از روزنامه خاطرات فرهادمیرزا معترضالدوله/23
سوز مناجات ذبیحی و سوزناکی اشکِ مادربزرگ
فرهاد طاهری*؛ 6 خردادماه 1396
6 خرداد 1396 ساعت 11:38
یکی از دوستان قطعهای از مناجات سحر سیدجواد ذبیحی را در صفحۀ فیسبوکش گذاشته است. آواز سوزناک مناجات ذبیحی به گوش نسلهای بعد از انقلاب ناآشناست، اما در خاطرات من و همنسلان من، یادآور نیمهشب ماههای رمضانی است به دور از هر تجمل و ریا و به دور از سفرههای اینچنینی افطار که هیچوقت در خانۀ مردمان آن زمانه (حتی غنیترینشان هم) انداخته نشد! سفرههای افطاری که بارها شاهد بودهام از میان نشستگانِ بر آن و دعوتشدگان بدان (چه میزبانش بدانیم و چه میهمان) بندرت کسی از زمرۀ روزداران بوده است.
آواز سوزناک ذبیحی مرا به یاد خانههای با سقف گنبدی و دیوار گِلی محلات قدیم شهرم، تاکستان، انداخت؛ به یاد اتاقهایی انداخت که طاقچهای کمعرض و دراز با سطحی پُرقطر در گوشۀ هر ضلع آن بود و از آن طاقچه، رادیویی قدیمی با قاب قهوهای چوبی و رویۀ طلاکوب مشبک که رواندازی چیندار از چلوار سفید داشت و از تمیزی برق هم میزد همواره برای کودکان دور از دسترس بود. آواز سوزناک ذبیحی هم در نیمههای هر شب، از همین جعبۀ جادویی بود که دلها را میسوزاند و اشکها را میجوشاند.
یادش به خیر مادربزرگم (مرحوم امینه طاهری که نامبردار به پاکدلی و خوشباوری و سادهانگاری بود) یا دیگر مادربزرگان محله، همیشه با صدای ذبیحی دم میگرفتند و بر سینه میزدند و اشک میریختند و آبگوشت سحرشان هم در گوشۀ اتاق بر چراغ والور بیقرارانه غلغل میکرد! هیچوقت هم نشد بگویند چرا گریه میکنند! هیچکس هم از راز گریههای سحرشان سر درنیاورد! دمدمههای افطار که میرسید همه، از هر کجا که بودند خود را به خانه و به همان اتاقهای گلی میرساندند. در غروب ماههای گرم تابستان، روزهداران زارع و کشاورز بهمحض آنکه پایشان به حیاط خانه میرسید بیدرنگ طناب چرخ چاه آبِ وسط حیاط را به آغوش میگرفتند و خود را به داخل چاههای نیمه عمیق میانداختند تا در پناه خنکای زیرزمین و رطوبت آب چاه، کمی از لهیبِ آتش تشنگی بکاهند تا آنکه از همان جعبه جادویی گوشه اتاق صدایی سوزناک و اذانی بشارت بخش بشنوند و...
در خاطرات من، لذت فرارسیدن افطار یادآور صدای جادویی و معجزهگر دعای ربنای استاد شجریان است و آن آوازِ مجنونکنندۀ «این دهان بستی، دهانی باز کن...» و به نهایت رسانندۀ این جنون و ازخودبیخودی هم اذان مؤذنزاده اردبیلی بود. حیرت بیانتهای جادوی جاودانه مناجات سحر ذبیحی، آواز و صدای هوشربای استاد شجریان و صوت اذان جانفزا و جانبخش مؤذنزاده اردبیلی به نظرم نیروبخشترین اسباب تلطیف روحیۀ روزهداران و تقویتکننده جانهای بیرمق و تأثیرگذارترین جلوۀ مادی جهان در القای معنویت و خلوص و یکرنگی بود.
چند روز پیش دوستی میهمانم بود و از او خواستم چند لحظهای به مناجات ذبیحی گوش دهد. هنوز لحظاتی نگذشته بود که بیاختیار نشست و های های گریستن آغاز کرد. وقتی اندکی آرام شد. گفت صدای ذبیحی عجیب بوی پدرم را میداد. گویی بوی پدر را استشمام میکردم. درست میگفت صدای ذبیحی، بوی همه رفتگان و عزیزان سفرکردۀ روزهدار را میدهد. بوی همۀ رفتگان و دریادماندگان را میدهد. بویی عجیب خوش اما بسیار تلخ و دلآزار!!!
* دانشنامهنگار و پژوهشگر تاریخ معاصر
کد مطلب: 476272
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcfevdj0w6de0a.igiw.html?476272