مشاور مطبوعاتي محمود احمدي نژاد در دولت دهم گفت: باور کنيم که احمدينژاد گرفتار روزمرگي و جوزدگي شده و ديگر مثل سابق، اهل دورانديشي و برنامهريزي نيست.
مشروح گفتگوي آرمان با محمدعلي رامين به شرح ذيل است:
ديدگاه شما درباره سخراني احمدينژاد در خوزستان و اظهارات پرسروصداي وي چيست؟
آقاي احمدينژاد با سابقه عقلاني و مواضع صريح و شفاف انقلابي و ولايي خود، فاصله زيادي پيدا کرده و سخنان دوپهلو و مواضع شبههناک ايشان براي بنده قابليت ارزيابي ندارد؛ به نظرم در اين اواخر، ديگر ايشان خودشان هم نميداند که چه ميکند و چه ميخواهد.
چرا احمدينژاد با علم به اينکه احتمال ردصلاحيت بقايي وجود دارد به صورت رسمي از وي حمايت کرده است؟
اين سوال شما، پرسش خود من هم هست؛ نميخواهم فعلا پاسخ بدهم، چون مطمئن نيستم و به جمعبندي مثبتي نميرسم.
آيا احمدينژاد به دنبال کانديداتوري در انتخابات رياست جمهوري است؟
البته ممکن است، ادامه سلسله اشتباهاتش او را به هرکاري وابدارد، ولي بسيار بعيد ميدانم؛ چون هيچ شانسي در انجام اين کار نخواهد داشت و او هرگز نميتواند با عملکرد خودش، نظام را به بنبست بکشاند، اما خودش را؛ چرا.
حميد بقايي مدعي است مشکلات کشور و مردم تنها با احياي تفکر و شيوه مديريت احمدينژاد حل خواهد شد. به نظر شما احياي تفکر احمدينژاد در مديريت کشور ميتواند مشکلات مردم را حل کند؟
کدام احمدينژاد و کدام شيوه و تفکر او؟ احمدينژاد و افکار و رفتارش، مجموعهاي از تناقضات و تعارضات لاينحل است. براي پاسخ به پرسش جنابعالي، بايد موارد را از هم تفکيک نمود تا موجب سوءتفاهم نشود. نه ميتوان خدمات بينظير دولتمردان دانا و تواناي نهم و دهم و نيز زحمات شبانهروزي خود او را ناديده گرفت و نه ميتوان چند اشتباه فاحش و بعضي از رفتارهاي غيرعقلايي او را ناديده گرفت. چون همان اشتباهات، سرآغاز روند انحطاط سياسي اوست. اجازه ميخواهم در همينجا نکتهاي اعتقادي و البته تجربي را با شما مطرح کنم. راز عجيبي در کانون ولايت الهي نهفته است که هرکس از آن تخطي کند، آسيب ميبيند. اگر تقدير الهي کسي را مشمول مسئوليت سنگينتر و رسالت مهمتري قرار داد و براي تحقق آن امر، او را با حکمت متعالي و عقل برتر، معرفت و جهاد و تقواي بيشتر، وارستگي و خلوص بالاتر، بينش دقيقتر و بصيرت عميقتر و خيرخواهي آگاهانهتر و فرهيختگي و از فضائل والاتري، براي هدايت بندگان خودش در زمان شما قرار داد، ناسپاسي نبايد کرد. حالا اگر يک نفر براثر خودبرتربيني و لجاجت يا حقد و جهالت يا نفاق و شيطنت، با وي به جدال و تقابل پرداخت، حتما زيان ميبيند و به همان ميزان تقابل، از حکمت و عقلانيت و معرفت و تقوا و اخلاص و بصيرت خودش محروم ميشود و از فضائل شخصيتي پيشين خود ميکاهد و هرچه در اين بيراهه بيشتر برود، خسرانش افزونتر و اشتباهاتش فراگيرتر خواهد شد؛ رابطه عکس اين حقيقت هم واقع ميشود، يعني هرکس و هر جامعهاي که بيشتر و کاملتر از اوامر و نواهي ولايت الهي زمان خودش تبعيت بکند، موفقتر و سعادتمندتر خواهد شد «ا... ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور و... ». اين مسأله مهم گرچه در مورد امام امت اسلامي و ولي امر مسلمين مصداق اتم و اکمل دارد، اما در مراتب پايينتري در مورد افراد يک خانواده نسبت به ولي همان خانواده هم صادق است؛ همين طور در مورد يک عالم متقي در پيرامون شما، يک استاد فرزانه و يک معلم فهيم و غيره... لذا اگر رهبر حکيم و با تجربه انقلاب اسلامي در موردي به شخصي فرمود «من به مصلحت شما نميدانم» يا به ديگري فرمود «من به اين مذاکرات خوشبين نيستم»، اما اين افراد توجه نکرده و لجوجانه رفتار کردند، هم خودشان ضرر ميکنند و هم در حد موقعيت خود، به ديگران و مملکت زيان ميرسانند.
