﻳﯽ چنان ﻣﺠﻠﺴﯽ مطلع ﺷﺪﻩ و ﺩﺭ ﺁﻥ حضور نیافته ﺑﺎﺷﺪ. ﭼﻪ در انجمن آثار و مفاخر ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺎﯼ ﺛﺎﺑﺖ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ و چه ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﺗﺮﺣﻴﻢ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ یا در ﺩﻳﮕﺮ ﺟﺎﻫﺎ. ﺍﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ محافلی ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻣﺠﺎﻟﺴﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ هیچ‌یک ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻥ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ادبیات ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻳﺎ ﻣﺪﻳﺮﺍﻥ و ﻣﺴﺌﻮلان ﺁﻥ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ نمی‌آیند ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ حضور گرمی ﺩﺍﺭﺩ (ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻥ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ادبیات ﺧﻴﻟﯽ ﮐم ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ناپرهیزی‌ها می‌کنند و ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ مجالسی، ﻭﻗﺖ گران‌قدرشان ﺭﺍ ﻫﺪﺭ می‌دهند. ﺩﺍﺷﺘﻦ دغدغه‌های ﺩﺍﺋﻢ فرهنگی و ﺍﻧﺒﻮﻩ ﺗﺄﻟﻴﻔﺎﺕ ﺷﺎﻳﺪ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻋﺰﻳﺰﺍﻥ ﺑﺎﻗﯽ نمی‌گذارد) ﺑﺎﺭﻫﺎ در ﭼﻨﻴﻦ صحنه‌هایی ﺑﺎ ﺧﻮﺩ گفته‌ام ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ واقعی ﮐﻠﻤﻪ، ﻧﻤﺎﻳﻨﺪۀ تمام‌عیار و تمام‌قد ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﮤ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﺠﺎﻣﻊ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ.

ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺣﻴﮥ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍم ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ و پاس‌داشت نیکوی حرمت انسان‌ها ﺩﺭ ﻣﻨﺶ و ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺋﻴﺴﯽ، ﻓﻘﻂ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺍجهه ﺑﺎ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ و ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻥ ﻧﻴﺴﺖ. ﻫﻤﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ فرهیخته‌ام ﮐﻪ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺁﻗﺎﯼ رئیسی ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩ می‌گفت ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺷﺎﻫﺪ بوده‌ام ﮐﻪ ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﺑﻪ ﻓﻼﻥ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻭ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﻮﺍﺯﻧﺪﮔﯽ و آوازخوانی ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﺍﻥ بی‌نام و ﻧﺸﺍﻥ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺩﺭ گذرگاه‌ها ﻧﺸﻮﻧﺪ. ﻳﺎ وقتی ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭﺵ ﺩﺭ اداره‌ای به ﻣﺎنعی ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺁﻥ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ و ﺧﻮﺍﻫﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ آن‌کس ﻣﺤﻘﻖ ﺷﻮﺩ. ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﻳﺰﻡ می‌گفت ﺍﺯ ﺟﻨﺎﺏ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻣﮕﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﻥ توصیه‌نامه‌های ﺧﻮﺩ ﺭﺍ می‌شناسید؟ ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﮔﻔﺖ: ﺧﻴﺮ نمی‌شناسم ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻭﻇﻴﻔﻪ وجدانی‌ام ﻋﻤﻞ می‌کنم و هر کاری ﺍﺯ ﺩﺳﺘم برمی‌آید ﺳﻌﯽ می‌کنم ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ.

ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﻴﺪ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﻴﻦ روحیه‌ای ﺷﻮﻧﺪ؛ یعنی هرکس هر کاری ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ برمی‌آید ﺩﺭ ﺭﻓﻊ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭیﻫﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻣﻀﺎﻳﻘﻪ ﻧﮑﻨﺪ. ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ!؟ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻋﺰﻳﺰ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺗﻌﺮﻳﻒ می‌کرد ﮐﻪ یک‌بار ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﺑﺴﻴﺎﺭ بلندپایه و ﺳﺮﺷﻨﺎﺱ و ﻣﻘﺘﺪﺭ و ﭘﺮﻧﻔﻮﺫ ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻓﺮﻫﻧﮓ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺗﻤﺎم ﺍﺩﺍﺭاﺕ ﺍﻳﺮﺍن ﺭﺍ ﺯﻳﺮ  و ﺭﻭ ﮐﻨﻴﺪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﻨﻴﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺑﺎ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻳﺎ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ و ﺷﻐﻠﯽ ﮔﻤﺎﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﺁﻥ ﺩﻭﺳﺖ می‌گفت ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺍز ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﻳﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺮﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺒﺎﻫﺎت می‌کرد!

