صدا و سیما در چنبره بوروکراسی
مهدی عبدالحمید*، 9 خرداد 95
9 خرداد 1395 ساعت 9:00
در هفتههای اخیر، مطالب بسیاری در خصوص چرایی تغییر و تحولات در سازمان صدا و سیما نوشته شده و هر کس از زاویهی دید خود به این موضوع نگریسته و آنرا تجزیه و تحلیل کرده است. اغلب مطالبی که در این خصوص نگاشته شد، رویکردی سیاسی داشته و جای مطلبی با رویکرد مدیریتی و سازمانی خالی است. نوشتار حاضر درصدد است از دیدگاه مدیریتی به این موضوع نگریسته و آن را تبیین نماید.
باید توجه داشت که سازمان صدا و سیما، پیش از همه چیز، موجودیتی سازمانی داشته و لذا مدیریت آن نیازمند فهم دقیق سازمان و مناسبات سازمانی است. به نظر نگارنده، نقطهی قوت دکتر سرافراز، رویکرد و اهداف والای انقلابی و یکی از نقاط ضعف ایشان، عدم آشنایی با نظریهی سازمان و عدم بهرهگیری از مشاوران سازمانی بود. نقطهی ضعف مذکور در بستر تهدیدات محیطی همچون نبود علم سازمانی متناظر با اهداف انقلابی در فضای علمی کشور و مشکل بودجه، تشدید میگردد و به حالت اضطرار میرسد. در این مقال، نگارنده درصدد واکاوی نقاط ضعف و تهدیدات ذکر شده است.
به اعتقاد نگارنده، دکتر سرافراز، همانند برخی مدیران انقلابی، قربانی فقدان علم مدیریت و نظریهی سازمان انقلابی شد. توضیح اینکه مدیران انقلابی در صورت ادامهی روند حاضر، در نظام جمهوری اسلامی ایران، میبایست بین ابزارسازی انقلابی و همساز با نظام، استعفا و گوشهنشینی و استحالهی درونی و غربی شدن یکی را برگزینند. مدیران انقلابی به دلیل پایبندی به ارزشهای انقلاب اسلامی، مجاز به بهرهگیری از هر ابزاری جهت مدیریت سازمان خود نیستند؛ لذا میبایست تلاش مضاعفی در جهت ابزارسازی بومی و انقلابی نمایند. هرچه در اینباره بیشتر جدیت نماید، احتمال به خطا افتادن در عرصهی عمل و اقدام و افتادن در دام فشارهای کاری کمتر میشود؛ ضمن اینکه احتمال فرو افتادن در شرایط اضطرار کاهش مییابد.
صرف داشتن آرمانهای بلند و زیبا هرچند لازم، ولی کافی نیست؛ میبایست آرمانها به عرصهی عمل وارد شود و عرصهی عمل نیز جز با ابزارسازی و ایجاد ابزارهای صالح صورت نمیگیرد:
«نصیحت اوّل من این است که دولت را، دولت کار و عمل قرار دهید. ببینید عزیزان من! جمهوری اسلامی آمد تا حرفهای خوب را به عملهای خوب تبدیل کند؛ والّا همیشه حرفِ خوب میزدیم و بلد هم بودیم. ما در دوران اختناق، آن همه سخنرانی داشتیم؛ نگاه کنید چقدر حرفهای خوب در آنها وجود دارد. در جمهوری اسلامی و حاکمیت اسلام، این حرفها باید به اعمال خوب تبدیل شود. این اعمال خوب چیست؟ همان عمل صالح است؛ «الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات»؛ اینها دیگر خسران ندارند. باید همان ایدهها و آرمانها و خواستهها به واقعیت تبدیل شود و تبلور پیدا کند و عملِ صالح شود» (حضرت آیت الله خامنهای، ۵/۶/۱۳۸۰).
باید پذیرفت که جامعهی کنونی، جامعهای سازمانی بوده و زیست در آن و راهبری آن نیازمند فهم سازمان است. سازمان، موضوع علم مدیریت است و به اعتقاد نگارنده، پاشنهی آشیل نظام جمهوری اسلامی ایران در عصر حاضر، عدم تولید و تبیین مدیریت همساز و همنوا با مبانی و آرمانهای نظام جمهوری اسلامی ایران است.
توضیح اینکه آرمانها و اهداف نظام، اغلب در حد فلسفه و تئوری بر زمین مانده است و نخبگان نظام، وسیله و ابزاری جهت حمل این آرمانها و رساندن آن به سرمنزل مقصود طراحی نکردهاند. ماکس وبر، جهت دستیابی به آرمانهای سرمایهداری، الگوی بوروکراسی را طراحی و پیشنهاد کرد و نظام جمهوری اسلامی ایران، با آرمانهای والا و بزرگ، قصد آن دارد تا با بوروکراسی همساز با سرمایهداری به اهداف دست یابد؟! در صورت پافشاری بر بوروکراسی، ناگزیر میبایست یا اهداف انقلاب اسلامی را رها ساخته و یا آنها را تحریف کرده و همساز بوروکراسی و سرمایهداری نماییم.
«نقص فلسفهی ما این نیست که ذهنی است - فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد - نقص فلسفهی ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفههای غربی برای همهی مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معیّن میکند: سیستم اجتماعی را معیّن میکند، سیستم سیاسی را معیّن میکند، وضع حکومت را معیّن میکند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن میکند؛ اما فلسفهی ما بهطور کلّی در زمینهی ذهنیّاتِ مجرّد باقی میماند و امتداد پیدا نمیکند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید و این ممکن است؛ کما اینکه خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد» (حضرت آیت الله خامنهای، ۲۹/۱۰/۱۳۸۲).
سرافراز مشکل سازمان صدا و سیما را درست تشخیص داد ولی به دلیل بیبهره بودن از علم و ابزارهای سیاستگذاری نتوانست با مشکل بهدرستی مواجه شود. سرافراز متوجه شد که سازمان، بزرگ و تنبل است؛ اما در راه چابکسازی آن دچار اشتباهات فاحشی شد که او را از پای درآورد. بوروکراسی، موجودی بسیط و تک وجهی نیست که بتوان به راحتی بر آن چیره گشت و اگر بدون آگاهی و مشورت، عزم هماوردی با آن شود، حریف را در زیر پا لگدکوب خواهد کرد .
نتیجه اینکه سرافراز اگرچه مدیری انقلابی بود ولی به دلیل عدم توانایی در ساماندهی سازمان انقلابی و ایجاد ابزارهای صالح نتوانست مدیریت انقلابی و جهادی را متجلی سازد. سرافراز در برابر بوروکراسی غرببنیاد شکست خورد و البته به مدد روحیهی خود، استعفا را برگزید.
تجربهی سرافراز میبایست چراغ راه مدیران انقلابی آیندهی نظام و سازمان صدا و سیما شود؛ مدیران میبایست ضمن اخلاص در عمل، در عرصهی عمل صالح، تکثیر عمل انقلابی و تشریک مساعی از طریق نظریهسازی ، ابزارسازی، گفتمانسازی ، شبکهسازی، کادرسازی در راه نهادسازی و نظامسازی گام برداشته تا بتوانند موانع جذابیت و تکثیر تفکر انقلابی و جهادی را از سر راه برداشته و پیام انقلاب را به اقصی نقاط عالم برسانند.
*دکتری تصمیمگیری و خطمشی گذاری عمومی و سیاست پژوه پژوهشکده سیاست پژوهی و مطالعات راهبردی حکمت
کد مطلب: 357174
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdceff8xejh8nzi.b9bj.html?357174