سطح دستمزد پایین و آرزویی بنام اقتصاد دانش بنیان

بخش تعاملی الف، سعید قاسمی زاده تمر*

12 دی 1394 ساعت 9:11




با توجه به نرخ مشارکت اقتصادی ۳۷درصدی جمعیت کشور، سطح قیمت نسبی نیروی کار متغیر مهمی در خط مشی های بازتوزیع ثروت در جامعه است و هر سال در اواخر پاییز بحث تعیین حداقل دستمزدها داغ می شود. سطح دستمزدها قیمت تمام شده تولیدات را بر حسب میزان نیرو بر بودن یا فناوری بر بودن تولید دستخوش تغییر قرار می دهد و از سوی دیگر همین تغییر، مزیت رقابتی صنایع نیروبر و صنایع دانش بر را تغییر خواهد داد. اما ارائه گزاره در مورد این رابطه باید با احتیاط هایی همراه باشد.

اقتصاد علمی برای یکی از پیچیده ترین رفتارهای اجتماعی است و در این پیچیدگی، تفکر خطی تقریبا راه به جایی نمی برد (رجوع کنید به مثالهای زیر). با این همه، می توان با قیودی و اذعان به پیش فرض هایی، گزاره هایی منطقی و قابل آزمون صادر کرد. یکی از این گزاره ها می تواند رابطه سطح دستمزد در یک جامعه با دانش محور شدن اقتصاد آن جامعه باشد.

برای بررسی این رابطه، یک تحقیق در سطح محدودی انجام شد و نتایج آن برای استفاده عموم مردم و تقویت مطالبات نیروی کار ارائه می شود. به این امید که سیاستگذاران جامعه اهداف بلند اقتصاد دانش بنیان را در تعیین سطح دستمزدها مورد توجه ویژه قرار دهند بخصوص که در دوران رکود برای تقویت مصرف، افزایش قدرت خرید افراد با مشارکت اقتصادی یک برون رفت ویژه است که نسبتا اثرات تورمی کنترل شده تری دارد.

۱- افزایش قیمت تمام شده تولیدات
می دانیم با افزایش دستمزدها قیمت تمام شده تولیدکالا و خدمات افزایش می یابد. بنابراین با این استدلال نباید قیمت نیروی کار زیاد افزایش یابد چون مزیت رقابتی تولید کننده داخلی را حفظ کنیم. تکیه بر همین استدلال و عدم توجه به اثرات دیگر سطح دستمزدها همان تفکر خطی است که ابتدای امر هشدار دادیم.

۲- مزیت تشکیل سرمایه در بخش های نیروبر نسبت به بخش های فناوری محور
وقتی سطح دستمزدها پایین نگه داشته شود، حاشیه سود مجازی برای صنایعی که بیشتر از نیروی کار بهره می گیرند (در مقایسه با صنایع فناوری بر) داده می شود. به عبارتی، سیاستگذار جامعه به صنایعی که از فناوری گریزانند و بر نیروی کار غیرتخصصی تکیه دارند یارانه می دهد!

در چنین فضایی، سرمایه گذار برای سرمایه گذاری در بخش های دانش بنیان که فضای رقابت با صنایع پیشرفته است هیچ انگیزه ای ندارد و ترجیح می دهد در بخش های معمول اقتصادی مثل ساخت و ساز سنتی سرمایه گذاری کند.

در نتیجه تشکیل سرمایه در بخش اقتصاد دانش بنیان به نسبت به بخش های نیروبر کمتر می شود. عواقب چنین چرخه ای به شرح زیر است:

۳- فرصت شغلی در سطح تخصصی کمتر تولید می شود
جامعه نیروی کارما عمدتا جوان و تحصیل کرده هستند و نیاز به فرصت شغلی مناسب با مهارت و انتظارات بیشتر است.

۴- فرصت انباشت تجربه و دانش در سطوح فناوری های بالا کمتر ایجاد می شود
دانش و فناوری محصول اجتماع دانش ورزان است و بدون فرصت اجتماع و فرصت کار، نیروی ماهر و تقاضا برای مهارت بوجود نمی آید.

۵- انگیزه مهاجرت افراد متخصص بیشتر می شود

۶- انگیزه واردات نیروی کار غیرمتخصص به بخش هایی از اقتصاد نیروبر در سیاستگذار بیشتر می شود
نیروی کار کشور در مقابل نیروی کار ارزان کشورهای همسایه باز هم تحت فشار قرار می گیرد که هزینه تولید بازهم از جیب نیروی کار، کاهش داده شود.

