اگر فردوسي در انتخابات شركت مي ‌كرد...

عليرضا بهرامي، 27 اردیبهشت 92

27 ارديبهشت 1392 ساعت 21:36


۲۵ ارديبهشت ‌ماه كه فرا مي ‌رسد، بسياري از رسانه‌ هاي مكتوب و ديجيتالي سعي مي ‌كنند به جبر تقويم و شايد بنا بر نوعي احساس وظيفه‌ ملي، مطلبي – معمولا كليشه‌ اي – درباره‌ حكيم ابوالقاسم فردوسي و اثر نامدارش «شاهنامه» داشته باشند. مطالبي كه عموما، يا نوعي شناختنامه تكراري از شاعر نامي ايران ارايه مي ‌دهند، يا مبحث‌ هايي تكراري را درباره‌ي كتاب او مطرح مي‌ كنند. آنچه معمولا با غفلت يا در مواقعي انحراف مواجه مي ‌شود، نيت يا دستاورد فردوسي است از حاصل رنجي به قول خودش ۳۰ ساله.

فردوسي ۶۰ هزار بيت سرود، بدون آن ‌كه مانند غزل‌ها و قصيده‌ هاي برخي از هم‌سنخانش، مدح پادشاه حاكمي را بگويد يا حتا مدح خودش را، با اين حال، اتهام‌هايي هم متوجه او شده است؛ ازجمله، مدح كلي پادشاهان ظالم، تحريف تاريخ، زن‌ ستيزي يا مقاومت در برابر دين اسلام. در اين ميان شايد بتوان گفت كه فردوسي با نوشتن منظوم شاهنامه، ماهيت و فرهنگ يك قوم را زنده نگه ‌داشت و در اين راستا، مواردي چون روحيه‌ وطنخواهي را.

شكي نيست كه ورود دين اسلام به يك مملكت، در كنار حسن‌ ها و مواهبش، خود به خود، با شرايط تالي‌، منشاء برخي خلاء ‌ها و نقصان‌ ها نيز مي‌ تواند بشود و نبايد از خاطر برد كه پس از سقوط سلسله‌ ساسانيان، تا زمان حكومت صفويان، عملا يك نقشه‌ سياسي واحد براي ايران به‌عنوان يك كشور اسلامي وجود نداشت.

با اين اوصاف، وقتي به وجه بارز تلاش فردوسي – به هر دليل و توجيهي – بي‌توجهي مي ‌شود، اين يک نتيجه طبيعي است و نبايد از آن تعجب كرد که سريال ترکي حريم سلطان از طريق يکي از شبکه‌هاي ماهواره ‌اي خارج از چارچوب کشور، محبوبترين و پرمخاطب ‌ترين مجموعه‌ي تلويزيوني روز شود. سريالي كه شخصيت ‌هاي آن درواقع متجاوزان به اين خاک و ميهن بوده‌اند و از دشمنان سرسخت ايرانيان، اما حالا شده‌‌اند شخصيت‌ هاي محبوب ميليون ‌ها نفر ايراني. کاراکتر اصلي اين مجموعه‌ جنجالي تلويزيوني، سلطان سليمان، فرزند سلطان سليم است و سلطان سليم عثماني همان كسي است كه در سال ۸۹۳ خورشيدي (۱۵۱۴ ميلادي) به خاك ايران تجاوز كرد، تبريز را به تصرف درآورد، بخش‌هايي از تركيه، عراق و سوريه امروزي را از حاكميت ايران جدا كرد و در اين مسير، در جنگ معروف چالدران، با سپاه ۱۰۰ هزار نفري مجهز به سلاح گرم، سپاه ۴۰ هزارنفري ايران را قتل عام كرد و در شهر، هم پير و جوان و ناموس مردم را زير تيغ گرفت.

