پیشنهاد کتاب/ «خورشید همچنان می‌دمد»؛ ارنست همینگوی؛ ترجمه احمد کسایی پور؛ هرمس

لذت‌های تباه‌شده‌ی نسل گم‌شده

آرمان میرزانژاد؛ 16 آذر 1395

16 آذر 1395 ساعت 17:04


«خورشید همچنان می‌دمد»
نویسنده: ارنست همینگوی
مترجم: احمد کسایی‌پور
ناشر: هرمس، چاپ دوم 1393
372 صفحه، 18000 تومان
 
شما می‌توانید کتاب «خورشید همچنان می‌دمد» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب خرید کنید.

*****
 
ارنست همینگوی درفواصل مختلف این رمان می‌کوشد که به صورت‌های گوناگون ِ گریز از وضعِ بی‌ثبات و ویرانگر ِ«بیرونی» که سخت متاثر از آسیب‌های جنگ جهانی اول بود، به دنیای «درونی» شخصیت‌های داستان که دچار تزلزل و ناامنی شده بودند، راه یابید و تلاش آنها را برای جستجوی ثبات، آرامش و لذت‌جویی، پس از جهانی جنگ‌زده روایت کند. مصیبتی که این «جنگ بزرگ» به زیرساخت‌های اجتماعی اروپا در آن برهه زمانی وارد کرده بود، وضعیت اقتصادی اروپا را نیز (پس از نوامبر 1918 که پایان جنگ بود) دچار فاجعه ساخت و همچنان بازخوردهای منفی خود را داشت. حتی سالهای پس از آن، آثار این تباه‌شدگی بیشتر نمود یافت. مصیبتی که نه حتی برسر تمدن بشری آمد و باعث تلفات انسانی و به خاک و خون کشیدن بیش از ده میلیون سرباز شد، بیست میلیون سرباز، زخمی و معلول شدند و میلیون‌ها نفر مفقود شدند یا به اسارت دشمن درآمدند.
 
این ویرانی از نگاه نویسنده‌ای چون همینگوی دور نبوده است او درجایی می‌نویسد:«کلمات شرف و آبروی خود را از دست داده بودند، همچنان که تمدن، شرف و آبروی خود را از دست داده بود.» یا در جایی دیگر می‌نویسد:« سرانجام فقط اسم مکان‌ها آبرویی داشت...» به همین سبب است که در مسیر خوانش رمان، نویسنده توجه ما را با نام خیابان‌ها، میدان‌ها، کافه‌ها، هتل‌ها، و پارک‌های پاریس جلب می‌کند. آنچه که باعث می‌شود این اماکن تداعی‌گر جایی برای آسایش و تخلیه روانی و شهوانی شخصیت‌ها شود، سرچشمه گرفته از دنیای درونی و باطنی شخصیت های رمان است که هرکدام به گونه‌ای دچار حالات متغیر، آشوب زده و روان نژند هستند و تکاپو می‌کنند که با سفرهای زود به زود در جستجوی «آرمان شهر» یا«دوره‌ی طلایی» خود بگردند.
 
در این رمان شخصیت «برت» نمونه تنها زنی پیشرفته است که بسیار متفاوت با زنان دیگر در دهه‌ی بیست میلادی توصیف و ترسیم می‌شود. زنی با مدل موی کوتاه پسرانه، که سیگار می‌کشد و بسیار زیاد مشروب می‌نوشد و کلاه مردانه بر سرش می‌گذارد و اکثر دوستانش که پسر هستند را «بچه ها» یا «پسرها» یا به «اسم کوچکشان» صدا می‌زند و البته زنی نیست که به عنوان یک زن عاشق بتوانیم آن را تلقی کنیم؛ زنی‌ست که رویای عاشق شدن در سر ندارد و عشق حقیقی او مردی بود که در دوران جنگ ناکار شده بود! اما «جیک» شخصیت نزدیک تری به برت در این داستان است که مدام با او در معاشرت یا نامه‌نگاری یا قرارومدار است که احتمالا به گمان مخاطب این تصور به وجود می‌آید که جیک شیفته‌ی حالات و رفتارهای برت شود. اما جیک نیز به نوعی متاثر از صدمات و عقبه‌ی جنگ است. نه این که کاملا ابراز شود و نیز از لحظات جنسی لطمه دیده و قادر نیست که از عشقی افلاطونی فراتر رود. البته برت هم سابق بر این، در دوران جنگ به شکلی داوطلبانه به پرستاری از مجروحان جنگی می‌پرداخته و رفته‌رفته در میان مردان به زنی همه فن حریف، جذاب و با نیروی جادویی و افسون‌گرانه تبدیل شده، اما با این همه مزیت، عشقی در آن نمی‌جوشد. به همین سبب ضعف‌ها و کمبودهایی پس از جنگ در نهاد شخصیت‌های داستان نهادینه شده است. شخصیت‌ها سعی می‌کنند از یک تباهیدگی نابهنگام درونی بربجهند و این احساس خلاء و شکاف را با مراسم جشن، ورد به کافه‌ها و بارها، استفاده از مشروبات و دلبستگی به گشت و گذارها و سفرها پُر کنند.
 