۷- ایجاد بیکاری با ورود فناوری
نکته مهم دیگر ایجاد بیکاری با ورود فناوری به صنایع است. فناوری در مجموع بیکاری را افزایش می دهد. دو دلیل برای عدم نگرانی ا زاین موضوع وجود دارد.

۱- اقتصاد دانش بنیان الزاما فقط توسعه فناوری به جای اشتغالزایی نیست و ابعاد دانش بنیان بیشتر بر نیروی انسانی دانش آموخته، ماهر، خلاقیت و نوآوری متکی است.

۲- ارزش افزوده اقتصاد فناوری بر، توان جامعه برای سرمایه گذاری بر نیروی کا و افراد بیکار را افزایش می دهد. البته به شرطی که سیاستگذار تعهد کافی برای حل این معزل و دوران گذار به اقتصاد دانش بنیان را داشته باشد.

تجربه جهانی

دولت سنگاپور در ابتدا مالیات‌ها را کاست تا امکان جذب سرمایه‌گذاری در این جزیره کوچک فراهم شود. در ادامه چون رهبران می‌خواستند سنگاپور یک اقتصاد باارزش افزوده بالا باشد، حداقل سطح دستمزدها را بالا تعیین کردند. به‌مرور که سنگاپور نیازمند نیروی کار خارجی شد، دولت برای حمایت از سطح درآمد نیروهای بومی، اجازه نداد سطح دستمزدها یا حداقل هزینه نیروی کار برای شرکت‌های داخلی کاهش یابد. به‌این‌ترتیب دولت اجازه داد شرکت‌ها برای نیروی کار مهاجر حقوق‌های اندکی پرداخت کنند ولی اختلاف این حقوق‌ها با دستمزدهای نیروهای بومی را به‌عنوان مالیات از شرکت‌ها طلب کرد. درواقع دولت سنگاپور با بالا بردن قیمت نیروی کار ، شرکت‌ها را ترغیب می‌کرد به‌جای سرمایه‌گذاری در حوزه‌های نیروبر، در حوزه‌های فناورانه و دانش‌بنیان سرمایه‌گذاری کنند.

درواقع می‌توان ادعا نمود سطح دستمزدها، متغیر بسیار مهمی برای یک اقتصاد دانش‌بنیان بوده و یکی از عوامل تعیین‌کننده در آینده ماهیت توسعه اقتصادی کشور است. توجه داشته باشیم فقر به شاغلین رسیده است یعنی با وجود فعالیت اقتصادی، هنوز کارگر و خانواده او تامین نیستند. در این شرایط، داشتن هدف بلند مدت اقتصاد دانش بنیان فقط یک آرزو است.

وقت آن است به ترکیب شورای عالی کار توجه کنیم. سه نفر از طرف تشکل های کارگری عضوند ولی خروجی چنین ترکیبی مشخص است. تدریجی گرایی در افزایش حق کارکنان تنها خروجی این شوراست. وقت آن است که بپرسیم آیا سطح دستمزدها برای ۲۷ میلیون شاغل (شامل کارفرمایان و مدیران هم شد) مناسب است؟ آیا سیاستگذرا در حال ارائه یارانه به عدم بهره وری از جیب شاغلان است؟ آیا قیمت تمام شده بهانه ای شایسته توجه است؟ آیا ارائه یارانه ۵۰ هزار تومانی به نزدیک به ۲۰ میلیون سرپرست خانوار درست تر است یا افزایش ۵۰ هزارتومانی میانگین سطح دستمزد به حدود۲۵ میلیون فعال اقتصادی کشور؟

سوالات زیادی هست اما مطالعات به این مقوله بسیار کم رنگ است. گویا مطالعات ما را الگوی جهانی و دغدغه های کشورهای توسعه یافته تعیین می کند نه شرایط بغرنج اقتصادی ایران. با احترام به همه پژوهشگران کشور، اذعان شد مطالعه انجام شده اخیر برای پوشش همه جوانب واقعیت کار در ایران کافی نیست اما امید است شروعی برای این مبحث باشد.

برای اطلاعات بیشتر از مدل رجوع کنید به منبع زیر یا با ایمیل tamar@ut.ac.ir مکاتبه فرمایید.

قاسمی زاده، سعید. ۱۳۹۴ مدل پویاشناختی برای تبیین بازخورهای سطح دستمزدهای نیروی کار بر آینده اقتصاد دانش‌بنیان، ماهنامه آینده پژوهی، پاییز ۹۴.

*دانشجوی دوره دکتری آینده پژوهی دانشگاه تهران


کد مطلب: 321480

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcfcydmxw6d0ja.igiw.html?321480

الف
  http://alef.ir