توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 106044
آخرين دقايق حيات امام (ره) چگونه گذشت؟
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۰۲:۰۲
در ساعت 10:25 دقيقه، به يكباره خط مانيتور صاف شد و «دكتر عارفي» اعلام كرد كه كار تمام شد! داد و شيون و هوار از مرد وزن برخاست . من ضمن اينكه خودم را باخته بودم، حالت ديگران را زير نظر داشتم . «آقاي خامنه‏اي» سرشان را به زير انداخته بودند و بشدت گريه مي‏كردند.

اشاره:
«حاج حسين سليماني» از جمله محافظان بيت حضرت امام خميني (ره) بود. خاطرات وي كه در سال 1387 از سوي مركز اسناد انقلاب اسلامي منتشر شده است حاوي نكات جالبي از زندگي آن بزرگ‏مرد تاريخ معاصر جهان است. گوشه‏اي از اين خاطرات كه مربوط به روزهاي آخر است در چند قسمت به شما تقديم مي‏شود:


* شب ارتحال

«آيت‏الله مشكيني»، «آيت الله مهدوي كني» و «آقاي هاشمي رفسنجاني» و تني چند از بلندپايگان نظام در آن مقطع، مشغول بازنگري قانون اساسي و تهيه ي متمم براي آن بودند و همان روز جلسه داشتند . به خاطر دارم وقتي حال امام بحراني و فوتشان قطعي شد، از همان دفتر امام به اعضاي شوراي بازنگري قانون اساسي زنگ زدند كه جلسه‏شان را منحل كنند و خودشان را به جماران برسانند.

وقتي آقايان به جماران رسيدند، يكي دو ساعت از مغرب و عشاء گذشته بود. در اين حال حاج احمد آقا، آقاي هاشمي و «حضرت آيت الله خامنه‏اي» به اتاقي در كنار بيمارستان محل بستري شدن امام رفتند. حاج احمد آقا به من گفت: «تو هم بيا»!

در اتاق مزبور، دو صندلي بود و يك صندلي كم بود. مرحوم احمد آقا به من گفت: «يك صندلي بردار و بيا»! صندلي را آوردم و سه بزرگوار بر روي آن نشستند و بنده نيز ايستاده بودم. لحظاتي بود كه «آقاي اطبا» فوت امام را قطعي كرده و گفته بودند كه اميدي به نجات امام نيست؛ مگر اينكه خدا فرجي عنايت كند.

آقايان رسماً وارد اين بحث شدند كه "بعد از امام چه بايد كرد؟ " و حاج احمد آقا به بنده گفتند: «برويد به اعضاي مجلس خبر گان بگوييد به اينجا بيايند».

در واقع تعدادي از اعضاي مجلس خبر گان در شوراي بازنگري قانون اساسي هم بودند و به جماران آمده بودند. اعضاي شوراي نگهبان هم حضور داشتند و در اتاق انتظار، مشغول رؤيت مراحل معالجات امام از طريق دوربين مداربسته بودند و بعضي از مسؤولين لشگري و كشوري كه در حياط بيمارستان حضور داشتند.

بنده خدمت حضرات آيات: خلخالي، خزعلي، محمدي گيلاني، جنتي، امامي كاشاني ، مهدوي كني، مؤمن و طاهري خرم‏آبادي و... رفتم و آنان را براي شركت در جلسه‏اي با حضور حاج احمد آقا و آقايان خامنه‏اي، هاشمي و موسوي اردبيلي دعوت كردم.

جلسه‏ي مزبور ترتيب يافت كه البته بنده ديگر در آن حضور نداشتم و به داخل بيمارستان و به بالين حضرت امام رفتم.

حس دروني من اين بود كه تشكيل جلسه‏ي مزبور ضروري نيست و امام از ميان نخواهند رفت. تصور مي‏كردم انقلاب ما قائم به شخص امام است و از اين رو حضرت حق براي حفظ اسلام و نظام، امام را حفظ خواهد كرد. ولي بعداً دانستم كه مصلحت بالا تري در كار بوده است. وقتي نزد امام رفتم، ديدم اغماء ايشان همچنان ادامه دارد. اين حالت تا حدود 9:30 شب طول كشيد .

