راهنمای کتاب/ «نقال فیلم»؛ارنان ریورالتلئیر؛ ترجمه بیوک بوداغی؛ آگاه

در ستایش سینما

حمیدرضا امیدی سرور، 19 فروردین 1396

19 فروردين 1396 ساعت 12:28


 «نقال فیلم»
نویسنده: ارنان ریورالتلئیر
ترجمه: بیوک بوداغی
ناشر: آگاه، چاپ اول 1395
108 صفحه، 10000 تومان
 
شما می‌توانید کتاب «نقال فیلم» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب خرید کنید.

****
 
«نقال فیلم» اثری است که از هم آوازی ادبیات و سینما زاده شده . تجربه ویژه ای از تعامل ادبیات و سینما که تنها منحصر به ارجاع به یک یا چند فیلم یا بهره گرفتن روایتی که تاثیر پذیرفته از سینما باشد. شاید اینها نیز در این رمان کوتاه وجود داشته باشد اما آنچه عصاره درونمایه این رمان را می سازد خود سینما، یا به عبارتی ذات و مفهوم سینماست که در این اثر حضور یافته و با تنیده شدن ماجراهای تلخ و شیرین زندگی دختری ده ساله به نام ماریا بدان،بدل به رمان جذابِ کوتاهی شده است که می توان در یک نشست آن را خواند. به خصوص که رمان به سبکی نوشته شده که هم روان است و هم از ریتمی تند بهره می برد.

با توجه به آنچه گفته شد می توان حدس زد که این کتاب برای کسی که علاقمند سینما باشد لذتی دو چندان خواهد داشت، چراکه این خواندنی بودن با حسی نوستالژیک نیز همراه است. «نقال فیلم» این دست خوانندگان را در همان آغاز کتاب به یاد یکی از زیباترین سکانسهای سینمای ایران در سالهای بعد از انقلاب می اندازد؛ سکانسی که همانند همین کتاب هم در ستایش سینماست و هم مرز واقعیت و سینما را شکسته و با یکی کردن آن بر ویژگی جادویی سینما صحه می گذارد.

در لاله زار قدیم، «نوری» روزنامه نگار زخم خورده و تلخ اندیشِ فیلم سرب (ساخته مسعود کیمیایی)، کنار بساط فروشنده ای دوره گرد ایستاده و به چند کودک نگاه می کنند که کنار ورودی سینما با چهره هایی گرفته نشسته اند. دلشان داخل آن سالن تاریک است اما  پول خریدن بلیط را ندارند. یکی از آنها که گویا پیشتر فیلم را دیده، با هیچان مشغول تعریف کردن فیلم است. در جلد قهرمان فیلم می رود، با شخصیت های منفی فیلم می جنگد و بچه ها چنان که گویی به  پرده سینما نگاه می کنند، به او خیره شده اند که مشغول نقالیِ فیلم است. لحظاتی بعد شخصیتهای منفی فیلم سرب به نوری حمله می کنند. سروصدای کتک خوردن او توجه بچه ها را جلب می کند؛ واقعیت پیرامونشان آنها را از دنیای فیلم بیرون می کشد.... در آخر سکانس، بچه های وسایل نوری را که با سر و روی خونین پخش زمین شده، برایش جمع می کنند. نوری به بچه ها پول می دهد که با خریدن بلیط به دنیای جادویی سینما بازگردنند.

ماریا مارگاریتا شخصیت اصلی رمان نقال فیلم نیز وظیفه دشوار زنده کردن جادوی سینما را دربرابر دیدگان کسانی دارد که پول خریدن بلیط سینما را ندارند، بر عهده دارد. ابتدا برای پدر و برادرانش : «هر‌وقت توی شهرک فیلمی روی پرده سینما می‌آمد که به‌نظر پدرم جالب بود پول‌خردها را روی هم می‌گذاشتیم تا فقط پول یک بلیت جور بشود و آن‌وقت آنها مرا به تماشای فیلم می‌فرستادند.» و سپس برای دیگر اهالی شهرک کوچکشان. رمان به زمانه ای می پردازد که هنوز سینما اصلی ترین سرگرمی توده مردم محسوب می شده، روزگاری که فیلم را تنها در سینما می شد دید و تنها راه آوردن آن به خانه همین نقالی فیلم بود!

داستان در شهرکی کارگرنشین می گذرد با مردمی فقیر که سخت کار می کنند اما تنها می توانند شکم خود را سیر کنند. ماریا مارگاریتا فرزند بهترین کارگر شهر است که پس از حادثه ای علیل شده، مادرش در رویای زندگی بهتر با مردی دیگر گریخته و حالا او و برادران و پدرش زندگی سختی را می گذرانند. در خانه آنها کسی حق ندارد نام مادر را به زبان بیاورد. سر انجام نیز رنج یادآوری بی وفایی اوست که پدر را از پای در می آورد.

رمان از زبان ماریا روایت می شود، هم اوست که در این کتاب به اشکال گوناگون مظهر روایت است؛ چه آنگاه که پس از تماشای هر فیلم تازه در کسوت نقالی دیگران را پای نقل خود می نشاند؛ چه آنگاه که پس از سالها وظیفه چرخاندن بازدید کنندگان شهرک قدیمی شان را که متروکه شده، برعهده دارد و از زندگی دشوار ساکنان آن در گذشته می گوید و چه آنگاه که در کسوت راوی داستان ماجرای زندگی خود و همداستانی با سینما را برای خواننده کتاب بازگو می کند، چنان که گویی خواننده نیز پای نقالی نویسنده نشسته است. استفاده از این تمهید متناسب با محتوای داستان،ریتمی تقریبا تند برای روایت به همراه آورده است. حوادث یک به یک در حال اتفاق افتادن هستند و زندگی نیز با سرعتی باور نکردنی در جریان است، به خصوص وقتی همانند ماریا بازمی گردیم و به گذشته می نگریم.

«نقال فیلم» شرح سپری شدن یک دوران است، پایان یافتن اقتدار سینما با ورود تلویزیون به خانه ها، که در این جا پایان یافتن دوره ای از زندگی ماریا نیز همراه می شود. سینما که رونقش را از دست می دهد، نقالی فیلم نیز دیگر ضرورت وجودی ندارد. گویی همه ارزش ها در حال از دست رفتن هستند همانگونه که تقدیر سرنوشتی دیگر گونه برای ماریا و برادرانش رقم می زند.

با توجه به حال و هوای این رمان و ارجاع های مکرر نویسنده به سینما، به خصوص سینمای کلاسیک می توان آن را اثری در ستایش سینما محسوب کرد، اما ماجرا فراتر از سینماست؛ این رمان در واقع اثری است در ستایش زندگی؛ نگاهی غمخوارانه به رویاهایی که آدمی بدان امید بسته است و نهایتا از دست رفته می نمایند. سرنوشت زنی تنها در شهرکی متروک و خالی از سکنه که برای بازدید کنندگان از خاطرات روزهای رفته سخن می گوید؛ روی دیگر رویاهای دختری است که با نقالی فیلم آرزوی ستاره شدن در سینما را می پروراند اما در نهایت این رویاها هستند که همیشه با بیداری ما دور و دست نیافتنی می نمایند و زندگی چهره بی رحم خود را به رخ می کشد.
 
 


کد مطلب: 460160

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcep78e7jh8pzi.b9bj.html?460160

الف
  http://alef.ir