طهرونی/

کاسبی که نخود و لوبیا را پاک می کرد../ بقال زاهد

بخش اجتماعی الف، 12 بهمن 94

12 بهمن 1394 ساعت 14:12

زاهد بقال رستم آباد را همه اهل ده و محله اختیاریه و چیذر می شناسند. حاج علی اصغر نوریان پدرشهیدی که خودش یک الگوی تمام عیار برای محل بود. سبک زندگی شهید پروری را باید در متن سلوک حاج علی اصغر نوریان جست.


بخش هایی از زندگی این زاهد کاسب که چند روزی است به رحمت خدا رفته است را به روایت فرزندان و اهل محله بخوانید:
لابه‌لاي حبوباتي كه پدرم به‌صورت فله‌اي از بازار مي‌خريد چون سنگريزه بود، او حبوبات را پاک می کرد تا جنس خالص تحويل مردم دهد.
هنگام جنس فروختن كفه ترازو را به نفع مشتري سنگين مي‌كرد.

هيچ جنسي را با سود بيش از ۱۰‌درصد عرضه نمي‌كرد و به همين دليل تمام اجناس را ارزان‌تر از مغازه‌هاي ديگر مي‌فروخت.

پدرم به گراني ناگهاني كالاها اعتنايي نداشت و تمام اجناسش را بر اساس قيمتي كه خريده بود به مردم مي‌فروخت.

مردم بخشي از اجناس مورد نياز مثل گوشت، روغن، برنج، حبوبات و... را به‌صورت امانت به پدرم مي‌دادند تا بين نيازمندان تقسيم كند. او به هيچ عنوان اجازه نمي‌داد نيازمندان را شناسايي كنيم و اين كار را شخصاً به‌طور كاملاً پنهاني انجام مي‌داد تا آبروي مردم حفظ شود.
پدرم به شدت امين مردم بود. حتي كارگران قبل از اينكه چند روزي به شهرستان بروند و به خانواده‌شان سر بزنند تمام پول و وسايل شخصي‌شان را نزد پدرم امانت مي‌گذاشتند و مي‌رفتند. براي همه ما خيلي عجيب بود كه چرا كارگرها پولشان را در بانك نمي‌گذراند. مغازه پدرم براي آنها از بانك هم مطمئن‌تر بود.»

حاج ناصر هميشه در مغازه‌اش دو نوع قند و شكر داشت. يك نوع قند و شكرهايي كه از قبل مانده بود و با همان نرخ قبلي به مردم مي‌فروخت، يك نوع هم قند و شكرهاي جديد كه گران‌تر شده بود.

برنامه حاج ناصر اين بود كه ۲ ساعت قبل از اذان صبح بيدار مي‌شد. يك ساعت در خانه عبادت مي‌كرد و يك ساعت به هم باز كردن در مسجد و خواندن نمازجماعت صبح مي‌گذشت.

در مغازه را كه باز مي‌كرد، پشت دخل مي‌نشست و ماهي يكبار قرآن ختم مي‌كرد. مشتري كه داخل مغازه مي‌شد، نشاني اجناس را مي‌داد و پول را مي‌گرفت. او تا آخرين روزهاي عمر اعتمادش به مردم را از دست نداد.

يكبار پليس فردي را به مغازه‌اش آورد و گفت اين شخص به دزدي از مغازه شما اقرار كرده و شما بايد براي سير مراحل اداري به اداره پليس بيایيد. حاج ناصر به پليس گفت اولاً من با چشمان خودم نديده‌ام كه او از مغازه‌ام دزدي كرده باشد، دوما اگر هم چيزي برده حتماً نياز داشته و من از او شكايتي ندارم.

صبوري و خويشتنداري حاج ناصر، هنگام شنيدن خبر شهادت فرزندش هنوز هم نقل محافل است و اهالي محله خوب به ياد دارند كه حاج ناصر نوريان چگونه تسليم مشیت الهي شد و حتي يك قطره اشك براي شهادت فرزندش نريخت. حاج رضا نوريان روايت مي‌كند كه كسي نديد حاج ناصر براي شهادت محمود اشك بريزد اما وقتي مصيبت امام حسين(ع) را مي‌خواندند اشك از‌ گونه‌هايش سرازير مي‌شد.

اهالي محله رستم‌آباد يادشان نرفته كه حاج ناصر چگونه با دستان خودش، جگر گوشه‌اش را غسل داد و كفن كرد تا در آن سال‌هاي پر تب و تاب به مردم به‌ويژه خانواده شهدا روحيه بدهد.

محمود نوريان، فرزند خلف حاج ناصر، سجاياي اخلاقي بي‌نظيري داشت كه زبانزد بود. او نام خودش را از محمود به عبدالله تغيير داد و مي‌گفت محمود يعني ستوده خدا اما من هنوز محمود نشده‌ام و بنده خدايي بيش نيستم.

متن کامل این گفت وگو که به همت خبرنگار همشهری محله تهیه شده است را می توانید اینجا بخوانید.
شما هم در بزرگداشت و معرفی بزرگان تهران در این ستون سهیم باشید.
از این طریق با ما در تماس باشید:
https://telegram.me/mohsen_mahdian
تهران را با کانال تلگرامی طهرونی زیبا ببینید.
https://telegram.me/mahaleman


کد مطلب: 328302

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcfxcdm0w6d0ma.igiw.html?328302

الف
  http://alef.ir