روزنامه وقایع اتفاقیه در گزارشی در پی پشت پرده کار کودکان در بازیافتها و مراکز دپوی زباله رفته است؛
«تا چند سال پيش، وقتي التماس ميکرديم از روزنامهها که بيایيد و روي وضعيت بچههاي زبالهگرد و مشکلاتي که با آن مواجه هستند کار کنيد، هيچ رسانهاي زير بار چاپ اين خبرها نميرفت. جوري رفتار ميکردند که انگار اين مسئله اهميتی آنچناني برايشان ندارد. هنوز هم همينطوراست. روي يک موج خبري سوار ميشوند و به محض اينکه اين موج فروکش کرد، همه از مسئولان شهري تا مردم و جامعه مدني فراموش ميکنند کودکان زبالهگرد با چه شرايط سخت و نفسگيري دست و پنجه نرم ميکنند.»
اينها درددل يک فعال حقوق کودک پس از انتشار گسترده خبر سوختگي و فوت دو کودک مهاجر زبالهگرد است. خبر مرگ تلخ احمد و صمد، دو کودک زبالهگرد افغانستاني که در کارگاه تجميع ضايعات در اثر ترکيدن کپسول گاز متصل به بخاري، زندهزنده در آتش سوختند، خيليها را متأثر کرد؛ کودکاني که مانند دهها کودک زبالهگرد ديگر، پس از نوبت اول کاريشان، زبالهها و ضايعات را به کارگاه آوردند و وقتي خواستند در اتاقک کنار کارگاه استراحت کنند، با يک انفجار، در خوابي ابدي فرو رفتند.
برخي سازمانهاي مردمنهاد مدافع حقوق کودک، خبر را به شکل گسترده در قالب بيانيه پوشش دادند و گروهي از آنها در حرکتهايي نمادين، در کنار سطلهاي زباله به ياد دو کودکي که در آتش بيعدالتي اجتماعي و ساختاري سوختند، شمع روشن کردند. شبکههاي مجازي پر شد از هشتگهاي مختلف با عناويني چون «زبالهگردي، حق کودکان نيست» تا کاربران اين شبکهها هم نسبت به فاجعهاي که براي دو کودک مهاجر افغانستاني رخ داده، واکنش نشان داده باشند اما فاجعه مرگ احمد و صمد، نمونهاي از دهها فاجعه ديگري است که هر سال براي تعدادي از کودکان کار که در مشاغل سختي چون زبالهگردي مشغول به کار هستند، رخ ميدهد.
در همين رابطه، فعالان حقوق کودک ميگويند، پخششدن خبر چنين فاجعهاي نشان داد چه حوادثي در کمين کودکان زبالهگرد است. خبرها و گزارشهايي که از سوي برخي از اين فعالان اجتماعي ارائه ميشود، نشان ميدهد تعداد کودکان زبالهگردي که به دلايل مختلف دچار سوختگي و امراض مختلف پوستي و حتي بيماريهاي غيرقابل علاج دستگاه ايمني ميشوند، بالاست. اين درحالي است که دسترسي به بسياري از مراکز دپوي زباله و ضايعات که اغلب تحت نظارت شهرداري بوده، بسيار سخت است و اين مسئله تا حدود زيادي کسب اطلاع درباره شرايط اين کودکان را با مشکل مواجه ميکند.
مسئولان شهري وجود کودک زبالهگرد را کتمان ميکنند اما مشکل اصلي درباره بررسي وضعيت کودکان کار زبالهگرد، توجهنکردن جدي مسئولان به وضعيت وخيم اين کودکان است. هادي شريعتي، حقوقدان و فعال حقوق کودک که درباره وضعيت کودکان زبالهگرد شاغل در مراکز دپوي زباله مشاهداتي را داشته و مطالعاتي انجام داده، دراينباره ميگويد: مشکل اصليای که وجود دارد و جدا از تمام اين آسيبها بايد به آن توجه شود، انکار کار کودک از سوي مديريت شهري است.
