راشا تودی در مطلبی به بررسی تضعیف وجهه آمریکا در سطح بینالمللی و چالشهای پیش روی این کشور پرداخت.
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛ راشا تودی در مطلبی نوشت: ایران، چین و روسیه، آمریکا را در دریا و آسمان به چالش کشیده اند. این نشاندهنده نفوذ رو به افول آمریکا در جهان است.
آلفرد مککوی – مورخ – در کتاب جدیدش درباره انحطاط قدرت جهانی آمریکا، نوشته است در حالی که یک قدرت جهانی در حال نابودی است و نمیتواند حتی بدهیهای معوقه خود را بپردازد، قدرتهای دیگر «به صورت تحریکآمیز، به چالش کشیدن سلطه آمریکا» را آغاز خواهند کرد. اکنون این رویداد را میتوان به تدریج مشاهده کرد؛ با اینحال، «تحریک آمیز» نمیتواند صفت مناسبی برای توضیح این شرایط باشد.
ارتش آمریکا با ورود غیرقانونی به حریم خاکی و هوایی کشورهای خارجی، برای دههها در آسمان و دریا اقدامات تحریکآمیز انجام داده است، بی آنکه به پیامدهای آن بیاندیشد. اکنون، قدرتهایی مانند چین، ایران و روسیه رفتار افسارگسیخته آمریکا را به چالش میکشند. در ماه ژانویه، پس از ورود دو قایق متعلق به نیروی دریایی ارتش آمریکا به آبهای ایران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران 10 تفنگدار آمریکایی را دستگیر کرد.
افرادی که همواره برای آمریکا استثنا قائل میشوند، از این اقدام ایران برآشفتند و بسیاری از آنها این رویداد را به ضعف باراک اوباما – رئیس جمهور پیشین آمریکا – نسبت دادند. در ماه مِه، مقامات آمریکایی پکن را به «رهگیری خطرناک» یک فروند هواپیمای جاسوسی آمریکایی که بر فراز یک ساحل چین به پرواز درآمده بود، متهم کردند. در اواخر همان ماه، دو فروند هواپیما با قابلیت شناسایی مواد هستهای متعلق به آمریکا در دریای شرقی چین رهگیری شدند. در ماه ژوئیه، جنگندههای چینی بار دیگر یک هواپیمای جاسوسی آمریکایی را بر فراز دریای زرد رهگیری و آن را از این منطقه بیرون کردند. در هفته گذشته، یک ناو آمریکایی به یک قایق ایرانی در خلیج فارس هشدار داد. با اینحال، قایق ایرانی به هشدار این ناو توجه نکرده و به ماموریت خود ادامه داد.
اینها تنها چند مثال از رویدادهای اخیر است که در آنها، هواپیماها و ناوهای آمریکایی، رهگیری شده و یا مورد بیاعتنایی قرار گرفته اند. افزون بر این، جنگندههای آمریکایی و روسی همواره بر فراز دریای سیاه و و دریای بالتیک به یکدیگر هشدار میدهند.
دردسر بزرگ برای واشنگتن
این آمادگی برای مقابله و رویارویی با ارتش آمریکا میتواند نشانی از دردسر بزرگتری برای واشنگتن باشد: نفوذ آمریکا در جهان در حال زوال است؛ کشورهای جهان برای آمریکا و ارتش این کشور احترام کمتری قائلند و از نفوذ آنها کاسته شده است. همچنین، قدرتهای دیگر جهان، منافع ملی خود را با جدیت و قدرت بیشتری دنبال میکنند.
سلطه آمریکا در مناطقی مانند غرب اقیانوس آرام و دریای جنوبی چین به پایان رسیده است. در اروپا، روسیه گسترش ناتو به سوی کشورهای شرقی اروپا را به چالش کشیده است. در خاورمیانه نیز روسیه از نظر نفوذ سیاسی و قدرت میانجیگری برای حل و فصل درگیریهای منطقهای، با آمریکا برابری میکند. علیرغم وجود بیش از 800 پایگاه نظامی آمریکایی در سراسر جهان، اکنون آمریکا دیگر نمیتواند به گونهای که پیشتر عمل میکرد، در جهان خودکامگی خود را ادامه دهد.
