توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 474258
راهنمای کتاب/ «تن تنهایی»؛ سحر سخایی؛ چشمه
زخمه هايي بر ساز زندگي
سیاوش کیمیایی؛31 اردیبهشت 1396
تاریخ انتشار : يکشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۳۶
«تن تنهایی»
نويسنده: سحر سخایی
ناشر: چشمه/ چرخ ، چاپ اول 1395
159صفحه، 13000 تومان
 
شما می‌توانید کتاب «تن تنهایی» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب خرید کنید.

****

 
«تن تنهایی» نخستین رمان از نویسنده ای است که پیش از این بیشتر به دلیل فعالیت هایش در عرصه موسیقی شناخته می شد. او در مقام آهنگسار موسیقی متن دو فیلم مالاریا ساخته پرویز شهبازی و وارونگی ساخته بهنام بهزادی را ارائه کرده است که هر دو فیلم از آثار متفاوت و قابل اعتنای سینمای ایران در چند سال اخیر محسوب می شوند.

 «تن تنهایی»، روايت برش هایی از زندگی  جوان، پرشر و شور است که می کوشند تغییری در زندگی خود به وجود بیاورند. آشنایی نویسنده با موسیقی باعث شده المانهای گوناگونی از این حوزه وارد ساحت داستان شده و به اشکال گوناگون و اغلب به صورتی خلاقه مورد استفاده قراربگیرند. رمان در 22 فصل روايت می شود كه با زخمه اي و يا نت و ملودي، با یکديگر پيوند می خورند.

مضمون تمام اين فصول، اگر عشق و سفر و مرگ نباشد، بي قراري و دلهره و بيگانگي است. مي گويند بچه ها قصه ندارند؛ رؤيا دارند. پيرمردان و پيرزنان قصه ندارند، بلكه گذشته اي انباشته از اتفاق دارند.

گفته مي شود، در فاصله تولد و مرگ است كه قصه ها ساخته مي شوند و از دستي به دستي مي افتند تا آخرِ كار، نويسنده اي، مؤمن و صبور زخمه اي به سازشان بزند و ثبت و روايت شان كرده و كاري كند كه از مرز اتفاقي افتادني بگذرند و خاطره اي ماندگار شوند. چون 130 و يا 140 گوشه و رديف موسيقي كه ثبت و ماندگار شده اند.

از اين حيث بايدگفت، تن تنهايي تلاشي است تا زخمه اي بر ساز اين زندگي بزند و نوايي تازه و خوش از آن ساز كند. انگار شخصيت هايي را كه نويسنده وارد جهان آن ها شده، منتظر نشسته بودند تا نغمه هاي زندگي آنان به گوش خوانندگان برسد.

تا پيش از اين هم شخصيت هاي اصلي داستان، در دانشگاه و خانه، برخوردشان با جامعه و خانواده، با انبوهي از تناقض ها، بايد ها و نبايدها توأم شده است. همين امر، باعث شده مسيرشان در زندگي و همچنين، خط رويدادهاي داستاني از طرف ديگر در تن تنهايي به عوض شود. انگار اين آدم ها كه قرار بوده كنار هم قرار بگيرند، به ناچار و بي تفاوت از كنار هم رد مي شوند.

گفته شده است سحر سخايي، نويسنده داستان به جهان بيني و آثار ميلان كوندرا، توجه خاصي داشته و در رمانش مدام پيرامون اين آدم ها، رويدادها، زمان ها و مكان ها، پرسش هايي از اين دست مطرح مي كند.

تن تنهايي، تلاش و دليلي براي روايت داستاني از يك تنوع و پراكندگي انساني در تهران است؛ تهران به عنوان شهري كه ادعاي مدرن و تاريخي بودن را به صورت يكپارچه يدك مي كشد و در عين حال، در طيفي از رنگ ها و مملو از تفاوت هاست.

 اين داستان درصدد آن است كه مخاطب خود را بدون هيچ پيش داوري با موضوعات و شخصيت هاي 22 فصل داستانش تنها بگذارد تا خود آنان نظاره گر رويدادهاي داستاني اش باشند. رويدادهايي به شدت ساده و در عين حال پيچيده كه براي اين همه شخصيت متنوع و غيرقابل پيش بيني، سرنوشت و پاياني عجيب را رقم مي زند.
   
فصل اول داستان، راوي دو دانشجوي موسيقي، سبا و بردياست كه همان ابتدا و در هنگامه  اضطراب امتحان، فكر مي كنند نقاط مشتركي دارند و با هم دوست مي شوند. سبا دوست شده تا به انبوهي از پرسش هاي فلسفي انباشته در ناخودآگاه خانوادگي پاسخي بيابد؛ از مو بلند كردن پسرها گرفته تا مو تراشيدن دخترها و برديا در فكر گذار از آدم هاي امروزي است كه هيچ تناسبي با زمان و مكان پيرامون خود ندارند. گويي اين آدم ها در سده ها و قرن هاي گذشته زندگي مي كنند و در هپروت خود، غرق شده اند.
   