پر واضح است که يک ويژگي جنگ ‌هايي که لقب حماسه به خود مي‌ گيرند، در اين است كه اولاً معمولاً در خلق حماسه، سپاه مغلوب از فراواني و تمکن کمتري برخوردار است پس به ظاهر شکست را متحمل مي ‌شود اما درواقع به رغم شکست عيني، چنان قصه رشادت و دلاوري از خود بر جاي مي‌ گذارد که در تاريخ نزديک و دور، سينه به سينه و دهان به دهان مي ‌گردد و بالاخره تاثيرگذاري خود را خواهد داشت. ضمن آنکه حماسه ‌ها معمولاً در گذر زمان است که رفته رفته ابعاد وجودي اهميتشان آشکارتر شده، لفظ و لقب حماسي را به خود اختصاص مي ‌دهند . حماسه‌ چالدران هم دقيقاً چنين بود و اتفاقاً از بسياري جهات نيز به حماسه‌ي عاشورا شبيه بوده است. به هر حال اين افتخار وطني در تاريخ ما ثبت شده و همچنين در خاطر جمعي هم هست که در سال ۱۳۸۳ جشنواره‌اي فرهنگي - هنري برگزار شد که زير عنوان «ميراث وطن‌خواهي» به پاسداشت اين حماسه مي‌ پرداخت. زمان دولت اصلاحات بود و سرلوحه، شعار توسعه‌ سياسي فرهنگي اجتماعي. فصل رونق نهاد هاي مردمي بود و نمود دوباره‌ي اعتماد به نسل جوان. اين‌گونه شد که جواناني جشنواره ‌اي را برگزار كردند که همزمان با رونمايي از بناي مرمت ‌شده‌ آرامگاه شيخ صدرالدين صفوي در محل وقوع نبرد چالدران، با حضور مقامات لشگري و کشوري و تشييع نمادين شهداي آن حماسه، با استفاده از برخي اشياء مربوط و منتقل شده از موزه‌ي کاخ گلستان تهران، با نصب مجسمه‌ شيخ صدرالدين به سوي ارتفاعاتي همراه بود که سپاه عثماني با آن کثرت و قدرت غالب توپخانه‌، ۵۰۰ سال پيش از آنجا سرازير شده بود به خاک ميهن ما. چندي قبل از برگزاري اين جشنواره هم در آن سوي مرز و به سمت چالدران و درواقع به سمت ايران، مجسمه سلطان سليم طي مراسمي رسمي نصب شده بود؛ تا شايد نمكي باشد بر زخمي كهنه.

اما چرا اين جشنواره که در دور اول، هنرمندان و شاعراني بنام با آن همكاري داشتند و قرار بود در دور دوم، به حماسه‌‌ي جنوب و سردار رهايي‌ بخش خاک کشور از يوغ استعمار، يعني امام‌قلي‌خان بپردازد، هيچ‌گاه تداوم نيافت، به دليل آنکه در گام نخست، رئيس سازمان ميراث فرهنگي تغيير يافت، پس از آن رئيس بنياد حفظ آثار و نشر ارزش ‌هاي دفاع مقدس (که پيشقدم شده بود براي حمايت از دور دوم جشنواره) تغيير كرد. پس از تغيير دولت و به تبع آن تغيير رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري هم يک‌بار ديگر بحث جريان انحرافي گُر گرفت و همه چيز را تحت تاثير مسائل سياسي قرار داد. بعدتر هم که فرهنگستان هنر براي برگزاري دور دوم جشنواره آمادگي خود را اعلام کرده بود، با انتخابات سال ۸۸ كه رييس همين فرهنگستان هم در آن نامزد بود و تحت تاثير مسائل سياسي امنيتي قرار گرفتن خيلي از فعاليت‌ها، عملاً فرصت از دست رفت.

حال، مسئله‌ اصلي اين نيست که چرا فلان جشنواره نتوانست برگزار شود تا شايد به اهداف ملي-ميهنيش دست يابد، مساله‌ي اساسي اين است که چرا ساختار و رفتار مديريت و استراتژي فرهنگي ما اين‌چنين در تلاطم سياسي و ناتواني در سنجش اولويت‌ ها گرفتار مي ‌آيد تا صرفاً بر اولويت ‌هايي تاکيد بورزد و براي اين تاکيد ورزيدن هم فعاليت‌ هاي پژوهشي و همايشهاي مختلف انجام گيرد، اما در عمل كردن به اين اولويت‌ها ناتوان باشيم. راستي چرا براي بي ‌اثر کردن تاثير مخرب سريال حريم سلطان در جامعه بايد از اهرم حضور نهادهاي امنيتي و قضايي و دستگيري دوبلورهاي آن بهره بگيريم تا به فرصتي کوتاه‌مدت دست يافته باشيم؟ چرا به جاي سلب نمي‌توانيم با ايجابهاي خود، فرصت‌هاي عميق و بلندمدت ايجاد کنيم؟ راستي چرا يک مختارنامه درباره‌ي حماسه‌ چالدران نمي‌ سازيم؟ اين درحالي است كه شيخ صدرالدين و حماسه‌اش، از جنس حاكميت رسمي تشيع بر اين مملكت بود و امامقلي‌خان و پيروزيش، پس از ۱۱۷ سال حاكميت استعمار پرتغال، پرچم همين حكومت شيعي را بر فراز آب‌ هاي خليج‌فارس به اهتزاز درآورد.

به‌ راستي اگر فردوسي در دوره‌ي معاصر ما مي‌ زيست و در انتخابات شركت مي‌ كرد، در شعارهايش، روي مسائل معيشتي تمركز مي‌كرد و يارانه‌هاي ۵۰ – ۴۰ هزار توماني؟ يا وعده‌ي آزادي‌هاي فردي؟ يا تقويت و گسترش روحيه‌ وطنخواهي، در كشوري كه يك جنگ ناجوانمردانه‌ هشت ساله را پشت سر گذاشته و هر روز هم با يك پيام تهديد خارجي مواجه مي‌ شود؟


کد مطلب: 187624

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcf0edyjw6dcva.igiw.html?187624

الف
  http://alef.ir