سخنگوي وزارت امور خارجه: آمريکا بر سر برجام قمار نمي‌کند

23 آبان 1395 ساعت 12:20


در واشنگتن برخلاف تمام گمانه‌زني‌ها و نظرسنجي‌هاي معتبر، دونالد ترامپ چهل و پنجمين رئيس‌جمهوري آمريکا شد تا موجي از بهت، جهان را فراگيرد. تاجر جنجالي آمريکايي بر‌خلاف خواست و پيش‌بيني خيلي از رسانه‌ها و چهره‌هاي سرشناس و حتي رؤساي‌جمهوري گذشته آمريکا از سوي مردم برگزيده شد، اگرچه بهرام قاسمي، سخنگوي وزارت امور خارجه ايران، معتقد است اين انتخاب براي بسياري در ايران قابل پيش‌بيني بود و دليل اين انتخاب را نيز «وضعيت گذار» جهان مي‌داند و معتقد است: «اساسا ما با جهاني جديد روبه‌رو شده‌ايم.» 

به گزارش وقایع‌اتفاقیه، با اين حال واکنش‌ها و رويدادها در سراسر جهان به انتخاب دونالد ترامپ متنوع و متفاوت بود. فرانسوا اولاند، رئيس‌جمهوري فرانسه، پيروزي دونالد ترامپ در انتخابات رياست‌جمهوري آمريکا را به آغاز دوره‌اي از نااطميناني تعبير کرد و نسبت به شروع اين روند هشدار داد، اين در حالي است که سخنگوي وزارت امور خارجه ايران در اين گفت‌وگو که چند ساعت بعد از انتخاب دونالد ترامپ صورت گرفت، تأکيد کرد: اين تحولات در برخي کشورهاي اروپايي نظير اسپانيا، ايتاليا و يونان به صورت قارچ‌گونه‌اي رشد داشته و در اين رابطه تفکري وجود داشت که معتقد بود، اين موج پوپوليسم سرانجام به آمريکا نيز خواهد رسيد و اکنون نيز اين‌گونه شد.

 گفت‌وگو با بهرام قاسمي البته مختص انتخاب ترامپ نبود، بلکه تبعات بعد از اين انتخاب و سرانجام برجام نيز به بحث گذاشته شد تا جايي که او گفت: «برجام توافقي دو‌طرفه است و اگر آنها اين امر را رعايت نکنند ما نيز مي‌توانيم رعايت نکنيم.» او البته گريزي به روابط میان ايران و کشورهاي عربي زد و تأکيد کرد که «وضعيت روابط ما با برخي از کشورهاي عربي بي‌ارتباط با برجام نيست. برجام توانست فضاي بين‌المللي را براي ايران باز کند، قطعنامه‌هاي ضد‌ايراني در شوراي امنيت سازمان ملل متحد را پايان دهد و ايران را از فصل «هفت» منشور ملل خارج کرده و نه‌تنها خطر جنگ را از کشور دور، بلکه زمينه را براي رشد اقتصادي کشور فراهم کند.»

گفت‌وگوي کامل با بهرام قاسمي، سخنگوي وزارت امور خارجه ايران، را بخوانيد: 

آقای قاسمي، گفت‌وگوي ما با شما همزمان شد با انتخاب دونالد ترامپ به‌عنوان رئيس‌جمهوري بعدي ايالات‌متحده آمريکا، جنابعالي به‌عنوان سخنگوي وزارت امورخارجه جمهوري اسلامي ايران بفرماييد که آيا اين سناريو براي ايران قابل پيش‌بيني بود؟ 

در مجموع نظرسنجي‌ها و مطالبي که در انديشکده‌ها، رسانه‌ها و فضاي مجازي از درون خود آمريکا بيرون مي‌آمد، بحث‌های بسياري وجود داشت ولي احتمال اينکه ترامپ به پيروزي برسد، نيز بود و به عبارتي، این انتخاب قابل‌پيش‌بيني بود، دليل اين امر، اين است که در وضعيت جهان امروز که از آن به‌عنوان جهان درحال ‌گذار ياد مي‌شود، ويژگي‌هاي این نوع جهان، تحولات سريع، پيش‌بيني‌ناپذیری و اتفاقاتي است که در سطح جهان مي‌افتد. به‌ویژه بعد از بحران اقتصادي اروپا و متعاقب آن بحران‌هاي سياسي که درون این اتحاديه منجر به رشد احساسات، عوام‌زدگي و به اصطلاح پوپوليسم شد، اين تحولات در برخي کشورهاي اروپايي مانند اسپانيا، ايتاليا و يونان رشد قارچ‌گونه‌اي یافت. در اين‌باره تفکري وجود داشت که معتقد بود اين موج پوپوليسم سرانجام به آمريکا نيز خواهد رسيد و اکنون اين‌گونه شد.

