آفتابگردان انقلاب، در سایه ی «مهان» اندیشی

بخش تعاملی الف - شایان خرمی

14 مهر 1393 ساعت 16:49

اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.


رخداد انقلاب اسلامی در سرزمین ایران بارقه هایی از امید را در دل خیلی از اهالی آن ایجاد کرد. البته امیدها الزاما یکی و یک جنس و حتی همگن نبودند، اما از نظر شمول، برخی امیدها گوی سبقت را از بقیه ربوده و فراگیری بیشتری در دل ها داشتند. شاید با دقت مناسبی بتوان گفت امید به «حرکت به سمت برقراری عدالت اجتماعی» و امید به «بسط افزونتر اخلاق و ادب»، دو نمونه از آن دست امیدهای نسبتا فراگیرتر بودند.

بررسی کارنمای نظامات اجتماعی البته کاریست مثل اغلب کارهای تخصصی دیگر، و مطالعاتی می طلبد روشمند و اصولی و علمی. طبعا سنجش کارنمای نظامات اجتماعی و تعیین میزان توفیق آن ها در برآوردن «امیدهای روزهای تولد» نیز متوقف است بر بررسی دقیق کارنما. لذا، نه قصد و توان بررسی کارنمای نظام اجتماعی ایران در کار این یادداشت مختصر است، نه امکان سنجش آن کارنما برای این نوشته میسر.

در این یادداشت تنها یک قصد دارم: به تصویر کشیدن یک منظره ی کاملا محدود، البته در موضوعی مرتبط با دو امید ذکر شده، و نهایتا طرح چند پرسش. به هیچ وجه قصد تعمیم های شتابزده و نتیجه گیری های عموما غیرمنصفانه وجود ندارد. و به هیچ عنوان قصدی برای کم نشان دادن ارزشهای فرد یا گروهی خاص درکار نیست. و عمیقا بر این باورم که بر زبان آوردن سخنانی که سوره ای عمومی یا نسبتا عمومی دارند، در اغلب موارد به بی انصافی کشیده می شود و لذا شایسته ی پرهیز است.

آنچه به تصویر می کشم، صرفا قرار است توصیف مشاهده ای باشد از پنجره ای مشخص و محدود به زاویه ای خاص از پدیده ای خاص. پس بی شک برای نتیجه گیری و تعمیم، کفایت نخواهد کرد، اما، برای خودش یک تصویر است و ارزش اش دست کم به این دو چیز است: اولا واقعی است و نه واقع نما، ثانیا اندکی تامل برانگیز است. چه بسا اندیشیدن ِچند دقیقه ای بخش بسیار کوچکی از مسئولان و مردم به چیزی از چیزهایی که هم واقعی اند، هم قدری تامل برانگیز، همه ی هدف نگارگر این تصویر باشد.
...
شاید خیلی دیر، اما اخیرا مطلع شدم که بانک ملت - از بانک های پر سابقه و جا افتاده ی کشور، که اخیرا با رویکردهای روزآمد و شایسته تقدیر به فناوری های نوین، مشخصا مشغول سبک کردن بار زمانی و هزینه ای مبادلات مالی مردم بوده است و بهبود خدمات رسانی ها - قانونی یا دستورالعملی یا آیین نامه ای دارد که مشتریان را به سه دسته شایان و پویان و مهان تقسیم می کند.

مبنای دسته بندی مشتریان نیز فی الجمله و مختصرا به توان مالی آنها در بانک و میزان گردش مالی شان برمی گردد، هرچند این ها تقسیم بندی هایی کاملا دقیق هستند اما من با توضیحات موشکافانه این تقسیم بندی ها و مبانی و فواید آن ها در این نوشته اصلا کاری ندارم.

چیزی که برای من بسیار محل تامل است، «یکی» از اتفاقاتی است که بر مبنای این تقسیم بندی بصورت کاملا قانونی و با اطلاع نهادهای نظارتی از جمله حراست ِ بانک ملت در جریان است.

