نظر منتشر شده
۵
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 226620
این رسم شهرنشینی نیست‎
بخش تعاملی الف - محمود صباغی
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۱۳
ساعت از ۱۱ شب گذشته که تردد سنگین خیابان آرام آرام سبک شده و همزمان نیز صدای بوق های ناهنجاررانندگان بی ملاحظه خودروها کم و کمتر می شود. اما صدای موتورسیکلت هایی که با صندوق های زرد رنگ حاوی غذا که دیر زمانی است در گوشه و کنار شهر جولان می دهند، تا نیمه های شب ادامه دارد. هر قدر خیابان ها خلوت تر باشد صدای گوش خراش آنها نیز آزار دهنده تر می شود. معلوم نیست اگر یک روز امکان سفارش شام و نهار خلایق بوسیله "دلیوری" وجود نداشته باشد، شهرنشینان امروزی با گرسنگی چه خواهند کرد؟

ساعت از نیمه شب گذشته که عبور و مرور تک و توک اتوموبیل ها و موتورسیکلت ها که با تمام توان گاز می دهند، آرامش نیمه شب مردم را بر هم می زنند. ناگهان صدای گوش خراش کامیونی و بدنبال آن داد و فریاد سکوت نصفه و نیمه را بر هم می زند. متعاقب آن سر و صدا و سپس گاز دادن موتور کامیون، اعصاب و روان آدمی را می خراشد. تمام اینها ناشی از صدای کامیون حمل زباله و تخلیه ظرف آهنین زباله و داد و فریاد کارگران است که با راننده هماهنگی می کنند ! بالاخره ظرف خالی را با سر و صدای فراوان نه در جای خود، بلکه در کناری رها می کنند و می روند. دوباره سکوت برقرار می شود.

ترددها که به حداقل می رسد و خیابان کاملآ خلوت می شود، نوبت جولان دادن اتوموبیل های گران بها و میلیاردی می رسد. روزها ترافیک سنگین اجازه قدرت نمایی موتورهای نیرومندشان را نمی دهند. خیابان های خلوت شهر شب ها و بدور از چشم معدود ماموران راهنمایی و رانندگی و غیبت دوربین های کنترل شهری، بهترین موقعیت نمایش است. وارد خیابان می شوند. سرعت را کم می کنند تا اتوموبیل پشت سری برود ومسیر خلوت شود و ناگهان پا را روی پدال بفشارند. صدای وحشتناک موتورها بلند شود وشیشه ها به لرزه دربیاورد. صدای گریه نوزاد طبقه بالا بگوش می رسد. دوباره سکوت باز می گردد و نفرین پیرمردان و پیرزنان و بیماران که بدرقه راه مزاحمان نیمه شب است.

دقایقی بعد همین سناریو توسط اتوموبیل دیگری به اجرا در میاید. تا نزدیک ۳ بامداد این قدرت نمایی اتوموبیل های فاخر! و میلیاردی و بعضآ موتورسیکلت ها به اجرا در می آید. صدای اذان بگوش می رسد که آرامش کامل شبانه برقرار شده و فرصت استراحت فراهم می شود.

این داستان تکراری شب های تهران است. ساعت ۷ صبح از خواب که بیدار می شوی، خستگی هنوز بر جان وروان و اعضا و جوارح بدن باقی است. ساعت هشت صبح برای خرید پنیر به سوپر مارکت های اطراف سربزنی همه بسته اند. عقربه های ساعت از ۹ صبح می گذرند که آرام آرام مغازه ها شروع به بازشدن می کنند.

معنا و مفهوم مدنیت ما چنین شده است. از دستپخت خانگی خوش طعم خبری دیگر نیست. امروز اما آشپزخانه ها بر پشت موتورسیکلت ها است. اجدامان بر سحرخیزی تاکید داشتند و آنرا رمز کامروایی می دانستند. در اوائل شب در سکوتی مطلق و لذت بخش بخواب می رفتند و بامدادان با طلوع آفتاب، شاداب و پر انرژی بیدار می شدند. رعایت آرامش و آسایش دیگران را بر خود واجب می دانستند. مغازه ها دراوائل شب بسته می شدند و تاریک روشن بامدادی باز می شدند و چراغ سر در مغازه را روشن می کردند و از نهر جاری، سراسر جلوی دکان را آب پاشی می کردند و برای خرید یک سیر پنیر چه شادابی و معنویتی که نثار مشتریان نمی کردند.