* آخرين دقايق حيات امام

سران سه قوه و «ميرحسين موسوي» كه در جلسه‏ي خبرگان هم حضور داشت، بعد از اتمام جلسه‏شان بالاي سر امام آمدند. اعضاي بيت و دفتر امام و آقايان توسلي، صانعي، رسولي و داماد و نوه‏هاي امام و وابستگان درجه يك حضور داشتند. خانم‏هاي منتسب به بيت امام در بيرون اتاق و پشت در و در قسمت اتاق انتظار ايستاده بودند. تلويزيون مداربسته‏ي اين اتاق را خاموش كرده بودند تا خانم‏ها آن صحنه‏هاي جگرسوز را نبينند.

حدوداً ساعت ده شب بود و دكترها مشغول تلاش و تلاطم بودند؛ گاه سرم وصل مي‏كردند و گاه خون تزريق مي‏كردند و گاه دستگاه تنفسي را به كار مي‏انداختند. مانيتوري كه در كنار تخت امام بود وضعيت مزاج و حالت دروني امام را در قالب نمودارهاي نشان مي‏داد. هر چه جلوتر مي‏رفتيم، حس مي‏شد كه نمودارها وضعيت نامناسب‏تري پيدا مي كند .

حدود ساعت ده و ربع، وخامت حال امام به اوج رسيد. در دقايق آخر، هر پزشكي به سليقه و طرحي متوسل مي‎شد تا بلكه امام زنده بماند. در آخرين دقايق، «آقاي دكتر صدر» - كه نسبت فاميلي با حاج احمد آقا داشتند ـ با دست، به قلب امام شوك وارد كرد. ولي اثربخش نبود. اين بار به دستگاه شوك متوسل شدند و به كمك پرستاران چند بار، به قلب و سينه‏ي امام شوك وارد كردند. صحنه‏ي دلخراشي بود. در اين حال حاج احمد آقا تاب نياوردند و به پزشكان گفتند: «آيا اين شوك اثر دارد يا نه ؟» يكي از پزشكان گفت: «نه، ديگر بي‏فايده است». حاج احمد آقا گفت: «پس ديگر امام را اذيت نكنيد و بگذاريد به حال خودشان باشند»! دكترها كنار كشيدند.

همه چشم به خطوط مانيتوري كه بالاي سر امام بود دوخته بودند. فراز و فرود مختصري داشت؛ ولي رفته‏رفته علايم حياتي رو به خاموشي مي‏نهاد. در ساعت 10:25 دقيقه، به يكباره خط مانيتور صاف شد و «دكتر عارفي» اعلام كرد كه كار تمام شد!

داد و شيون و هوار از مرد وزن برخاست . من ضمن اينكه خودم را باخته بودم، حالت ديگران را زير نظر داشتم . «آقاي خامنه‏اي» سرشان را به زير انداخته بودند و بشدت گريه مي‏كردند. گاهي هم با نگاه پرسش‏گر سر بلند مي كردند. چهره‏شان سياه شده بود و چشمانشان قرمز. معلوم بود كه عميقاً به ايشان فشار آمده است.

«آقاي هاشمي رفسنجاني» كه در آن مقطع جانشين فرمانده كل قوا بودند، معلوم بود كه تحت فشار زيادي هستند؛ ولي خودشان را كنترل مي‏كردند و به ديگران دلداري مي‏دادند. آقاي هاشمي مي‏گفت: «شيون نكنيد! سرو صدا نكنيد. اين خواست خدا بوده» .

با اين حال، خودنگه‏داري ممكن نبود و افراد به سر و روي خود مي‏زدند. در اين حال خانم‏هاي بيت، در را باز كردند و به داخل اتاق آمدند. به آنها گفته شده بود كه داخل اتاق نياييد و عملاً هم جا نبود. دكترها مي‏خواستند تعداد مردان اتاق را هم كم كنند. ولي هر چه نگاه مي‏كردند، مي‏ديدند آنها همه آشنا يا فاميل نزديك امام هستند و نمي‏شد از بالين امام دورشان كرد. اين بود كه تنها توانسته بودند زنان را راضي كنند كه در پشت در و در اتاق انتظار بمانند؛ تا سير طبابت و درمان امام به هم نخورد. بانوان هم قبول كرده بودند كه پشت در بايستند.