 گرايشي در بخشي از جوامع هست که نمي‌توان سنت‌هاي تاريخي، کلاسيک و پايداري‌هايي را که وجود داشته است، در نظر نگيرد. دونالد ترامپ به‌عنوان پديده‌اي جديد و ناشناخته با کاراکتر و اظهارات عجيب و غريبي که مي‌کرد در نهايت، در جو موجود توانست به‌عنوان رئيس‌جمهوري آمريکا انتخاب شود. ترامپ شخصيت ويژه‌اي از خود نشان داد که با هيلاري کلينتون بسيار متفاوت بود. چارچوب‌هاي ارائه‌شده از سوی او حتي با نرم‌هاي حزب جمهوري‌خواه نيز تطابق نداشت و همين امر نيز باعث شده بود تا بسياري از افراد حزب جمهوري‌خواه به سمت کلينتون سوق پيدا کنند. 

به نظر شما، آيا با روي‌کارآمدن ترامپ، دنيا جاي ناامن‌تري خواهد شد، با توجه به اينکه ايالات‌متحده نقشی تعيين‌کننده در جهان دارد؟ 

در پرسش قبل، اشاره کردم که جهان در حال‌گذار است که اين جهان، ويژگي‌هاي خاص خود را دارد ولي ما اميدواريم که به‌سمت بهبودي سير کند و ديگر شاهد اتفاقات منفي‌ای که در سال‌هاي اخير به‌ویژه در منطقه خاورميانه با آن روبه‌رو بوده‌ايم، نباشد. 

با اين حال، واقعيت‌ها چيزي‌هاي ديگري مي‌گويد که بايد منتظر ماند و ديد که چه سمتی مي‌رود. واقعيت‌ها بدبيني بيشتري به آدم القا کرده که جهان دارد به‌سمت تنش بيشتر حرکت مي‌کند. درحال‌حاضر، تنش از حوزه دولت‌ها، مقامات رسمي و حاکميت‌ها عبور و به درون جوامع رسوخ کرده است. اين رسوخ به اشکال مختلفي مانند برخورد افکار، عقايد، مذاهب و قوميت‌ها در مناطقي مانند خاورميانه خود را نشان مي‌دهد ولي اگر عميق‌تر نيز نگاه کنيد، اين رسوخ در حوزه اروپا نيز قابل ديدن است. بحث استقلال‌خواهي و جدايي‌طلبي مناطقي مانند اسکاتلند، کاتالونيا و بخش‌هايي از ايتاليا در‌اين‌راستا تعريف مي‌شود. مي‌بينيم افراد و کشورهايي که در حوزه اتحاديه اروپايي تلاش کرده بودند با پيمان‌هايي نظير شنگن، مرزها را بردارند و اشتراکات خود را زياد کنند، اکنون با يک علامت سؤال مهم روبه‌رو شده‌اند. 

آيا اين امر محصول هجوم مهاجران به اتحاديه اروپاست؟ 

خير. الزاما اين نمي‌تواند دليل اصلي باشد. بحث آوارگان مي‌تواند سبب تشديد وضعيت شود اما اين موضوع، سابقه بيشتري دارد؛ بخشي از آن به بحران اقتصادي در اروپا بازمي‌گردد که در آن ناکارآمدي‌هاي اتحاديه اروپا و آرمان‌هايي که براي خود تعريف کرده بودند، معلوم شد. برخي کشورهاي فقير اتحاديه به اين نتيجه رسيدند که اتحاديه براي آنها کاري نکرده و کشورشان دچار فقر، بيکاري، کسري بودجه و... است. 

علاوه بر اين، کشورهاي بزرگ اتحاديه مانند آلمان نيز بر اين باور بودند که چرا بايد از جيب ما براي کشورهاي ناکارآمد، هزينه شود. مجموعه‌اي از اين نوع مسائل و برخي سرخوردگي‌ها در اتحاديه اروپا، موجبات کاهش سرعت رشد همگرايي‌ها شد و نهايت امر اين است که هم‌اکنون مي‌بينيم؛ البته اين موضوع در خاورميانه تفاوت‌ها و ريشه‌هاي متفاوتي دارد. به‌طور مثال، سياست‌هاي غلط آمريکا در منطقه و همچنين حمله اتحاد شوروي به افغانستان، خطاهايی استراتژيک بوده‌ که وضعيت منطقه را دچار بحران کرده‌اند. 