در نامه مشايي به رئيس دولت اصلاحات که در آستانه عيد نوروز منتشر شد، مشايي و طيف منتسب به احمدينژاد، بيش از آنکه تلاش کنند به اصولگرايان نزديک شوند، به نظر ميرسيد که به شکلهاي مختلف تلاش ميکنند، قرابت خود را با جريان اصلاحات نشان دهند. چرا احمدينژاد در شرايط فعلي احساس ميکند اگر از اصولگرايان فاصله بگيرد و به اصلاحطلبان نزديکتر شود بهتر ميتواند به نتيجه برسد؟
البته بعضي از اصولگرايان، از سال ۱۳۸۴ رفتار شايستهاي با او نداشتند و بعضا ناجوانمردانه آزارش دادند؛ اما هيچ کس نميتوانست مثل شخص احمدينژاد، يک شخصيت انقلابي را که ميتوانست الگويي برتر در نظام مقدس اسلامي بشود، به اين وضعيت بيندازد که همه شئونات اکتسابي از رأي مردم و تنفيذ حکومت اسلامي را به پاي مشائي و بقايي به مسلخ بکشاند. اين يک جرم اخلاقي و ناشايستگي سياسي است که اگر رواج يابد، قداست حکومت اسلامي را که طلايهدار حکومت حقه امام زمان(عج) است را ميشکند و ملت ايران را مضحکه جهانيان خواهد کرد. دکتر احمدينژاد اگر ميخواهد در عرصه سياسي کشور ادامه حيات بدهد، بهجاي تغيير مواضع غيرقابل قبول و نامهنگاري متملقانه و غيرصادقانه به مخالفان سرسخت سابق، بايد خودش را اصلاح کند، نه اينکه خودش را مأيوسانه «اصلاحطلب» بنماياند! اين شيوه که مايه تمسخر مخاطبان اوست، مثمر ثمر نخواهد بود و اصلاحطلبان که تجربه تلخ فتنه۸۸ را در پيشينه خود دارند، آنقدر کمهوش نيستند که فريب او را بخورند. هرکس تصور کند که سرمايه اجتماعي خودش را که از پرتو نظام اسلامي به دست آورده، به مصرف شخصي برساند يا خداي ناکرده عليه همين نظام مورد سوءاستفاده قرار بدهد، بهسرعت تبديل به يک «مرده سياسي» خواهد شد.
آيا حضور بقايي در انتخابات نظم انتخاباتي اصولگرايان را به هم نميزند؟
اگر آقاي مشايي يک زائده بر شخصيت دکتر احمدينژاد بود و هرگز مستقل از ايشان قابل شناسايي نبوده و نباشد، به تبع آن آقاي بقايي يک زائده بر وجود آقاي مشايي است که از طريق وي به احمدينژاد متصل شده است و هيچگونه هويت شخصي مستقلي ندارد که قابل طرح و بحث باشد. لذا بعد از نيمه شهريور۹۵، ديگر حتي حضور شخص احمدينژاد هم کمترين اثر را در جريان انقلابي نخواهد داشت، چه رسد به زوائد او.
ديدگاه شما درباره نوع تبليغات احمدينژاد و بقايي مانند کاشت نهال با پيت حلبي و انتشار کليپهاي پرحرف و حديث چيست؟ به نظر شما آيا اين نوع تبليغات در شأن فردي که رئيسجمهور کشور بوده، هست؟
بنده بهطور اصولي، بعد از رهنمود امام خامنهاي، با مواضع متناقض و تحرکات اخير تبليغاتي احمدينژاد از هرنوع آن مخالفم و برخي از حرکات سهگانه «احمدينژاد، مشايي، بقايي» را ناپسند ميدانم. جدا معتقدم که اين کارها هيچ سودي به حال کانديداي او ندارد، اما بهشدت به زيان خود اوست و حيثيت پيشين خودش در جايگاه رياست جمهوري اسلامي ايران را به بازي گرفته است و اميدوارم که ادامه ندهد.
