نظر منتشر شده
۱۷
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 113072
نخبه های عقب مانده ی ما!
تاریخ انتشار : جمعه ۱۴ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۰۲:۰۱
بسم الله

نخبگی و مهاجرت به خارج

 

چندین سال است که عبارتی را علی الدوام می­شنویم، منظورم پدیده «مهاجرت نخبگان» یا به قول بعضی­ها «فرار مغزها» است! در مورد این مسئله، افراد قضاوت­های مختلفی دارند. مثلاً عده­ای می­گویند اشخاص آزاد هستند که هرجا که می­خواهند بروند، یا اینکه می­گویند: وقتی در داخل از آنها استفاده نمی­شود چرا باید بمانند و بپوسند؟ یا به گفته بعضی دیگر: آنطرف آب، قدر علم را می­دانند! و منظورشان امکانات مادی است که در غرب برای دانشمندان محیاست و نظریاتی ازین دست. بعضی نیز فضای سیاسی کشور را بهانه کرده و فرار می­کنند.



حال می­خواهیم این بحث را با معرفی مختصر نمونه اعلی و معاصر کشور باز کنیم و به سوالات زیر جوابی بدهیم:



1. آیا اشخاص آزاد هستند که هرجا که می­خواهند بروند؟



2. وقتی در داخل از آنها استفاده نمی­شود چرا باید بمانند و بپوسند؟



3. آیا امکانات مادی که در غرب برای دانشمندان محیاست می­تواند دلیلی برای گریز باشد؟



4. آیا می­توان فضای سیاسی کشور را بهانه کرده و فرار کرد؟



احتمالاً خوانندگان متن به منظور من از نمونه معاصر پی برده باشند، مقصود، همان پروفسور حسابی معروف است. همه ما ایشان را کم­ وبیش می­شناسیم و به محض اینکه نامشان می­ آید با عظمت یاد می­کنیم و آه و افسوس می­خوریم که چرا نیستند و احسنت می­گوییم به خدماتی که به مملکت ارزانی داشتند، اما آیا هیچ­گاه با خودمان فکر کرده­ایم که چرا ایشان با وجود آن درجه علمی که داشتند به ایران بازگشتند و ماندند. جواب سوالات بالا را تک­ تک نخواهم داد بلکه در بندهای بعدی همه را باهم خواهم گفت.إنشاءلله



شاید باشند کسانی که ندانند پدر دکتر حسابی یکی از درباریان قاجار و از متمولان زمان خود بود و ندانند که چرا با وجود داشتن چنین پدری، در بیروت و در ایام کودکی و نوجوانی با نان خشکِ مانده بر در خانه­ ها شکم خود را سیر می­کردند و برای تحصیل علم مجبور شدند در مدرسه فرانسوی­ ها (کلیسا) درس بخوانند. شاید باشند کسانی که ندانند، دکتر تجربه رانندگی تاکسی را هم داشته اند!



در کل، دکتر حسابی در 4 یا 5سالگی ایران را به همراه خانواده به مقصد بیروت ترک کردند. گوشت و پوست استاد در لبنان و فرانسه رشد کرد (حتی به قول خودشان فرانسه فکر می­کردند و به فارسی صحبت می­کردند!). دکتر هیچ تحصیلی در ایران نداشتند، یعنی مثل ما دانشجویان نبودند که دولت سالی چند ده میلیون تومان از جیب این مملکت برای­مان هزینه کند. استاد خودشان و به پشتوانه مادر بزرگوارشان همت نمودند و رسیدند به آنجا که رسیدند و خدا ایشان را حفظ فرمود. دکتر جز در آن چندسال طفولیت (تا4سالگی) نه از گندم این مملکت خوردند، نه آبش را نوشیدند و نه نمکش، حال نباید از خودمان بپرسیم که چه شد که استاد حرمت آن نمکی که در سال های طفولیت خوردند را پاس داشتند و به وطن بازگشتند؟ مگر استاد آزاد نبود که به هر جا می­خواهند بروند؟ مگر استاد وثیقه گذاشته بودند که اگر به ایران بازنگشتند مال و منالشان را ضبط کنند!؟