آيا با انتخاب ترامپ به‌عنوان رئيس‌جمهوري آمريکا، مي‌توان شاهد کاهش نفوذ اعتباري و هژمونيک اين کشور در جهان شويم؟ 

قضاوت سخت است. قضاوت و پيش‌بيني درباره وضعيت کنوني و آينده آمريکا و نقش اين کشور در مناطقي مانند خاورميانه دشوار است. به‌هرحال، جهان شکل گذشته خود را ندارد و آمريکا نيز قطعا همانند گذشته نمي‌تواند يکسان و آن‌گونه که علاقه‌مند است، عمل کند و چنين توانی ندارد. با توجه به شکل و شمايل جديد جهان و نقش کمتر حاکميت‌ها و نقش بيشتر رسانه‌ها، فضاي مجازي و ارتباطات بين‌الملل باعث شده است تا قدرت دولت‌ها همانند سابق نباشد. درباره آمريکا نيز بايد منتظر ماند و ديد که در عمل چه رخ مي‌دهد. 

نخستين واکنش جمهوري اسلامي ايران پس از انتخاب دونالد ترامپ به‌عنوان رئيس‌جمهوري آمريکا از سوي محمدجواد ظريف، وزير امورخارجه کشورمان، ابراز شد. ظريف در واکنش به اين امر و با بیان اينکه ايران در امور داخلي هيچ کشوري دخالت نمي‌کند، اظهار کرد که هر دولتي که در آمريکا سرکار بيايد، بايد به برجام احترام گذارد. با توجه به اين گزاره که اگر ما هم در امور داخلي آمريکا دخالت نکنيم و با آنها کاري نداشته باشيم، آنها با ما کار دارند، پيش‌بيني شما از رويکرد ترامپ درباره ايران چیست؟ با توجه به اينکه او پيش‌تر مدعي شده بود که در صورت روي‌کارآمدن به‌عنوان رئيس‌جمهوري آمريکا، برجام را پاره مي‌کند. 

بحث آمريکا از اين نظر مهم است که تجربه به ما نشان داده است که شعارهاي انتخاباتي با آنچه در پشت ميز صدارت و کرسي رياست‌جمهوري است، فرق مي‌کند. اگر منحني رفتاري ترامپ را از ابتدا که وارد صحنه رقابت‌هاي رياست‌جمهوري شد تاکنون مورد بررسي قرار دهيم، متوجه اين نکته مي‌شويم که او در اين مدت دچار تغيير در گفتار و کاراکتر شده است؛ بنابراین بايد ديد ديدگاه‌هاي ترامپ پس از آنکه وارد کاخ سفيد شد به چه سمت و سويي سوق پيدا خواهد کرد. آنچه تاکنون از سوي او بیان شده، شعارهاي انتخاباتي بوده است که صرفا در زمان رقابت‌هاي انتخابات، تاريخ مصرف دارد و اکنون ديگر قابل اتکا نيست. 

يعني از ديدگاه شما خطري برجام را تهديد نمي‌کند؟ 

در بحث برجام روشن است که آمريکا تعهداتي دارد، همان‌طور که بقيه کشورهاي گروه 1+5 داراي تعهداتي هستند. به دليل اینکه برجام تعهد دولت آمريکاست هر فرد و دولتي که روي کار بيايد بايد به اجراي آن متعهد باشد. اين امر به اين دليل است که برجام، توافقي دوطرفه است و اگر آنها اين امر را رعايت نکنند، ما نيز مي‌توانيم رعايت نکنيم.

 به فرض که برجام با روي‌کارآمدن ترامپ، پاره مي‌شود و آمريکايي‌ها عمل به تعهدات خود را متوقف مي‌کنند، واکنش ايران چگونه خواهد بود؟ 

قطعا ما هم به تناسب اقدامي که خواهيم داشت، عمل مي‌کنيم اما من تصورم بر اين است که آنها در مسير اجرانشدن برجام حرکت نخواهند کرد زيرا آمريکايي‌ها به‌خوبي به قدرت ايران و نقش جمهوري اسلامي ايران در منطقه آگاهي دارند و بعيد است آمريکايي‌ها نقش مهم ايران در منطقه و جهان بين‌الملل را در نظر نگيرند. 

جناب قاسمي، با انتخابات کنوني در آمريکا قدرت در اين کشور به نوعي يکدست شده است، به اين معني که جمهوري‌خواهان نه‌تنها رياست‌جمهوري را به‌دست ‌آوردند بلکه توانستند کنگره (مجلس نمايندگان و سنا) را نيز از دموکرات‌ها ببرند. هرچند، در مقطع برجام نيز کنگره در تصاحب جمهوري‌خواهان بود اما رئيس‌جمهوري با اختيارات اجرائي خود همچون حق وتو مي‌توانست برخي تصميمات نمايندگان را خنثي کند ولی اکنون که جمهوري‌خواهان در وضعيت بسيار مساعدي قرار گرفته‌اند، چشم‌انداز رويکرد واشنگتن به ايران و به‌‌ویژه توافق برجام چگونه خواهد بود؟ 

