نظر منتشر شده
۷
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 125128
روشنفکری دینی؛ ممکن یا ناممکن؟
مسعود صفری
در قرن معاصر ایران مفاهیمی پدیدار شده اند که در رساندن بار معنایی خود با دشواری هایی رو به رو هستند.
تاریخ انتشار : جمعه ۱۵ مهر ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۴۷

در قرن معاصر ایران مفاهیمی پدیدار شده اند که در رساندن بار معنایی خود با دشواری هایی رو به رو هستند. اینها مفاهیمی آمیزه ای هستند که گستره معنایی زیادی را در بر می گیرد. برخی از اینها به طور ویژه در حوزه های علمی قرار دارند، مانند: اقتصاد اسلامی و برخی دیگر عام ترند و در زمینه های اجتماعی کاربرد بیشتری دارند مانند مردم سالاری دینی یا روشنفکری دینی.

به عقیده ی برخی از دیدگاه ها روشنفکری دینی دارای یک نوع تضاد درونی است و این دو واژه را نمی توان با هم جمع کرد. در این مقاله تلاش دارم که نشان بدهم این اصطلاح دارای تضاد نبوده و می توان از آن استفاده کرد. هر چند نمی توان انکار کرد که مراد برخی در استفاده از این اصطلاح و دیگر اصطلاحات شبیه به آن گونه ای باشد که نتوان آنها را توجیه کرد.

واژه روشنفکر:

واژه روشنفکر را برابر واژه انتلکتوئل (INELLECTUAL) قرار داده اند. این واژه خود به معنای خرد، هوش و شعور آمده است. هر چند تا اندازه ای این برابرسازی درست می باشد، اما در واقع روشنفکر به این معنا یک اشتباه مصطلح است. این اصطلاح شامل بسیاری از مشاغل فکری می شود، زیرا تمام کسانی که کار مغزی می کنند در آن جای می گیرند. همچون استاد دانشگاه، قاضی، روحانی، روزنامه نگار، پزشک، نویسنده و امثال اینها که به طور کلی کار نرم افزاری انجام می دهند، دارای یک ویژگی مشترک هستند؛ « تحصیل کردگی » .

اما روشنفکر برابر نهاد اصطلاح کلروایان (CLAIRVOYANT) به معنای روشن بین است. کسی که ذهن تاریک و منجمدی ندارد و « نو » می اندیشد. در این صورت هر روشنفکری ممکن است انتلکتوئل باشد ولی عکس این موضوع صادق نیست. یعنی ممکن است که یک استاد دانشگاه یا یک پزشک با وجود تحصیلات عالی و شغل فکری روشنفکر نباشد، اما یک کارگر ساده روشنفکر باشد. البته نباید انکار کرد که تحصیلات آکادمیک و علمی با روشنفکری ارتباط زیادی دارد !

روشنفکر کیست ؟

بنابر آنچه « دکتر شریعتی » در کتاب « چه باید کرد » خود آورده است، « روشنفکر نه فلسفه است، نه علم، نه فقه، نه ادب و هنر، بلکه در یک کلمه، علم هدایت است و نوعی نبوت، که نه چون فلسفه، ذهنیت سازی است و نه چون علم نقش صورت اشیا و روابطشان است در ذهن آنچنان که هستند، بلکه علم شدن است و خبر دادن از راه که ازخود آگاهی وجودی سرچشمه می گیرد و بنابراین در ذات خود، دعوت به همراه دارد و بنابراین مسئولیت را ». از نظر نگارنده این سطور روشنفکر کسی است که آگاه به زمان و موقعیت جامعه خود باشد و همین آگاهی در او مسئولیت ایجاد می کند. کسی که دردشناس و دردمند است و همه اینها برای این است که وظیفه اساسی خود را انجام دهد. وظیفه پیرایشگری فرهنگ، که خود دارای اجزای گوناگون است.

روشنفکری در ایران

در ایران معاصر آغاز روشنفکری به دوره قاجار بر می گردد. زمانی که کسانی برای تحصیل علوم و فنون روز به اروپا روانه شدند. انگیزه اولیه این کار رفع فقر و عقب ماندگی کشور بود، زیرا این پرسش که چرا آن کشورها پیشرفته هستند و ایران عقب مانده است برای برخی همچون عباس میرزا یا امیرکبیر مطرح شده بود. پرسشی که حتی امروز هم برای هر اندیشه ورزی مطرح می باشد. آنانی که به اروپا رفته بودند در همان روزهای اول بازگشت سرآغاز روشنفکری در ایران شدند.

