احمدی نژاد، فردای مناظره

بخش تعاملی الف - امین میرزائی

20 آذر 1392 ساعت 8:31

اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.


درآمد:

آقای احمدی نژاد اخیراً به فکر مناظره افتاده اند. درباره نتایج این مناظره محتمل، سخن بسیار گفته شده و برخی آن را غیر ضروری قلمداد کرده اند. راقم این سطور نه نفیاً و نه اثباتاً نسبت به این مناظره نظری ندارد و آیات کریمه پایانی سوره فرقان را در این باره مُهتدی به مقصود می داند. امّا از آنجا که برخی دوستان تندرو، جناب دکتر روحانی را به دروغگویی متهم کرده و طرف آقای احمدی نژاد را گرفته اند، یادآوری نکاتی را لازم دانستم. به همین دلیل نسخه ای از نامه نوشته شده خود به آقای احمدی نژاد را از این طریق به صاحبان اندیشه تقدیم می کنم.

درباره این نامه ذکر چند نکته ضروری است:

۱.تاریخ نوشتن نامه، فردای مناظره کذایی سال هشتاد و هشت (پیش از فتنه معارضان نظام) است. بنابراین در تحلیل محتوای آن، به فتنه گری متهم نشوم!

۲.در آن زمان از یارانه عموم و کارانه خواص اثری نبود. پرونده تأمین اجتماعی و بیمه ایران و اختلاس چند هزار میلیاردی، به منصه ظهور نرسیده بود. بنابراین ارجاعات پایان مقاله نوعی علاج قبل از وقوع است. نوشدارو نیست که پس از مرگ سهراب منتشر شده باشد. هرچند، برادران مدافع آقای احمدی نژاد، با "تعلّل" خویش آن را به نوشدارو تبدیل کردند!

۳.این نامه به صورت سرگشاده منتشر شد، بنابراین باز نشر علنی آن اشکالی ندارد.

۴. لا یُحبُّ اللهُ الجَهرَ بالسُوءِ مِنَ القولِ الّا من ظُلِم ... به نظرم ظلمی بالاتر از سوء استفاده از باورهای اخروی یک امّت مظلوم، در جهت مطامع پست دنیوی نباشد. بنابراین منتقدان از ادبیات تند نوشته خرده نگیرند.

و اینک متن نامه:

جناب دکتر محمود احمدی نژاد،با سلام.

مناظره ديشب شما را که نشانه های بارزی از سندرُم شخصيت نوع F از خود به نمايش می گذاشتيد ديدم و تآسّف خوردم.

مبتلايان به اين سندرم ويژگي هاي دارند، که تحجّر فکری، خودمحوری، نديدن خطاهاي بزرگ خود و در مقابل بزرگ کردن خطاي خُرد ديگران از آن جمله است. اگر چه شايد براي پاره ای ديگر از آشنايان به علوم رفتاری، سخنان و رفتار شما يادآور شهریار نيکولو ماکياولی باشد که دروغگويی، شانتاژ تبليغاتی، عوام فريبی، فرصت طلبی و نان به نرخ روز خوری و به خصوص عدم اعتماد به ديگران، ويژگی بارز او بود.

دوستان نزديک شما مرا به خوبی مي شناسند، و اگر قصد پرونده سازی داريد بدانيد که در نقد پديده دوّم خرداد و اشتباهات فرهنگی، اقتصادی دوران بازسازی از شما و يارانتان خبره ترم. از مهدويّت و امثال آن هم برای من حقير سخن نگوييد که بسيار پيش از شما و يارانتان در اين باب سخن گفته ام و کتاب و مقاله نوشته ام؛ و از قضا گفتمان شما درباره مهدويت کپی برداری ناقصی است از آنچه اين نويسنده و يارانم گشاينده باب "علمی" آن در دو دهه گذشته بوده ايم. و واسف که شما با آميختن اين آموزه متعالی به خرافات و سطحي نگری، آنچه را کارشناسان فنّ رشته بودند تا حدود زيادي به باد داديد! هرچند مردم ما عاقل تر از آنند که "بابيّت" جديد را چراغ راه خود بسازند، و دکّان هر دکّانداری مجلس درس آنان باشد.

جناب آقاي دکتر!

دو سه ماهی پس از سوّم تير ۱۳۸۴، نسبت به آنچه اينک گرفتار آنيم هشدار دادم؛ امّا بر خلاف دوران موسوم به سازندگي و اصلاح طلبي که سخنان منتقدان شنيده مي شد، پنبه نهاده شده در گوش شما را بمراتب ضخيم تر ديدم. و اينک کار به آنجا رسيده که گروه کثيری از منتقدان دوّم خرداد، کمر به حذف شما بسته اند.

به آنان حقّ می دهم. در دوران آقايان هاشمی و خاتمی "گفتمان" آزاد بود؛ امّا از قرار در دوران شما "کوفتمان"، جايگزين آن شده است! آن هم با ترور شخصيّت و پرونده سازی، آنچه حجم وسيعي از مسئوليت دولت شما را به خود اختصاص داده است. شايد به همين رو است که دو سه سالی است از نوشتن نقّادانه دست کشيدم و به همان کار ترجمه قرآن و فقه و حکمت و فلسفه ای که بدان اشتغال داشتم روی آوردم.

