طنز/ لیگِ قدرتمندِ قانون شکنان

صادق سخاوتی، 15 اردیبهشت 1393

15 ارديبهشت 1393 ساعت 11:24


چند وقت پیش در فیسبوک بصورت کاملا تصادفی سر از صفحه ی خانم افخم، سخنگوی وزارت امور خارجه، درآوردم. چند وقت پیش تر از آن هم در همان غوغای عضویتِ جواد ظریف در این شبکه ی اجتماعی، سری به صفحه ی او زده بودم. بسیار درخورِ یادآوری ست که بگویم من هیچ تمایل خاصی به عداوت، ضدیت و یا اتخاذ جبهه ی منفی نسبت به دولت تدبیر و امید ندارم و اصولا بهتر می بینم نه با گرایشی دوست باشم، و نه دشمن. چرا که دوستی پلکها را بسته نگاه می دارد و دشمنی، زیادی باز. اسامیِ مذکور صرفا به اعتبارِ گرد و خاکی که در فضای رسانه ای به پا کرده اند بکار برده شد.

بگذریم...

من خودم خیلی به عضویتم در فیسبوک مفتخر نیستم. شاید به این خاطر که خود را کمی دچار توهم توطئه می بینم. اما چه می شود کرد، واقعا در این دوره ی صفر و یکی، سخت است اجتناب از اینجور گردهماییهای غم انگیزِ مجازی. نه مفتخرم و نه منزجر. آرام و بی سر و صدا لپتاپم را باز می کنم، به اینترنت وصل می شوم، برای فرار از «کمیته ای»های مجازی دست به دامن دوستِ عزیز و قدیمی مان هات اسپات می شوم و حروفِ ملعونِ واژه ی «اسمشو نبر» را میان سه دبلیو و یک دات کام وارد می کنم و پس از دیدنِ قالبِ آبی رنگِ سایت، اسمِ شبم را توی گوشش زمزمه می کنم و دکمه ی اینتر را با اقتدارِ مختصِ یک فراری که همین السّاعه پایش را از مرز آنطرف گذاشته فشار می دهم. حس می کنم ششلول بندی تازه واردم و توانسته ام از درِ پشتیِ یک بار وارد اتاقک پنهان جلسات مافیایی بشوم. اتاقکی پر از دود که هر کس به کار خودش می رسد.

یکی دنبال دوستان قدیمی اش در دوران دبستان است. یکی در جستجوی پروفایلهایی ست که عکسهای جذابتری دارد. یکی با هم دانشگاهیهایش گپ می زند. یکی قرارِ تورِ بیرون شهر می گذارد. یکی فیلمهای سالی تاک را لایک می کند. یکی می گوید چقدر حالش بد است که فلانی را در فلان کافی شاپ با فلانی دیده. یکی ...

در میانِ تمام کسانی که در این اتاقکِ مخفی حضور دارند، گاهی آدم چهره های عجیبی می بیند و حرفهای عجیبی می خواند. مثل من که همین چند وقت پیش خیلی تصادفی گذارم به صفحه ی خانم افخم افتاد و توانستم درد و دل های سیاسی اش را بخوانم. شبیهِ همانهایی بود که جوادِ ظریف می نویسد. پر از درخواست دعا از ملت که بتوانیم به بهترین شکل ممکن از پسِ مذاکرات هسته ای بر آییم. پر از چیزهایی که هیچوقت نه آنها، بلکه هیچ کدامِ دیگر از مردان و زنان صاحب منسب در جراید و تلویزیون نمی گویند. نه اینکه بد باشد. نه. نه اینکه بودار و مشکل دار باشد. نه.
نه اصلا.
نمی گویند چون واقعا نمی شود توی تلویزیون و روزنامه اینجور صمیمی با مردم حرف زد. خیلی هم خوب. همه چیز روبراه و به سامان است اما فقط یک مورد می ماند که ذهنِ ششلول بندِ تازه واردی چون مرا بدجور درگیرِ خودش کرده.