استاد آزاد بود تا در دانشگاه پرینستون آمریکا در کنار دانشمندی چون اینشتین بماند و از امکاناتی که در آن زمان، حکم زندگی شاهانه را داشت استفاده کنند ولی چه شد که پدرمان، استاد حسابی، آن امکانات عظیم آزمایشگاهی و علمی و رفاه را رها کرد و به جایی برگشت که... ؟



شاید عده­ ای تصور کنند وقتی دکتر حسابی به ایران بازگشتند کل جامعه ایران و حضرات حکومتی جلوی ایشان صف کشیدند و فرش قرمز پهن کردند ولی اینطور نبود و نشد. مرارت­ هایی که در ایران متحمل شدند بسیار دردآورتر از قبل بود. راه بازگشت باز بود ولی نرفتند و ماندند یا بهتر بگویم فرار نکردند و ماندند و جنگیدند. با دلی آکنده از عشق به ایران تمام سختی­ ها را به جان خریدند و برای اعتلای این خاک پر گهر تلاش کردند. اینکه بگوییم استاد ذره ذره «جسمشان» و «روحشان» را در راه پیشرفت علم و دانش و آبادانی ایران فدا کردند به هیچ روی مبالغه نیست. عبارت فوق، جمله­ ای ادبی نیست بلکه واقعیتی انکارناپذیر است.



دکتر از لذات نفسانی که در غرب برای او مهیا بود برای رسیدن به لذتی دیگر چشم پوشید. آن لذتی که آدمی هنگام کوچ آخر، احساس کند در برابر میهنش و ملتش و خدای خودش شرمنده نیست.



پدرمان، دکتر حسابی در ایران ماند و زندگی را به سر بُرد تا هنگامی که زمان هجرت به دیار باقی فرارسد و تن عزیزش را به خاک میهن می­ سپارند، «خاک» با زبان بی­ زبانی به او نگوید که: فلانی تو با من بیگانه­ ای و حقم را ادا نکردی، پس چه توقع داری که تورا بپذیرم.



دکتر حسابی آن زمان برگشتند و در آن دوره که ملت ایران و کل خاورمیانه در عقب ملندگی علمی و فرهنگی غرق بود حرکتی بزرگ کردند. اما امروزه افرادی که ما به آنها نخبه علمی می گوییم، عملی بسیار عقب مانده انجام می دهند. به هر حال هرکسی در سطح خود رفتارهای عقب ماندهای از خود بروز می دهد. مثلا افرادی که زیاد با حال و هوای شهر سازگاری ندارند هنگام رسیدن به چهارراه بدون توجه به حق اتومبیل ها از عرض خیابان عبور می کنند و...

افراد تحصیل کرده یا به اصطلاح نخبه نیز در سطح خود رفتاری عقب مانده از خود بروز می دهند، مثل مهاجرت به خارج. یعنی به جای ماندن و آباد کردن کشور خود، به هوس پول و امکانات و آرامش و... از کشور فرار می کنند و میروند تا آنسوی آب به آنها پول و مسکن و احترام بدهند.آری، این عمل افراد تحصیل کرده ایرانی رفتاری عقب مانده است. درست است که درس خوانده اند و خیلی هم سرشان می شود ولی عقب مانده اند... البته در سطح خود.

 

smrd_pt@yahoo.com

 

 
 
۱۳۹۰-۰۵-۱۶ ۰۹:۴۸:۴۱
نخبگان هيچي نمي خوان جز احترام (493252)
 
سید محمدرضا دستغیبی
۱۳۹۰-۰۵-۱۶ ۱۵:۰۵:۴۰
اینکه مثال دکتر حسابی رو آوردم برا همین بود. شما در یک جامعه جهان سومی رشد کردید و زندگی می کنید. باید این جامعه را درک کنید. احترام نگذاشتن دلیل نمی شود که اگر هرکسی به نان و نوایی رسید یا استعداد داشت که در کشورهای دیگر بیشتر خریدار داشته باشد، چمدانش را بردارد و برود...
باید ایستاد و جنگید برای تصحیح جامعه خودمان- «جامعه جهان سومی ما». این کار سختی است. مردی می خواهد نه تن پروری و خوشی های وعده داده شده در کشورهای اروپایی. (493653)
 