بايد اميدوار بود که مجموعه دستگاه‌هاي حکومتي در آمريکا بتوانند واقعيت‌هاي جهان يا حداقل بخشي از اين واقعيت‌ها را درک کنند. اين درست است که جمهوري‌خواهان درحال‌حاضر وضعيت به مراتب بهتري نسبت به پيش دارند اما به اين معنا نيست که هرگونه اراده کنند، بتوانند عمل کنند. ترديدي نيست که با انتخابات صورت‌گرفته اخير، جمهوري‌خواهان از قدرت ابتکار عمل بيشتري برخوردار شده‌اند اما اين‌قدر بايد واقع‌بين باشند و شرايط منطقه و جهان را درک کنند که دست به قمار بزرگي نزنند زيرا وضعيت کلي جهان به نفع آنها نيست و معلوم نيست اروپا نيز الزاما از سياست‌ها و رويکردهاي تندروانه ايالات‌متحده پيروي کند يا خير. 

وضعيت جهان، وضعيت خاصي است که بيش‌ازاين شايد امکان نداشته باشد شما وارد يک بحران جديد شويد. به‌‌ویژه در منطقه خاورميانه و حوزه خليج‌فارس که بعيد است کششي وجود داشته باشد و قطعا جمهوري‌خواهان آمريکايي اين را به‌خوبي مي‌دانند. آنها همچنين بر اين امر وقف هستند که هر اتفاق و رويدادي که قرار است در هر منطقه‌اي از جهان بيفتد، بايد در آن دخالت کنند و نمي‌توانند مهره‌ها را آن‌گونه که مي‌خواهند بچينند و با آن بازي کنند. 

 سياست خارجي ترامپ را برخي‌ها به هندوانه سربسته تشبيه کرده‌اند که مشخص نيست رنگ آن چگونه باشد اما آن‌گونه که از مواضع اعلامي او مي‌توان دريافت کرد، اين است که ترامپ اولويت نخست خود را مسائل داخلي ایالات متحده تعريف کرده است و به نظر مي‌رسد مانند  اوباما خود را درگير سياست خارجي نکند. ازسوی‌ديگر، او در اظهارات خود اعلام کرده است که دوران مفت‌خوري برخي کشورها که آمريکا تأمين امنيت آنها را برعهده داشت، سپري شده است. با اين شرايط، انتخاب ترامپ چه تأثيري در افزايش حضور تهاجمي رقباي منطقه‌اي ايران در خاورميانه دارد و قدرت‌هاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي که در سال‌هاي اخير، فعال‌تر و پرتحرک‌تر شدند مانند روسيه، ترکيه و عربستان در شرايطي که آمريکاي ترامپ، يکجانبه‌گرايانه‌تر اقدام کند و کمتر متعهد به منافع سايرين باشد، چه واکنشي نشان خواهند داد؟ اگر بدون تحريک آمريکا سعي کنند با حفظ روابط با اين کشور، حضور فزاينده‌تر و تهاجمي‌تري داشته باشند، موقعيت ايران چگونه مي‌شود؟ 

من براي پاسخ به اين پرسش به جواب سؤال قبل برمي‌گردم؛ درواقع درباره ترامپ بايد صبر کرد زيرا آنچه او در رقابت‌هاي انتخاباتي بيان کرده است، با واقعيت‌هاي جهاني و حتي واقعيت‌هاي درون آمريکا فاصله بسياري دارد و درحقیقت اگر ترامپ بخواهد به آنچه در رقابت‌هاي انتخاباتي بيان کرده است، عمل کند بايد ببيند آيا از ابزارهاي کافي براي نيل به اين اهداف برخوردار است يا خير.

 اينکه ترامپ تا چه اندازه مي‌تواند توجه را از بيرون از مرزهاي آمريکا بگيرد و به داخل معطوف شود، پرسشي است که فعلا پاسخي براي آن نيست و بايد صبر کرد تا او در کاخ سفيد مستقر شود. بااين‌حال، به نظر مي‌رسد اينکه او بخواهد حضور آمريکا در نقاط مختلف جهان را پايان دهد يا روابط ويژه خود با برخي کشورها را ديگر ادامه ندهد، نشدني است. بسيار بعید است که او دروازه‌هاي آمريکا را ببندد، مهاجران را اخراج، با اديان برخورد و متحدان آمريکا را رها کند؛ قطعا شاهد سقوط آزاد مورد خاصي نخواهيم بود. 