آيا اين احتمال وجود دارد که احمدينژاد پس از ردصلاحيت احتمالي بقايي، گزينه اصلي خود را وارد انتخابات کند، يا اينکه وي خود بيش از آنکه به انتخابات رياست جمهوري۹۶ بينديشد در انديشه انتخابات رياست جمهوري۱۴۰۰ و حضور خود در انتخابات است؟
باور کنيم که احمدينژاد گرفتار روزمرگي و جوزدگي شده و ديگر مثل سابق، اهل دورانديشي و برنامهريزي نيست؛ با شناختي که بنده از ايشان دارم، خودش هم نميداند که چه ميخواهد و چه بايد بکند؛ در عين حال ظاهرا ديگر آمادگي شنيدن مشورتهاي خيرخواهان خودش را هم ندارد.
شما از جمنا حمايت کرديد؛ ولي در مجموعه آنها نبوديد، چرا؟
کار تشکيلاتي نيروهاي فعال سياسي- اجتماعي را مفيد ميدانم و از آن براي پيشبرد اهداف نظام اسلامي حمايت ميکنم، اما اولويت و دغدغههاي خودم بيشتر، مسائل فکري، فرهنگي و اجتماعي است.
براي انسجام تشکيلاتي نيروهاي سياسي اجتماعي، کدام مساعدت فکري را داشتهايد؟
بنده از حدود دوسال پيش دو طرح ابتکاري منطبق بر ارزشهاي اسلامي را در سطوح اجتماعي و سياسي، با دوستان همفکر در ميان گذاشتم و معتقد بودم که اين دو طرح جديد ميتوانند، فضاي اجتماعي و کليشههاي تقليدي رايج سياسي در ايران را متحول کنند.
آيا طرحهاي شما فقط براي اصولگرايان بود يا ديگران هم ميتوانستند از آنها برخوردار شوند؟
اصولا يک مسلمان ولايتمدار، نگاه جناحي و حزبي متعارف را قبول ندارد؛ از طرف ديگر احزاب و جناحهاي سياسي نبايد حتما با هم متخاصم و متعارض باشند، بلکه ميتوانند، متکامل همديگر باشند. از منظر اسلام و نظام سياسي «امت- امامت»، تمام نخبگان، احزاب و گروههاي سياسي، حلقههاي پيوند دهنده «امت» با مقام «امامت» جامعه هستند. هرکس مشمول انديشه و انگيزه اين نظام الهي باشد، بيگانه به شمار نميآيد و بايد سهم خود را در پيگيري آرمانهاي مقدس اسلام و تحقق اهداف انساني جامعه مسلمين به دست آورد.
بر اساس همين طرز تلقي شما، آيا طرحهايتان را با اصلاحطلبها يا با دولتمردان اعتدالي هم درميان گذاشتيد؟
البته زماني که ارتباطي با اين مجموعهها موجود باشد، امکان تبادل نظر و ارائه پيشنهادها ميسر خواهد شد. هرچند رسانهها هم ميتوانند از نظر فکري و برقراري مفاهمه ميان نخبگان و صاحبنظران سياسي و اجتماعي طيفهاي مختلف، «پل ارتباطي» باشند، اما اين فهم و دورانديشي و اراده و تجربه، کمتر مشاهده ميشود. با اين حال بنده از حدود شش ماه پيش، در کانالها و گروههاي تلگرامي و سايت شخصي و نيز بعدا در يک مصاحبه با «اميد ايرانيان»، طرح سياسي خودم را ارائه دادم، اما استقبال و پيگيري بيشتري از جانب رسانهها نشد. ضمن اينکه دوستان اصولگرا در قالب جمنا نيز، فقط طرح اجتماعي بنده را ناقص و دست و پا شکسته اجرا کردند و تاکنون نتوانستهاند طرح سياسي را به اجرا بگذارند؛ البته هنوز فرصت دارند.