ترافیک روزانه و شلوغی بی حساب و کتاب و بی ملاخظه گی بسیاری از شهروندان در رعایت اصول شهروندی و آلودگی صوتی رنج آور که سرنوشت محتوم روزانه ما است. مدتی است آرامش شبانه نیزما از سلب شده است. به کجا می رویم چنین شتابان؟

بر ما چه گذشته که چنین با فرهنگ خود غریبه شده و به این غربیگی مفتخریم؟

دلسوزی نوشته بود: در معماری اصیل ما، برای همه کار بخش جداگانه ساخته می شد جز برای خواب. شبستان، شاه نشین، ایوان، زیر زمین، بالکن، اصطبل تابستانی و زمستانی، پنچ دری، انبار. همه چیز بود جز" اتاق خواب" می شد همه جا و حتی درهم حیاط خوابید. امروز چیزی برایمان نمانده جز "اتاق خواب" آرامش نداریم اما سرویس اتاق خواب داریم. آسایش و آرامش نداریم اما اتاق خواب داریم. آپارتمان هفتاد متری برایمان تنگ است اما در عوض دو اتاق خوابه است.

این هم حکایت تلخی است.
 
کلمات کلیدی : محمود صباغی
 
a
۱۳۹۳-۰۲-۲۵ ۱۳:۵۱:۱۱
احسنت.تخلیه مصالح ساختمانی و اهن الات دود ماشین خفه کننده و بوی دود سیگار و قلیان صدای دویدن بچه های همسایه و نیمه شب کشیدن میز و صندلی بر روی زمین طبقه فوقانی و یا صدای بلند اهنگ و تلویزیون هم فراموش نشود. (2146837) (alef-10)
 
۱۳۹۳-۰۲-۲۵ ۲۱:۲۷:۳۰
و ايذا مغازه هاى ساندويچ فروشى و اغذيه در كوچه و پس كوچه هاى شهر كه كاملا مسكونى هم هستند و تا نيمه شب باز هستند و دخترها و پسرهاى جوان نيز مشتريانشان ...... شوراى شهر و شهرداريها موظف هستند كه اسايش و ارامش و سلامت شهروندان را در اولويت هر كارى در نظر بگيرند و بخصوص شهردار انقلابى و خدمتگذار شهر تهران توجه به اين امر مهم داشته باشند . (2147326) (alef-10)
 
۱۳۹۳-۰۲-۲۵ ۲۲:۰۶:۰۲
هویت شهری نداریم روانشناسی شهری ما مطالعه نشده اماکن تاریخی و قدیمی و فضای سبز را تخریب می کنیم و ساخته های جدید برگرفته از سبک ایرانی و اسلامی و باستانی و شرقی ما نیست داریم خفه می شویم نه تنها جسم و ریه هایمان که وجدان و روان و روح و خلق و خوی ما هم بهمچنین. (2147368) (alef-10)
 
۱۳۹۳-۰۲-۲۶ ۰۱:۱۰:۱۷
این درد بزرگ امروز ماست. همه چیزمان قاطی پاطی شده. نه آرامش داریم نه آسایش . نه همسایه دلسوز داریم و نه ملاحظات همسایگی. چیزی برایمان نمانده. کوچه باغی ها هم که کم کم تخریب و بجایشان جنگل آهن و بتون سر برمیاورد. خیابانها و کوچه پس کوچه ها پارکینگ ماشینهاست.وهوای الوده داردخفه مان میکند. چیزی برایمان نمانده. بیشتر غفلت کنیم خفه خواهیم شد. (2147547) (alef-13)
 
۱۳۹۳-۰۲-۲۶ ۰۱:۲۶:۲۰
این فریاد اعتراض مردم خسته از سرسام روزانه است. مهاجران دیگر شهرها و روستاها، این شلوغی کشنده برایشان ایده آل و دلنشین است. اصلآ برای همین شلوغی به این شهر بی سامان هجوم اورده و میاورند. ساکنان قدیمی تهران که فرهنگ گرانسنگشان به باد فنا رفته چه کنند.
آهای مسؤلان و تصمیم گیران و مدیران شهری، به داد مردم برسید. این یادداشت بخش بسیار کوچکی از درد روزمره ماست. شما را بخدا کمی بفکر باشید. (2147585) (alef-13)