حقیقت نزد کدام است؟ چوپان دروغگو یا چوپان درستکار؟

بخش تعاملی الف - امیر مشهود، 17 آبان 92

17 آبان 1392 ساعت 11:39


مکتب فرانکفورت و یا انتقادی یکی از نحله های فلسفی قرن بیست میباشد. این مکتب واکنشی به روشنگری است. روشنگری مدعی شناخت هر حقیقتی با مشاهده بر واقعیت است. فرانکفورتی ها روشنگری را جریانی نومینالیسم (نام گرا) میدانند. نومینالیسم مدعی است که فقط چیزهای خاص وجود دارند. که با نامهای خاص شناخته میشوند.از نظر نومینالیسم چیزی بنام حقیقت کلی توهمی بیش نیست. شکاکیت، مشاهده، رد و طرد تبیین های رقیب، ساز وکار روشنگری برای شناخت حقیقت است. هر آنچه که دیده می شود، قابل تمایز با چیزهای دیگر است و این حقیقت امر واقع است. بین حقیقت و واقعیت فاصله ای نیست. تنها روشهای علمی نیاز است که حقیقت هر امر واقع عیان شود. این یعنی روشنگری ویا بقول کانت روشن نگری.

در اواسط قرن بیست جهان شاهد فاجعه ای عظیم بود. جنایتهای رخ داده در جنگ جهانی دوم موجب حیرت متفکرین گردید. انسان تا به آن تاریخ چنین پدیده ای را تجربه نکرده بود. شاید تنها جنگهای صلیبی قرون وسطی در میزان خشونت قابل رقابت با جنگ دوم جهانی هستند. البته منظور میزان تلفات نیست. بدون شک با دستیابی انسان به سلاح های پیشرفته تر میزان تلفات افزایش می یابد. منظور رفتار خشونت آمیز است .جنگ دوم جهانی حول محور بر ساخته ای بنام نژاد برتر روی داد. فرانکفورتی ها مفهوم «نژاد برتر» را حاصل نگاهی نومینالیسم به وقایع می دانند. انسان قرن بیست با استفاده از علوم تجربی ادعای شناخت نژاد برتر را پیدا کرد. فجایع جنگ دوم جهانی ناشی از همین ادعا است. ادعایی که نتیجه ی جریان روشنگری بود.

از سوی دیگر ادیان وجود دارند. ادیانی که با رد و طرد هر گونه جادو و تردستی تنها با نام خدا نظم می پذیرند. در ادیان مفهوم خدا با طرد بت پرستی و خرافات به نقطه ای می رسد که دیگر بسادگی قابل دستیابی نیست. حقیقت فرای واقعیت است. حقیقت قابل شناسایی است اما نه با علوم تجربی و یا مشاهده و شکاکیت. اتفاقا تنها راه وصول به حقیقت ایمان است. یعنی در ادیان روش دستیابی به حقیقت دقیقا مقابل روشنگری قرار می گیرد. اگر در روشنگری شکاکیت گام اول برای شناخت حقیقت محسوب میشود، در ادیان ایمان گام اول می باشد. اگرچه این دو تفاوت اساسی با یکدیگر دارند اما در یک نکته با هم مشترک هستند. هر دو حقیقت را قابل شناسایی می دانند. در هردو جریان حقیقت قابل وصول است. اما یک شرط نیاز دارد. برای شناخت حقیقت نیاز به متخصص می باشد. در روشنگری متخصص شناخت حقیقت، دانشمندان علوم تجربی هستند. از سوی مقابل در ادیان نیز متخصص شناخت حقیقت معرفی شده است. جنگهای صلیبی حاصل ادعای شناخت حقیقت از سوی همین متخصصین دینی بود. از یک سو کشیشان و از سوی دیگر خلفای اسلامی ادعای شناخت حقیقت را داشتند. و حاصل طولانی ترین جنگها در تاریخ بشریت بود. پیشگامان مکتب فرانکفورت همچون هورکهایمر و آدورنو با چنین نگرشی کار خود را آغاز کردند. از دیگر متفکرین این مکتب میتوان به هربرت مارکوزه، والتر بنیامین و یورگن هابرماس اشاره کرد. شاید سوالی که توسط هورکهایمر وآدورند مطرح گردید را هابرماس پاسخ داده باشد. آنها مدعی بودند تطبیق حقیقت با واقعیت منجربه جنگ جهانی دوم شده است. از سوی دیگر فاصله ی بین حقیقت و واقعیت به تنهایی کافی نیست. چرا که متخصصینی با ادعای شناخت حقیقت می توانند به همان نسبت فاجعه آفرین باشند. شاید عقلانیت جمعی که هابرماس از آن نام میبرد، تنها جواب این متفکرین برای سوال مطرح شده باشد. یعنی فاصله ی بین واقعیت و حقیقت مشتمل بر فضایی گردد که محصول خرد جمعی است. این خرد جمعی شاید ادعای شناخت حقیقت را نداشته باشد اما بسته به زمان و مکان می تواند بهترین قضاوت را در مورد امر واقع نشان دهد.