و اما آن «اتفاق» چیست؟
اگر شما در یکی از شعب بانک ملت شماره ی نوبت بگیرید و منتظر باشید تا نوبت تان فرا برسد، چنانچه همزمان، یک مشتری از دسته ی مهان وارد شعبه شود، کار ایشان بر کار شما و کار همه ی کسانی که پیش از ایشان به شعبه مراجعه کرده اند اولویت پیدا می کنند، از جمله بر مسن تر ها و…
اگر بنده این اتفاق را به چشم ندیده بودم، باور واقعیت رخداد این معنا در نظام اجتماعی ایران ِ بعد از انقلاب برایم دشوار می بود.

یادآور می شوم که خوانندگان محترم می توانند برای صحت سنجی ادعای بنده به روسای شعب این بانک مراجعه یا حتی با بخش ارتباط تلفنی حراست بانک ملت (تلفن گویای ۱۵۵۶ داخلی ۲) تماس حاصل کنند تا خود نیز با این توضیح مواجه شوند که مشتریان نوع مهان، دقیقا بنابر صلاحدید شعب در هیچ صفی نمی ایستند و این یک دستورالعمل رسمی است.

اما مشکل این داستان کجاست؟ فهم چه چیز دشوار است و مرا متعجب کرده است؟

- مگر نه این است که در نظامات مبتنی بر سرمایه، مشتری های خاص، و کسانی که بنگاه های اقتصادی به واسطه ی آنها پابرجا هستند و خلاصه پشتشان گرم ِبدان هاست، همیشه امکانات ویژه در اختیار داشته اند و دارند؟

- مگر رسیدگی ِ بی نوبت به درخواست های این دسته از مشتریان کار بخصوصی است؟ چه تعجبی می تواند داشته باشد؟

- آیا مشتریان معمولی نباید این را در نظر داشته باشند که اساسا وجود بنگاه های اقتصادی وابسته به همین مشتریان خاص و بزرگ و اصطلاحا «مهان» است؟

- آیا مشتریان معمولی یا شاید همان «کهان»، نباید قدرشناس مهان باشند وقتی که آنها با وارد کردن سرمایه شان به بنگاه اقتصادی مربوطه امکان توسعه خدمات و افزایش وام دهی و غیره را فراهم کرده اند؟

- آیا رشد توان بنگاه های اقتصادی در نهایت به سود مشتری های معمولی هم تمام نخواهد شد؟

- با همه این اوصاف، آیا واقعا ممکن است کسی منصف باشد و به «امکان بر هم زدن صف توسط یک مشتری خاص» ایرادی وارد بداند؟

- آیا این مقاومت برابر توسعه و پیشرفت عامه نیست؟

البته نه تنها بانک ملت، بلکه بسیاری بنگاه های مالی و اعتباری و اساسا اقتصادی دیگر برای مشتریان خاص خود (همان مهان) تسهیلات ویژه قائل می شوند و این کمال بی انصافی خواهد بود اگر بخواهیم صرفا شخص و گروه خاصی را متهم کنیم.

اما بیایید یکبار دقیق تر نگاه کنیم. دقیقا چه چیز در یک جامعه انسانی و اسلامی اسباب تمایز افراد در «اولویت ِدریافت خدمات» می شود؟ تخلق به اخلاق انسانی و تقوا؟ کبر سن و کرامت کهنسالی؟ سابقه ی خدمات شایسته ی ملی و آیینی؟ شهرت؟ تمکن مالی؟ قدرت سیاسی؟ ارتباط با مراکز و افراد مهم؟

شاید برای نزدیک کردن ذهن به منظور، توصیح دو مفهوم ضروری باشد:
عدالت ِ صف چیست؟ عدالت ِ صف بسادگی و با زبانی مشترک و همه فهم عبارت است از اینکه هرکس زودتر آمده است زودتر خدمات بگیرد. نوع صف اش اینجا مهم نیست.

و اخلاق ِ صف چیست؟ اخلاق ِ صف عبارت از این است که به فراخور وضعیت، گروه هایی بتوانند در صف اولویت پیدا کنند: کهنسالان، زنان حامله، کودکان، فرهیختگان، اهل هزینه و جهاد، محرومین و اقشار آسیب پذیر، …
نگاه سرمایه محور، که شاید جهانشمول ترین نگاه در دنیای کنونی ماست، نه تنها عدالت ِ صف و اخلاق ِ صف، بلکه هرچیز دیگری که مانع رشد و توسعه ی تمکنات مالی و سرمایه ای بشود را بوسیله ی قانون، دستورالعمل و آیین نامه (همان دست های چدنی زیر دستکش های ابریشمی) در کنترل می گیرد و البته با دقت نیز از آیین نامه ها پاسداری می کند.