آيا اصولگرايان با محوريت قرار دادن جمنا ميتوانند به اجماع نهايي و موفقيت در انتخابات دست پيدا کنند؟ در شرايط کنوني جمنا چه کارکردي براي جريان اصولگرايي پيدا کرده است؟
موفقيت يک تشکل سياسي، بستگي به ميزان پايبندي به شعارها و رفتار متناسب با تابلوي خودش دارد. عنوان «جبهه مردمي نيروهاي انقلاب اسلامي»، يک تابلويي به عظمت ملت ايران است و بسيار بزرگتر از افرادي است که مدعي آن ميباشند. راز ماندگاري يک تشکل، پرهيز از انحصارگرايي و گرايش صادقانه به تجميع نيروهاست؛ دو مسأله شکلي و محتوايي بايد برطرف شود تا جمنا به «جبهه مردمي نيروهاي انقلاب اسلامي» تبديل شود؛ اول اينکه افراد تکراري نبايد هربار با تغيير نام خود، همان افکار و رفتار تکراري را دنبال کنند؛ دوم اينکه نبايد اين تجمع به تناقض دروني «حذف يکديگر» مبتلا شود. بايد پذيرفت که جمنا فعلا بخشي از عنوان خودش را متجلي کرده، ولي براي رسيدن به بلوغ تشکيلاتي، نيازمند به رفع آن دو اشکال خودش است. توجه داشته باشيم که عنوان «اصولگرايان» در قالب همگرايي چند نفر يا همکاري چند حزب و تشکل سياسي، فرق ميکند با حقيقت «جبهه مردمي نيروهاي انقلاب اسلامي» که يک جريان فراگير اجتماعي است، بدون تعلقات حزبي و وابستگي به افراد خاص که بخش کوچکي از آن در مجموعه سياسي موجود حضور دارند. لذا تنها راه موفقيت اين مجموعه سياسي، تبعيت از تصميم جريان اجتماعي انقلابيون است.
آيا جمنا دچار تناقضات دروني و فرايند حذف يکديگر شده است؟
به عنوان يک ناظر سياسي، موظف به تذکر هستم؛ اين هشدار بنده بهخاطر آن است که چنين اتفاقي نيفتد و نشانههاي آن با تدبير پيشگيرانه، مرتفع شود. قابل کتمان نيست که «جمنا» يک تولد تازه است و تا بلوغ سياسي و فراگيري اکثريت «نيروهاي مردمي انقلاب اسلامي»، فاصله زيادي دارد؛ با رفع نواقص و جامع نگري ضروري و تقويت روحيه انقلابي و تعديل نيروهاي محافظه کار، معناي واقعي «جبهه مردمي نيروهاي انقلاب اسلامي» را پيدا خواهد کرد. در حال حاضر کارآيي لازم را ندارد و به همين دليل شايد برخي از شخصيتهاي مردمي و انقلابي، در اين انتخابات مستقل از جمنا حضور پيدا کنند؛ البته ممکن و محتمل است که خود جمنا به گزينه واحد نرسد و حتي از نامزدهاي مختلفي حمايت کند.
چرا جمنا گزينه حزب موتلفه اسلامي يعني آقاي ميرسليم را از ليست خود کنار گذاشت؟ به نظر شما واکنش حزب موتلفه به اين تصميم چه خواهد بود؟ اين مسأله چه پيامدهايي براي اصولگرايان خواهد داشت؟
حزب موتلفه اسلامي از ابتداي همه کارهاي تشکيلاتي در نظام اسلامي، عضو لاينفک جبهه اصولگرايي بوده و قطعا از آن جدا نخواهد شد. اشکال کار اين حزب اصيل و پايا، عدم پويايي و تمسک به چهرههاي ارزشمند قديمي خويش است. مهندس ميرسليم از همان ابتداي انقلاب براي مديريت اجرايي کشور مطرح بوده است؛ چرا حزب مؤتلفه اسلامي نتوانسته طي چهل سال اخير، يک چهره جديد را به جامعه جوان ايران معرفي کند؟ پاسخ به اين پرسش مبنايي، براي حيات و ممات يک حزب سياسي، سرنوشتساز خواهد بود.
