«اکفراسیس»مترجم: مودب میرعلایی، سیاوش عظیمی
ناشر:
چشمه، چاپ اول ۱۳۹۵
۱۳۲ صفحه، ۲۴۰۰۰ تومان
شما میتوانید کتاب
«اکفراسیس» را تا یک هفته پس از معرفی با
۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین خرید کنید.
***
ترکیب شعر و نقاشی در کنار یکدیگر میتواند جهانی را خلق کند که ما را با دو هنر مهم که یکی با رنگها جهان پیرامون را تصویر میکند و دیگری با کلمات آشنا کند. شعر و نقاشی قرنهاست که با یکدیگر پیوند داشتهاند، پیوندی که یکی از جلوههای آن اکفراسیس است.
اما اکفراسیس چیست و از کجا آمده است؟ برای آشنایی بیشتر با این کلمه، خواندن درآمدی که توسط زینب صابر در صفحات آغازین کتاب «اکفراسیس» نوشته شده است برای مخاطبین ضروری است. وی اشاره میکند که: «در جهان باستان، به توضیح ادبی یک اثر هنری که غالبا در هنر خطابه به کار میرفت، اکفراسیس میگفتند. اکفراسیس از ekphradzein یونانی مشتق شده است که معنای تحت اللفظی آن گفتن یا کامل توضیح دادن است. اکفراسیس در معنای متوسعتر اشاره دارد به تمام شعرها، داستانها و مقالات تفسیری که با روشهای مختلف به آثار هنریِ نقاشی، مجسمه، گرافیک و یا حتی معماری میپردازد. به بیانی دیگر، اکفراسیس توصیف کلامی تصویر است».
با توجه به توضیحات ذکر شده در کتاب اکفراسیس ما با شعرهایی روبهرو هستیم که در آن شاعر به استقبال یک اثر هنری رفته است و آن اثر هنری در این جا نقاشی است. نقاشیهایی که گاهی خیره کنندهاند و انگار هنوز با زبانی زنده جاری هستند. در اکفراسیس آثاری از سی و دو شاعر از جمله شیمبورسکا، آلن گینزبرگ، والاس استیونس، توماس ترانسترومر و... آورده شده است که هر کدام از شعرها در توصیف یک نقاشی است. از جمله نقاشانی که نقاشیهایی از آنها آورده شده است میتوان به پیتربروگِل، ادوارد مانه، رنه ماگریت، وَنسان ونگوگ، پُل سزان ، پابلو پیکاسو و... اشاره کرد. نگارنده این سطور تصمیم دارد به چهار نقاشی و سه شعر مربوط به آنها بپردازد.
نخست نقاشی «زن شیرفروش» یا «خدمتکار» که اثری است از نقاش هلندی یوهانس ورمیر. در این تصویر ما زنی را میبینیم که در حال ریختن شیر است. کاری روزمره برای یک خدمتکار در خانهای که بیجانی از در و دیوارش میبارد. ارنست گامبریج در کتاب تاریخ هنر درباره این نقاشی مینویسد: «شاید تنها بتوانیم یکی از ویژگیهای معجزه آسای این اثر را توضیح دهیم. این ویژگی، دقت فوقالعادهای است که ورمیر در بازنمایی تاروپودها، رنگها و فرمها به عمل آورده است، بدون آن که اثری از زیادهکاری یا بیظرافتی دیده شود». نقاشی زن شیرفروش تصویرگر حوصله و دقت خدمتکاری است که انگار همچنان و در جایی اطراف ما به انجام کار خود مشغول است، شیمبورسکا بیدلیل نیست که این طور درباره این اثر نوشته است:
تا آن دم که زن موزه ریکس
در این سکوت مصور و با دقتی مثال زدنی
روز از پس روز شیر میریزد
از پارچ به پیاله.
روا نیست جهان
به آخرالزمانش برسد.
حق با شیمبورسکاست، روا نیست جهان به آخر برسد.