اما تاریخ روشنفکری دینی بر می گردد به ورود مهندس بازرگان به موضوعات علمی، اجتماعی و سیاسی با رویکرد دینی، همو که امروز او را پدر روشنفکری دینی می دانیم و پس از وی شاخص ترین نماینده این گونه روشنفکری، دکتر علی شریعتی بود. روی هم رفته می توان گفت کسانی که در این مجموعه قرار می گیرند موضوعات اجتماعی و سیاسی را با نگاهی ایرانی – اسلامی ارائه می دهند و از آنجا که پیرایشگری را می توان وظیفه یا کارکرد اساسی اینان دانست، روشنفکری دینی تمرکز بر پیرایش معرفت دینی دارد. چنان که گفته شد برخی روشنفکری دینی را متضاد و ناممکن می دانند. برای بررسی این موضوع در زمینه ای ژرف تر با چگونگی تعامل دین و علم روبه رو می شویم که البته خود از گذشته دیرینه ای برخوردار می باشد.

امروز نیز به همین طریق، آمیزه علمِ اسلامی مطرح می گردد. بنابراین باید پرسید آیا علم اسلامی(دینی) معنادار است ؟ در پاسخ می توان گفت اگر منظور این باشد که از درون معارف اسلامی علومی مانند فیزیک، شیمی، روانشناسی،اقتصاد و همانند اینها را بتوان استخراج کرد البته این اصطلاح نادرست بوده و کاربرد مناسب خود را نخواهد داشت. اما دیدگاه دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه منظور ما از این اصطلاح این باشد که استفاده علوم در جهت و راستای دین قرار بگیرد. به دیگر سخن می توان گفت کار علم در راستای دین و دینداری قرار داشته باشد که به یک معنا می توان این جهت را اخلاق دانست. در صورتی که نظر بالا را بپذیریم در واقع یک فرض اساسی دیگر را نیز پذیرفته ایم و آن اینکه علوم و فنون در اساس جهانی هستند، هر چند در جوامع مختلف رنگ محیط اجتماعی را نیز تا اندازه ای به خود می گیرد که البته درعلوم انسانی این رنگ پذیری بیشتر است. اما از دیدگاه برخی از اهل نطر همچون سید حسن نصر گزاره « دانش جهانی است » پذیرفتنی نیست.

به عقیده ی « نصر » علوم و فنون برخاسته از مدرنیته غرب نمی تواند جهانی خوانده شود، اما نه از آن جهت که در راستای دین حرکت نمی کنند، بلکه چون این علوم در بستر جهان بینی ویژه خود پرورش یافته اند، که در یک کلمه فراناباوری باشد. بنابراین تمدن اسلامی نیز باید علم و فن پرورش یافته در دامن خود را داشته باشد. اگر چه مدرنیته و علم و عقلانیت وابسته به آن در زمینه هایی قابل انتقاد هستند، آن هم نه تنها از طرف مخالفان آن، بلکه از طرف کسانی که در آن فضا تنفس می کنند، اما با وجود این آیا علوم نمی توانند ویژگی جهانی بودن را داشته باشند ؟! واقعیت این است که علم وقتی علم است که تعمیم پذیری آن گسترده تر باشد. البته علم فیزیکی فرآیند تعمیم پذیری را به راحتی می پذیرد، در عین حال علوم انسانی نیز به اندازه حداکثر باید از ویژگی فوق برخوردار باشند که مهر علمی بودن را بر خود بپذیرند. آنچه در ۴۰۰ سال اخیر در تمدن غربی روی داده است، رسیدن به تولید دانش است. اما در تمدن اسلامی همین قرون با عدم تولید دانش رو به
رو هستیم. بنابراین باید گفت مساله اساسی در تمدن اسلامی متاخر، همین نداشتن تولید در دانش است و نه نحوه استفاده از دانش و فن از غرب آورده، که مساله ای ثانویه است ! با توجه به آنچه خدمت شما ارائه شد، اصطلاح روشنفکری دینی نیز قابل پذیرش است. البته دینی بودن تنها یک قید می باشد و به همان اندازه بار معنایی آن را به دوش می کشد، نه اینکه این قید محتوای آن را به طور کلی تغییر دهد، بلکه این قید جهت بخش به آن است. بر اساس این الگو می توان بسیاری از اصطلاحات این چنینی را به کار برد، بدون اینکه موضوع اساسی ان را تغییر دهیم. به عنوان نمونه دموکراسی ایرانی یا مردم سالاری دینی و امثال اینها که هر کدام با قیدی پیوند خورده اند. روی هم رفته اگر منظور تغییر کلی محتوایی نباشد نمی توان بر آن ایرادی وارد دانست.