۱۳۹۰-۰۵-۱۶ ۱۷:۲۸:۴۶
دوست عزيز خيلي از دوستاني كه از نظر شما حركت عقب افتاده مهاجرت به خارج از كشور رو انجام ميدن پس از تكميل تحصيلات و رسيدن به مدارج علمي بالا براي خدمت به كشور برميگردن اما اونقدر تو پيچ و خم اداري گرفتار ميشن كه عطاي خدمت رو به لقاي اون ميبخشن. (493810)
 
۱۳۹۰-۰۵-۱۷ ۱۰:۵۴:۳۴
وقتی در مملکت ما نخبگانی با مدرک دکترا از آکسفورد سر کار باشند چه نیازی به نخبگان دیگر؟ در ضمن همین دکتر حسابی هم از نظر هم مسلکان شما فراماسونر بوده و اگر زنده بود و استاد دانشگاه بود احتمالا یکی دو سال پیش بازنشسته میشد. (494178)
 
علی
۱۳۹۰-۰۵-۱۷ ۰۰:۵۸:۴۲
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
آقا محمد رضا!نمونه شما دوست محترم و نخبه در مملکت زیاد است که همان بهتر عقب مانده ها از اینجا رخت بربندند.شاید به خلقی عقب مانده تر از خود بتوانند خدمتی کننداحتمالا همانطور که شما میفرمایید شعور ودرکشان پایین است. (493991)
 
ناشناس
۱۳۹۰-۰۵-۱۷ ۰۰:۵۹:۴۵
آقای سید محمد رضا دستغیبی عزیز، شما چی از نخبگی میدونی؟ آیا میدونی که یه نخبه به حمایت مادی و معنوی و محیطی آرام نیاز داره تا بتونه استعدادشو نشون بده، \"باید ایستاد و جنگید\" با چی؟ و با کی؟ با خودت؟ با افسوس ها و گرفتاریهات، عزیزم شما مثل اینکه یه نخبه رو با ... عوضی گرفتی، یه نخبه برای کار به حمایت نیاز داره، بدون ابزار چیکار میخواد بکنه؟ شما مثل اینکه تو یه کشور دیگه زندگی میکنی؟ اگه زندگی نامه دکتر رو میخوای مثال بزنی بهتره توجه کنی که ایشون در سال 1306 از سوربن فرانسه مدرک فیزیک میگیرن و در همان سال 1306 که به کشور باز میگردن بدون اینکه انگی بهشون زده بشه در بهترین سازمانها و نهادهای کشور به کار گرفته شدن، تو جامعه ای که یا طرحتو میدزدن و به نام خودشون تبلیغ میکنند و یا سرکارت میذارن تا خسته بشی و متاسفانه شایسته سالاری در کشور حاکم نیست. و مدیریت در سطح بالا و پائین اون اتوبوسی هست و ما هم متاسفانه بلد نیستیم مثل شما ریش بزاریم و به اشخاص و یا سازمانی وابسته بشیم، نخبگی معنی و مفهومی نداره، بله ما عقب افتاده هستیم. !! البته نه بخاطر رفتن بلکه بخاطر نرفتن، من خودم یکی از همین عقب افتاده ها هستم. خیلی خوبه اگه انسان برای کشور خودش کار کنه، ولی اگه نشد میتونه به مردم در هر جائی که هستن خدمت کنه، شما میدونید بودجه تحقیقاتی آمریکا معادل کل بودجه تحقیقاتی در سایر کشورهای دنیاست، شما کافیست در اونجا فقط دهان باز کنی تا بیان دنبالت ولی متاسفانه در اینجا من که غیر از سرکار گذاشته شدن چیز دیگه ای رو ندیدم. در انتها امیدوارم موفق باشی و در مورد مردم اینچنین صریح و کلی قضاوت نکنید. (493993)
 