به نظر شما حضور آقاي رئيسي در انتخابات و رقابت ايشان با آقاي روحاني فضاي انتخابات را دوقطبي خواهد کرد؟
من ابتدا به دو دليل با آمدن آقاي رئيسي موافق نبودم؛ اول اينکه رؤساي جمهور سه دهه اخير هرکدام به نوعي حرمت اين مقام و انتظارات منتج از اعتقادات ديني را تنزل دادهاند؛ دوم اينکه دولت فعلي، تعهدات بينالمللي سنگيني را بر نظام تحميل کرده که مواجهه با آنها براي هر دولت بعدي طاقت فرسا خواهد بود! اما استقبال کمنظير طبقات مختلف و نخبگان اجتماعي و نيز اعلام آمادگي ايشان براي پذيرش اين مسئوليت سنگين، تبعا بنده را نيز به بازنگري واداشته است. با آمدن رئيسي و حضور روحاني، مردم ايران، فرصت يک انتخاب اعتقادي را پيدا خواهند کرد؛ هر دو مزين به لباس پيامبر اسلام(ص) و در شاکله روحانيت شيعه ظاهر ميشوند؛ يکي با نام «روحاني»، اما نماينده تفکر التقاطي و با انديشه «کدخداباوري» و با انگيزه «ارضاي اشرافيت» و با روحيه «مرفهان بيدرد» و با تجربه چهار سال تلاش صادقانه براي تمکين به خواستههاي آمريکا و ديگري در قامت يک روحاني از سلسه مبارک سادات عدالتگستر علوي، «خداباور و مردمياور»، اهل مرحمت با محرومان، مرد حکمت و مقاومت در برابر اشرار جهاني و وابستگان داخلي آنها، خدمتگزاري متواضع و مردمي، با روحيه برنامهريزي و کار و تلاش خستگيناپذير، اهل تعامل با تمام نيروهاي انقلابي و با آمادگي براي حراست از حيثيت تاريخي روحانيت شيعه که وارثان اميرالمؤمنين(ع) و منتظران حضرت حجت بوده و هستند. به جاي دوقطبي جعلي و تشنج آفرين و ناپسند سياسي که به تقليد از بيگانگان در ميان برخي از سياسيون ما متداول شده و با اهانتها و تمسخر و تحقير افراد، همراه با نشر اکاذيب و انواع فريبکاريها، فضاي اذهان عمومي را آلوده ميسازد، اين بار مردم ايران و بلکه جهانيان، يک سبک نوين تبليغ انتخاباتي را از فرهنگ اصيل شيعي تجربه خواهند کرد.
گر حکيمي حق طلب شد شهريار
ميشود او را تمام شهر، يار
آقاي رئيسي براي حضور در انتخابات با چه چالشها و فرصتهايي مواجه خواهد بود؟
در پايان چهارمين دهه انقلاب اسلامي، آقاي رئيسي فرصت بازنگري در تجربيات و اقدامات گذشته دولتمردان را داشته است. ايشان ميتواند در پيگيري فرايند تکاملي رشد اجتماعي و تعالي فرهنگي و بلوغ سياسي تحولات جمهوري اسلامي و با شناخت گسترده و بهرهگيري از تمام نيروهاي انقلاب اسلامي، يک جهش واقعي در روابط ميان سياسيون و فعالان جوان کشور در جهت گسترش خدمت رساني، کاهش شکاف ميان فقير و غني، پيشبرد علوم و فنون و توسعه عمران و آباداني، موقعيت برجستهاي براي ايران اسلامي در کل منطقه و جهان اسلام بيافريند. چالش اصلي دولت آينده، به حرکت درآوردن مجدد چرخهاي ايستاده اقتصاد و صنعت و کشاورزي و اصلاح اشتباهات خطرناک در تعاملات واپسگرايانه در عرصه بينالمللي است. چون آقاي رئيسي يک فرد حزبي نيست و در تبعيت از امام خميني و امام خامنهاي همواره شايستگي و مردمداري و تعامل مثبت از خود نشان داده است، بنابراين فکر ميکنم با آمدن ايشان، فضاي سياسي کشور و روابط ملتهب مدلهاي دوقطبي«چپ و راست»، از تعارض و تقابل، به تفاهم و تعامل تبديل خواهد شد؛ البته جريان برانداز و فتنهگر در برابر قاطعيت ايشان، هيچ شانسي نخواهد داشت.