 شكاف ژرف و عميقي بين ظاهر و باطن آن هاست. فاصله اي كه ساخته مي شود و رواني كه كار تاريخ ديگري است؛ بين مرد يا پسري كه ايستاده بود و متانتي تمام را در لباس هايش مي شد جستجو كرد و مردي با دهاني باز و يك جاي زخم روي پيشاني و لب هاي بادكرده و دندان هاي زرد كه انگار يك باره از چهارگاه كسايي، زاده شده است.

سبا و برديا، به دور از اين همه هياهو و اضطراب، زخمه به سرنوشت خود مي زنند و رها از دغدغه هاي پيرامون خويش، از آزمون دانشگاه و زندگي، سربلند خارج مي شوند. در فصل بهارمست نيز سبا و برديا، دست به مكاشفه پيرامون خود مي زنند. شايد اين كشف و شهودي براي فرار از روزمرگي هايي با طعم روشنفكري است؛ چه از نوع دعواي مصدقي ها و توده اي ها و چه اختلاف چپ و راست. دغدغه آنها مانند ناخودآگاه نويسنده داستان، موسيقي و دل سپردن به اين تنهايي نشاط آور است.

سبا و برديا داستان هايي از جنس موسيقي نقل مي كنند و در رؤياي سازنده و نوستالژيك خود، براي رسيدن به تحول و پويايي در زندگي جاري شان، غرق مي شوند.

فصل نغمه هم به مفهوم هويت مي پردازد. داستان سبا و دنيايي كه او سعي مي كند پشت دود سيگارش از آن فاصله بگيرد و آن طرف تر، پدر و مادرش كه عاقبت بخيري او را بدون هيچ هدف خاص و مؤلفه تعريف شده اي براي يكديگر رديف مي كنند.

به قول سبا، صداي پدرش زنگ واقعيت بود. سبا از پشت درخت ها سر بلند مي كند تا پاسخ پدر را بدهد. پاسخ به واقعيتي كه حالا تبديل به توهم و يا چيزي بي خاصيت شده است.

در فصل حزين هم پس از آن كه مرگ مادر برديا چون روال عادي زندگي رخ مي دهد، او با پناه بردن به موسيقي، عشقي مشترك با سبا پيدا مي كند. عشقي كه شايد نقطه رسيدن آن دو به يكديگر و گريزي از روزمرگي ها و عادت هاي زمانه باشد.

فصل چكاوك دوباره به كشمكش هاي بي پايان نسل امروز و دغدغه هاي نسل گذشته مي رسد. شكافي عميق كه روز به روز دو نسل را كه از قضا دل بسته همديگر هستند، از يكديگر دورتر و احوالات شان را آشفته تر مي كند؛  نه اين و نه آن، تاب و توان كم كردن اين فاصله ها را ندارد.

«تن تنهايي» همچنین از چالش های پیش روی جوانانی سخن به میان می آورد که از خانواده خود دور افتاده اند و در خانه هاي مجردي، روزگار می گذرانند. پديده اي كه نه توجيهي براي نسل گذشته دارد و نه پاسخي منطقي براي امروزي ها. در اين ميان، سبا چاره را در گپي تلفني با برديا مي داند تا راهكاري براي آن بيابد.

فصل رهاب نيز پيشينه زندگي برديايي را نقل مي كند كه براي فرار از افسردگي غريزي اش، چاره را  گريز از روزمرگي هايش دانسته است؛ اين كه كسي برايش تصميم نگيرد و بگذارند تا سرنوشتش در بستري از تغيير و دگرگوني رقم بخورد. برديا تلاش مي كند از عادت و عرف بدون منطق پيرامونش بگريزد. مثل پروانه اي كه دست و پا مي زند تا تن تنهايي اش را از پيله رها سازد.

نويسنده تلاش بايسته و قابل ستايشي را در فصول كرشمه، بر دل ما، تير بلا و بيداد دارد تا به سردرگمي آدم هاي پيرامون سبا و برديا پاسخي بدهد. فصول داستان كه هر يك برگرفته از رديف ها،  گوشه ها و يا عناويني از موسيقي است، نشان دهنده اين تلاش به صورت نمادين است.

در واقع بايد گفت در اين فصول و ساير رويدادهاي داستاني كه پيرامون آن ها رخ مي دهد، سخايي كوشيده است تا اراده چيرگي آدم ها را به اين همه سردرگمي و بلاتكليفي انسان متمدن امروزي نشان دهد. فصول بعدي داستان هم رويارويي با همين تناقض ها و كشمكش هاست كه از دل آن ها رويدادهايي غيرقابل پيش بيني براي شخصيت هاي داستان رخ مي دهد. دست آخر هم خوانندگان براي قضاوتي آزاد درباره ادامه مسير يا تسليم شدن شخصيت هاي داستان در برابر اين پسند و سليقه ها با نويسنده همراه شده و با او به اتفاق نظر مي رسند. اين مي تواند دعوتي به داوري، تعامل و نهايتاً، هم افزايي باشد. دعوتي كه همذات پنداري را هم به دنبال دارد.

در واقع اين خوانندگان داستان هستند كه بايد از پيله تنيده به پيرامون خود، بيرون آمده و تن تنهايي خويش را با زخمه اي، موسيقي وار بنوازند و در اين بي كرانه زندگي به شكوفايي و تكامل خويشتن خويش دست يابند.  
 
کلمات کلیدی : نشر چشمه
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
زخمه هايي بر ساز زندگي