«گوش بده، جیک. تا حالا این احساس بهت دست نداده که زندگیت دارد می‌گذره و تو ازش استفاده نمی‌کنی؟ متوجه هستی که تا حالا تقریبا نصف عمرت رو گذرونده‌ای؟ - چرا گه گاهی. – می‌دونی که حدود سی و پنج سال دیگه ما مرده‌ییم؟» شخصیت رابرت کُن به عنوان یک داستان نویس آرمان گرا که تحت تاثیر نظرات چند زن درباره‌ی رمان‌هایش قرار گرفته سودای رفتن و علاقه به آمریکای جنوبی را نشان می‌دهد او به جیک تلنگر می زند و  مدام با تکرار کردن این وسوسه‌ی برانگیزاننده و به تحریک درآوردن او، جیک را به سوی خوش‌گذرانی، لذت و عیش و نوش دعوت می‌کند و به عبارتی دیگر او را متوجه‌ی «نیمه ی برباد رفته‌ی زندگی» و همچنین حفظ و دریافت بخش مهمی از آن که «هنوز تباه نشده» می‌سازد. و سعی می‌کند با این گمان مقدمات سفر به سرزمینی بهتر (از پاریس را) برای تحقق این میل به آرامش و عشرت برای آرامش خود و جیک فراهم آورد. تاکید کن برای هجرت به آمریکای جنوبی و چشم اندازهای لذت بخش و افق‌های کشف ناشده‌ی آن اقلیم ناشی از سرخوردگی‌اش بود سرخوردگی‌اش از ازدواج.
 
موضوع مهم دیگر پس از جنگ که مهم‌ترین عارضه‌ی بیمارگون آن شکست و دگرگونگی ارزش‌های متمدنانه‌ی انسانی نیز بوده و به وجود آمدن مولود نیهلیسمی درسراسر اروپا نیز بوده است. ما در کلیت روایت داستان می‌بینیم که خبری ازحضور صومعه و کلیسا نیست. چون حالات استیصال و ناتوانی که در ساختار شخصیتی و روانی شخصیت‌ها نیز هست شاید پیش از هرچیزی نیاز به یک نوع مبدا معنوی و راز و نیاز یا به بیانی دیگر محتاج به ارجاعات مذهبی، شعائر معنوی و مناسک اسطوره‌ای باشند، اما فقط یکی دو بار اسمی از کلیسا به میان می‌آید. جیک همه جا از کلیسا دور است و حتی از آن فاصله می‌گیرد و حتی کلیسا به «شکلی کاملا گذرا و سطحی در زندگی او و دوستانش حضور دارد» وسیله‌ی چنگ زدنی به امر قدسی یا الهی در گرایشات رفتاری شخصیت‌ها نیست حتی در بخشی برت رفتار جیک را نوعی احساسات مذهبی می‌داند و تمایل این را ندارد که به مذهب او بگرود. اما جیک وقتی به بورگت در اسپانیا می‌رسد به صومعه‌ای قدیمی برمی‌خورد که درخشان و نورانی است و این حضور جسمیت یافته از مذهب در اسپانیا به این سبب بوده است که شعله‌های نابودگرانه‌ی جنگ به آن سرزمین نرسیده و از این جهت اسپانیا از آسیب جنگ برکنار بوده است؛ به عبارتی پس از گذر از «ظلمات سرگیجه‌آور و تهی از معنا» اسپانیا عامل تسکین‌بخش بهتر و مرموزتری برای درون و با باطن شخصیت جیک که نامش نیز حتی ریشه‌ای مذهبی«جاکوب» یا «یعقوب» دارد بوده است.  
 
ما با خواندن این رمان شگفت انگیز می‌توانیم با چشم‌اندازهای تازه‌تری از درک جهان پس از جنگ روبه‌رو شویم. تهی‌وارگی درونی شخصیت‌ها و تلاش افراطی آنان با عشرت‌طلبی برای رفع رنجش و بی‌ثباتی، نشان می‌دهد که آن چه برای توصیف و روایت وجود خارجی پیدا کرده، چیزی نیست جز ترسیم لحظات لذت‌جویی و معاشقه‌ی شخصیت‌های داستان و پرداختن به مناسبات ورزشی و رقابت‌های آئینی. نسلی که تلاش می‌کند به دنبال ریشه‌های گذشته‌ی خود بگردد اما جنگ گسستی بیرحمانه میان گذشته و حالش به وجود آورده. در غیاب گذشته سعی می‌کند که در امروز زندگی کند اما در این تلاش هم ناکام می‌شود و به دنبال «بهشت گمشده» خود می‌گردد و آن را نیز پیدا نمی‌کند و در یک خودفریبی کاذب به دنبال عیش و نوش و لذت‌‌های افیونی می‌گردد و در این گردش و جستجو به جای آتی‌گرایی به آنی‌گرایی دچار می‌شود بی‌آنکه هیچ کلان روایت سیاسی یا مذهبی بتواند مفهوم آرمان را دوباره به معنای مثبت کلمه برایشان زنده سازد. «نسلی درمی‌گذرد و نسل  دیگر از راه می‌رسد... خورشید همچنان برمی‌دمد و خورشید فرومی‌شود.»


کد مطلب: 420969

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdch-vnkw23niwd.tft2.html?420969

الف
  http://alef.ir