یادی از «پیامبر» زین العابدین رهنما؛

کتابی که با فروش نان بستنی خریدم

جواد محقق، 12 بهمن 91

12 بهمن 1391 ساعت 21:28


کتاب پیامبر ، اثر درخشان زنده یاد زین العابدین رهنما ، که جلد اول آن نخستین بار در سال ۱۳۱۶ در دمشق چاپ شد و در سال های ۱۳۱۷ و ۱۳۱۸ در همان جا به چاپ دوم سوم رسید ، شاید اولین کتاب ایرانی باشد که به سبک و سیاق رمانهای تاریخی غرب ، درباره پیامبرعظیم الشأن اسلام (ص) به رشته تحریردرآمده است. گفتنی است که به دلیل گرفتاری ها و سفرهای متعدد مؤلف، بین نوشتن جلد اول و مجلدات بعدی بیش از شانزده سال فاصله افتاد. چاپ چهارم کتاب هم در سال ۱۳۲۰ در تهران به دست علاقه مندان رسید و از آن پس مکرر، در شکل و قطع و جلدهای گوناگون منتشر گردید.

کتاب پیامبر در سال ۱۹۵۷ (۱۳۳۶) در پاریس با مقدمه پرفسور هنری ماسه به زبان فرانسوی و در سال ۱۹۶۴ (۱۳۴۳) به همت ال ول ساتن شرق شناس نام دار بریتانیایی به زبان انگلیسی ترجمه شده است. در سال ۱۳۴۵ سازمان کتاب های جیبی، چاپ نوزدهم آن را در سه جلد با عنوان های (پگاه، از بعثت تا هجرت، و رحلت) به گونه ای زیبا و چشم نواز در ده هزار نسخه روانه بازار کرد.

آن سالها، من دوازده سیزده ساله بودم و تازه دبستان را تمام کرده بودم و به دبیرستان می رفتم. روزی این کتاب را پشت ویترین کتاب فروشی سر راهم دیدم وبی اختیار شیفته موضوع و طرح جلد ساده و زیبای آن شدم. کلمه پیامبر، که نام کتاب بود، با حروف چاپی کشیده ای، که عرض جلد را پر می کرد، به رنگ طلایی بر بالای تصویر کتیبه ای از کاشی با زمینه ای سرمه ای نقش بسته بود. داخل آن را عبارت «لا اله الا الله؛ محمد رسول الله» به خط نسخ و رنگ سفید و جمله «علی ولی الله» با رنگی نارنجی به خط کوفی بنایی زینت می داد. نام مؤلف هم به خط نستعلیق بین کتیبه و نشانه دایره ای شکل ناشر بر بالای شماره جلد خودنمایی می کرد. همه این ها در زمینه سفید جلد، تناسب محسوسی داشت که مرا سخت تحت تأثیر قرارداد و بر آنم داشت که با ترس و لرز پا به درون مغازه بگذارم و بهای آن را از کتاب فروش بپرسم وبا حسرت بگویم :" نمی شود یکی یکی بخرم؟ چون پول آن خیلی زیاد است!"

دریغا که نه او و نه دوستان اهل کتابش که با هم بر سر شعری مجادله می کردند، داغ دست نیافتن این تشنه را به آب نفهمیدند و با عتابی محترمانه مرا از مغازه بیرون کردند، اما من تصمیم گرفته بودم آن کتاب را بخرم و خریدم. البته چند ماه بعد که تابستان شد و من دریک کارگاه نان بستنی سازی کار پیدا کردم و صبح تا ظهر، به امید دستمزد عصر، فرمان بردم افسوس که صاحبکار بی انصاف به جای پول، یک کیسه نان بستنی خرد شده تحویلم داد و گفت: " این هم دستمزدت! " با بغضی گلوگیر گفتم: " ولی این که پول نیست!" و او خیلی ساده جواب داد: " خب ببر بفروش به بچه ها و پولش کن!"

ظاهراً چاره ای نبود. از آن به بعد عصرها با کیسه ای نان بستنی خرد و خاکشیر شده، سر کوچه می ایستادم و آنها را به مشتی یک ریال، به بچه ها ی فقیر می فروختم، که حسرت بستنی خوردن را با بلعیدن تکه های نان بستنی جبران می کردند. شگفتا که استقبال، روزبه روز بیشتر می شد و من هر روز پول هایم را به امید آن که نود ریال شده باشد، بارها و بارها می شمردم و سیر نمی شدم.

یک ماه بعد، رهگذران پسرکی دوازده سیزده ساله را می دیدند که سه جلد کتاب جیبی را با غروری نگفتنی زیر بغل زده است و به سوی خانه می دود. بی آن که بفهمد بعضی ها در پیاده رو نگاهش می کنند و معترضانه می گویند "چه خبرت است! مگر سر می بری بچه؟!"

کتاب پیامبر ماه ها کتاب بالینی من بود. روایت داستانی تاریخ زندگی آخرین رسول خدا، با نثری که در زمان خودش نثری زنده، جاندار و قابل ستایش بود، به همراه صحنه پردازی ها و توصیف های زیبایش، تأثیری شگفت در من نهاد و هیجانی غریب در جانم ریخت. از آن زمان سی و چند سال می گذرد؛ عمری به درازای دو نسل. در این فاصله، کتابهای راهنما بارها و بارها تجدید چاپ شده و موافقان و مخالفان بسیاری داشته و یافته است. به ویژه عالمان شیعه در اسناد تاریخی بعضی از اقوال آن تردیدهایی کرده اند، اما اقرار می کنم که هیچ کتاب تاریخی دیگری که بعدها خواندم، چون «پیامبر» رهنما با جانم عجین نشد و آن چنان مرا به شگفتی و شیفتگی وانداشت. اگر چه سال ها بعد در بازخوانی کتاب، که حالا به چاپ بیست وچندم رسیده است، آن شیفتگی را تجربه نکرده ام اما هنوز هم باوردارم که این اثرمی تواند جوانان اهل مطالعه امروز را به لذتی برساند که نسل من در گذشته از آن برده است. به همین دلیل مطالعه ی، این اثر ارزشمند را به همه ی دوستداران کتاب های تاریخی و علاقه مندان به زندگی پیامبر مهربانی و مدارا توصیه می کنم.


کد مطلب: 177265

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcfvedytw6de0a.igiw.html?177265

الف
  http://alef.ir