تمام این قدرتها که آمریکا تلاش بسیاری کرده است بر امور مربوط به آنها نظارت کند، با هدفی مشترک – پایان دادن به سلطه آمریکا و ایجاد جهانی چند قطبی و نه تک قطبی -- به سوی یکدیگر در حرکت اند.
حال، رسانههای غربی اغلب از پیشرفت این کشورها به عنوان اقدامات پرخاشگرانه یاد میکنند؛ این در حالی است که اقدامات آمریکا برای حفظ هژمونی خود در جهان، تقریبا همواره بیخطر معرفی میشود و به گونهای در رسانههای غربی عنوان میشود که گویی برای برقراری دموکراسی و صلح جهانی بسیار اهمیت دارد.
چه کسی مقصر افول قدرت آمریکا در جهان است؟
در میان سیاستمداران و کارشناسان آمریکایی، همواره تمایل برای مسئول دانستن فردی به دلیل کاهش قدرت این کشور وجود دارد. جمهوریخواهان اغلب قصد داشتند اوبامای «ضعیف» را مقصر جلوه دهند؛ این در حالی است که دموکراتها در مقابل، انگشت اتهام خود را به سوی جرج بوش – رئیس جمهور اسبق آمریکا – نشانه میرفتند. در سالهای آینده نیز دونالد ترامپ – رئیس جمهور آمریکا – به دلیل تخریب وجهه آمریکایی که درگیر زوال و نابودی از درون است، در کانون انتقادها قرار خواهد گرفت.
علت تضعیف قدرت آمریکا چیست؟
اگر بخواهیم مهمترین مسئله تاریخی و یا عامل تسریع کننده برای تضعیف آمریکا را مشخص کنیم، احتمالا باید به حمله به عراق در زمان ریاست جمهوری جرج بوش اشاره کنیم. با اینحال، این روند تنها به دلیل یک سیاست و یک رئیس جمهور آغاز نشده است. آنچه یک امپراتوری را سرنگون میکند، فسادی است که از داخل گریبانگیر آن میشود. به این ترتیب، این سیاستها حتی در انتخابات ریاست جمهوری، هرقدر نامزدهای انتخاباتی در سیاستهای خود مصمم باشند، تغییر نخواهند یافت.
این حکومتی است که دوایت آیزنهاور در سخنرانی خود در سال 1953 و دو ماه پس از آغاز دولت خود، نسبت به آن هشدار داده بود. علیرغم سابقه نظامی وی، آیزنهاور نسبت به پیدایش «انبوهی از تسلیحات که ثروت و دسترنج تمام مردم را از بین میبرد؛ اتلاف قدرتهایی که نظام آمریکا، نظام شوروی (سابق) و هرگونه نظام دیگری را از دستیابی به موفقیت و خرسندی برای مردم خود باز میدارد» هشدار داده بود.
آیزنهاور همچنین در آخرین سخنرانی خود 8 سال پس از آن، بار دیگر نسبت به چنین موضوعاتی هشدار داد. با اینحال، فعالیت نظامی بیش از حد آمریکا تنها منشا معضلات برای این کشور نیست. موضوعات دیگری نیز وجود دارد که بر تضعیف آمریکا در جهان تاثیرگذار است.
زیرساختهای آمریکا در حال نابودی است. بررسیها نشان میدهد نزدیک به 56 هزار پل در سراسر این کشور، «ضعف ساختاری» دارند. این کشور نتوانسته است فرودگاهی احداث کند که نام آن حتی در 20 فرودگاه برتر جهان مشاهده شود. بیش از دو سوم جادهها در این کشور «شدیدا نیازمند تعمیر و یا بازسازی کلی» هستند. انجمن جامعه مهندسان عمران آمریکا به وضع زیرساختهای این کشور نمرهای بسیار ضعیف (D+) داده است.