روابط روسيه و ايالات‌متحده آمريکا در دوره جمهوري‌خواهان (جرج بوش) به مراتب بهتر از وضعيت کنوني بود و بوش و ولاديمير پوتين، روابط شخصي مساعدي نيز داشتند؛ بااين‌حال در دوران اوباما و باوجود طرح «ريست»، شاهد اين امر بوديم که مناسبات مسکو و واشنگتن روزبه‌روز بر سر مسائلي همچون سوريه و اوکراين به وخامت رفت. با توجه به تأثيرگذاري عميقي که روابط اين دو کشور بزرگ بر سياست خارجي ايران دارد، چه چشم‌اندازي را براي روابط روسيه و آمريکا در دوران ترامپ متصور هستيد؟ اين پرسش از اين رو مطرح مي‌شود که هيلاري کلينتون در مقطع رقابت‌هاي انتخاباتي عنوان کرده بود که کرملين در صورت پيروزي ترامپ جشن خواهد گرفت. 

دراين‌زمينه نيز نمي‌توان پيش‌بيني دقيقي مطرح کرد زيرا روسيه در شرايط و مقطع خاصي به سر مي‌برد و در برهه‌اي از زمان است که بايد در جهت مخالف حرکت آب باشد؛ بنابراین نمي‌توان دقيق گفت صحبت‌هاي روس‌ها در مخالفت با دموکرات‌ها تا چه اندازه حساب‌شده بوده است. در آمريکا هم اينکه ترامپ نسبت به روابط با روسيه چه ديدگاهي خواهد داشت، هنوز مشخص نيست و هنوز معلوم نيست آيا ترامپ مي‌تواند به نقاط مشترکي با ولاديمير پوتين دست پيدا کند يا خير، به‌‌ویژه در مسائلي مانند اوکراين که علاوه‌بر روسيه و آمريکا، اتحاديه اروپايي نيز صاحب ديدگاه است و بسيار بعيد به نظر می‌رسد اروپايي‌ها صحنه را براي تقسيم دنيا بين پوتين و ترامپ خالی کنند. درباره مسائل سوريه و خاورميانه نيز همين امر صادق است. بايد سرعت تحولات و پيچيدگي‌هاي موضوع را مشاهده کرد تا به قضاوت قطعي رسيد. به‌‌هرحال طرفين، اکنون در حال بازي خود هستند. 

 مي‌خواهيم از فضاي ترامپ و انتخابات رياست‌جمهوري ايالات‌متحده دور شده و وارد پرسش‌هايي درباره سياست خارجي ايران در منطقه و مسائلي همچون برجام شويم. قبل از برجام، اين تصور وجود داشت که با اين توافق برد- برد، ايران از انزواي ناخواسته بيرون مي‌آيد و به سمت بهبود روابط با کشورهاي مختلف جهان حرکت مي‌کند که اين امر تا حدي محقق شده است. بااين‌حال، برخي تحليلگران براين‌باور هستند که سياست خارجي دولت حسن روحاني در مسئله برجام، موفقيت‌آميز بوده اما درباره موضوعات منطقه‌اي، کنترل تنش‌ها با کشورهاي همسايه به‌‌ویژه اعراب حاشيه خليج‌فارس موفق نبوده است. اين موضوع را تا چه اندازه قابل قبول مي‌دانيد؟ 

اينها موضوعات جدا از يکديگر نبوده و نيست و کاملا به يکديگر ارتباط مستقيم پيدا مي‌کند. به عبارت ديگر، وضعيت روابط ما با برخي کشورهاي عربي بي‌ارتباط با برجام نيست. برجام توانست فضاي بين‌المللي را براي ايران باز کند، قطعنامه‌هاي ضدايراني در شوراي امنيت سازمان ملل متحد را پايان دهد و ايران را از فصل «هفت» منشور ملل خارج کند و نه‌تنها خطر جنگ را از کشور دور کند بلکه زمينه را براي رشد اقتصادي کشور نيز فراهم کند.

 ما درحال‌حاضر مشاهده مي‌کنيم در بعد اقتصادي، تحولات مثبتي در کشور پس از برجام رخ داده يا در حال رخ‌دادن است. موفقيت‌ها به اندازه‌اي بوده که عده‌اي ازجمله همين کشورهاي عربي را نگران کرده است. اين کشورها و ازجمله عربستان احساس کردند ايران، کشوري توانمند است و زماني که توانسته سالم و بدون جنگ، قطعنامه‌هاي سامان ملل متحد عليه خود را بي‌اثر کند، يک «پيروزي بزرگ» به‌دست ‌آورده است. 

بر‌اساس ديدگاه اعراب، آزادشدن ظرفيت‌هاي ايران مي‌تواند براي آنها خطرناک باشد؛ البته اين همه داستان نبوده است زيرا موضوعاتي همچون دامن‌زدن به فضاي ايران‌هراسي نيز در‌اين‌زمينه نقش داشته است؛ به‌گونه‌اي که برخي‌ها تلاش کرده‌اند به کمک سرمايه‌هاي خود همه‌چيز را متمرکز و عليه ايران کنند؛ بنابراین بحث روبط با اعراب را نبايد جدا از برجام دانست. اگر ما تحت شرايط سابق بوديم و تحريم‌هاي بين‌المللي عليه ما برداشته نشده بود، اکنون وضعيت عربستان اين‌گونه نبود. 

