توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 425592
پیشنهاد کتاب/ «شغل من گدایی است»؛ ژان ماری روگول و ژان لویی دبره؛ ترجمه شهرزاد سلحشور؛ قطره
می خواهم دیده شوم!
بخش فرهنگی الف؛ 29 آذر 1395
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۳۲
«شغل من گدایی است»
(زندگی در خیابان)
نویسنده: ژان ماری روگول و ژان لویی دبره
مترجم: شهرزاد سلحشور
ناشر: قطره، چاپ اول 1395
151 صفحه، 11000 تومان
 
شما می‌توانید کتاب «شغل من گدایی است» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب خرید کنید.
 
*****
              
وقتی از کنارشان رد می شویم، ترجیح می دهیم نگاهشان نکنیم، دیدن کارتن خواب ها آزاردهنده است، رویای شیرین «همه چیز روبه راه است» را به هم می ریزد. مثل هر گروه و صنف از جامعه انواع مختلف دارند، برخی گدایی می کنند، به آشناترین شکل آن دستشان را برای گرفتن پول دراز می کنند، برخی سر چهارراه ها دستمال بدست شیشه ماشین ها را کثیف می کنند و تا چراغ سبز نشده دست از سرت برنمی دارند. برخی چیزهایی می فروشند که به هیچ دردی نمی خورد، پاکت هایی که با اشعار کلیشه ای می خواهند از آینده ی ما خبر دهند، آدامس های تاریخ مصرف گذشته ی دندان شکن و.... برخی از آنها به صورت سازماندهی شده اند، برخی هم نه؛ بعضی آلونکی از حلبی برای خواب دارند، بعضی هم  هرجا که بشود خوابید، شب را به صبح می رسانند. هریک از آنها قصه‌ای درپشت سردارند، حکایت یک زندگی گاه دشوار، گاه ویران و مسیری که طی کرده اند، خوب و بد و درست و غلط  بدین جا رسیده و بدل شده اند به بی خانمانهایی که شغلشان گدایی ست؛ راستی گدایی واقعا شغل است؟

حالا یکی از این آدمها برداشته و خاطرات خودش را نوشته؛ البته نه در ایران که در قلب فرانسه. ژان ماری روگول در خیابانهای پاریس زندگی می کند. به قول خودش بیست و چند سال است که شغلش گدایی ست. روزگاری خانواده ای چهارنفره داشته؛ همسرش پسری از ازدواج قبلی اش دارد و یک دختر که ثمره ازدواج خودشان بوده. آن روزها نیز با همین شغل روز را شب می کرده؛ روزی دخترش برای پاسخ دادن به این سوال در مدرسه، از او پرسیده شغلش چیست؟

او در جواب گفته: برای پیدا کردن پول به بیرون خانه می رود!

روزگاری گدایی برای او مفرح بوده اما حالا ماهیت شغل را دارد و این نگاهی است که در این کتاب نیز می توان رد آن را دید. ژان ماری روگول گدایی را این چنین می بیند؛ شغلی که باید روزانه هشتاد یورو در آمد داشته باشد تا او  بتواند خانه و سرپناهی برای خود دست و پا کند.

ماجرا از آنجا آغاز می شود که ژان لویی دبره (وزیر کشور سابق فرانسه که تجربه نمایندگی در مجلس و البته داستان نویسی را دارد) با دوچرخه برای خرید از خانه خارج می شود.  روبه روی دراگ استوری در شانزه لیزه در حال قفل کردن دوچرخه اش بوده که ژان ماری روگول به سراغش آمده و  پیشنهاد می‌دهد از دوچرخه اش تا بازگشت او از دراگ استور مراقبت کند. بعد اضافه می‌کند روزگاری در نمایش بن هور کار روبر حسین که دختر آقای وزیر هم در آن بوده، به عنوان یک سیاهی لشگر همکاری کرده است.  

این سرآغاز آشنایی آنها بوده، هر بار که دبره به دراگ استور شانزه لیزه می رفته او را می دیده، ژان ماری برایش حرف می زده از زندگی و رنج هایش، تا اینکه یک شب آقای وزیر به او پیشنهاد می دهد خاطراتش را بنویسد و همچنین شرحی از زندگی عادی روزانه خود و تجربیاتش در خیابانگردی به آن بیفزاید.

چه کسی گفته که برای داشتن خاطراتی ارزشمند، حتما باید آدم معروفی باشی. شهرت شاید باعث کنجکاوی دیگران شود، اما بی شک به  خاطرات کسی عمق نمی بخشد و یا درک بی واسطه زندگی که به خلق تجربیاتی ناب و آموزنده می انجامد.