همین الان لغت نامه ی دهخدا را باز کردم و؛ قانون اساسی: یک سلسله قواعدی است که شکل حکومت و سازمان قوای سه گانه کشور و امتیازات و تکالیف افراد را نسبت به دولت بیان می کند.

طبق قانون، برای گشت و گذارِ «اسلامی» در اینترنت باید از قوانینِ وضع شده توسط هیئت تعیین مصادیق محتوای مجرمانه ی اینترنتی پیروی کنیم، که بر اساس گفته ی آنها در شبکه ی اجتماعی فیسبوک آنقدر مفسده و شرّ و نکبت هست که ورود به آن مجاز نیست. برای رسمی تر شدنِ این ممنوعیت، سایت را فیلتر کردند. و برای رسمی تر شدنِ این فیلترینگ، استفاده از هرگونه سامانه ی فیلترشکن را هم از مصادیقِ بارزِ جرم اعلام نمودند.

پس طبق یک نتیجه گیری بسیار ساده می شود به این نتیجه رسید که، استفاده نکردن از هرگونه سامانه ی فیلترشکن، تکلیفی بر گردن ماست نسبت به دولت.

یعنی قانون. همان چیزی که ارسطو حرفش را فراتر از هر شخص خوانده بود.

وقتی که در صفحه ی فیسبوک دولتمردان کشورم بودم، احساس ناخوشایند عجیبی تمام وجودم را فرا گرفت. احساسی که شاید خیلی سخت قادر به توصیفش باشم. تلاش می کنم.

احساس کردم دارای درجه ی بالایی از دسترسیِ سازمانی هستم که می توانم درد و دل های صمیمیِ گردانندگان قوه ی مجریه را بخوانم. یک جور دسترسیِ محرمانه که بهایِ بدست آوردنش خیلی خیلی گزاف است. بهایی که اگر قرار است همه چیز سرِ جایش باشد، باید برای پرداختش تحت تعقیب قرار بگیرم. قانون شکنی. احساس کردم من و رفقا و آشناها و محمدجواد ظریف و افخم و بقیه ی کت شلواریهای نظام، خیلی با هم صمیمی هستیم و پشتِ رستوران و بارِ قانونیِ اینترنت اتاقکی اجاره کرده ایم تا بتوانیم در آن به ریشِ بقیه ی کسانی بخندیم که به هر نوعی و دلیلی، از پس تکلیف خود نسبت به دولت بر آمدند. یعنی از هیچ فیلترشکنی استفاده نمی کنند.

ولی خب، دوست دارم به همه ی کسانی که عضوِ فیسبوک نیستند با صدای بلند بگویم که اگر احیانا برای عدم عضویت در این شبکه ی اجتماعی دغدغه ی گذر از فیلتر را دارید، متاسفانه در حال گریستن بر گوری هستید که مرده ای در آن نیست. تمامِ مرده ها به همراهِ بقیه ی اعضاءِ فیسبوک در نوارِ نرم افزارهای کامپیوترشان چند آیکون دارند که کارتِ مخصوصِ عضویتشان است در لیگِ قانون شکنان. آیکونهایی خیلی آشنا. سایفون، هات اسپات، فری گیت ...

اینجوری ست دیگر. ما قول می دهیم که وارد فیسبوک نشویم تا مبادا دلِ بزرگان نشکند. بعد آن وقت بزرگان خود دلِ خودشان را می شکنند.

اگر قرار است فیلترینگ به همین شکل و استحکام در کتابِ قانون بماند، پس برای یاغیگری از قانون هم باید فکری کرد. چون با این وضعیت، تنها اتفاقی که می افتد لکه دار شدن حیثیتِ کتابِ مقدس قانون است. دیگر این معضلِ فیلترینگ دارد شبیه یک لطیفه می شود. و وقتی که لطیفه شد، دیگر هیچکس آن را جدی هم نمی گیرد.