اتفاقا اين امر نشان مي‌دهد، برجام در کلان قضيه براي ايران برد داشته است. بعد از برجام، ايران به مرکزي براي مشورت درباره مسائل منطقه‌اي و بين‌المللي تبديل شده است ما به طور مرتب، ميزبان هيأت‌هاي مختلفي از کشورهاي گوناگون براي اطلاع از نظرات جمهوري اسلامي ايران هستيم؛ بنابراين اينکه بگویيم سياست خارجي ما در برابر اعراب شکست خورده يا ناموفق بوده است، صحيح نيست. ممکن است ما نقصان‌هايي داشته باشيم اما مجموعه پتانسيل‌هايي که پس از برجام براي ما آزاد شده، موجب نگراني برخي کشورها شده است؛ البته اين از نظر ما توهمي بيش نيست و سياست اعلامي و عملي ما اين بوده که با همسايگان، روابط مساعدي داشته باشيم. ما هشت سال طعم جنگ را چشيده‌ایم و طالب جنگ و درگيري با هيچ کشوري نيستيم. ملت ما در صحنه‌هاي مختلف ثابت کرده است که به صلح‌جويي و صلح‌طلبي اهميت مي‌دهد و کشورهاي عربي به‌‌ویژه عربستان به گمان خود از توافق بزرگ ايران و غرب، هراس دارند، درحالي‌که توهم موجب اين هراس شده است.

 آنها نگران اين امر هستند که توافق بزرگ ايران و اعراب به کشورهايي که از دموکراسي برخوردار نيستند، زيان وارد کند و آنها که همچنان داراي سيستم قبيله‌اي و طايفه‌اي هستند، قرباني شوند. آنها فکر مي‌کردند با ايجاد دشمني فرضي به نام ايران مي‌توانند مسائل داخلي خود را به فراموشي بسپارند. 

برجام، توافقي برد- برد بود و بسياري نيز بر اين امر واقف هستند اما پرسشي که گاهی از سوي برخي از مخالفان و منتقدان سياست خارجي ايران مطرح مي‌شود، اين است که ايران در رابطه با اعراب به دنبال بازي حاصل‌جمع جبري صفر بوده و همه‌چيز را براي خود و زيان ديگران مي‌خواسته است؛ درحالي که مي‌توانست در برخي از موارد از خود خويشتنداري نشان دهد اما به سمت‌وسوي حوزه نفوذ رقباي منطقه‌اي سير کرده است؛ به طورمثال، ما حوزه‌هاي درگيري متعددي مانند سوريه، يمن، عراق و لبنان را با اعراب و به‌ويژه عربستان داريم که از نظر منتقدان، مي‌شود با توافق‌نظر به طرف بهبود روابط و کاهش تنش‌ها حرکت کرد. ديدگاه شما و وزارت امورخارجه در اين رابطه چيست؟ 

موضوع اين نيست و نگراني‌هاي عربستان اينها نيستند.
عربستان سعودي با بقاي خود مسئله دارد و احساس مي‌کند از اين ناحيه ضربه‌پذير است. بحث سوريه، براي آنها مهم است اما حياتي نيست. درست است آنها عصباني هستند که در عراق و سوريه حکومت‌هايي سر کار بوده که موافق ميل رياض نيستند و عمل نمي‌کنند اما بيش از اين، احساس مي‌کنند که جايگاه آنها به خطر افتاده است. 

ما در جمهوري اسلامي معتقديم که مشکل در سوريه نيست و سعودي‌ها نبايد در آنجا دست به قمار بزرگ بزنند. آنها درحال‌حاضر هستي، ثروت و ذخاير خود را در سوريه بسيج کرده‌اند و دارند به هر دري مي‌زنند تا ايران را در گوشه قرار داده و اعراب را عليه آن کنند. ما اصلا اين را قبول نداريم که سوريه و يمن را مي‌خواهيم و ... . 

سياست‌هاي ما در منطقه کاملا شفاف است. ما اگر در سوريه حضور مستشاري داريم، به‌دليل درخواست دولت قانوني اين کشور بوده  و علاوه بر اين، مبارزه با تروريسم نيز براي ما مهم است. همچنين بايد گفت، سوريه يکي از متحدان قديمي ما از ابتداي انقلاب اسلامي و به ويژه در دوران جنگ بوده است. در شرايطي که صدام حسين سعي مي‌کرد، جنگ با ايران را به طرف نبرد عربي- ايراني پیش ببرد اما کشورهايي مانند سوريه اين اجازه را ندادند. در رابطه با عراق نيز اين کشور براي ما از زمینه‌های مختلفي اهميت دارد، هرچند ما هيچ‌گونه دخالتي در امور اين کشور نکرده‌ايم. 