آيا آقاي رئيسي با حضور در انتخابات سياسي، به آينده سياسي خود لطمه نميزند؟
برجستهترين امتياز يک انسان مؤمن انقلابي و ولايتمدار، «تکليف مداري» متواضعانه، شجاعانه و آگاهانه اوست. آقاي رئيسي شخصيتي انقلابي، فداکار و بيادعاست و تبعا نميتواند براي خودش يک آينده خاصي طراحي کرده باشد؛ انجام تکليف در برابر انقلاب و برداشتن بارهاي بر زمين مانده نظام اسلامي، تنها برنامه امروز و فرداي ايشان و هر انسان تکليف مدار و اولويتشناس است. البته آنچه ديگران در مورد آينده ايشان مطرح ميکنند، آرزوهاي خودشان است و بعضا شيطنتآلود هم به نظر ميرسد.
چرا محمد باقر قاليباف بهرغم گمانه زنيهاي زيادي که درباره وي صورت ميگرفت ظاهرا از کانديداتوري در انتخابات انصراف داده است؟
شناخت درست از وضعيت فضاي افکار عمومي، تکرار حضور در عرصه انتخابات را مثبت و مفيد نشان نميدهد؛ چه براي آقاي قاليباف و چه براي آقاي محسن رضايي و برخي ديگر.
چرا سعيد جليلي حاضر نشد ميثاقنامه جمنا را بپذيرد؟ چه آيندهاي براي ايشان در انتخابات متصور هستيد؟
دکتر جليلي يکي از بهترين نيروهاي انقلابي و کارآمد ماست که براي بسياري از مأموريتهاي نظام حائز بالاترين امتيازات است اما کسب آراي عمومي براي اداره کشور، نيازمند مختصات ديگري است که شايد مردم، در ايشان مشاهده نکردهاند. از طرف ديگر جمنا شامل تمامي «نيروهاي انقلاب اسلامي» نيست و نميتواند مدعي همه نيروها باشد و اگر چنين مدعايي داشته باشد، از سوي بسياري از نيروهاي مستقل پذيرفته نميشود.
به نظر شما پايگاه رأي آقاي روحاني نسبت به انتخابات رياست جمهوري سال۹۲ ريزش داشته و يا با رويش همراه بوده است؟
شرايط داخلي کشور، وضعيت منطقه و رفتار تحقيرآميز دولت آمريکا با او، جاي ترديد باقي نميگذارد که روحاني، موقعيت ممتاز چهار ساله رياست جمهوري را براي ارائه خدمت در جهت پيشرفت مملکت، هدر داده است؛ روحاني در اکثر موارد، خلاف شعار «تدبير و اميد» عمل کرده است. آنچه بنده از بعضي رفتار نامتعادل و گفتار آشفته ايشان دريافت ميکنم، يأس و نااميدي مفرط خودشان نسبت به بيحاصلي چهار ساله دولت بيآرمان خويش است. از طرف ديگر، نه ادامه اين مسير غلط و پرهزينه برايش ممکن خواهد بود، چون همه امتيازات ملي را به دشمن واگذار کرده، و نه مهلت و امکان اصلاح و تغيير مسير را دارد، چون بايد به اشتباهات مهلک خودش اعتراف کند که از لجاجت او بعيد است. لذا به نظر ميرسد که روحاني بدون هيچ رقيبي، بهخاطر حراج کردن ظرفيتها و هدر دادن سرمايههاي علمي و صنعتي کشور، قبل از آنکه شکست خورده انتخابات باشد، از نظر عامه جامعه شبيه به يک ورشکسته سياسي است؟! به همين دلايل، هرگز يک جريان سالم و عاقل سياسي، نميتواند بر اسب فرتوت و از پا افتادهاي سرمايهگذاري و شرط بندي کند. البته عدهاي ميخواهند با ترساندن ملت ايران از دونالد ترامپ، روحيه ايستادگي و عزت مداري ملت ما را بگيرند، تا به عنصري مرعوب و واداده تن بدهند تا او هم ايران را مطلقا در اختيار کدخداي فرضي خودش قرار بدهد؛ اما اين شگرد هم جواب نميدهد، زيرا مردم ما بسيار باهوشتر از آن هستند که برخي از سياسيون تصور ميکنند.