ویژگی ها

همچنان که روشنفکران به طور کلی دارای ویژگی هایی منحصر به خود هستند، روشنفکران دینی نیز ویژگی هایی مختص به خود دارند و البته در برخی از ویژپی ها بین این دو رویکرد اشتراکاتی وجود دارد:

۱- انتقاد: یکی از مهم ترین ویژگی ها انتقاد است ! در واقع می توان گفت اساس روشنفکری انتقاد است. انتقاد بر ناهنجاری های اجتماعی، از سویی نقد بر عملکرد عامه مردم و از سویی دیگر بر خواص، چه صاحب مناصب دولتی و چه غیر دولتی از این جهت چه عوام و چه خواص به طور معمول از روشنفکران رنجیده خاطرند.

لازم است انتقاد را از نق زدن، گله مندی، غرض ورزی شخصی و تخریب جدا ساخت. در واقع این عامه مردم هستند که از چند رفتار مذکور بیشتر بهره می گیرند در حالی که انتقاد، ویژه روشنفکران است.

۲- ویژگی دوم روشنفکران دینی در ایران از همان آغاز، داشتن رویکرد ایرانی – اسلامی به امور است. از این دیدگاه هر کدام از این دو بعد به تنهایی نمی تواند راهبردی موفقیت آور باشد. برای بعضی اینگونه است که با گفتن نام « ایران »، تنها به یاد دوران باستان می افتند و امپراتوری عظیم هخامنشی و دوران پر فروغ اشکانی و ساسانی را چه از لحاظ مرز خاکی و چه از لحاظ ابعاد فرهنگی و مذهبی یادآور می شوند. در حالی که در رویکرد ایرانی – اسلامی جدای از بخش باستان، دوران کنونی و به علاوه دوران آینده آن مورد نظر است. چه مرز خاکی، چه منافع ملی و چه فرهنگ و دین آن. هر چند نباید غفلت کرد که هیچ ملتی بدون توجه به گذشته خود آینده درخشانی نخواهد داشت و علاوه می توان ملیت گرایی مثبت خود را نگه داشت و در عین حال جهانی اندیشید! این دو در تناقض با هم نیستند !

۳- سومین ویژگی مربوط می شود به عدم علاقه حریصانه و شدید ایشان به پست ها و مقام های دولتی. از گذشته های دور برخی اندیشه ورزان روشنفکران و در جای دیگر فیلسوفان را از قبول مسئولیت ها و مقام های دولتی بر حذر داشته اند. زیرا در این صورت نمی توانند مسئولیت خود را به خوبی انجام دهند، وظیفه و مسئولیت پیرایشگری دینی و به علاوه انتقال جامعه از سنت به مدرن، راهبردی است که با ظرافت همراه است. حفظ پاره ای از سنت و برگرفتن پاره هایی از مدرنیته !! البته این سخن که ایشان از مناصب دولتی دوری گزینند به معنای نوعی جبرگرایی در این رابطه نیست به این معنا که داشتن مقام دولتی با روشنفکری قابل جمع نیست ! اما به عنوان توصیه می توان گفت، در صورتی که این گونه نباشد، بهتر خواهد بود.

از سوی دیگر از آنجایی که خدمت اساسی روشنفکر هدایت است، بنابراین کار او در حیطه رهبری کردن جامعه قرار می گیرد نه به طور لزوم مدیریت تفاوت این دو از این جهت است که مدیریت ورود بر امور اجرایی است در حالی که رهبری بیشتر متوجه هدایت، پیامبر گونگی و نظارت خواهد بود.

۴- و بالاخره در اینجا به ویژگی چهارم باید اشاره داشت و آن اینکه روشنفکر دینی از بابت وظیفه ای که انجام می دهد خواهان فرد نیست. او در حالی که اشتغال به حرفه ای دارد و متکی به آن است، هدایت گونگی خود را هم انجام می دهد. جدای از آن که به طور طبیعی در این راه هزینه های مادی و معنوی هم باید داد.

می توان یکی از مصداق های ملموس روشنفکر را آمران به معروف و ناهیان از منکر در هر جامعه ای دانست. البته آنهایی که با میانه روی و به طور معقول به همراه دلیری وظیفه خود را انجام می دهند و گرنه آمران به معروف و ناهیان از منکری وجود دارند(در همین کشور ایران !!!) که با تندروی و به صورت تشری وضع موجود را به چالش می کشند و تنها خرابکاری نتیجه کار آنهاست.