آيا تحليل یا ادعای وجود مؤلفه دوگانه دولت- حاکمیت که در برخي رسانه‌های خارجی مطرح مي‌شود، بر اين موضوع سايه نمي‌اندازد؛ به اين معني که بين نگاه دولت و حاکميت به موضوع تحولات منطقه اختلاف هست؛ به طور مثال، تغيير معاون عربي- آفريقاي وزارت امورخارجه را برخي در اين رابطه تفسير مي‌کنند. 

آنچه در زمينه سياست‌هاي منطقه‌اي اعمال مي‌شود، اجرا مي‌شود و ما در‌اين‌زمينه و به‌‌ویژه درباره روابط با همسايگان يکصدا هستيم. 

يعني وزارت امورخارجه در اين رابطه تحت فشار نيست؟ 

خير، وزارت امورخارجه کاملا با مجموعه نظام هماهنگ است. علاوه بر اين، وزارت امورخارجه سياست‌گذار صرف نيست، بلکه مجري است و سياست‌گذاري بر‌اساس قانون اساسی در جاهاي ديگري است؛ البته در کشور ما چندصدايي وجود دارد و افراد و گروه‌هاي مختلف نظرات و ديدگاه‌هاي خود را مطرح مي‌کنند. 

منتقدانی در داخل کشور و به‌ويژه مجلس، صريحا سياست خارجي را مورد انتقاد قرار مي‌دهند. شما اين را چندصدايي و در قالب دموکراسي تحليل مي‌کنيد اما به نظر مي‌رسد اين صداها خيلي قدرتمند است؛ نظر شما در اين رابطه چيست؟ 

هيأت مذاکره‌کننده هسته‌اي و رئيس‌جمهوري در چارچوب و کاملا هماهنگ با نظام پيش رفته‌اند؛ البته انتقادات نسبت به برجام و به طور کلي سياست خارجي، در چند لايه قابل بررسي است. بخشي را بايد در قالب چندصدايي در کشور تحليل کرد. به‌هر‌حال، وجود سيستم پارلماني در کشور، باعث شده است تا اين امر وجود داشته باشد که بايد از آن استقبال کرد زيرا بدون انتقاد، دچار فرسايش مي‌شويم که چالش‌هاي عظيمي را دارد؛ بنابراین وجود منتقد، خوب است و اگر نباشد نيز بايد نسبت به تربيت آنها اقدام کرد. انتقاد برخي از نمايندگان مجلس نيز در همين زمينه قابل تحليل است؛ البته برخي‌ها هم هستند که به دلايل فکري و سياسي نمي‌خواهند با واقعيات موجود کنار بيايند و شما هرگونه ادله‌اي بياوريد، قانع نمي‌شوند. 

 منطقه خاورميانه براي ايران از اهميت بالايي برخوردار است اما اين سؤال نيز به صورت جدي مطرح بوده که چرا ايران در مناطقي مانند آسياي مرکزي که جزء حوزه تمدني ما محسوب مي‌شود، کمتر فعاليت داشته است؛ درحالي که به نظر مي‌رسد، راحت‌تر مي‌توانستيم در اين منطقه نفوذ کنيم و کمتر مانند خاورميانه محکوم به دنبال‌کردن اصطکاک مذهبي شويم. 

ما تلاشمان اين بوده است تا جايي که امکان دارد، به طرف بهبود روابط ايران با کشورهاي آسياي مرکزي و افغانستان حرکت کنيم اما عوامل محدود‌کننده بسياري نيز وجود داشته است؛ به طور مثال، فشارهاي خارجي که قصد داشته‌اند که ايران ايزوله باقي بماند. 

با وجود موانع و مشکلات، ما نيز نمره قبولي مي‌گيريم. به هر حال، وضعيت به گونه‌اي بوده است که بسياري از وضعيت ايران خشنود نيستند و تلاش می‌کنند تا در‌اين‌زمينه کارشکني کنند. 

در سمت سخنگوي وزارت امور خارجه، تا چه حد مي‌توانيم مطمئن باشيم، سويه، راه و مسيري را که سياست خارجي کشور در آن اجرا مي‌شود، شما نمايندگي مي‌کنيد؟ چه ناظران داخلي و خارجي و چه ساير بازيگران و واحدهاي بين‌المللي (فراملي، ملي) مي‌توانند تريبون شما را به‌عنوان موضع و رويکرد و عملکرد جمهوري اسلامي در صحنه و ميدان بازي قلمداد کنند؟ 

چيزي که من از اين جايگاه مي‌فهمم، به واقعيت خيلي نزديک است. سعي ما اين است که يا سکوت کنيم يا اگر صحبت مي‌کنيم، بر‌اساس واقعيت باشد. منش و شخصيت وزير امورخارجه ما نيز همين‌گونه است. ما قرار نيست، خلاف بگویيم و آنچه بيان مي‌کنيم تا حدي که با منافع و امنيت ما قابل جمع باشد، مطرح مي‌کنيم. 