مصطفي نقوي
۱۳۹۰-۰۵-۱۷ ۱۰:۵۷:۳۰
هر چند ظاهرا مقاله از روي دلسوزي نوشته شده است، اما نمي توان انتظار داشت كه همه نخبگان، مثل دكتر حسابي باشند. اين همه انرژي و پشتكار در كمتر آدمي پيدا مي شود و همين هم هست كه حسابي را حسابي از بقيه جدا مي كند.
متاسفانه براي ايجاد تغييرات كوچك در يك سازمان آنقدر بايد انرژي صرف كرد و «آزار» ديد كه خيلي ها نمي توانند تحمل كنند. تازه براي مساله اي كه ظاهرا خيلي هم مهم نيست. خيلي وقتها مي گوييم ولش كن، ارزشش را ندارد. اما اين كارهاي كوچك رها شده، مشكلات بزرگي را بوجود مي آورند!!
متاسفانه يكي از معضلات ما تغيير ناپذيري و دشمن داشتن هر گونه تغيير است. چيزي كه با روح ابتكار و نوآوري مخالف است. چيزي كه به راحتي يك نخبه عادي را فراري مي دهند.
همه حسابي نيستند! (494183)
 
۱۳۹۰-۰۵-۱۷ ۱۲:۵۰:۱۶
1. یکی از عواملی که هزینه تغییرات را در سازمان تعیین می کند، فرهنگ سازمانی است.هرچه از فرهنگ سازمانی بهتری برخوردار باشیم سازمان ما هزینه کمتری در قبال ایجاد تغییرات خواهد پرداخت.
2. آموزش، مهمترین ابزار تغییر است که متولیان اجتماعی باید به آن توجه کنند و در جهت مهندسی فرهنگی جامعه از آن استفاده کنند.
3. من بر جهان سومی بودم جامعه ایرانی تاکید دارم ولی بر جهان سومی ماندن آن نه! (494290)
 
۱۳۹۰-۰۵-۱۷ ۱۴:۱۱:۲۵
در کل با صحبت های شما موافقم
من خودم جز بنیاد ملی نخبگانم و دوستان زیادی را میشناسم که رفته اند و احتمالا هیچ وقت بر نمیگردند:
اما تفاوتی که پروفسور حسابی با آنها دارد فقط یک چیز است:
تعهد نسبت به کشور و ملت ایران
ایشان به ایران و ایرانی عشق میورزید و برای همین حاضر شد به ایران برگردد در حالی که بهترین موقعیت را در کشور های غربی داشت .
اما در این سالها مسئولین چنان فرزندان این مملکت را تربیت کرده اند که نسبت به سرنوشت کشورشان و مردمشان بی اعتنا هستند
حس ناسیونالیسم در بین نخبگان ما مرده است. چیزی که ما الان به شدت برای پیشرفت به آن نیاز داریم. ایدیولوزی های جهان وطنی که به خاک و خون تعلق ندارد نمیتواند برای پیشرفت کشوری جهان سوم مفید باشد(البته برای کشورهای جهان اول مفید است)
حس ناسیونالیسم است که دانشمندان زاپنی را در اوایل قرن بیستم در زاپن نگاه میداشت و باعث پیشرفت کشورشان میشد(علی رغم اینکه زاپن کشوری بسیار عقب افتاده با امکاناتی محدود بود)
فرزندان ما باید به گونه ای تربیت شوند که نسبت به خاک کشور و روح ملت متعهد باشند و این وظیفه دولت است
دولت امپراتوری زاپن پول نداشت که پروزه های میلیاردی برای علم و صنعت راه اندازی کند اما کاری را که میتوانست به خوبی کرد:
تقویت حس ناسیونالیسم (494386)
 
۱۳۹۰-۰۵-۱۷ ۱۸:۱۴:۱۲
داستان دکتر حسابی و همکاری با انیشتن یک داستان قلابی است. دکتر حسابی هیچ تالیفی در فیزیک به جز یک مقاله به زبان فرانسه ندارد. دیگر عصر قدیم که نیست. اینترنت هست. اسم شریف ایشان را گوگل بفرمایید و ببینید آیا اصلاً در خارج از ایران کسی ایشان را می شناسد یا نه. (494596)
 