از نوشتن می ترسد با این بهانه که بسیار کم درس خوانده و نوشته هایش احتمالا پرغلط خواهند، دبره خیالش را راحت می کند که هیچ اهمیتی ندارد؛ در حالی که کنجکاو تر هم شده که نوشته های چنین آدمی به چه صورت می تواند باشد؟

مدتی از این پیشنهاد می گذرد، شاید ژان ماری همه چیز را فراموش کرده باشد، دبره چند نوبت به دراگ استور رفته اما دیگر خبری از او نیست؛ شاید اتفاقی افتاده، معمولا چنین آدمهایی به راحتی پاتوق خود را رها نمی کنند، آن هم در محلات مرفهی همانند شانزه لیزه؛ ژان ماری نیز بعد از مدتها گدایی در محلات سطح پایین چنین پاتوقی پیدا کرده.

سرانجام سروکله اش پیدا می شود، با چند دفتر یادداشت که خاطراتش را در آنها نوشته است. ژان لویی دبره سیاست مداری است که دستی هم در نوشتن دارد، کتابهای داستانی جنایی به قلم او منتشر شده که موفق هم بوده اند، اما حالا تجربه ای متفاوت را پیش رو دارد. سروسامان دادن به نوشته های یک گدای بی خانمان.

پیدا کردن ناشر برای کتاب کار دشواری نیست (به خصوص خالا که نام دبره نیز روی کتاب قرار داد)، اما کسی هم برای انتشار خاطرات یک گدا دست و پا نمی زند. شغل من گدایی است در فرانسه منتشر شده و  ژان ماری روگول را به نامی آشنا بدل کرده مردی که همچنان بعد از انتشار کتاب به کار خود ادامه می دهد. اگرچه در انتظار رسیدن حق التالیفی از کتاب است که می تواند زندگی او را دگرگون کند، لااقل اتاقی کرایه کند با کامپیوتری که به نوشتن ادامه دهد!

شغل من گدایی است با ترجمه شهرزاد سلحشور و به همت نشر قطره به بازار آمده، نام کتاب در نگاه نخست آنقدر جذاب هست که توجه مخاطب را به خود جلب کند، اما حیف است که نخوانده از کنار آن بگذرد. همین قدر که در این کتاب به جهان از دریچه دیگری نگریسته شده؛ نه از دریچه فردی صاحب نام و یا قدرتمند که با اعتماد به نفس خاطرات خود را می نویسد؛ با این باور که قرار است در تاریخ ثبت شود و یا با پاسخ دادن به کنجکاوی دیگران راه و رسم زندگی را به آنها بیاموزد! این کتاب خاطرات مردی ست که شغل خود را از دخترش پنهان می کند؛ مردی که یک شب وقتی به خانه باز می گردد می بیند همسرش اندک وسایل او را نیز از خانه بیرون گذاشته؛ در طول زندگی چندین نوبت طعم بی خانمانی را کشیده و در نوع خود زندگی پرفراز نشیبی را گذرانده است.

زندگی کردن در خیابان تجربه فی نفسه متفاوتی را پیش روی هر آدمی می گذارد، از برخورد با آدمهایی دربه در از جنس خودش تا آدمهایی که از بالا به او می نگرند تا کف دستش چیزی بگذارند. او از آدمهایی است که در هر جامعه حضور دارند، اما چندان دیده نمی شوند؛ این دیده نشدن تجربه منحصر به فرد و در عین حال دردناکی را پیش روی آنها قرار می دهد به همین خاطر چه بسا نگاه جالب توجهی به دنیای پیرامون خود داشته باشند.

ژان ماری در این کتاب نشان می دهد چنین آدمهایی چقدر تنها و آسیب پذیر هستند، به خصوص اگر زن باشند. او در این کتاب لایه دیگری از زندگی در پاریس رابه نمایش گذاشته است.

آواره ای که برای گذران ابایی ندارد گردشگران را سرکیسه کند، گاه بخت به او رو می کند و هنرپیشه معروفی از سر دلسوزی نقشی کوتاه در فیلم برایش دست و پا می کند، پولی دستش را می گیرد، اما وقتی برای تماشای فیلم به سینما می رود، می بیند آن صحنه از فیلم حذف شده. تجربه ای که دوبار اتفاق افتاده انگار که در دنیای درون فیلم نیز قرار نیست دیده شود، حتی برای یک لحظه و در حد یک سیاهی لشگر. این کتاب نگاهی از زاویه ای دیگر را پیش روی خواننده می گذارد.  از گذشته و حال یکی از آدمهای دیده نشده جامعه حکایت دارد، آدمی که حالا می خواهد دیده شود. از وقتی کتاب منتشر شده زندگی برایش تفاوت هایی داشته؛ حالا کسانی پیدا می شوند که می خواهند به سراغش بیایند، حتی توریست ها، بعضی او را به رستوران دعوت می کنند و با او هم صحبت می شوند.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                    

«شغل من گدایی است»  کتابی متفاوت است، با زبانی روایی و داستان گونه از زبان یک گدا روایت شده و با قلم یک وزیر (سابق) به شکل کتاب در آمده است؛ اما در اصل اثری است مستند که از دل جامعه برخاسته است.
 
کلمات کلیدی : نشر قطره
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
می خواهم دیده شوم!