ﺟﻨﺎﺏ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺭﺋﻴﺴﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭی بدون ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺣﻘﻮﻕ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﺵ می‌رود و با ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﺧﺪﻣﺖ می‌کند ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ «ﺭﻓﻊ تکلیف‌ها و ﺍﺯ سر واکردن‌ها و سهل‌انگاری‌ها» ﻧﺎﻣﻴﺪ. ﺩﺭﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥ نمی‌توانند ﺑﻪ ﺟﻨﺎﺏ رئیسی ﺣﻘﻮﻕ دﻫﻨﺪ بعضی‌ها به‌عنوان ﭘﮋﻭﻫﺸﮕﺮ و هیئت ﻋﻠﻤﯽ و کارمند ﺣﻘﻮﻕ می‌گیرند ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ «ذره‌ای» ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻫﻤﻴﺖ ﻧﺪﺍﺭد و فقط ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻣﺎﻩ، ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ فرا‌رسیدن ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﺣﻘﻮﻕ ﺭﺍ می‌شمارند. ﺍﮔﺮ فی‌المثل ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺘﺎﻥ مؤسسه‌ای کاملاً غیرفرهنگی و ﻧﺎﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﺎ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻋﻠﻤﯽ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﻮﺩ و از ﺁﻥ بعضی‌ها ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﮐﻨﺪ و و ﻋﺪﻩ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺣﻘﻮﻕ و مزایای بیشتر ﻫﻢ ﺑﺪﻫﺪ و ﺍﻣﻨﻴﺖ ﺷﻐﻠﯽ ﺍﻳﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻴﺨﺘﮕﺎﻥ ﺭﺍ نیز از هر نظر تامین ﮐﻨﺪ ﻣﻦ ﺗﺮﺩﻳﺪﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ.

در روزگاری ﮐﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ می‌کنند ﺗﺎ «ﺭﺗﺒﻪ و امتیاز و ﻣﺪﺭﮎ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ»، زنده‌اند ﺗﺎ ﻣﺮﺍﺗﺐ ﺗﺮﻗﯽ ﺭﺍ ﻃﯽ کنند و ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺑﺪﻫﻨﺪ و ﺟﺬﺏ شوند، ﺯﻧﺪﮔﯽ می‌کنند ﮐﻪ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻋﻠﻤﯽ و ﭘﮋﻭﻫﺸﯽ ﺑﻨﻮﻳﺴﻨﺪ، ﻳﺎ نامه ﭘﺬﻳﺮﺵ ﻣﻘﺎﻟﻪ و ﮔﻮﺍﻫﯽ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﺳﻤﻴﻨﺎﺭ و ﮐﺎﺭﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﻧﺪ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺮﺟﻴﺢ می‌دهند ﺍﻳﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻳﮏ ﺟﺎﻳﯽ ﺩﺭ ﭘﺮﻭﻧﺪۀ کارگزینی ﺁﻧﺎﻥ ﻟﺤﺎﻅ و منجر به ﮐﺴﺐ ﺍﻣﺘﻴﺎﺯﯼ ﺷﻮﺩ و در یک‌کلام زنده‌اند ﺗﺎ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺍﺯ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻣﻮﺍﻫﺐ ﻣﺎﺩﯼ و موقعیت‌های ﺷﻐﻠﯽ و... ﺷﻮﻧﺪ، ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺣﺎﻝ و هوایی ﺟﻨﺎﺏ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ رئیسی ﺑﺩﻭﻥ گرفتن ﺣﻘﻮﻕ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ می‌رود و با جان و ﺩﻝ ﮐﺎﺭ می‌کند. ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺸﺎﻥ عالی‌رتبه ﻓﺮﻫﻨﮓ و لیاقت و ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﻫﺪﺍ ﺷﻮﺩ، ﺍﻳﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻔﺘﺨﺮ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ بر سینه ﮐﺴﯽ ﭼﻮﻥ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺭﺋﻴﺴﯽ و ﮐﺴﺎﻧﯽ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﮐﻪ بی‌تردید انگشت‌شمارند ﺑﻨﺸﻴﻨﺪ. ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﻠﻨﺪ و پرعظمت ﺍﻳﻦ ﮐﺘﺎﺑﺪﺍﺭ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ و نیم‌تنه ﭘﻴﮑﺮﮤ ﺍﻭ ﺭﺍ زینت‌بخش کتابخانه‌های ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ و ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺘﺎﻥ ﮐﺮﺩ. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﻬﻢ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﻤﻴﻤﺎﻧﻪ می‌بوسم و ﺍﻣﻴﺪ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﻭﻟﺖ و ﺭﺋﻴﺴﺎﻥ ﻓﻬﻤﻴﺪۀ ﺍﻳﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﻢ ﺑﻪ خود آیند و ﺩﺳﺖ «رئیسی‌ها» ﺭﺍ ﺑﺒﻮﺳﻨﺪ و ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺭﺋﻴﺴﯽ بسیار ﺑﻨﺪﺭﺕ ﺩﺍﺭﻳﻢ. ﺍﻭ سال‌هاست ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺨﺰﻥ کتابخانه‌ها روزگار سپری ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺫﺧﺎﻳﺮ گران‌قدر ﺍﺧﻼﻕ و ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﺍﺳﺖ.
 