دولت دهم و یا همان دولت آقای احمدی نژاد مدعی تغییر مفهوم کتب درسی است. اتفاقا ادعای درستی دارد. کتب درسی در دوره ی ایشان تغییرات اساسی بخود دیده است.در این نوشتار نمونه ای از دروس جدید کتب دبستان را بررسی می کنیم.در کتاب جدید فارسی دوم دبستان درسی مشاهده می شود بنام چوپان درست کار. همه ی ما داستان چوپان دروغگو را شنیده ایم و نیاز به تکرار آن نیست.اما هر کسی با دیدن عنوان چوپان درستکار کنجکاو شده و مبادرت به خواندن مطلب می نماید. داستان چوپان درستکار از این قرار است:
چوپان درست کار

روزی بود روزگاری بود .مردی بود که گوسفندان زیادی داشت. او آدم درست کاری نبود. اما چوپانی داشت که از گوسفندهای او نگه داری می کرد و مرد درست کار و راست گویی بود. چوپان هرروز شیر گوسفندان را می دوشید و به خانه ی صاحب گوسفندها می برد. او هم آب در آن می ریخت و شیر را دو برابر می کرد و به مردم می فروخت. چوپان هربار او را نصیحت می کرد و می گفت: «این کار درست نیست». اما او به حرفهای چوپان گوش نمی داد و لبخندی می زد و می گفت: «تو چوپانی ات را بکن و مزدت را بگیر!»

یک روز که چوپان، گوسفندان را به چرا برد، باران شدیدی شروع به باریدن کرد و سیل بزرگی به راه افتاد. چوپان برای نجات خود، بالای درختی رفت اما سیل همه ی گوسفندان را با خود برد. چوپان، هیچ کاری نتوانست بکند. ناچار، پیش صاحب گوسفندان رفت و گفت : «سیل گوسفندان تو را برد.»

مرد گفت: «من باور نمی کنم، آخر این همه آب، ناگهان از کجا آمد؟»

چوپان گفت:«شنیده ای که می گویند قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود. این سیل همان آب هایی است که تو در شیر می ریختی و به مردم می فروختی.»

مرد با شنیدن حرفهای چوپان در فکر فرو رفت.

(کتاب فارسی دوم دبستان چاپ اول ۱۳۹۱)

همانطور که گفته شد هر خواننده ای پس از مشاهده ی این داستان ناخودآگاه به مقایسه ی داستان فوق با داستان چوپان دروغگو می پردازد. در ادامه نیز شاهد یک نوع از قیاس بین دو داستان هستیم.

در داستان چوپان دروغگو حقیقت بر واقعیت منطبق است. حقیقت چیزی فرای حیطه ی امر قابل مشاهده نیست. چوپان دروغ می گوید و عکس العمل کار خود رامی بیند. به نوعی قانون نیوتن حکم فرماست. قانون کنش و واکنش. وقوع هر کردار بدی این حقیقت را بدنبال دارد که با یک کردار بد پاسخ داده می شود. چوپان بدی کرد درنتیجه بدی دید. حقیقت و واقعیت هر دو بر هم منطبق هستند. نگاه نومینالیسم به وقایع درداستان چوپان دروغگو به وضوح قابل مشاهده است.

اما در داستان چوپان درستکار شاهد چه اتفاقی هستیم؟در این داستان مرد گله دار یا صاحب گوسفندان نیز جزای عمل بد و زشت خود را می بیند. او آب در شیر مخلوط می کرد و می فروخت در نتیجه همان آبها جمع شدند و گله ی گوسفندان او را بردند. در این داستان دیگر امر واقع با حقیقت منطبق نیست. چرا که جمع شدن قطره قطره ی آبهای مخلوط در شیر و تبدیل آن به سیل با هیچ قانون فیزیکی و شیمیایی قابل تبیین نمی باشد. این داستان اشاره به فضایی دارد که فرایند جمع شدن قطره قطره ی آبهای داخل شیر و جاری شدن سیل از آنها در آن فضا رخ داده است. وجود این فضا قابل ادراک است. چوپان درستکار می تواند حدس بزند که سیل از کجا آمده است. اما این فضا قابل رویت نیست. به عبارت دیگر ما با فضای غیبی سر کار داریم. در این داستان محل حقیقت، عالم غیبی است. بنابراین واقعیت (زندگی روزمره) با حقیقت (عالم غیب) منطبق نیست. شناخت این عالم غیب کار انسان های معمولی (کودکان دوم دبستان) نیست. بنابراین برای شناخت این عالم نیاز به کارشناس می باشد. کارشناس عالم غیب چه کسانی هستند؟

۱- طرح چنین فضای غیبی، کودک را در وضعیتی قرار می دهد که هر کس با ادعایی شبیه رمالی و جن گیری و مرتاضی توان سیطره بر افکار فرزندانمان را داشته باشد.

۲- فرض بر این که قصد نویسنده ی این داستان تشویق و ترغیب کودکان به ایمان به خداوند باشد. کودکی که درعصر انقلاب ارتباطات بسر میبرد با داستانهایی مملو از مضامین و ادبیات قرون وسطایی چه بر خوردی می کند؟

۳- آیا بهتر نیست تفهیم عقاید و گفتمان مذهبی خود را در قالب مفاهیمی منطبق بر عصر حاضر ارائه کرده و از خرافه پنداری کودکان جلو گیری کنیم؟

۴- شاید هم قرار است که کودکان امروز ، سربازان فردای اشخاصی باشند که هاله ی نور بدور سر خود می بینند.

من نمی دانم کسانی که به تغییر محتوای کتب درسی فعالیت دارند به دنبال چه چیز هستند. اما یک چیز مشخص است و آن اینکه باید در مورد همین دروس جدید نیز بازنگری صورت پذیرد.


کد مطلب: 204553

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcgnt9xwak9zn4.rpra.html?204553

الف
  http://alef.ir