این خصلت البته به هیچ وجه موضوع تعجب برانگیزی نیست. طبیعی است که نظام سرمایه محور، قانونی وضع کند، که عدالت ِ صف، و اخلاق ِ صف، هر دو را توامان به سود «اخلاق ِ سرمایه سالار» وتو کند. من از این معنا مطلقا تعجب نمی کنم. چیزی که من را به تعجب وامیدارد، وقوع و حتی پذیرش عمومی این «وتو» در درون نظام اجتماعی ایران ِ پس از انقلاب است.

برای من باورش سخت است که در دستگاه قانونی و رسمی کشور ما، آن هم پس از انقلاب، کسی به بی تفاوتی صریح و توامان به اخلاق و عدالت ِ صف، آنهم در یک بنگاه اقصادی شهیر و خوشنام و باسابقه ی ملی معترض نمی شود. توگویی خدای ناکرده نظامات مهم ارزشی در حال تغییر شکل اند!

برای من واقعا باورش مشکل است که یک کهنسال یا یک زن حامله در صف می نشینند (اخلاق ِ صف ناموجود است)، ضمنا کسی که زودتر آمده نیز دقیقا وقتی نوبتش رسیده است، باز در صف می نشیند (عدالت ِ صف ناموجود است)، و همه ی این ها تا چه بشود؟ تا اینکه کسی یا کسانی که از قضا مهان نام دارند و یکی از خصوصیاتشان این است که «در صف نمی نشینند» ، سریعا خدمات بگیرند و ضمن چاق سلامتی با اغلب متصدیان و مسئولین بانک، سراغ زندگی شان بروند!

نکته دیگر و البته بسیار جالب توجه داستان اینجاست که متصدی بخش حراست، در تلفن گویای بانک ملت (۱۵۵۶) بطور مصرح و روشن اعلام می کند که «هرچند تقسیم بندی های مشتریان را داریم، اما تشخیص اینکه چه کسی باید بدون نوبت خدمات بگیرد در نهایت با مدیر و مسئولان شعبه خواهد بود…»

حالا بیایید تصویر را اینبار بطور کامل و در قالب یک مثال مرور کنیم:
- یک چهارراه داریم.
- یکی از قوانین چهارراه این است: «مهان، پشت چراغ قرمز نمی ایستند.»
- چهارراه اتفاقا یک پلیس هم دارد.
- که تشخیص اینکه چه کسی مهان است نیز با همان پلیس است.

فکر نمی کنم نیازی به توضیح افزونتر باشد. من تصویر واقعی و تامل برانگیر مورد نظرم را ارائه کردم.

و پاره ای از پرسش هایی که در ذهن دارم اینهایند:
یک/ چرا قانون ِ این چهارراه، هم نسبت به عدالت ِ صف بی تفاوت است، هم نسبت به اخلاق ِ صف… این دو بی تفاوتی مهم را بر مبنای چه ضرورتی و به نفع چه مفهوم سومی انجام می دهد؟ منفعت این بی تفاوتی چیست؟ ضرورتش چیست؟

دو/ چرا تشخیص «مهان بودن» یا «مهان نبودن» افراد به فهم و برداشت و قضاوت یک فرد خاص وابسته شده است (مدیر شعبه و در مثال ما همان پلیس چهارراه) و نه به احراز شرایطی خاص و البته قابل احصاء توسط همگان… بطور ساده، چرا «مهان ها» نشانی یا علامتی ندارند که وجه ممیزه شان از دیگران باشد؟ و چرا فقط اهالی شعبه اند که می توانند آنها را از دیگران تشخیص بدهند…

بسادگی می توان پرسید: دیگر مشتریان از کجا مطمئن باشند که فردی که بدون صف پیش میرود مهان است یا صرفا یکی از دوستان کارمندان شعبه؟! (و البته بسادگی میتوان پاسخ داد: دیگر مشتریان مجبور نیستند از هر شعبه یا حتی بانکی خدمات بگیرند… مهان اند که مهم اند و باید برای جلب و جذب نظرشان دغدغه داشت!)