* دانشنامه‌نگار و پژوهشگر تاریخ معاصر
۱۳۹۶/۰۴/۰۷ ۱۷:۰۴
 
۱۳۹۶/۰۳/۱۱ ۱۳:۳۴
 
۱۳۹۶/۰۳/۰۳ ۲۲:۰۰
 
۱۳۹۶/۰۲/۳۰ ۱۲:۳۷
 
۱۳۹۶/۰۲/۲۰ ۱۷:۳۴
 
۱۳۹۶/۰۲/۱۶ ۱۶:۳۳
 
۱۳۹۶/۰۱/۱۶ ۱۳:۵۸
 
۱۳۹۵/۱۲/۲۸ ۱۵:۳۸
 
۱۳۹۵/۱۲/۱۸ ۰۷:۵۸
 
۱۳۹۵/۱۲/۱۴ ۱۷:۱۰
 
 
کلمات کلیدی : فرهاد طاهری
 
حسینی
Germany
۱۳۹۵-۱۰-۰۴ ۱۰:۱۸:۴۱
ملت ایران قدردان سلسله اصحاب فرهنگ و خادمان ا فرهنگ آنان است.دست خادمان فرهنگ و قدر شناسان آنان را می فشاریم و می بوسیم (4079809) (alef-3)
 
کتابدار
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۰-۰۴ ۱۰:۵۰:۱۲
کتابداران از قشرهای مظلوم هستند (4079845) (alef-3)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۰-۰۴ ۱۰:۵۹:۲۴
چقدر خوبه که از افرادی که این طوری بی منت خدمت می کنند تقدیر شود. (4079853) (alef-3)
 
محمد رضا چیت ساز
۱۳۹۵-۱۰-۰۴ ۱۱:۴۱:۱۴
درود و سلام. جناب آقای رئیسی، از همین جا(شهرک اکباتان تهران) به شما عرض سلام و ادب دارم. در سالهایی که در دانشگاه تهران، باستان شناسی و تاریخ می خواندم، 1363 به بعد، با جناب رئیسی در مخزن کتابخانه آشنا شدم و مانند بسیاری دیگر از افراد، خیلی زیاد از محبت و صمیمیتی که در کار خود داشتند، بهره ها بُردم. آرزوی تندرستی و شادی برای ایشان دارم. محمد رضا چیت ساز استاد بازنشسته دانشگاه و دکتر در تاریخ ایران. (4079922) (alef-11)
 
ایرانی
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۰-۰۴ ۱۲:۱۱:۲۹
از صمیم دل بر جناب آقای منوچهر رئیسی درود می فرستم. (4079977) (alef-11)
 
سيد محمدعلي حيدري پور
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۰-۰۴ ۱۳:۱۷:۲۳
من هم به عنوان يك دوستدار فرهنگ كه در صنعت فعاليت ميكنم در مناطق دور افتاده ، دست اين بزرگ را ميبوسم از همين راه دور و ارادت خويش را اعلام ميكنم..
به نگارنده اين سطور درود خدا را ميفرستم و مرحبا.....
آفرين
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد... (4080060) (alef-3)
 
کامیار عابدی
United States
۱۳۹۵-۱۰-۰۴ ۱۸:۱۲:۲۳
اقای رییسی از مردان شرافتمند کتاب و کتابداری در کشورمان است.کنار گذاشتن این انسان خدوم اسباب تاسف است. (4080462) (alef-3)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۰-۰۶ ۱۶:۱۲:۳۳
استاد عزیز جناب آقای طاهری امیدوارم قلم زیبایتان همیشه در ثنای زحمت کشان و مظلومان و نامداران بی نام عرصه فرهنگ و هنر ایران تراوش نماید.
سلامت و شاد باشید. (4084708) (alef-15)
 
شادرو
United Kingdom
۱۳۹۵-۱۰-۰۶ ۱۹:۲۷:۳۵
هر کس جناب رئیسی را بشناسد، ممکن نیست او را دوست نداشته باشد. این مقررات بی‌شعور چه بدبختی‌هایی که‌ نمی‌آفرید. آفرین بر جناب نویسنده که هر چه گفت سخن حق بود. (4085009) (alef-15)
 
م.ق
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۲-۲۴ ۱۱:۳۰:۱۰
صد حيف كه امروز اين كتابدار عاشق را از دست داديم. (4203245) (alef-15)
 
گلان
Germany
۱۳۹۵-۱۲-۲۶ ۲۰:۵۳:۱۰
بخشی از فرهنگ این مملکت را آدمهایی ساختند که اسمشان هیچ جا نیست... (4207283) (alef-11)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
ﮐﺘﺎﺑﺪﺍﺭ ﻋﺎﺷﻖ