او ادامه ميدهد: در نشستي که در روز مبارزه با لغو کار کودک چند ماه قبل با رئيس مديريت پسماند شهري داشتيم، ايشان خيلي راحت بهعنوان رئيس کل مديريت پسماند گفتند اصلا ما بچه زبالهگرد نداريم. اگر شما يک مورد پيدا کرديد، بياييد و به من نشان دهيد. همين مسئله، باعث مشکل ميشود، يعني هر زماني که ما مسئلهاي را ناديده گرفته يا اينکه آن را خيلي بزرگتر از چيزي که هست، نشان دادهایم، در هر دو حالت باعث بروز مشکل براي اين بچهها و آسيب بيشتر براي جامعه شدهايم اما آنچنان که از گفتههاي اين حقوقدان و فعال حقوق کودک برميآيد، وضعيت براي کودکان زبالهگرد مهاجر افغان در ايران بيشتر به يک فاجعه انساني شبيه است. «اينها از هر لحاظ تحت فشار هستند. متأسفانه، هرچقدر هم که در موردش صحبت کنيم، انگار که مسئولان شهري چشمشان را روي واقعيت بستهاند و نميخواهند قبول کنند اينها وجود دارند و آسيبهایي جدي در کمين آنها نشسته است.»
از سوختگي تا قانقاريا؛ کودکان زبالهگرد مشکلات زيادي دارند
شريعتي به وضعيت نامناسب اين کودکان اشاره ميکند و ميگويد: بهدليل مهاجربودن اين کودکان و خانوادههايشان، نه وزارت بهداشت و نه وزارت کار از آنها حمايت چنداني نميکنند و اگر به بيمارستانها هم مراجعه کنند، هزينههاي درمانشان يا بايد از طريق انجیاوها تأمين شود يا خيريهها آنها را به عهده بگيرند که در خيلي از موارد اين هزينهها کفاف هزينههاي درمان را نميدهند.
به گفته اين فعال حقوق کودک، اگر بخواهيم به آسيبهايي که بچههاي زبالهگرد با آن درگير هستند، بپردازيم نمونهها بسيار زياد است. او ميگويد: ما با بچههايي مواجه بوديم که مبتلا به انواع بيماريهاي پوستي مثل قانقاريا و بيماريهاي عفوني بودند و ناخنها و انگشتهای دستانشان را از دست دادهاند يا بر اثر ترکيب اين بيماري با بيماريهاي نقص سيستم ايمني بدن مثل اچآیوی و هپاتيت، جان خود را از دست ميدهند. خيلي از مواقع شده است که اينها در همين مراکز دپو و بازيافت زباله دچار حريق شدهاند. به اينها آسيبهاي تنفسي را هم اضافه کنيد که به شش و ريه کاملا آسيب ميرساند. در يک مورد که کودک زبالهگرد مبتلا به اچآیوی داشتيم، خيلي تلاش کرديم داروهايش را تهيه کنيم و درمان سريعتر انجام شود اما چون بچه، افغان بود، اصلا توجهي به او نميشد. کودک زبالهگردي که دستش را در اثر بيماريهايي چون قانقاريا از دست ميدهد، نيازمند توجه بيشتر از سوي مراکز درماني است. وزارت بهداشت موظف است هزينههاي درمان اين کودک را رايگان تقبل کند.
عدم تمرکز انجیاوها روي مسئله کودکان زبالهگرد
شريعتي کار کودکان را به چند حوزه مختلف تقسيم ميکند و ميگويد: در بين انواع کار کودک، اين بخش زبالهگردي بسيار حاد و بغرنج است. از شکل جمعآوري زباله که کاملا غيربهداشتي بوده تا سلامت و ايمني کارگاههايي که اين کودکان در آنجا کار ميکنند و حتي خوابگاههايي که براي اينها در برخي مراکز دپوي زباله در نظر گرفته ميشود، همه و همه واقعا وحشتناک هستند و متأسفانه هيچکس هم به اين موضوع توجهي نشان نميدهد.