ديپلماسي عمومي کشور که در قالب بيانات سخنگو، گفتار وزير يا تبليغات جهاني کشور مطرح مي‌شوند، تا چه حد درون وزارتخانه مورد برنامه‌ريزي و تطبيق‌دهي با راهبرد کلان کشور مي‌شوند و اصولا تريبون سخنگويي به جز پاسخ به امور روزمره و جاري، چه نقشي در راهبرد و منافع کلان نظام در سياست خارجي دارد؟ 

اين سمت تنها سخنگويي نيست، بلکه مرکزي است که دو بخش دارد. بخش نخست، به دیپلماسي رسانه‌اي مربوط مي‌شود که متشکل از چهار اداره است که توسط يک معاون به نام معاون رسانه اداره مي‌شود. بخش دوم، به ديپلماسي عمومي مربوط مي‌شود که هرچند داراي چهار اداره بوده اما بسيار جوان است و اکنون ما تلاش می‌کنیم تا اين بخش را بيشتر توسعه دهيم. هنوز شناخت کافي از ديپلماسي عمومي در کشور ما وجود ندارد اما بايد به آن بيشتر پرداخت و سرمايه‌گذاري بيشتري براي آن انجام داد زيرا طيف وسيعي از مسائل سياست خارجي را در بر مي‌گيرد. 

آتش منازعات در خاورميانه فزوني گرفته و شرايط به گونه‌اي‌ است که امکان تفاهم بين قدرت‌هاي اصلي و پذيرش توازن قواي جديد، بسيار ناممکن است. در اين شرايط، چرا دولت روحاني نتوانسته آن طور که باید گرهی باز کند؟ ايراد اصلي در کجاست، حتي اگر طرف مقابل را به خيره‌سري متهم کنيم، چرا نمي‌توانيم اوضاع را کمي تعديل کنيم؟ چرخه خشونت مرتبا تکرار مي‌شود و هر روز به کل منطقه هزينه تحمیل می‌کند. به نظر شما، ايران مي‌تواند در اين چرخه باطل، خلاقيت خاصي ارائه کند تا بلکه از حاد‌بودن شرايط بکاهد؟ 

وضعيت سوريه روشن بوده و مواضع ما نيز روشن بوده است. دفاع از حاکميت ملي و تماميت ارضي اين کشور براي ما مهم بوده است زيرا اگر اين امر با فروپاشي مواجه مي‌شد، نوبت به عراق مي‌رسيد و سرانجام کل منطقه را فرا مي‌گرفت. 

با اين حال، آنچه اجازه نمي‌دهد بحران سوريه پايان يابد يا مشکلات کمتري را تجربه کند، نقش بازيگران متعددي است که در اين بحران حضور دارند. فقط در رابطه با تروريسم، ما شاهد حضور تروريست‌هايي از کشورهاي مختلفي مانند آمريکا، اروپا، کره، ژاپن و... هستيم که کنترل اين طيف وسيع بسيار دشوار است. خيلي از دولت‌هاي منطقه، تصورشان بر اين بود که در همان ابتدا با اقدامات خود سقوط بشار اسد را رقم مي‌زنند اما اين امر تاکنون محقق نشده است و برخي از اين کشورها به اين نتيجه رسيده‌اند که در صورت ساقط‌شدن اسد، مشکلات به مراتب بيشتري در سوريه ايجاد خواهد شد. ما براي آتش‌بس، نيازمند اجماع‌سازي هستيم درحالي که اين اجماع در سوريه رخ نمي‌دهد. 

نقش ايران در سوريه چقدر تعيين‌کننده و جاافتاده است که اگر قرار باشد قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي و دشمنان منطقه‌اي ايران همه با هم بخواهند به نتيجه‌اي برسند، مجبور به تأمين نظرات ايران هم باشند يا حتي اگر به نتيجه‌اي خلاف خواست ما رسيدند، نتوانند آن را به اجرا بگذارند و درعين‌حال، موقعيت و جايگاه منطقه‌اي ما را هم تهديد نکند؟

مسئله سوريه، بدون حضور ايران قابل حل نيست و اين را همه کشورهاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي که در اين کشور حضور و نفوذ دارد، به خوبي مي‌دانند و درک مي‌کنند.


کد مطلب: 413280

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcfcmdjxw6dy0a.igiw.html?413280

الف
  http://alef.ir