حالا می خواهم نامه ای بنویسم. نه به محمدجواد ظریف، نه به سخنگویش، نه به دست اندرکارانِ بیتِ محترمِ رهبری و نه به تک تک کسانی که بودن در فضای فیسبوک را ، درست یا نادرست، حقِ خود می دانند.

بسمه تعالی
از: یکی از اعضاء لیگِ قدرتمندِ قانون شکنان
به: هیئت تعیین کننده ی مصادیق محتوای مجرمانه ی اینترنتی
با سلام و صلوات بر محمّد و آل محمّد، احتراما به عرض می رسانم که گفتم «لیگ قدرتمند» چرا که در سیاهه ی عضویتِ سازمانِ مذکور می توان نام های بزرگی دید. اسم نمی برم که مبادا سوءتفاهمی پیش نیاید. فقط خیالتان را راحت می کنم که، فکر نکنید ما فیسبوکی ها کم الکی هستیم. اتفاقا به وقتش چنان پر از سمَتهایِ بزرگیم که اگر به تان بگویم باور نمی کنید. همین بس که ما اعضاء لیگِ قانون شکنان، آنقدر خونمان از باقی شهروندان ایرانی رنگینتر است که می توانیم با دولتمردانمان بگوییم و بخندیم و با لایک کردن برای هم به اصطلاح درِ نوشابه باز کنیم. خیلی با هم صمیمی هستیم.

هیئت تعیین کننده ی مصادیقِ فلان و فلان و فلان، این ها را نمی گویم که شما را عصبانی کنم. نمی گویم که یک وقت به قوه ی قضاییه مراجعه کنید و بر علیهِ ما شکایت. این ها را فقط به این خاطر می گویم که اگر خواستی کسی را مقصر بدانی، پیش از تکرارِ همان تعصبی که موقعِ وضعِ قانون داشتی، کمی هم به دسترنجِ خودت فکر کنی. به قانونی که نوشته ای. این ها را می گویم تا شاید توانسته باشم یادآوری کنم که، نصِّ صریح قانون هم بر گردن شما حقی دارد که بسیار حیاتی ست. یک جور چرخه ی خیلی منطقی در حال شکل گیری ست. چرخه ای که به آن می گویند دورِ باطل. بالاخره یکی باید به این گردابِ بی پایان، پایان دهد. ما که نمی توانیم خداوکیلی. انتظار داری چهار پنج میلیون نفر قیدِ یکی دو ساعت از فراغتِ روزانه مان را بزنیم فقط و فقط به این خاطر که شما موقعِ نوشتنِ قانون کمی حواست پرت بود از اینکه برادرِ من، بصیرت یعنی اینکه بگذاری من انتخاب کنم. نه اینکه تو برای من دستچین کنی. برادرِ من، من توانستم از میانِ انتخاب میانِ دو گزینه ی محمدرضا پهلوی و امام خمینی بربیایم. چه شد به این نتیجه رسیدی که برای جلوگیری از بصیرت داشتنِ من باید چند فرسخ سیم خاردار میان من و فیسبوک و بی بی سی فارسی و دویچه ووله بگذاری؟ من و همه ی دوستانم در لیگِ قانون شکنان، خودی هستیم.
اخوی، با ما به از این باش که با خلقِ جهانی. با قانون بهتر باش. حیثیتِ قانون را تو نگهدار با نوشتنِ آنچه خود حقانیتِ خود را اثبات می کند.

راستی یک سوال.
خودِ شما، وقتی که می خواهی در محتوای شبکه های اجتماعی و خبرگزاری های صهیونیستی به دنبال مصادیق مجرمانه بگردی، از کدام یکی استفاده می کنی؟ هات اسپات؟ سایفون؟ فری گیت؟
بگذریم. مراقب خودت باش برادر.
یا علی.


کد مطلب: 224443

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcgtt9xwak9xt4.rpra.html?224443

الف
  http://alef.ir