امّا اينک جای سکوت نيست.

سه سال پيش هشدار دادم که اين راه به ناکجا آباد می انجامد. نوشتم که تفکّر هابزی و ماکياوليستيِ "انسان گرگ انسان است"، در دو نسخه متفاوت به "توتاليتاريسم" و "ليبرتاريانيسم" ختم مي شود که هر دو ذاتآ بشر را شرير می دانند و اين شرارت را می ستايند. يعنی همچون "ماندويل" که چرخش بازار را مرهون کلاهبرداران و رهبر ايشان شيطان می دانست، از تربيت پذيری نسل آدمی غافل می مانند، و در يک نسخه به مجرم دانستن همه مردم و در نتيجه لزوم برقراری مهار بيرونی و اقتدارگرايی و استنطاق و بازجويی و سرکوب و افشاگری - حتّي نسبت به دانشجويان دانشگاه - حکم می دهند، و در نسخه ديگر و به بهانه شرارت غير قابل کنترل و ذاتی بشر، مهار بيرونی را هم نفی کرده، از مجازات مجرمان هم دست مي شويند.

به عبارتي غفلت از اين حقيقت مهمّ که انسان ها ذاتآ هدايت پذير و مجرمان و خطاکاران که حجّت بر آنان تمام شده مستحقّ مجازاتند، دو صورت کاملآ هم ريشه امّا ظاهرآ متفاوت از برخورد را نتيجه مي دهد. ثمره نخست هر دو برخورد، نفي نبوّت و شريعت و تعليم و تزکيه و اخلاق و تربيت، و انتقال مرجع تصميم گيري از نبی بيرونی و درونی- يعنی دين و عقل- به هوا و هوس مردمان است. آنچه در نهايت به جامعه اي يله و رها و پيرو شهوت مي انجامد، که يا به صورت پنهان و در قالب گروه های زيرزمينی به قانون گريزی تن مي دهند، و يا آشکارا و با تجرّي به زير پا گذاردن حدود و قانون رو می کنند. بنابراين ريايی که شما آموزگار آنيد و تجرّي اي که ظاهرآ از آن مي گريزيد، دو شاخه گوناگون از شجر واحدند و هر شاخه اي که بر اين درخت برويد، از تفکّر هابزی-شوپنهاوری "انسان گرگ انسان است" اشراب می شود.

اين گرگ بودن را در سخنراني ها و مناظرات شما به کرّات ديده ام، و رفتار امنيتي ای را که نسبت به معلّمان آموزش و پرورش مرتکب شديد مي دانم. چه بسيار روزنامه ها و هفته نامه ها که در زمان شما بسته شد، و به تَبَعِ خاموشی صدای مخالفان، ما جماعت موافق نظام را نيز به کوبيدن مُهر سکوت بر لب وادار کرد.

چه خوب بود سخنرانی در مجامع بين المللي را از "جعفر بن ابي طالب عليه السّلام" مي آموختيد، نه از خوارج نهروان؛ هم آنها که علی و معاويه و عمروعاص را در يک کفه گذاردند، و ابو موسي اشعری معلوم الحال را همچون پاشنه آشيل شما-جناب اسفنديار رحيم مشّايي- بر کرسی قضاوت نشاندند. [...]

برادر ناسنجيده سخنم، احمدی نژاد!

دو سه روزی پيش از انتخاب شما به رياست جمهوری دلسوزانه نوشتم: "امام به اين نکته رسيده بود که رفاه و آزادي، دو واژه آميبي هستند که می توانند به خدمت هر هدفی درآيند؛ هم اهداف بلند و انسانی و هم هدفهای سياسي و نژادی. چنان که در دولت رايش ظاهرآ همه مرفّه بودند. وعده رايش همان نان و مسکن و آزادی بود؛ امّا به جستجوي چه هدفي؟! خوانندگان خود می دانند."

آنچه شما به مردم مي دهيد, عطايي است که روی ديگر آن کسب نفع شخصي و خاموشي گزينی سياسی است. رفاه را مي توان هم در جهت اهداف سياسی به کار برد و هم به عنوان ابزاری براي ايجاد رقابت اجتماعي. تسهيلاتي را به توده عوام بخشيدن و چنان که رسم معهود ايده شماست در قبال آن بهايي سنگينتر ستاندن.

سخن را به قطعه شعري از اميري فيروز کوهي می بندم و براي خود و شما صبر و "متانت" و صداقت آرزو دارم.

آن "فضايل" که بگزيده بوديم
در شمار "رذايل" شد امروز

وان "رذايل" که بشنوده بوديم
پای تا سر "فضايل" شد امروز

من کجا وين همه سخت جانی؟
نيست زين مردم آب و گل من

نيستم مرد اين زندگانی
اينک اين عمر و اين حاصل من


کد مطلب: 207986

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcjoae8muqeyhz.fsfu.html?207986

الف
  http://alef.ir