به گفته او، حتي برخي از انجیاوها با وجود اينکه روي مسائل کودکان کار ميکنند اما بهدلیل روابطي که با شهرداري دارند، اغلب از گزارشدادن در اينگونه موارد امتناع ميکنند. چيزي که من ديدهام، اغلب اين است که تلاش ميکنند ارتباط مسئله را با شهرداريها به دلايل غيرقابل توجيهي کمرنگ کنند.
از شريعتي درباره اينکه چرا به محض اينکه اتفاقي ميافتد، چند انجیاو صدايشان درميآيد و خبر ميدهند و جامعه در يک بهت و حيرت فروميرود درحاليکه ممکن است فجايعي از اين دست بارها و بارها در سال اتفاق بيفتد و بهدليل عدم پيگيريها از سوي انجیاوها و مسئولان شهري به فراموشي سپرده شود، ميپرسيم. او ميگويد: اصولا تجربه نشان داد چنين خبرهايي عمدتا در حد يک موج باقي ميمانند و به محض اينکه اين موج فروکش کرد، همه بهراحتي از آن عبور ميکنند. بهطور کلي جامعه در برابر هر حادثهاي واکنش آني دارد و پيگيري خاصي پشت اين رفتارهاي هيجاني نيست. الان که به سايتها و شبکههاي مجازي مراجعه کنيد، ميبينيد که پر است از عکس و خبر درباره بچههاي زبالهگرد همانطور که چندي پيش درباره گورخوابها بود و سال گذشته، برای قتل کودک 6ساله در ورامين يا آتشزدن چادرهاي کارتنخوابها در منطقه هرندي، کلي عکس و خبر در اين شبکهها چرخيد اما مسئله اصلي اين است که چرا جامعه درباره کاهش اين آسيبها گامي برنميدارد. اين نشان ميدهد جامعه درباره اين مسائل دغدغهمند نيست و دغدغه حل مشکل را ندارد.
اين فعال حقوق کودک معتقد است موضوع کودکان زبالهگرد بايد بهصورت متمرکز از سوي انجیاوها دنبال شود و گزارش وضعيت اين کودکان بايد به مراکز مسئول از جمله شهرداريها ارائه شود.
او ميگويد: پيشنهادي که ميتوان به سازمانهاي غيردولتي که در حوزه کار کودک فعاليت ميکنند، داد اين است که موضوع کار کودک را بهصورت متمرکز پيگيري کنند و مثلا اگر روي زبالهگردي کودکان کار ميکنند، تمرکز بيشتري روي اين مسئله داشته باشند و با مطالعه روي وضعيت آنها به يک جامعه آماري مشخص دست يابند و ضمن آگاهسازي جامعه نسبت به اصل مسئله، گزارش آن را به نهادهاي نظارتي مربوط مثل شهرداري و ساير ارگانهايي که درگير اين موضوع هستند، ارائه کنند تا بتوان اين موضوع را بهصورت ريشهاي حل کرد.
اين فعال حقوق کودک ميگويد: نگاه سطحي، سياسي و احساسي- شعاري به موضوعاتي از اين دست صرفا در قالب موجي دنبال ميشوند و با فروکشکردن اين موج از بين ميروند.
فعالان مستقل حقوق کودک معتقد هستند، نوع نگرش به موضوع کودکان کار بايد بهصورت يک پروژه اجتماعي از سوي سازمانهاي غيردولتي در راستای آگاهسازي و حساسسازي مردم و ساير افراد ذينفوذ درباره وضعيت کودکان کار و مشاغل سختي که در آنها مشغول به کار هستند، دنبال شود تا به پيشرفت قابل قبولي درباره بهبود وضعيت اين کودکان دست يابيم.