عباس
۱۳۹۰-۰۵-۱۷ ۲۳:۰۰:۵۹
اقای نویسنده ایا هیچ فکر کرده ای گزینش یعنی چه ؟یعنی اگر تو شایسته ترین فرد برای یک سمت باشی و هیچ محکومیتی هم نداشته باشی ولی اعتقاد سیاسی و یا دینت مطابق نظر اقایان مصاحبه کننده نباشد کارت تمام است یعنی شایسته سالاری کشک بعد ان نخبه اگر بخواهد خود را ثابت کند و البته شانس وپولش را داشته باشد باید برود و بعد هم او را عقب مانده میخوانند ولی چرا مملکت ماها که مانده ایم و عقب مانده نیستیم اینقدر در امارهای جهانی عقب مانده است انهم با این همه نعمت خداداده اقای نویسنده میدانی گزینش یعی چه ؟ (494737)
 
سید محمدرضا دستغیبی
۱۳۹۰-۰۵-۱۸ ۰۵:۵۹:۰۳
میدانم-
ولی متاسفانه کمتر کسی از خوانندگان محترم، جان کلام را متوجه شده است. منظور این نیست که در کشور ما انطور که باید و شاید با نخبگان علمی درست رفتار می شود. اتفاقا دقیقا معتقدم که ما در برخورد با این دسته از مردم مثل امریکا و اروپا نیستیم. عصاره کلام من یک جمله است. آیا ما برای تغییر این دیدگاه در بدنه مدیریتی کشور وظیفه ای نداریم. فقط علم؟؟
پس بعد اجتماعی ما چه می شود؟
این مطلب را هم اگر بخوانید ممنون می شوم.

جامعه جهان سومی - مدیر جهان سومی

http://alef.ir/1388/content/view/109467/ (494812)
 
نامفهوم
۱۳۹۰-۰۵-۱۸ ۱۳:۱۸:۳۸
البته نخبه ها عقب مانده سیاسی (از سیاست دلخواه شما )هستند
والا لطفا\" بگوئید شما در چه عرصه ای نخبه هستید که خود را مجاز به گفتن این همه توهین به انها میدانید؟
بزرگی گفته :
خدایاعنایت کن تاوقتی با کفش دیگران راه نرفته ام در باره راه رفتن انها قضاوت نکنم! (495060)
 
نا معلوم
۱۳۹۰-۰۵-۱۸ ۰۱:۳۹:۲۵
ما متولدین دهه 60 هستیم و با عهد دکتر حسابی کلی فاصله داریم.من اعتقاد مصمم به موندن نددارم.مشکلات زیاده.اگر پول داشته باشی و پارتی میتونی با مشکلات مبارزه کنی در غیر این صورت بیخیال شیم بهتره. (494777)
 
۱۳۹۰-۰۵-۱۸ ۰۷:۰۴:۰۰
من با ان قسمت مقاله که دانشجویانی که در ایران درس خوانده اند خود را باید موظف به باز پرداخت پولی که دولت از جیب ملت برای انها هزینه کرده است تا کشور پیشرفت کند موافقم اما داستان خودم را در مورد کارگزینی ان دانشگاه هم نوشتم (494818)
 
مصطفی
۱۳۹۰-۰۵-۱۸ ۰۹:۳۴:۵۱
من 30 سال پیش مثل تو فکر می کردم هم خودم هم فرزندانم را با این شیوه فکری به روز سیاه نشاندم و هیچ وقت نتوانستم کارایی خود را بنفع مردم به کار بندم. لطفا سعی کن در مورد خودت فکر کنی و به مردم نصیحت نکن که چه کنند. آنها هم عقل دارند و راه خود را می روند. باتشکر حواست به خودت باشد. (494869)
 
صادق
۱۳۹۰-۰۵-۱۸ ۱۰:۵۱:۲۱
بنده معتقد نیستم که اگر الان دکتر حسابی زنده بودند باز طبق فرمایش شما عمل می کردند. شرایط با دوران گذشته کمی فرق کرده و آن عیارت است از عدم وجود \"امید\". همین که مثلا در مقاله دلسوزانه ای به اکثریت نخبگان این کشور که یا رفته اند و یا علاقه مند به رفتند یا عواملی مثل پدر و مادر مانع رفتن آن ها می شود می گویید عقب افتاده تا ته قضیه را می شود خواند. (494934)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.