در قرآن کریم در مورد گروهی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند چنین آمده است: « و باید از میان شما گروهی باشند که به نیکی فرمان دهند و از کار ناشایسته باز دارند و هم آنان رستگارانند » (سوره آل عمران، آیه ۱۰۴)

منابع مورد استفاده :

۱- فرهنگ تفسیری ایسم ها، محمد حاجی زاده،۱۳۸۴
۲- چه باید کرد، دکتر علی شریعتی، ۱۳۸۹
۳- جهان بینی اسلام و علم مدرن، ترجمه مرضیه سلیمانی، ماهنامه حکمت و معرفت، شماره ۶۲، خردادماه ۱۳۹۰، سید حسن نصر
 
مهری
Germany
۱۳۹۰-۰۷-۱۵ ۱۹:۵۸:۰۹
چه عجب! یک بحث بی غرض و کنایه و ناسزا و طعنه. مطلب قابل توجه و منطقی بود. اگر ما روشنفکری دینی را نپذیریم، با توجه به اینکه دین را نمی توانیم نادیده بگیریم، عرصه روشنفکری و همه مدعاهای آن را به لائیک ها واگذار کرده ایم. (506297) (moderator19)
 
۱۳۹۰-۰۷-۱۶ ۰۰:۱۷:۰۸
منظور از روشنفکر دینی یعنی عالم آگاه به زمان . مثلا از تلویزیون برای تبلیغ دین و هدایت مردم استفاده میکند . (506337) (moderator19)
 
Ali
۱۳۹۰-۰۷-۱۶ ۰۵:۴۴:۲۷
به نظر میرسد نویسنده محترم تمام تلاش خود را به کار برده اند که تعریف جدیدی از روشن فکری دینی ارائه کنند. متاسفانه این تعریف مهمترین ویژگی روشنفکر دینی یعنی انتقاد از دین سنتی در جایی که با حقوق بدیهی انسان در تضاد باشد را فراموش کرده اند. منظور از دین سنتی دینی است که در اثر مخلوط شدن با سنت های غلط جامعه از جوهره اصلی خود دور شده باشد.
به نظر من هیچ رابطه سیستماتیک بین روشن فکر دینی و آمر به معروف نیست. هر چند وجود آمر به معروف در هر جامعه ای ضروریست. (506346) (moderator19)
 
حمیده
۱۳۹۰-۰۷-۱۶ ۱۳:۲۲:۳۶
درود بر نویسنده ی فهیم این مطلب.
به نظرم نکته ای که در نوشته ی ایشون بیشتر جلب توجه می کرد، این قسمت بود " اساس روشنفکری انتقاد است " خیلی از این جمله خوشم اومد. امیدوارم دوباره از تحلیل های آقای صفری توی سایت قرار بدید. (506555) (moderator4)
 
شهروند
۱۳۹۰-۰۷-۱۹ ۱۱:۲۱:۵۵
فونت مطالب کمی کوچیکه.بزرگترش کنید.با تشکر (508504) (moderator19)
 
حسین
۱۳۹۰-۰۸-۰۹ ۱۰:۴۳:۲۲
با تشکر از مقاله خوب شما بنظر میرسد مطلب امر به معروف اخر با مقاله سازگاری ندارد (520836) (moderator19)
 
صرفا جهت اطلاع
۱۳۹۱-۰۲-۲۴ ۰۹:۱۵:۱۷
شهید مطهری; می گوید: باید معلوم باشد که دیدگاه های یک متفکر و نظریه پرداز در عرصة جهان بینی، اخلاق، تعلیم و تربیت و در عرصة برنامه ها و قوانین دقیقاً چه دیدگاهی است و با چه استدلالی؛ یعنی چه نسبتی با معارف اسلامی دارد. نگاهش به سرمایه داری، سوسیالیسم، کمونیسم، صهیونیسم، فاشیسم، ناسیونالیسم، لیبرالیسم و انواع ایدئولوژی ها و حکومت ها چیست؟ نگاهش به بودیسم، یهودیت و سایر ادیان و مذاهب چیست؟ آیا دیدگاهش منسجم یا متشتت و متناقض است؟ باید معلوم باشد که او چه بخش هایی از اسلام را ثابت و چه بخش هایی را متغیر می داند و چرا. باید مفهوم اصلاح مذهب و اصلاح دین به دقت روشن شده باشد؛ برای اینکه همه قبول داریم فرهنگ دینی جامعه احتیاج به اصلاح دارد، اما کدام اصلاح و به چه روشی؟ معیار دینی بودن یک فهم و برداشت چیست؟ روش تفسیر متن دینی چه روشی است؟ آیا مرجعیت دین و شفافیت ولو نسبی قرآن و سنت قطعی را قبول داریم یا نه؟ آیا متغیرات متون اسلامی را برای تبیین به محکمات و ثابتات این متون ارجاع می دهیم؟ آیا اصلاً ثابتات و ضروریاتی برای دین قائلیم، یا کل دین را پوسته و دارای تاریخ مصرف مشخص می دانیم؟ ملاک ثابت و متغیر چیست؟ پاسخ به این سؤالات مفهوم روشنفکری دینی را کاملاً تبیین می کند و توضیح می دهد. (781127) (moderator17)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.