اما نمیتوان کتاب اکفراسیس را ورق زد و وقتی به بالکن اثر ادوارد مانه و نقاشی دیگری که رنه ماگریت هشتاد و دو سال پس از اثر مانه تحت تاثیر آن کشیده است توجه خاص و ویژه نکرد. یکی زندگی قبل از مرگ را تصویر میکند و دیگری به تابوتهایی در قدوقواره آدمهای درون نقاشی مانه هویتی زنده داده است، مرگ در دومی چنان تصویر شده است که میخکوبت میکند. از خودت میپرسی آیا دختر درون نقاشی مانه که در نقاشی رنه ماگریت درون تابوت است چترش را به همراه دارد یا مادرش بادبزنش را داخل آن تابوتی که مثل یک انسان نشسته است با خود برده است. ظرافت ماگریت در اندازه تابوتها، در ردیف میخهای کوبیده شده بر آن، در رنگآمیزی نردهها و حتی حالت نردهها مثالزدنی است. در مورد نقاشی ادوارد مانه گامبریج میگوید: «تابلوهای مانه هنگامی که در برابرشان قرار میگیریم، آنیتر از تابلوهای استادان پیشین تاثیر واقعنمایی خود را بر ما میگذارد. این توهم به ما دست میدهد که به راستی با این گروه در بالکن چهره به چهره شدهایم. یکی از دلایل اثرگذاری قوی این تابلو، رنگ چشم گیر نرده بالکن است. این نرده با سبز تند رنگ شده است. در نتیجه، این نرده گویی در جلوی صحنه، کمی بیرون نشسته و به صحنه عمق داده است». دانیل بیلیت در شعری که تحت تاثیر تابلوی دوم یعنی اثر ماگریت با نام «این ها تابوت نیستند» نوشته است، انگار که زندگی دیگری به انسانهای درون تابلوی مانه اما این بار با کلمات بخشیده است. کلماتی که از دهان یک دختر و مادر و پدرش از درون سه تابوت شنیده میشود:
جُم نخور! مُردی تو!
ساکت! مُرده ها بُلن حرف نمیزنن!
آدم این طوری با ... حرف نمیزنه
بابا، خیلی زیاد این جا مُرده بمونم؟
هیس! آدما دارن نگامون میکنن!
آخه مامان، جیش دارم!
( ... )
هیشکی ما رو نمی بینه،
چرا باید اینجا باشیم؟
تا ثابت کنیم واقعا تابوتیم.
اما من که نمردم هنوز؟
این آدما که دارن نگامون میکنن که خبر ندارن.
کارل کوچولو، فقط یه ساعت دیگه،
بعد هرچی دلت میخواد میتونی جیش کنی
کارل کوچولو، فقط یه ساعت دیگه،
بعد هرچی دلت میخواد میتونی جیش کنی
هاف!هاف!
ببینم؟ سگ رو هم با خودت آوُ ... ؟!
بابا هیس، آدما ...
شعر بیلیت به دیدگاه نگارنده زندگی دیگری به اثر ماگریت بخشیده است، همان طور که ماگریت با تابلوی خود زندگی دیگری به نقاشی مانه بخشیده است. در این شعر تمام آن نیازهای انسانی، جزئیات و وابستگیها در قالب چند دیالوگ کوتاه میل به جاودانگی انسان را به شدت به رخ میکشد.
اما نقاشی سوم تابلویی است از ونسان ونگوگ که از اتاق خواب خود در سال ۱۸۸۹ میلادی کشیده است. او درباره این نقاشی در نامهای که به برادرش نوشته میگوید: ایدهی تازهای در سرم بود و این پیش طرحی از آن است ... این بار موضوع تابلو همان اتاق خواب خودم است، اتاقی که در آن فقط رنگ است که اهمیت دارد؛ و ضمن آن که با سادگی و یکدستی خود شکوهی به اشیا داده است، نشان میدهد که این اتاق چیزی جز محل خواب و استراحت نیست. خلاصه بگویم، نگاه کردن به این تابلو باید موجب استراحت فکر و بیشتر از آن آسودگی خیال گردد...
جین فِلندرز شاعر امریکایی در شعری به نام تخت خواب ونگوگ شرح دقیقی از این نقاشی را با کلمات بیان میکند، شرحی که از تعابیر شاعرانه خالی نیست:
نارنجی ست،
عین کالسکه ی سیندرلا،
عین خورشید وقتی که افتاد
در چشمهای خیرهاش.
پهنایش کم است، تنها میخوابد، خودش را
بین دو بالش میاندازد، در همان حالی که تخت
پُردست انداز میبَرَدش سوی آرامش
بدترکیب است،
اما صمیمی، یک روستایی
قابش را ساخت؛ و همسر پیرش
تشک را میزد تا مثل مَرَنگ پف کند
خالی ست،
نورِ صبحگاهی خاطرات خوش را
عین شراب، ملودی، بویِ خوش
به داخل میریزد.
اکفراسیس با سه و هشت نقاشی به همراه شعرهایی که تحت تاثیر آنها نوشته شده است میتواند شاعران، نویسندگان و از همه مهمتر مردم ما را با جهانی آشنا کند که کمتر برایمان آشنا بوده است و از همه مهمتر این که ترغیبمان کند تا درباره آن بیشتر بخوانیم و بدانیم.
........................
منابع و مآخذ:
۱- اکفراسیس/ ترجمه ی مودب میرعلایی و سیاوش عظیمی و به سعی پویا افضلی/ نشر چشمه/ چاپ اول.
۲- تاریخ هنر/ ارنست گامبریج/ ترجمه ی علی رامین/ نشر نی/ چاپ هفتم.