دانشآموزان اهل سنگاپور، هنگ کنگ و ژاپن در آزمونهای ادبیات، علوم و ریاضی رتبههای نخست را به خود اختصاص میدهند. این در حالی است که دانشآموزان آمریکایی 20 یا 30 رتبه با آنها فاصله دارند. در طول زمان، موضوعات این چنینی موجب خواهد شد آمریکا شهرت خود در تولید فناوریهای روز جهان از دست بدهد. تمام این نسائل به سقوط این امپراتوری میانجامد.
نشانههای افول قدرت واشنگتن
اولویت نخست هر امپراتوری در حال نابودی، حفظ جایگاه خود به هر قیمت ممکن است. اکنون نیز میتوان این رفتار را از تلاش نافرجام واشنگتن برای حفظ سلطه جهانی را در سیاست خارجی بیاساس، غیرمعمول و نامفهوم خود، دریافت. اما این تنها به سیاستهای یک رئیس جمهور محدود نمیشود. تمامی چهار رئیس جمهور گذشته آمریکا سیاستهای خارجی شکستخوردهای داشته اند.
هنگامی که درباره افول امپراتوری آمریکا صحبت میشود، عموما تصور میشود که تمام این اتفاقات به طور ناگهانی رخ داده اند؛ گویی روزی از خواب برخاستهایم و دیدهایم این امپراتوری سرنگون شده است. امپراتوریها یک شبه از میان نمیروند؛ در حقیقت، این روند آنچنان کُند پیش میرود که تا هنگامی که راه برگشتی باقی نماند، قابل شناسایی نخواهد بود.
آمریکا در 17 سال گذشته، به افغانستان و عراق حمله کرده است؛ در لیبی دخالتی «بشردوستانه» داشته است که این کشور را به ورطه نابودی کشاند؛ در سوریه وارد جنگ نیابتی شده است و به عربستان در کشتار یمن یاری رسانده است. اکنون، به نظر میرسد دولت ترامپ قصد دارد ایران را تحریک کند.
بر خلاف گزارشهای منتشر شده از جانب خبرگزاریهای غربی، هیچکدام از این اقدامات آمریکا به دلیل برپایی دموکراسی و مبارزه برای احقاق حقوق بشر نبوده است. اینها تنها تلاشهای نافرجامی برای حفظ جایگاه آمریکا به عنوان بزرگترین تصمیمگیرنده در جهان بوده اند.
چین که پیشبینی شده است تا سال 2030، در مقایسه با آمریکا از اقتصاد قدرتمندتری برخوردار شود، توانسته است به تدریج نفوذ خود را افزایش دهد و ارتش خود را بدون انتقال نیروها به کشورهای دیگر و یا برپایی جنگهای بینتیجه، تقویت کند.
در این میان، آمریکا ارتش خود را به نقاط بسیاری در جهان فرستاده است و نتیجه مناسب را کسب نکرده است. این کشور، قدرتهایی مانند روسیه و ایران را با دخالت در امور آنها، و اعمال تحریمها بر هر کشوری که خلاف خواستههای خود عمل کند، از خود دور، و آنها را تشویق به دشمنی علیه خود میکند.
افزایش تمایل دیگر کشورها برای به چالش کشیدن قدرت آمریکا در دریا و آسمان میتواند دیگر نشانه بارز این پیامدها باشد.
پت بیوکنن – سیاستمدار آمریکایی – به تازگی در مطلبی نوشته است: «از سال 1991، ما برتری خود در جهان را از دست دادیم؛ بدهیهای خود را چهار برابر افزایش دادیم، و خود را درگیر 5 جنگ در خاورمیانه کردیم و اکنون نومحافظهکاران برای آغاز جنگ ششم، جنگ با ایران، سر و صدا به راه انداخته اند.»
شهروندان آمریکایی که نگران مسیری هستند که کشورشان در حال پیمودن است، باید از خود بپرسند آیا ادامه روند کنونی میتواند ارزش داشته باشد یا خیر.
تاریخ نشان خواهد داد، این مسئله ارزش نخواهد داشت.