وقتي صداي شيون برخاست، زنان نيز عنان را از كف دادند و به داخل اتاق هجوم آوردند. حاج احمد آقا سرش را روي تخت امام گذاشت و بنا كرد گريه كردن. هر كدام از آقايان در حال خودش بود و به ديگري توجه نداشت. «آقاي اردبيلي» بشدت مي‏گريست و صداي گريه‏ي بلندش در گوش من طنين مي‏انداخت.

به هر حال صداي گريه و زاري به داخل حياط كشيد و موج آن به عده‏ي زيادي از مسؤولان و وزرا و برخي از نمايندگان مجلس و شخص «آقاي كروبي» كه در حياط اجتماع كرده بودند سرايت كرد. آقاي كروبي خود را به داخل رساند و وقتي متوجه شد امام از دنيا رفته است، حالش دگرگون شد و كنترلش را از دست داد و روي زمين افتاد و عمامه‏اش به هم ريخت. برخي افراد، زير كتف ايشان را گرفتند و با خود بيرون بردند. باز هم ايشان بي‏تابي مي‏كرد.

آقاي رفسنجاني جمع را آرام كرد و شروع كرد به صحبت كردن و گفت كه فعلاً نبايد كسي از اين موضوع خبردار شود. لذا سرو صدا و شيون نكنيد. بعد رو كردند به اعضاي بيت و خانواده‏ي حضرت امام و گفتند: «شما كه بيشتر از همه حضرت امام را دوست داشتيد اگر مي‏خواهيد اهداف ايشان و انقلابشان حفظ شود، سرو صدا نكنيد. چرا كه ممكن است مورد سوء استفاده قرار گيرد».

بعد از اينكه آقاي هاشمي همه را ساكت كردند، حاج احمد آقا از افراد حاضر در اتاق و كنار پيكر امام، حتي سران سه قوه خواست كه آنجا را ترك كنند. من آخرين كسي بودم كه اتاق را ترك كردم . بنا داشتم بمانم كه نكند حال حاج احمد آقا خراب شود . ولي به من هم گفتند: «حسين آقا! شما هم برويد بيرون!» اتاق ماند و پيكر بي‏جان امام و مرحوم حاج احمد آقا. احمد آقا سرش را بر سينه‏ي امام گذاشت. از طريق دوربين مداربسته‏ي اتاق، اين صحنه را در اتاق‏هاي ديگر مي‏ديديم و بعداً هم تلويزيون سراسري مبادرت به پخش آن نمود.

* حضور مردم

موج اين داد و هوارها به بيرون منتقل مي‏شد و حتي بعضي از مردم در جريان فاجعه قرار گرفتند. در حالي كه در اخبار سراسري اعلام شده بود كه در روند معالجه‏ي حضرت امام خللي پيش آمده است و از مردم خواسته بودند كه براي امام دعا كنند. جمعيت به سمت جماران هجوم آوردند و حلقه به حلقه به مركز خبر نزديك شدند. بيم آن مي‏رفت كه آنها كه بتوانند خود را به نزديك‏ترين فاصله برسانند مشكوك شوند و احياناً از خبر ارتحال مطلع شوند.

آقاي هاشمي براي اينكه اين اتفاق نيفتد و فعلا خبر ارتحال در پرده نگه داشته شود از بيمارستان خارج شد و خطاب به آنها كه شيون مي‏كردند، گفت: «بنا نيست فعلاً خبر اعلام شود. چون ممكن است مملكت به خطر بيفتد. لذا آرام‏تر باشيد و اگر هم كسي از بيرون از شما سؤال كرد كه گريه و زاري براي چيست بگوييد براي امام دعاي توسل مي خوانديم». بعد، از افراد خواستند كه متفرق شوند و به سر كارهايشان بروند .ظاهراً خود ايشان هم به منزلشان كه در نزديكي منزل امام بود، رفت .

در جلسه‏اي هم كه سران نظام در بيمارستان ترتيب دادند، قرار شد كه فرداي آن روز مجلس خبرگان تشكيل جلسه دهد. بيت امام قدري خلوت شده بود. بعد، آقايان حاج احمد آقا، توسلي، صانعي، امام جماراني و محمد علي انصاري جلسه ترتيب دادند تا براي كيفيت تغسيل امام تصميم بگيرند .
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.