عدم ثبات شخصیت در جامعه

بخش تعاملی الف - علی نیک زاد

22 تير 1393 ساعت 14:06

اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.


امروزه با نگاهی به اطراف محل کار یا زندگیمان یا دقتی چند در بازماندگان مطبوعاتی می توان عده ای را یافت که در هر رشته ای اندک تخصصی دارند و بقول قدیمی تر ها از هر انگشت شان هنری می بارد و یا بقول امروزی تر ها آچار فرانسه اند.

برای مثال اسفندیار رحیم مشایی بود که مدتی چندست در خفا به سر می برد. وی را می توان یکی از صاحب نظرترین اشخاص حقوقی در امور داخلی، خارجی، بین المللی، دینی، مذهبی، فرهنگی، اجتماعی، هنری، ورزشی، اقتصادی و البته سیاسی دانست. بدون شک هیچ حوزه ای در مملکت وجود نداشته که جناب رحیم مشایی در آن سرک نکشیده و نظری ولو سطحی راجع به آن نگفته باشد. آنان که از حافظه ای "ترابایتی" برخوردارند خوب به یاد دارند که مابین سال های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ تقریبا هر روز یک تز و نظریه از وی روی خروجی خبرگزاری ها و صدالبته روزنامه های صبح کشور خودنمایی می کرد که اگر بنا باشد این نظریات را در مجموعه کتبی جمع آوری کرد از لحاظ حجم مثنوی "صد من" را پشت سر می گذارد. سناریوی " مرد هزار نظر " بزودی از روی زندگی وی نوشته خواهد شد.

مثال هایی ازاین دست بسیار فراوانند و البته باتوجه به محدودیت هایی که متوجه نویسندگان است بنا ندارم تمامی آنها را ذکر کنم و فقط "در پرده می گویم سخن را".

حال با نگاهی به شبکه های مختلف اجتماعی (بیاموزید که منظور شبکه اجتماعی، فقط فیسبوک نیست) هزاران نفر را می توان یافت که هم درباره منشور کوروش نظریاتی چند دارند و هم درباره معضل های نظیر کم حجابی، فسادهای اقتصادی، مدیریت شهری، مذاکرات هسته ای یا همین اواخر در مورد سیستم ها و تاکتیک های فوتبالی. البته مطالعه و تحقیق در همه این زمینه ها واقعا برای پیشرفت جوامع مخصوصا جهان سومی ها امری ضروری و مهم بشمار می رود ولی فقط با مطالعه نمی توان تبدیل به یک نظریه پرداز شد. نظریه پرداز کسی ست که از روی افکار وی منابع مطالعاتی ما و شما و خیلی های دیگر بوجود می آید، اینکه بنده کتب "معلم شهید" را از بر داشته باشم بدین معنی نیست که من هم "شریعتی زمانه ام". جالب اینجا است که این دسته از افراد که واقعا هم تعدادشان کم نیست، و اگر دقیق شمرده شوند شاید از تعداد یارانه بگیران هم بیشتر باشند، بر نظریات خود چنان اصراری دارند که گاهی در مواجه با آن ها به شک می افتی و با خود زمزمه میکنی "نکنه این ارنستو چگواراس که با پروفایل فیک داره با من کل کل میکنه !".

مهندس عمرانی را می بینی که در حال دستکاری یا بقول خودش تیونینگ موتور ماشینش است، یا فلان پزشک را یافت می کنی که باشگاه بدنسازی در برج های بالاشهر تاسیس کرده و یک شبه تبدیل به "فیتنس کوچینگ" بین المللی شده است. فوق لیسانس مدیریتی را درمی یابی که با "پول باباش" بساز بفروشی قهار گشته و یا لیسانس معماری را در می یابی که در شرکت واردات عمویش "لاپوشان" شده که البته رسمی تر بدان "حسابدار" گویند.

کلاٌ هیچ چیز سرجای خودش نیست که اگر بود جهان سومی هم وجود داشت؟ ایراد از سیستم نیست که اگر بود از کار می افتاد. سال ها است گنجینه "ثبات شخصیت" در مردمان ما به یغما رفته است، ثباتی که اگر در شخصیت افراد وجود داشت به ثبات رفتاری و عملی و در نتیجه ثبات زندگی سرایت می کرد و چه بیماری واگیرداری بهتر از این؟

مردمی را می بینیم که تا ۱۰ سالگی می خواهند خلبان و دکتر شوند، تا ۱۵ سالگی کارشان به مد و ورزش گره می خورد، تا ۲۰ سالگی می افتند دنبال درس که چه شود؟ که پایشان برسد به دانشگاه و تحصیلات عالیه. دوران لیسانس را با هزار "دوز و کلک" می گذرانند، تازه لیسانس که گرفتند یادشان می افتد عرض اندامی کنند در جامعه و چه جایی بهتر از کاندید شدن برای شورای شهرشان، اصلا هم مهم نیست که همان شهر سالانه ۵۰۰ نفر دکتر و مهندس "یکهویی" می دهد بیرون، بازار شام است اینجا.

برخلاف عدم ثبات در شخصیت، اتفاقا اعتماد به نفس بالایی داریم، به حدی بالاست که بعضا مردم می روند روی برج ایفل به آسمان خیره می شوند تا بالای برج اعتماد به نفس مردم ما را ببیند. ولی عجبا که این یکی بد بیماری خطرناکی است که اگر از طریق ثبات شخصیتی به درستی کنترل نشود صاحبش را به حاشیه راه می کشاند و گاهگاه به اعماق دره ای.

باید یاد گرفت وقتی راهی را انتخاب کردیم استوار و محکم و عالمانه در آن قدم بگذاریم، هر گام را که بر می داریم در اندیشه برنامه ای برای گام بعدی در همان راه پیش رو باشیم، نه اینکه بعد از چندی رفتن در این راه برویم به راه های دیگر سرک بکشیم و راهنمایی شان کنیم که باعث می شود نه ما و نه آنها هیچ یک به سرمنزل مقصود نرسیم.

البته سطور بالا برای طبقه متوسط و مرفح جامعه ایرانی بود نه برای قشر فرودست، که از این اهل فقر انتظاری چنین نیست بلکه این انتظار عکس است که همیشه بوده.


کد مطلب: 234215

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdceze8wnjh8xwi.b9bj.html?234215

الف
  http://alef.ir