سه/ چرا این تمایز در خدمات رسانی میان مهان و دیگران، به تصریح در شعب بانک به اطلاع مشتریان نمی رسد (با اطلاعیه یا چیزی شبیه آن) تا کسی احتمالا گمان نکند که تبعیض ِموردی در کار است و تنها در آن شعبه ی خاص رخ می دهد؟ آیا از اعلام رسمی و عمومی این تمایز ِ قانونی که رافع سوء تفاهم های احتمالی میان مشتریان است، نگرانی خاصی وجود دارد؟
...
القصه، به این ترتیب، اگر روزی در بانک ملت نشسته بودید، خیلی دلتان به شماره ای که در دست دارید خوش نباشد، چون اولا همین که شماره به دست دارید یعنی از مهان نبوده اید، و ثانیا همینکه از مهان نیستید یعنی هر آن ممکن است مهانی از راه برسد و نوبت خیالی شما را «قانونا» نادیده بگیرد. ضمنا، مهان ها هیچ فرق ظاهری با دیگران ندارند. مهان ها جوری نیستند که شما قادر باشید آنها را از غیر مهان ها تشخیص بدهید. مهان کیست؟ مهان نهایتا همان شخص فرهمندی است که مدیر و کارمندان شعبه تشخیص می دهند…

پس حتی در ایران ِ پس از انقلاب نیز مشتاقانه تلاش کنید مهان باشید… !
ظاهرا کهنسال بودن، خردسال بودن، فرزند ِ خردسال داشتن، بانوی پا به ماه بودن، فرهیختگی، دانش آموختگی، جهاد، تقوا و غیره، آن گرهی را که «مهان بودن» برای شما باز می کند، باز نمی کنند.

و اگر فکر میکنید «مهان بودن» تنها یعنی داشتن تمکن های چند میلیاردی، این را هم با تقریب خوبی دارید اشتباه میکنید!

همیشه بدانید که هرچند قانون گفته است «این مهان ها هستند که در صف نمی ایستند» ، و هرچند مهان ها طبق آیین نامه کسانی اند که سرمایه های میلیاردی در بانک دارند، اما هنوز امیدوار باشید چون تشخیص مهان از غیر مهان، همچنان با ریاست شعبه است! و در نتیجه اگر نمی توانید واقعا مهان باشید، تلاش کنید دست کم ریاست محترم شعبه شما را مهان بپندارند…

باور کنید با قانون فعلی و فهم فعلی از قانون، همین کفایت میکند!
...

نمیدانم امیدهای دوگانه ای را که در آغاز نوشته خاطرنشان کردم یادتان می آید یا خیر. من از امید به بسط عدالت نوشته بودم و گسترش اخلاق. و اگر متعجب شدم دلیل اش این بود که حس کردم در ایران ِ پس از انقلاب، ارزش هایی شکل پذیرفته اند که کم کم می توانند مبنا و پایه ی قانون هایی باشند که آن قانون ها قادرند بسادگی نسبت به عدالت و اخلاق بی تفاوت بوده یا حتی ناقض آن دو باشند.

در پایان این یادداشت مجددا تاکید میکنم که نه در مقام و دارای توان بررسی کارنامه ی بانک ملت بوده ام، نه قصد تعمیم شتابزده داشته ام و دارم، نه قصد گفتگو پیرامون علل و ریشه ها، نه نیت متهم کردن کسی یا گروهی، نه خدای ناکرده نادیده گرفتن نیکی ها و خدمات کسی یا گروهی. آنچه تصویر کردم، صرفا چیزی بود که به «واقعیت» و «تامل برانگیزی» اش معتقدم و نه هیچ چیز دیگرش. در حقیقت نه به شمول آن اعتقادی دارم، نه اطلاعی از وجود یا عدم وجود نیت هایی در پس ِ پشت آن…

و البته ناگفته نماند که همچنان به شدت امیدوارم که اجتماع ایران ِ پس از انقلاب، به مدد سرمایه های انسانی و تدابیر راهبران فرزانه اش امیدهای روزهای تولد خود را در جامه ی باشکوه تحقق نظاره کند.


کد مطلب: 244351

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcgnt9xqak9tw4.rpra.html?244351

الف
  http://alef.ir